Farsi Readings

Daily Bible Readings in Farsi (NMV)

قرائت روزانه کتاب مقدس به زبان فارسی

Search Keywords
Authored on
Dates should be formatted CCYY-MM-DD

۱۵ آوریل

34:1 خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
2«بنی‌اسرائیل را فرمان داده، بدیشان بگو: هنگامی که به سرزمین کنعان درآمدید، یعنی به سرزمینی که به شما به ارث خواهد رسید، مرزهای سرزمین کنعان چنین خواهد بود:
3ضلع جنوبی شما، از بیابان صین در جوار اَدوم خواهد بود، و سرحد جنوبی شما از انتهای دریای نمک در مشرق.
4و سرحد شما گَردَنۀ عَقرَبیم را از جنوب دور زده، به صین عبور خواهد کرد و منتهی‌الیه آن جنوب قادِش‌بَرنِع خواهد بود. آنگاه به سوی حَصَراَدّار رفته، تا عَصمون ادامه خواهد یافت.
5و این سرحد از عَصمون تا به وادی مصر دور زده، به دریا منتهی خواهد شد.
6«سرحد غربی شما دریای بزرگ خواهد بود. این است مرز غربی شما.
7«سرحد شمالی شما این خواهد بود: از دریای بزرگ تا کوه هور خطی بکشید،
8و نیز از کوه هور تا لِبوحَمات. این سرحد تا صِدَد ادامه خواهد یافت،
9سپس تا به زِفرون کشیده شده، به حَصَرعینان منتهی خواهد شد. این سرحد شمالی شما خواهد بود.
10«برای سرحد شرقی‌تان از حَصَرعینان تا شِفام خطی بکشید.
11این سرحد رو به پایین از شِفام تا رِبلَه در شرق عَین کشیده شده، از آنجا پایین خواهد رفت و به موازات دامنه‌های شرق دریای کِنِرِت امتداد خواهد یافت.
12و این سرحد تا اردن پایین رفته، به دریای نمک منتهی خواهد شد. سرزمین شما بر حسب سرحدات اطرافش چنین خواهد بود.»
13موسی بنی‌اسرائیل را فرمان داده، گفت: «این است سرزمینی که شما به حکم قرعه به میراث خواهید یافت، سرزمینی که خداوند فرمان داده تا به نُه قبیله و نیم داده شود.
14زیرا قبیلۀ بنی‌رِئوبین، و قبیلۀ بنی‌جاد و نیم‌قبیلۀ مَنَسی، بر حسب خاندانهایشان، میراث خود را پیشتر دریافت کرده‌اند.
15این دو قبیله و نیم، میراث خود را در آن سوی اردن، مقابل اَریحا، به جانبِ طلوع آفتاب، دریافت داشته‌اند.»
16و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
17«این است نامهای مردانی که این سرزمین را به عنوان میراث میان شما تقسیم خواهند کرد: اِلعازارِ کاهن و یوشَع پسر نون.
18از هر قبیله، یک رهبر برای تقسیم کردن زمین بگیرید.
19این است نامهای ایشان: کالیب پسر یِفُنّه، از قبیلۀ یهودا؛
20شِموئیل پسر عَمّیهود، از قبیلۀ شمعون؛
21اِلیداد پسر کیسلون، از قبیلۀ بِنیامین؛
22بُقّیِ رهبر، پسر یُجلی، از قبیلۀ دان؛
23از بنی‌یوسف، حَنّیئیلِ رهبر، پسر ایفود، از قبیلۀ مَنَسی؛
24و قِموئیلِ رهبر پسر شِفطان، از قبیلۀ اِفرایِم؛
25اِلیصافانِ رهبر، پسر فَرناک، از قبیلۀ زِبولون؛
26فَلطیئیلِ رهبر، پسر عَزّان، از قبیلۀ یِساکار؛
27اَخیهودِ رهبر، پسر شِلومی، از قبیلۀ اَشیر؛
28فِدَهئیلِ رهبر، پسر عَمّیهود، از قبیلۀ نَفتالی.»
29اینانند مردانی که خداوند فرمان داد تا میراث را در سرزمین کنعان میان بنی‌اسرائیل تقسیم کنند.

۱۴ آوریل

33:1 این است مراحل کوچ بنی‌اسرائیل هنگامی که به دست موسی و هارون، با لشکریان خود از سرزمین مصر بیرون آمدند.
2موسی بنا به فرمایش خداوند نقطۀ آغاز سفرها را مرحله به مرحله ثبت کرد. این است مراحل کوچ ایشان بر حسب نقطۀ آغاز آنها:
3در ماه اوّل از رَمِسیس کوچ کردند، در روز پانزدهم ماه. یک روز پس از پِسَخ، بنی‌اسرائیل در نظر تمامی مصریان با پیروزی بیرون آمدند،
4در آن هنگام که مصریان همۀ نخست‌زادگان خود را که خداوند آنان را در میان ایشان زده بود، دفن می‌کردند. خداوند بر خدایان ایشان نیز داوری کرد.
5پس بنی‌اسرائیل از رَمِسیس کوچ کردند و در سُکّوت اردو زدند.
6و از سُکّوت کوچ کرده، در ایتام که کنار بیابان است، اردو زدند.
7و از ایتام کوچ کرده، به فی‌هاحیروت که در شرق بَعَل‌صِفون است، بازگشتند و مقابل مِجدُل اردو زدند.
8و از فی‌هاحیروت کوچ کرده، از میان دریا به بیابان عبور کردند و در بیابانِ ایتام سفر سه روز کرده، در مارَه اردو زدند.
9و از مارَه کوچ کرده، به ایلیم آمدند؛ در ایلیم دوازده چشمۀ آب و هفتاد درخت نخل بود، و در آنجا اردو زدند.
10و از ایلیم کوچ کرده، کنار دریای سرخ اردو زدند.
11و از دریای سرخ کوچ کرده، در بیابان سین اردو زدند.
12و از بیابان سین کوچ کرده، در دُفقَه اردو زدند.
13و از دُفقَه کوچ کرده، در اَلوش اردو زدند.
14و از اَلوش کوچ کرده، در رِفیدیم اردو زدند که در آنجا آب نبود که قوم بنوشند.
15و از رِفیدیم کوچ کرده، در بیابان سینا اردو زدند.
16و از بیابان سینا کوچ کرده، در قِبروت‌هَتّاوَه اردو زدند.
17و از قِبروت‌هَتّاوَه کوچ کرده، در حَضیروت اردو زدند.
18و از حَضیروت کوچ کرده، در ریتمَه اردو زدند.
19و از ریتمَه کوچ کرده، در رِمّون‌فِرِص اردو زدند.
20و از رِمّون‌فِرِص کوچ کرده، در لِبنَه اردو زدند.
21و از لِبنَه کوچ کرده، در ریسَّه اردو زدند.
22و از ریسَّه کوچ کرده، در قِهیلاتَه اردو زدند.
23و از قِهیلاتَه کوچ کرده، نزد کوه شافِر اردو زدند.
24و از کوه شافِر کوچ کرده، در حَرادَه اردو زدند.
25و از حَرادَه کوچ کرده، در مَقهیلوت اردو زدند.
26و از مَقهیلوت کوچ کرده، در تاحَت اردو زدند.
27و از تاحَت کوچ کرده، در تارَح اردو زدند.
28و از تارَح کوچ کرده، در میتقَه اردو زدند.
29و از میتقَه کوچ کرده، در حَشمونَه اردو زدند.
30و از حَشمونَه کوچ کرده، در مُسیروت اردو زدند.
31و از مُسیروت کوچ کرده، در بِنی‌یَعَقان اردو زدند.
32و از بِنی‌یَعَقان کوچ کرده، در حورهاجِدجاد اردو زدند.
33و از حورهاجِدجاد کوچ کرده، در یُطباتا اردو زدند.
34و از یُطباتا کوچ کرده، در عَبرونَه اردو زدند.
35و از عَبرونَه کوچ کرده، در عِصیون‌جِبِر اردو زدند.
36و از عِصیون‌جِبِر کوچ کرده، در بیابان صین که قادِش باشد، اردو زدند.
37و از قادِش کوچ کرده، نزد کوه هور، در سرحد سرزمین اَدوم اردو زدند.
38هارونِ کاهن بنا به فرمایش خداوند از کوه هور بالا رفت و در آنجا، در چهلمین سالِ خروج بنی‌اسرائیل از سرزمین مصر، در نخستین روزِ ماه پنجم، درگذشت.
39هارون صد و بیست و سه ساله بود که در کوه هور وفات یافت.
40پادشاه کنعانیِ عَراد که در نِگِب در سرزمین کنعان ساکن بود، از آمدن بنی‌اسرائیل آگاهی یافت.
41پس، آنها از کوه هور کوچ کرده، در صَلمونَه اردو زدند.
42و از صَلمونَه کوچ کرده، در فونون اردو زدند.
43و از فونون کوچ کرده، در اوبوت اردو زدند.
44و از اوبوت کوچ کرده، در عیِه‌عَباریم در قلمرو موآب اردو زدند.
45و از عییم کوچ کرده، در دیبون‌جاد اردو زدند.
46و از دیبون‌جاد کوچ کرده، در عَلمون‌دِبلاتایِم اردو زدند.
47و از عَلمون‌دِبلاتایِم کوچ کرده، در کوههای عَباریم در مقابل نِبو اردو زدند.
48و از کوههای عَباریم کوچ کرده، در همواریهای موآب، نزد اردن، و مقابل اَریحا اردو زدند؛
49آنان در کنار اردن، از بِیت‌یِشیموت تا آبِل‌شِطّیم در همواریهای موآب اردو زدند.
50خداوند موسی را در همواریهای موآب، نزد اردن، مقابل اَریحا، خطاب کرده، گفت:
51«بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: چون از اردن عبور کرده، به سرزمین کنعان بروید،
52تمامی ساکنان آن سرزمین را از برابر خود بیرون برانید و تمامی تندیسها و تمثالهای ریخته‌شدۀ ایشان را نابود کرده، همۀ مکانهای بلندشان را ویران سازید.
53و آن سرزمین را به تصرف درآورده، در آن ساکن شوید، زیرا من آن را به شما داده‌ام تا مالک آن باشید.
54آن سرزمین را بر حسب طایفه‌های خود به حکم قرعه وارث گردید؛ به قبیلۀ بزرگتر، میراثی بزرگتر بدهید و به قبیلۀ کوچکتر، میراثی کوچکتر. هر جا که قرعۀ کسی بدان افتَد، آنجا از آن او باشد. بر حسب قبایل اجدادی خود زمین را به میراث یابید.
55اما اگر ساکنان آن سرزمین را از برابر خود بیرون نرانید، کسانی که از ایشان باقی می‌گذارید، در چشمان شما خار و در پهلوهایتان تیغ خواهند بود. آنها در سرزمینی که در آن ساکن می‌شوید، باعث زحمت شما خواهند بود.
56آنگاه با شما همان خواهم کرد که می‌خواستم با ایشان کنم!»

۱۳ آوریل

32:1 بنی‌رِئوبین و بنی‌جاد احشام بسیار داشتند. ایشان با دیدن زمین یَعزیر و زمین جِلعاد دریافتند که آن مکان، مکانی مناسب برای احشام است.
2پس آمده، به موسی و اِلعازارِ کاهن و رهبران جماعت گفتند:
3«عَطاروت، دیبون، یَعزیر، نِمرَه، حِشبون، اِلِعالِه، سِبام، نِبو و بِعون،
4یعنی سرزمینی که خداوند پیش روی جماعت اسرائیل مغلوب ساخته، سرزمین احشام است و ما خدمتگزارانتان دامدار هستیم.»
5نیز گفتند: «اگر بر ما نظر لطف داری، این زمین به ما خدمتگزارانت به ملکیت داده شود، و ما را از اردن عبور مده.»
6ولی موسی به بنی‌جاد و بنی‌رِئوبین گفت: «آیا رواست که برادران شما به جنگ بروند و شما اینجا آسوده بنشینید؟
7چرا بنی‌اسرائیل را از عبور کردن به سرزمینی که خداوند به ایشان بخشیده است، دلسرد می‌سازید؟
8پدران شما نیز چنین کردند، آن هنگام که ایشان را از قادِش‌بَرنِع برای دیدن این سرزمین فرستادم.
9زیرا چون به وادی اِشکول برآمده، زمین را دیدند، بنی‌اسرائیل را از داخل شدن به سرزمینی که خداوند به ایشان بخشیده است، دلسرد ساختند.
10و خشم خداوند در آن روز افروخته شد و سوگند خورد که:
11”به‌یقین، هیچ‌یک از مردان بیست ساله و بالاتر که از مصر بیرون آمدند، آن سرزمین را که سوگند خوردم به ابراهیم و اسحاق و یعقوب بدهم، نخواهند دید، زیرا که مرا به کمال پیروی نکردند،
12مگر کالیب پسر یِفُنّه قِنِزّی و یوشَع پسر نون، زیرا ایشان خداوند را به کمال پیروی کردند.“
13پس خشم خداوند بر اسرائیل برافروخته شده، ایشان را چهل سال در بیابان آواره ساخت تا زمانی که تمامی آن نسل که در نظر خداوند شرارت ورزیده بودند، از میان رفتند.
14و اینک شما، نسلی از مردمان گناهکار، در جای پدران خود برخاسته‌اید تا بر شدت خشم خداوند نسبت به اسرائیل بیفزایید!
15زیرا اگر از پیروی او روی گردانید، بار دیگر ایشان را در بیابان رها خواهد کرد و شما تمامی این قوم را هلاک خواهید ساخت.»
16آنگاه ایشان نزدیک موسی آمده، گفتند: «در اینجا آغلها برای احشام خود، و شهرها برای کودکان خویش بنا خواهیم کرد،
17اما خود سلاح برمی‌گیریم و پیشاپیش بنی‌اسرائیل می‌رویم تا زمانی که ایشان را به مکانشان برسانیم. ولی کودکانمان به سبب ساکنان زمین، در شهرهای حصاردار خواهند ماند.
18و تا هر یکی از بنی‌اسرائیل مِلک خود را نگرفته باشد، به خانه‌های خویش باز نخواهیم گشت.
19زیرا ما با ایشان در آن سوی اردن و فراتر از آن، میراث نخواهیم یافت، زیرا میراث ما در این سوی اردن، به جانب شرق، به ما رسیده است.»
20آنگاه موسی به ایشان گفت: «اگر چنین کنید، و اگر به حضور خداوند برای جنگ مسلح شوید،
21و هر یک از مردان مسلح شما به حضور خداوند از اردن عبور کنند تا آن زمان که او دشمنان خویش را از برابر خود بیرون براند،
22و آن سرزمین در حضور خداوند مغلوب شود، آنگاه، پس از آن، می‌توانید بازگردید و دیگر تعهدی به خداوند و اسرائیل نخواهید داشت، و این سرزمین در پیشگاه خداوند مِلک شما خواهد بود.
23اما اگر چنین نکنید، همانا به خداوند گناه ورزیده‌اید و یقین دانید که گناهتان گریبان شما را خواهد گرفت!
24پس شهرها برای کودکان خود و آغلها برای گله‌ها‌تان بنا کنید، و به قولی که داده‌اید، عمل نمایید.»
25پس بنی‌جاد و بنی‌رِئوبین به موسی گفتند: «خدمتگزارانت بر طبق فرمان سرورمان عمل خواهیم کرد.
26کودکان و زنان، احشام و همۀ دامهایمان، آنجا در شهرهای جِلعاد خواهند ماند،
27ولی خدمتگزارانت، یعنی هر مرد مسلح برای جنگ، چنانکه سرورمان فرموده است، به حضور خداوند برای نبرد عبور خواهیم کرد.»
28پس موسی دربارۀ ایشان به اِلعازارِ کاهن و یوشَع پسر نون و سران خاندانهای قبایل بنی‌اسرائیل فرمان داد.
29موسی به ایشان گفت: «اگر بنی‌جاد و بنی‌رِئوبین، یعنی همۀ آنان که به حضور خداوند برای نبرد مسلح شده‌اند، همراه شما از اردن عبور کنند و زمین پیش روی شما مغلوب گردد، آنگاه زمین جِلعاد را به ایشان به ملکیت بدهید.
30اما اگر مسلح نشوند و همراه شما عبور نکنند، در آن صورت، در میان شما در زمین کنعان ملک بگیرند.»
31بنی‌جاد و بنی‌رِئوبین پاسخ دادند: «آنچه خداوند به خدمتگزارانت گفته است، خواهیم کرد.
32مسلح در حضور خداوند به سرزمین کنعان عبور خواهیم کرد، و مِلک میراث ما، در این سوی اردن برای ما خواهد ماند.»
33آنگاه موسی به ایشان، یعنی به بنی‌جاد و بنی‌رِئوبین و نیم‌قبیلۀ مَنَسی پسر یوسف، مملکت سیحون پادشاه اَموریان و مملکت عوج پادشاه باشان را داد، یعنی زمین و شهرهایش را با حدود آنها، در سرتاسر آن سرزمین.
34بنی‌جاد، دیبون و عَطاروت و عَروعیر
35و عَطروت‌شوفان و یَعزیر و یُجبِهاه
36و بِیت‌نِمراه و بِیت‌هاران را بنا کردند، شهرهایی حصاردار را با آغلها برای گله‌ها‌.
37بنی‌رِئوبین، حِشبون و اِلِعالِه و قَریه‌تایِم
38و نِبو و بَعَل‌مِعون - که نامشان تغییر کرد - و سِبمَه را بنا کردند. آنان به شهرهایی که بنا کرده بودند، نامهای دیگر دادند.
39و نسل ماکیر، پسر مَنَسی به جِلعاد رفته، آن را گرفتند و اَموریانِ آنجا را بیرون راندند.
40پس موسی، جِلعاد را به ماکیر پسر مَنَسی داد، و او در آنجا ساکن شد.
41و یائیر، پسر مَنَسی رفته، دهات آنجا را گرفت و آنها را حَووت‌یائیر نامید.
42نوبَخ نیز رفت و قِنات و دهاتش را گرفت و آنها را به نام خود، نوبَخ نامید.

۱۲ آوریل

31:1 خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
2«انتقام بنی‌اسرائیل را از مِدیانیان بستان. پس از آن، به اجداد خود خواهی پیوست.»
3پس موسی قوم را خطاب کرده، گفت: «از میان خود مردان برای جنگ مسلح سازید تا به مقابله با مِدیان برآیند و انتقام خداوند را از مِدیان بستانند.
4از هر قبیلۀ اسرائیل، هزار تن به جنگ بفرستید.»
5پس، از هزارهای اسرائیل، هزار تن از هر قبیله مهیا شدند، یعنی دوازده هزار تن مسلح برای جنگ.
6و موسی ایشان یعنی از هر قبیله هزار تن را همراه فینِحاس پسر اِلعازارِ کاهن که اسباب قُدس و شیپورها به جهت نواختن در اختیارش بود، به جنگ گسیل داشت.
7آنان مطابق فرمان خداوند به موسی، با مِدیان جنگیدند و همۀ ذکوران را کشتند.
8ایشان همراه با دیگر کشتگان، پادشاهان مِدیان را نیز کشتند، یعنی اِوی و راقِم و صور و حور و رِبَع، پنج پادشاه مِدیان را. و بَلعام پسر بِعور را نیز از دم شمشیر گذراندند.
9بنی‌اسرائیل، زنان و کودکان مِدیان را به اسارت گرفتند، و همۀ چارپایان و احشام و اموالشان را به غنیمت بردند،
10و تمامی شهرها، مکانهای سکونت، و اردوگاههایشان را، به آتش سوزاندند،
11و همه چیز را، خواه انسان و خواه چارپا، به غنیمت و تاراج بردند.
12آنگاه اسیران و تاراج و غنیمت را نزد موسی و اِلعازارِ کاهن و جماعت بنی‌اسرائیل، به اردوگاه واقع در همواریهای موآب، نزد اردن، مقابل اَریحا، آوردند.
13موسی و اِلعازارِ کاهن و تمامی رهبران جماعت به استقبال ایشان بیرون از اردوگاه رفتند.
14موسی بر فرماندهان لشکر، یعنی سردارانِ هزارها و سردارانِ صد‌ها که از خدمت جنگ آمده بودند، خشمگین شد
15و به ایشان گفت: «آیا همۀ زنان را زنده گذاشتید؟
16ولی هم‌اینان بودند که با مشورت بَلعام، سبب شدند بنی‌اسرائیل در واقعۀ فِعور به خداوند خیانت ورزند، و بدین‌گونه جماعت خداوند به بلا گرفتار آمدند.
17پس حال هر ذکوری را از میان کودکان بکشید و نیز همۀ زنانی را که مردی را شناخته و با وی همبستر شده‌اند.
18ولی تمام دختران جوانی را که مردی را نشناخته و با کسی همبستر نشده‌اند، برای خود زنده نگاه دارید.
19بیرون از اردوگاه، هفت روز اردو زنید. هر کس از شما که کسی را کشته و هر کس که کشته‌ای را لمس کرده، خود و اسیرانش را در روز سوّم و هفتم تطهیر کند.
20هر جامه و هر اسباب چرمی، و هر کار از پشم بز و هر اسباب چوبی را تطهیر کنید.»
21آنگاه اِلعازارِ کاهن به مردان سپاه که به جنگ رفته بودند، گفت: «این است فریضه‌ای که خداوند در شریعتش به موسی امر فرموده است:
22تنها طلا و نقره و برنج و آهن و روی و سرب،
23یعنی هر چه را که تابِ آتش دارد، از آتش بگذرانید و طاهر خواهد شد. با وجود این، با آب نیز برای ناخالصی‌هایش تطهیر شود. هرآنچه را که تاب آتش ندارد، از آب بگذرانید.
24در روز هفتم جامه‌هایتان را بشویید و طاهر خواهید شد. پس از آن می‌توانید به اردوگاه داخل شوید.»
25خداوند به موسی گفت:
26«تو و اِلعازارِ کاهن و سران خاندانهای جماعت، حساب غنایمی را که به دست آمده است، خواه انسان و خواه چارپا، بگیرید
27و غنایم را به دو نیم، میان کسانی که در جنگ شرکت کرده، برای نبرد بیرون رفتند، و تمامی جماعت تقسیم کنید.
28برای خداوند از مردان جنگی که برای نبرد بیرون رفتند سهمیه بگیر، یکی از هر پانصد، از انسان، از گاوان، از الاغان و از گله.
29این را از نیمِ متعلق به ایشان بگیر و به اِلعازارِ کاهن به عنوان هدیه برای خداوند بده.
30اما از نیمِ بنی‌اسرائیل، یکی از هر پنجاه بگیر، از انسان و از گاوان و از الاغان و از گله، از تمامی چارپایان، و آنها را به لاویان بده که عهده‌دار امور مسکن خداوندند.»
31پس موسی و اِلعازارِ کاهن بر طبق آنچه خداوند به موسی فرمان داده بود، عمل کردند.
32غنیمت باقیمانده از غنایمی که لشکر گرفته بود، عبارت بود از: ۶۷۵۰۰۰ گوسفند و بز،
33۷۲۰۰۰ گاو،
34۶۱۰۰۰ الاغ
35و ۳۲۰۰۰ انسان، یعنی زنانی که مرد را نشناخته و با وی همبستر نشده بودند.
36نیمی که سهم کسانی بود که برای نبرد بیرون رفتند، عبارت بود از: ۳۳۷۵۰۰ گوسفند و بز،
37که سهم خداوند از آن ۶۷۵ رأس بود؛
38۳۶۰۰۰ گاو، که سهم خداوند از آن 72 رأس بود؛
39۳۰۵۰۰ الاغ، که سهم خداوند از آن ۶۱ رأس بود؛
40و ۱۶۰۰۰ نفوس انسانی، که سهم خداوند از آن ۳۲ تن بود.
41و موسی این سهمیه را که هدیه برای خداوند بود، به اِلعازارِ کاهن داد، چنانکه خداوند به او امر فرموده بود.
42از نیمِ بنی‌اسرائیل، که موسی از نیمِ متعلق به مردان جنگی جدا کرده بود -
43نیمِ جماعت، عبارت بود از ۳۳۷۵۰۰ گوسفند و بز،
44۳۶۰۰۰ گاو،
45۳۰۵۰۰ الاغ،
46و ۱۶۰۰۰ نفوس انسانی -
47از این نیمِ بنی‌اسرائیل، موسی طبق فرمان خداوند، یکی از هر پنجاه، از انسان و از چارپا، برگرفت و آنها را به لاویان که عهده‌دار امور مسکن خداوند بودند، داد.
48آنگاه فرماندهانی که بر هزارهای لشکر بودند، یعنی سردارانِ هزارها و سردارانِ صد‌ها نزدیک موسی آمدند
49و به او گفتند: «ما خدمتگزارانت جنگاوران زیردست خود را شمارش کرده‌ایم، و از ما حتی یک تن نیز مفقود نشده است.
50و ما از آنچه هر کس یافته است، هدیه‌ای برای خداوند آورده‌ایم، از زیورهای طلا، بازوبندها و دستبندها، انگشترها، گوشواره‌ها و گردنبندها، تا در حضور خداوند فدیه‌ای برای جانهای ما باشد.»
51موسی و اِلعازارِ کاهن، طلا را که به تمامی زیورآلات دست‌ساز بود، از ایشان گرفتند.
52تمامی طلای هدیه‌ای که سردارانِ هزارها و سردارانِ صد‌ها به خداوند تقدیم کردند، شانزده هزار و هفتصد و پنجاه مثقال بود.
53زیرا هر یک از مردان لشکر برای خود غنیمتی گرفته بودند.
54بدین‌سان، موسی و اِلعازارِ کاهن، طلا را از سردارانِ هزارها و سردارانِ صد‌ها گرفتند و به خیمۀ ملاقات درآوردند تا برای بنی‌اسرائیل، یادگاری در حضور خداوند باشد.

۱۱ آوریل

29:1 «روز اوّل ماه هفتم، محفل مقدّس داشته باشید؛ در آن هیچ کار مکنید و برای شما روز نواختن کَرِنا باشد.
2قربانیهای تمام‌سوز به عنوان رایحۀ خوشایند به خداوند تقدیم کنید: یک گوسالۀ نر، یک قوچ و هفت برۀ نرینۀ یک ساله و بی‌عیب؛
3همچنین به جهت هدیۀ آردی آنها، سه‌دهمِ ایفَه آرد مرغوب آمیخته به روغن برای گوساله، دو دهم برای قوچ،
4و یک‌دهم برای هر یک از آن هفت بره تقدیم کنید،
5و نیز یک بز نر به عنوان قربانی گناه تا برای شما کفّاره به جا آورده شود.
6اینها را سوای قربانی تمام‌سوزِ اوّل ماه و هدیۀ آردی آن، و قربانی تمام‌سوز دائمی و هدیۀ آردی آن، و هدیۀ ریختنی آنها، بر حسب قانونشان، به عنوان رایحۀ خوشایند و هدیۀ اختصاصی به خداوند تقدیم کنید.
7«روز دهم ماه هفتم، محفل مقدّس داشته باشید. جانهای خود را رنجور سازید و هیچ کار مکنید.
8قربانیهای تمام‌سوز به عنوان رایحۀ خوشایند به خداوند تقدیم نمایید: یک گوسالۀ نر، یک قوچ و هفت برۀ نرینۀ یک ساله، و دقت کنید که بی‌عیب باشند.
9همچنین به جهت هدیۀ آردی آنها، سه‌دهمِ ایفَه آرد مرغوب آمیخته به روغن برای گوساله، دو دهم برای قوچ،
10و یک‌دهم برای هر یک از آن هفت بره تقدیم کنید،
11و نیز یک بز نر به عنوان قربانی گناه، سوای قربانی گناهِ مخصوص روز کفّاره و قربانی تمام‌سوز دائمی و هدیۀ آردی آن، و هدایای ریختنی آنها.
12«روز پانزدهم ماه هفتم، محفل مقدّس داشته باشید؛ در آن هیچ کار مکنید، و هفت روز برای خداوند عید نگاه دارید.
13قربانیهای تمام‌سوز به عنوان هدیۀ اختصاصی و رایحۀ خوشایند به خداوند تقدیم کنید: سیزده گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برۀ نرینۀ یک ساله، و آنها باید بی‌عیب باشند.
14همچنین به جهت هدیۀ آردی آنها، سه‌دهمِ ایفَه آردِ مرغوب آمیخته به روغن برای هر یک از آن سیزده گوساله، دو دهم برای هر یک از دو قوچ،
15و یک‌دهم برای هر یک از چهارده بره،
16و نیز یک بز نر به عنوان قربانی گناه، سوای قربانی تمام‌سوز دائمی و هدیۀ آردی آن، و هدایای ریختنی آنها.
17«روز دوّم، دوازده گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برۀ نرینۀ یک ساله و بی‌عیب،
18همراه با هدیۀ آردی و ریختنی آنها برای گاوها، قوچها و بره‌ها، به تعداد تعیین شده،
19و نیز یک بز نر به عنوان قربانی گناه، سوای قربانی تمام‌سوز دائمی و هدیۀ آردی آن، و هدایای ریختنی آنها.
20«روز سوّم، یازده گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برۀ نرینۀ یک ساله و بی‌عیب،
21همراه با هدیۀ آردی و هدایای ریختنی آنها برای گوساله‌ها، قوچها و بره‌ها، به تعداد تعیین شده،
22و نیز یک بز نر به عنوان قربانی گناه، سوای قربانی تمام‌سوز دائمی، و هدیۀ آردی و ریختنی آن.
23«روز چهارم، ده گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برۀ نرینۀ یک ساله و بی‌عیب،
24همراه با هدیۀ آردی و هدایای ریختنی آنها برای گوساله‌ها، قوچها و بره‌ها، به تعداد تعیین شده،
25و نیز یک بز نر به عنوان قربانی گناه، سوای قربانی تمام‌سوز دائمی، و هدیۀ آردی و ریختنی آن.
26«روز پنجم، نُه گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برۀ نرینۀ یک ساله و بی‌عیب،
27همراه با هدیۀ آردی و هدایای ریختنی آنها برای گوساله‌ها، قوچها و بره‌ها، به تعداد تعیین شده،
28و نیز یک بز نر به عنوان قربانی گناه، سوای قربانی تمام‌سوز دائمی، و هدیۀ آردی و ریختنی آن.
29«روز ششم، هشت گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برۀ نرینۀ یک ساله و بی‌عیب،
30همراه با هدیۀ آردی و هدایای ریختنی آنها برای گوساله‌ها، قوچها و بره‌ها، به تعداد تعیین شده،
31و نیز یک بز نر به عنوان قربانی گناه، سوای قربانی تمام‌سوز دائمی، و هدیۀ آردی و ریختنی آن.
32«روز هفتم، هفت گوسالۀ نر، دو قوچ و چهارده برۀ نرینۀ یک ساله و بی‌عیب،
33همراه با هدیۀ آردی و هدایای ریختنی آنها برای گوساله‌ها، قوچها و بره‌ها، به تعداد تعیین شده،
34و نیز یک بز نر به عنوان قربانی گناه، سوای قربانی تمام‌سوز دائمی، و هدیۀ آردی و ریختنی آن.
35«روز هشتم گردهم‌آییِ مخصوص برای شما باشد؛ در آن هیچ کار مکنید.
36قربانیهای تمام‌سوز و هدیۀ اختصاصی به عنوان رایحۀ خوشایند به خداوند تقدیم کنید: یک گوسالۀ نر، یک قوچ و هفت برۀ نرینۀ یک ساله و بی‌عیب،
37همراه با هدیۀ آردی و هدایای ریختنی برای گوساله، قوچ و بره‌ها، به تعداد تعیین شده؛
38و نیز یک بز نر به عنوان قربانی گناه، سوای قربانی تمام‌سوز دائمی، و هدیۀ آردی و ریختنی آن.
39«اینها را در اعیاد خود به عنوان قربانی تمام‌سوز، هدیۀ آردی، هدیۀ ریختنی و قربانی رفاقت، سوای قربانیهای نذری و اختیاری خویش، به خداوند تقدیم کنید.»
40پس موسی هرآنچه را که خداوند به او فرمان داده بود، به بنی‌اسرائیل بازگفت.

30:1 موسی سران قبایل بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، گفت: «این است آنچه خداوند فرمان داده است:
2اگر مردی برای خداوند نذر کند، یا سوگند خورَد که خود را به انجام تعهدی مقید سازد، نباید قول خود را بشکند، بلکه باید بر حسب هرآنچه از دهانش بیرون آمده، عمل نماید.
3«اگر زنی در جوانی، هنگامی که هنوز در خانۀ پدر خویش است، برای خداوند نذر کند و خود را به انجام تعهدی مقید سازد،
4و پدرش از نذر و تعهدی که خود را بدان مقید ساخته، آگاه شود ولی چیزی به او نگوید، آنگاه همۀ نذرهای او و هر تعهدی که خود را بدان مقید ساخته، برقرار خواهد ماند.
5اما چنانچه پدرش در روزی که از آن آگاه شود، او را بازدارد، آنگاه هیچ‌یک از نذرها یا تعهداتی که خود را بدان مقید ساخته، برقرار نخواهد ماند. خداوند او را خواهد آمرزید زیرا پدرش او را بازداشته است.
6«اگر او به شوهری داده شود، در حالی که هنوز زیر قید نذرهای خود یا هر سخن نسنجیدۀ دهان خویش است که خود را بدان مقید ساخته است،
7و شوهرش از آن آگاه شود ولی در روز آگاه شدن، به او چیزی نگوید، در آن صورت، تمام نذرها و تعهداتی که خود را بدان مقید ساخته است، برقرار خواهد ماند.
8اما چنانچه شوهرش در روزی که از آن آگاه شود، او را بازدارد، پس نذری را که بر اوست و سخن نسنجیدۀ دهانش را که بدان خود را مقید ساخته، باطل کرده است، و خداوند او را خواهد آمرزید.
9اما هر نذر بیوه‌زن یا زن مطلقه، یعنی هرآنچه خود را بدان مقید ساخته باشد، در مورد او برقرار خواهد ماند.
10«اگر زنی در خانۀ شوهر خود نذری کند یا خود را با سوگند به انجام تعهدی مقید سازد
11و شوهرش از آن آگاه شود اما چیزی به او نگوید و او را بازندارد، در آن صورت، تمامی نذرها و هر تعهدی که خویشتن را بدان مقید کرده است، برقرار خواهد ماند.
12اما چنانچه شوهرش در روزی که از آن آگاه شود، آنها را به‌کلی باطل سازد، پس هرآنچه از دهانش در خصوص نذرها یا تعهداتش بیرون آمده باشد، برقرار نخواهد ماند، زیرا شوهرش آنها را باطل ساخته است، و خداوند او را خواهد آمرزید.
13شوهر او می‌تواند هر نذر و هر سوگند تعهدآور را که وی جهت رنجور ساختن خود یاد کرده است، برقرار دارد یا باطل سازد.
14اما اگر شوهرش با گذر روزها به او هیچ نگوید، در آن صورت، همۀ نذرها یا تعهداتی را که بر عهدۀ اوست، برقرار می‌دارد. او آنها را برقرار داشته است، زیرا در روز آگاه شدنش از آنها، به وی هیچ نگفته است.
15اما چنانچه شوهر پس از آگاهی، آنها را به‌کلی باطل کند، در آن صورت، او متحمل عواقب تقصیر همسرش خواهد شد.»
16این است فرایضی که خداوند به موسی امر فرمود، در خصوص مرد و زنش، و در خصوص پدر و دخترش در زمان جوانی او در خانۀ پدری.

۱۰ آوریل

28:1 خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
2«بنی‌اسرائیل را فرمان داده، به ایشان بگو: ”به هوش باشید تا هدیۀ طعام مرا به عنوان هدایای اختصاصی و رایحۀ خوشایند در موعدش به من تقدیم کنید.“
3نیز به ایشان بگو: این است هدیۀ اختصاصی که باید به خداوند تقدیم کنید: هر روز دو برۀ نرینۀ یک ساله و بی‌عیب به عنوان قربانی تمام‌سوز دائمی.
4یک بره را صبحگاهان و دیگری را هنگام عصر تقدیم کنید،
5همراه با یک‌دهمِ ایفَه آرد مرغوبِ آمیخته به یک‌چهارم هین روغن افشرده، به جهت هدیۀ آردی.
6این است قربانی تمام‌سوز دائمی که در کوه سینا به عنوان رایحۀ خوشایند و هدیۀ اختصاصی برای خداوند مقرر گردید.
7هدیۀ ریختنی آن یک‌چهارم هین برای هر بره خواهد بود. هدیۀ ریختنی را از مُسکِرات و در جایی مقدس برای خداوند بریزید.
8برۀ دیگر را هنگام عصر تقدیم کنید همراه با همان هدیۀ آردی و هدیۀ ریختنی که صبح تقدیم کردید. این است هدیۀ اختصاصی و رایحۀ خوشایند برای خداوند.
9«در روز شَبّات، دو برۀ نرینۀ یک ساله و بی‌عیب و دو دهمِ ایفَه آردِ مرغوب آمیخته به روغن به جهت هدیۀ آردی، همراه با هدیۀ ریختنی آن تقدیم کنید:
10این است قربانی تمام‌سوز برای هر شَبّات، علاوه بر قربانی تمام‌سوز دائمی و هدیۀ ریختنی آن.
11«در آغاز ماههای خود، قربانیهای تمام‌سوز به خداوند تقدیم کنید: دو گوسالۀ نر، یک قوچ و هفت برۀ نرینۀ یک ساله و بی‌عیب،
12همراه با سه‌دهمِ ایفَه آرد مرغوب آمیخته به روغن جهت هدیۀ آردی برای هر گوساله، دو دهمِ ایفَه آرد مرغوب آمیخته به روغن جهت هدیۀ آردی برای آن یک قوچ،
13و یک‌دهمِ ایفه آرد مرغوبِ آمیخته به روغن جهت هدیۀ آردی برای هر بره. این است قربانی تمام‌سوز، رایحۀ خوشایند و هدیۀ اختصاصی برای خداوند.
14هدایای ریختنی آنها باید نصف هین شراب برای گوساله، یک‌سوّم هین برای قوچ و یک‌چهارم هین برای بره باشد. این است قربانی تمام‌سوزِ هر ماه در تمامی ماههای سال.
15همچنین یک بز نر به عنوان قربانی گناه، علاوه بر قربانی تمام‌سوز دائمی و هدیه ریختنی آن، به خداوند تقدیم شود.
16«روز چهاردهمِ نخستین ماه، پِسَخ خداوند است.
17روز پانزدهم این ماه عید است و باید هفت روز، نانِ بی‌خمیرمایه خورده شود.
18روز اوّل، محفل مقدّس است؛ در آن هیچ کار مکنید.
19و به عنوان هدیۀ اختصاصی، قربانیهای تمام‌سوز به خداوند تقدیم نمایید: دو گوسالۀ نر، یک قوچ و هفت برۀ نرینۀ یک ساله، و دقت کنید که بی‌عیب باشند.
20همچنین به جهت هدیۀ آردی آنها، سه‌دهمِ ایفَه آرد مرغوبِ آمیخته به روغن برای گوساله و دو دهم برای قوچ
21و یک‌دهم ایفَه برای هر یک از آن هفت بره تقدیم کنید،
22و نیز یک بز نر به جهت قربانی گناه، تا برای شما کفّاره به جا آورده شود.
23اینها را سوای قربانی تمام‌سوز صبحگاهی که قربانی تمام‌سوز دائمی است، تقدیم نمایید.
24بدین‌گونه، روزانه، به مدت هفت روز، طعام هدیۀ اختصاصی را به عنوان رایحۀ خوشایند به خداوند تقدیم کنید. این باید علاوه بر قربانی تمام‌سوزِ دائمی و هدیۀ ریختنی آن تقدیم شود.
25روز هفتم برای شما محفل مقدّس خواهد بود؛ در آن هیچ کار مکنید.
26«در روز نوبرها یعنی عید هفته‌های خود، که هدیۀ آردی از گندم تازه به خداوند تقدیم می‌کنید، محفل مقدّس داشته باشید؛ در آن هیچ کار مکنید.
27و قربانیهای تمام‌سوز به عنوان رایحۀ خوشایند به خداوند تقدیم نمایید: دو گوسالۀ نر، یک قوچ و هفت برۀ نرینۀ یک ساله.
28همچنین به جهت هدیۀ آردی آنها، سه‌دهمِ ایفَه آرد مرغوبِ آمیخته به روغن برای یک گوساله، دو دهم برای یک قوچ،
29و یک‌دهم برای هر یک از آن هفت بره تقدیم کنید،
30و نیز یک بز نر، تا برای شما کفّاره به جا آورده شود.
31اینها را با هدایای ریختنی آنها، سوای قربانی تمام‌سوز دائمی و هدیۀ آردی آن تقدیم کنید، و دقت کنید که بی‌عیب باشند.

۹ آوریل

27:1 آنگاه دختران صِلُفِحاد، پسر خِفِر، پسر جِلعاد، پسر ماکیر، پسر مَنَسی، که از طایفه‌های مَنَسی پسر یوسف بود، پیش آمدند. نام دختران صِلُفِحاد، مَحلَه و نوعَه و حُجلَه و مِلکَه و تِرصَه بود.
2آنان نزد در خیمۀ ملاقات در حضور موسی و اِلعازارِ کاهن و در حضور رهبران و تمامی جماعت ایستاده، گفتند:
3«پدر ما در بیابان مرد. او در میان جماعتی نبود که با گروه قورَح بر ضد خداوند گرد آمدند، بلکه به سبب گناه خود مرد، و پسری نداشت.
4حال، چرا باید نام پدر ما از آن رو که پسری نداشت از میان طایفه‌اش محو گردد؟ به ما نیز در میان برادران پدر ما سهمی بدهید!»
5موسی تقاضای ایشان را به حضور خداوند برد
6و خداوند به موسی گفت:
7«دختران صِلُفِحاد درست می‌گویند. به‌واقع سهمی در میان برادران پدرشان بدیشان به میراث ده و میراث پدرشان را به آنان منتقل کن.
8و بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگو: ”اگر مردی بمیرد و پسری نداشته باشد، میراث او را به دخترش منتقل کنید.
9اگر دختری نداشت، میراثش را به برادرانش بدهید.
10اگر برادری نداشت، میراثش به برادران پدرش داده شود.
11و اگر پدر او نیز برادری نداشت، میراث وی را به نزدیکترین خویشاوند او در طایفه‌اش بدهید، و او آن را به میراث خواهد برد. این برای بنی‌اسرائیل فریضۀ قانونی خواهد بود، همان‌گونه که خداوند به موسی فرمان داد.“»
12آنگاه خداوند به موسی گفت: «به این کوه عَباریم برآی و سرزمینی را که به بنی‌اسرائیل داده‌ام، ببین.
13وقتی آن را دیدی، تو نیز همچون برادرت هارون به قوم خود خواهی پیوست.
14زیرا در بیابان صین، هنگامی که جماعت مجادله کردند، شما بر کلام من عِصیان ورزیدید و نزد آبها قدوسیت مرا در نظر ایشان حرمت ننهادید.» این آبها همان آبهای مِریبَهِ قادِش در صحرای صین است.
15موسی خداوند را خطاب کرده، گفت:
16«تمنا اینکه یهوه، خدای ارواح تمامی بشر، مردی را بر این جماعت بگمارد
17تا پیشاپیش ایشان بیرون رود و پیشاپیش ایشان به درون آید، و ایشان را بیرون برد و به درون آورد، تا جماعت خداوند همچون گوسفندانِ بی‌شبان نباشند.»
18پس خداوند به موسی گفت: «یوشَع پسر نون را که روح در اوست برگیر و دست خود را بر او بگذار.
19او را در حضور اِلعازارِ کاهن و تمامی جماعت بر پا بدار، و در نظر ایشان وظایفش را بدو محول نما.
20و از عزّت خویش به او عطا کن تا تمامی جماعت بنی‌اسرائیل از او اطاعت نمایند.
21او باید به حضور اِلعازارِ کاهن بایستد و اِلعازار برای او به حکم اوریم در حضور خداوند سؤال کند. ایشان به کلام او بیرون روند و به کلام او به درون آیند، اِلعازار و همۀ بنی‌اسرائیل با او، یعنی تمامی جماعت.»
22موسی طبق فرمان خداوند عمل کرد. او یوشَع را برگرفته، او را به حضور اِلعازارِ کاهن و تمامی جماعت بر پا داشت.
23آنگاه دستهای خود را بر وی نهاد و وظایفش را به او محول کرد، چنانکه خداوند به واسطۀ موسی گفته بود.

۸ آوریل

26:1 پس از آن بلا، خداوند به موسی و به اِلعازار، پسر هارونِ کاهن، گفت:
2«تمامی جماعت بنی‌اسرائیل را از بیست ساله و بالاتر که با سپاه اسرائیل به جنگ بیرون می‌روند، بر حسب خاندانهایشان سرشماری کنید.»
3پس موسی و اِلعازارِ کاهن ایشان را در همواریهای موآب، نزد اردن، و مقابل اَریحا خطاب کرده، گفتند:
4«قوم را از بیست ساله و بالاتر سرشماری کنید، همانند آن سرشماری که خداوند به موسی و بنی‌اسرائیل فرمان داد، هنگامی که از سرزمین مصر بیرون آمدند.»
5رِئوبین، نخست‌زادۀ اسرائیل؛ نسل رِئوبین: از خَنوخ، طایفۀ خَنوخیان؛ از فَلّو، طایفۀ فَلّوئیان؛
6از حِصرون، طایفۀ حِصرونیان؛ و از کَرْمی، طایفۀ کَرْمیان.
7اینانند طایفه‌های رِئوبینیان، و شمارش‌شدگان آنان ۴۳۷۳۰ تن بودند.
8نسل فَلّو: اِلیاب.
9نسل اِلیاب: نِموئیل، داتان و اَبیرام. داتان و اَبیرام همانان بودند که از سوی جماعت برگزیده شدند و در زمرۀ همراهان قورَح بر ضد موسی و هارون مخاصمه کردند، آنگاه که ایشان به مخاصمه با خداوند برخاسته بودند.
10اما زمین دهان گشود و ایشان را همراه با قورَح فرو~بلعید، هنگامی که آن گروه مردند و آتش دویست و پنجاه تن را در کام کشید، و عبرتی شدند برای دیگران.
11ولی پسران قورَح نمردند.
12نسل شمعون بر حسب طایفه‌هایشان: از نِموئیل، طایفۀ نِموئیلیان؛ از یامین، طایفۀ یامینیان؛ از یاکین، طایفۀ یاکینیان؛
13از زِراح، طایفۀ زِراحیان؛ و از شائول، طایفۀ شائولیان.
14اینانند طایفه‌های شمعونیان، ۲۲۲۰۰ تن.
15نسل جاد بر حسب طایفه‌هایشان: از صِفون، طایفۀ صِفونیان؛ از حَجّی، طایفۀ حَجّیان؛ از شونی، طایفۀ شونیان؛
16از اُزنی، طایفۀ اُزنیان؛ از عِری، طایفۀ عِریان؛
17از اَرود، طایفۀ اَرودیان؛ و از اَرئیلی، طایفۀ اَرئیلیان.
18اینانند طایفه‌های نسل جاد بر حسب شمارش آنان، ۴۰۵۰۰ تن.
19پسران یهودا، عیر و اونان بودند. عیر و اونان در سرزمین کنعان مردند.
20نسل یهودا بر حسب طایفه‌هایشان اینان بودند: از شیلَه، طایفۀ شیلَهیان؛ از فِرِص، طایفۀ فِرِصیان؛ و از زِراح، طایفۀ زِراحیان.
21نسل فِرِص اینان بودند: از حِصرون، طایفۀ حِصرونیان؛ و از حامول، طایفۀ حامولیان.
22اینانند طایفه‌های یهودا بر حسب شمارش آنان، ۷۶۵۰۰ تن.
23نسل یِساکار بر حسب طایفه‌هایشان: از تولَع، طایفۀ تولَعیان؛ از فُوَّه، طایفۀ فوئیان؛
24از یاشوب، طایفۀ یاشوبیان؛ و از شِمرون، طایفۀ شِمرونیان.
25اینانند طایفه‌های یِساکار بر حسب شمارش آنان، ۶۴۳۰۰ تن.
26نسل زِبولون بر حسب طایفه‌هایشان: از سِرِد، طایفۀ سِرِدیان؛ از ایلون، طایفۀ ایلونیان؛ و از یاحلِئیل، طایفۀ یاحلِئیلیان.
27اینانند طایفه‌های زِبولونیان بر حسب شمارش آنان، ۶۰۵۰۰ تن.
28پسران یوسف بر حسب طایفه‌هایشان: مَنَسی و اِفرایِم.
29نسل مَنَسی: از ماکیر، طایفۀ ماکیریان؛ و ماکیر پدر جِلعاد بود؛ و از جِلعاد، طایفۀ جِلعادیان.
30اینانند نسل جِلعاد: از ایعِزِر، طایفۀ ایعِزِریان؛ از حِلِق، طایفۀ حِلِقیان؛
31از اَسْریئیل، طایفۀ اَسْریئیلیان؛ از شِکیم، طایفۀ شِکیمیان؛
32از شِمیداع، طایفۀ شِمیداعیان؛ و از خِفِر، طایفۀ خِفِریان.
33و اما صِلُفِحاد پسر خِفِر را پسری نبود، اما دختران داشت. نامهای دختران او مَحلَه، نوعَه، حُجلَه، مِلکَه و تِرصَه بود.
34اینانند طایفه‌های مَنَسی، و شمارش‌شدگان آنان ۵۲۷۰۰ تن بودند.
35اینانند نسل اِفرایِم بر حسب طایفه‌هایشان: از شوتِلاح، طایفۀ شوتِلاحیان؛ از باکِر، طایفۀ باکِریان؛ و از تاحَن، طایفۀ تاحَنیان.
36اینانند نسل شوتِلاح: از عِران، طایفۀ عِرانیان.
37اینانند طایفه‌های نسل اِفرایِم بر حسب شمارش‌شدگان آنان، ۳۲۵۰۰ تن. اینانند نسل یوسف بر حسب طایفه‌هایشان.
38نسل بِنیامین بر حسب طایفه‌هایشان: از بِلاع، طایفۀ بِلاعیان؛ از اَشبیل، طایفۀ اَشبیلیان؛ از اَحیرام، طایفۀ اَحیرامیان؛
39از شِفوفام، طایفۀ شِفوفامیان؛ و از حوفام، طایفۀ حوفامیان.
40پسران بِلاع، اَرْد و نَعَمان بودند: از اَرْد، طایفۀ اَرْدیان؛ و از نَعَمان، طایفۀ نَعَمانیان.
41اینانند نسل بِنیامین بر حسب طایفه‌هایشان، و شمارش‌شدگان آنان ۴۵۶۰۰ تن بودند.
42اینانند نسل دان بر حسب طایفه‌هایشان: از شوحام، طایفۀ شوحامیان. اینانند طایفه‌های دان بر حسب طایفه‌هایشان.
43تمامی طایفه‌های شوحامیان بر حسب شمارش‌شدگان آنان ۶۴۴۰۰ تن بودند.
44نسل اَشیر بر حسب طایفه‌هایشان: از یِمنَه، طایفۀ یِمنَئیان؛ از یِشْوی، طایفۀ یِشْویان؛ و از بِریعَه، طایفۀ بِریعَئیان.
45از نسل بِریعَه: از حِبِر، طایفۀ حِبِریان؛ و از مَلکیئیل، طایفۀ مَلکیئیلیان.
46نام دختر اَشیر، سِراخ بود.
47اینانند طایفه‌های نسل اَشیر بر حسب شمارش‌شدگان آنان، ۵۳۴۰۰ تن.
48نسل نَفتالی بر حسب طایفه‌هایشان: از یَحصِئیل، طایفۀ یَحصِئیلیان؛ از جونی، طایفۀ جونیان؛
49از یِصِر، طایفۀ یِصِریان؛ و از شیلِم، طایفۀ شیلِمیان.
50اینانند طایفه‌های نَفتالی بر حسب طایفه‌هایشان، و شمارش‌شدگان آنان ۴۵۴۰۰ تن بودند.
51اینان بودند شمارش‌شدگان بنی‌اسرائیل، ۶۰۱۷۳۰ تن.
52خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
53«زمین بر حسب شمار نامها میان اینان به ارثیت تقسیم شود.
54میراث قبیلۀ پرشمارتر را فزونتر کن، و میراث قبیلۀ کم‌شمارتر را کمتر؛ به هر قبیله بر حسب شمارش‌شدگانش میراث داده شود.
55اما زمین بر حسب قرعه تقسیم شود و افراد مطابق نامهای قبایل اجدادشان میراث یابند.
56میراث آنان به حسب قرعه میان پرشمار و کم‌شمار تقسیم شود.»
57اینانند شمارش‌شدگان لاویان بر حسب طایفه‌هایشان: از جِرشون، طایفۀ جِرشونیان؛ از قُهات، طایفۀ قُهاتیان؛ و از مِراری، طایفۀ مِراریان.
58اینانند طایفه‌های لاوی: طایفۀ لِبنیان، طایفۀ حِبرونیان، طایفۀ مَحْلیان، طایفۀ موشیان و طایفۀ قورَحیان. و اما قُهات، پدر عَمرام بود.
59زن عَمرام، یوکابِد نام داشت. او دختر لاوی بود و در مصر برای وی زاده شد. او برای عَمرام، هارون و موسی و خواهرشان مریم را بزاد.
60برای هارون، ناداب و اَبیهو و اِلعازار و ایتامار زاده شدند.
61ناداب و اَبیهو هنگامی که با آتشِ غریب در پیشگاه خداوند قربانی تقدیم می‌کردند، مردند.
62شمارش‌شدگان لاویان، یعنی ذکوران یک ماهه و بالاتر، ۲۳۰۰۰ تن بودند. آنان در میان بنی‌اسرائیل شمارش نشدند، زیرا میراثی در میان بنی‌اسرائیل بدیشان داده نشد.
63اینان بودند کسانی که موسی و اِلعازارِ کاهن شمردند، آنگاه که بنی‌اسرائیل را در همواریهای موآب، نزد اردن، و مقابل اَریحا شمارش کردند.
64در میان اینان، از کسانی که موسی و هارونِ کاهن پیشتر در صحرای سینا شمارش کرده بودند، کسی نبود.
65زیرا خداوند دربارۀ آنان گفته بود که، «به‌یقین در بیابان خواهند مرد.» پس جز کالیب پسر یِفُنّه و یوشَع پسر نون، اَحَدی از ایشان باقی نماند.

۷ آوریل

24:1 باری، چون بَلعام دید که خداوند از برکت دادن اسرائیل خشنود است، همچون بارهای گذشته به افسونگری توسل نجُست، بلکه رو به سوی بیابان نهاد.
2بَلعام چشمان خود را برافراشته، اسرائیل را دید که بر حسب قبایل خود اردو زده‌اند. روح خدا بر وی نازل شد
3و او خطابۀ خود را آغاز کرده، گفت: «وحی بَلعام پسر بِعور، وحی مردی که چشمانش باز می‌شود،
4وحی آن که سخنان خدا را می‌شنود، و رؤیای قادر مطلق را می‌بیند، که فرو~می‌افتد و چشمانش گشوده می‌شود:
5چه زیباست خیمه‌هایت، ای یعقوب، و مسکنهایت، ای اسرائیل!
6همچون وادیهای گسترده تا به دوردستها، همچون باغهایی بر کنار رودخانه، مانند درختان عودی که خداوند کاشته باشد، مانند سروهای آزاد بر کنار آبها.
7آب از دَلوهای او روان خواهد شد، نسل او را آب بسیار خواهد بود. پادشاه او بزرگتر از اَجاج خواهد بود، پادشاهی‌اش بلندمرتبه خواهد بود.
8خدا او را از مصر بیرون می‌آورد، او را شاخها مانند شاخهای گاو وحشی است؛ قومهای دشمن را فرو~خواهد بلعید، و استخوانهای آنها را خُرد خواهد کرد، و ایشان را به تیرهای خود مجروح خواهد ساخت.
9او کمین می‌کند و همچون شیر نر لَم می‌دهد، به‌سان ماده شیر، کیست که او را تواند برخیزانید؟ مبارکند آنان که تو را برکت دهند، و ملعونند آنان که تو را لعن کنند.»
10آنگاه خشم بالاق بر بَلعام افروخته شد و دستان خود را بر هم کوفته، بَلعام را گفت: «تو را فرا~خواندم تا دشمنانم را لعن کنی، اما تو ایشان را سه بار برکت تمام دادی.
11پس حال به مکان خود بگریز. گفته بودم ”تو را حرمت بسیار خواهم نهاد،“ اما اینک خداوند تو را از این حرمت به دور داشته است.»
12بَلعام به بالاق پاسخ داد: «آیا به‌واقع به فرستادگانی که نزد من گسیل داشتی، نگفتم:
13”حتی اگر بالاق خانۀ خویش را پر از نقره و طلا به من بخشد، نمی‌توانم از فرمان خداوند تجاوز کرده، به میل خود کاری خوب یا بد انجام دهم؛ بلکه آنچه خداوند گوید، همان را خواهم گفت“؟
14اینک نزد قوم خود می‌روم، ولی بیا تا تو را آگاه سازم که این قوم در ایام آینده با قوم تو چه خواهند کرد.»
15آنگاه بَلعام خطابۀ خود را آغاز کرده، گفت: «وحی بَلعام پسر بِعور، وحی مردی که چشمانش باز می‌شود،
16وحی آن که سخنان خدا را می‌شنود، و معرفت آن متعال را درک می‌کند؛ که رؤیای قادر مطلق را می‌بیند، و فرو~می‌افتد و چشمانش گشوده می‌شود:
17او را می‌بینم، اما نه اکنون؛ بر او می‌نگرم، اما نه نزدیک. ستاره‌ای از یعقوب ظهور خواهد کرد، و عصایی از اسرائیل بر خواهد خاست؛ او شقیقۀ موآب را خرد خواهد کرد، و پسران شِیث را جملگی سرنگون خواهد نمود.
18اَدوم به تصرف در خواهد آمد، و سِعیر را دشمنانش تسخیر خواهند کرد؛ اما اسرائیل همچنان مظفر خواهد شد.
19حاکمی از یعقوب بر خواهد خاست و باقیماندگان شهر را هلاک خواهد کرد.»
20آنگاه بَلعام بر عَمالیق نگریست و گفتار خود را آغاز کرده، گفت: «عَمالیق سرآمدِ قومها بود، ولی سرانجامِ او چیزی جز نابودی نیست.»
21و به قینیان نظر افکند و گفتار خود را آغاز کرده، گفت: «مسکن تو پا برجاست و آشیانۀ تو در دل صخره نهاده شده.
22اما قائن تباه خواهد شد، آنگاه که آشور تو را به اسیری بَرَد.»
23و باز گفتار خود را آغاز کرده، گفت: «وای! چون خدا چنین کند، کیست که زنده بماند؟
24کشتیها از سواحل کِتّیم خواهند آمد، و آشور و عِبِر را ذلیل خواهند ساخت؛ اما آنها نیز به هلاکت خواهند رسید.»
25آنگاه بَلعام برخاسته به مکان خود بازگشت، و بالاق نیز راه خود را در پیش گرفت.

25:1 در ایامی که اسرائیل در شِطّیم اقامت گزیده بودند، قوم با دختران موآب زناکاری آغاز کردند.
2ایشان قوم را به قربانیهای خدایانشان دعوت می‌کردند، و قوم می‌خوردند و خدایان ایشان را پرستش می‌کردند.
3بدین‌سان اسرائیل به بَعَلِ فِعور پیوستند، و خشم خداوند بر اسرائیل افروخته شد.
4خداوند به موسی گفت: «همۀ رؤسای قوم را گرفته، ایشان را در حضور خداوند زیر آفتاب به دار آویز تا شدّت خشم خداوند از اسرائیل برگردد.»
5پس موسی به داوران اسرائیل گفت: «هر یک از شما مردان خود را که به بَعَلِ فِعور پیوسته‌اند، بکشید.»
6اینک در برابر چشمان موسی و در نظر تمامی جماعت بنی‌اسرائیل که به در خیمۀ ملاقات می‌گریستند، مردی اسرائیلی آمد و زنی مِدیانی را نزد خویشان خود آورد.
7چون فینِحاس پسر اِلعازار، پسر هارونِ کاهن این را دید، از میان جماعت برخاسته، نیزه‌ای به دست گرفت
8و از پیِ مرد اسرائیلی به درون خیمه رفت و نیزه را به یکباره به تن هر دو، یعنی مرد اسرائیلی و شکم زن فرو~برد. و بلا از سر بنی‌اسرائیل رفع شد.
9با این حال، آنان که در اثر بلا مردند، بیست و چهار هزار تن بودند.
10خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
11«فینِحاس پسر اِلعازار، پسر هارونِ کاهن، غضب مرا از بنی‌اسرائیل برگردانید، زیرا با غیرت من در میان ایشان به غیرت آمد، تا بنی‌اسرائیل را در غیرت خود هلاک نسازم.
12پس بگو، ”اینک من عهد سلامتی خود را به وی می‌بخشم،
13که برای او و برای نسل او، پس از او، عهدِ کهانت جاودان خواهد بود، زیرا که برای خدای خود غیور بود و برای بنی‌اسرائیل کفّاره کرد.“»
14نام مردِ اسرائیلی که با زن مِدیانی کشته شد، زِمری پسر سَلو، رهبر خاندانی از قبیلۀ شمعون بود.
15و نام زن مِدیانی که کشته شد کُزبی دختر صور، رئیس طایفه‌ای از خاندان مِدیان بود.
16خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
17«مِدیانیان را دشمن داشته، مغلوب سازید،
18زیرا که ایشان به ترفندهای خود، در ماجرای فِعور و در ماجرای خواهر خود کُزبی، دختر حاکم مِدیان، که در روز بلای ناشی از فِعور کشته شد، با شما دشمنی ورزیدند.»

۶ آوریل

22:1 آنگاه بنی‌اسرائیل کوچ کرده، در همواریهای موآب در آن سوی اردن، مقابل اَریحا، اردو زدند.
2بالاق پسر صِفّور، تمامی آنچه را اسرائیل با اَموریان کرده بودند، دید.
3موآبیان از قوم بسیار هراسناک شدند، از آن رو که بی‌شمار بودند، و وحشت بنی‌اسرائیل بر موآب مستولی گشت.
4پس موآبیان به مشایخ مِدیان گفتند: «این ایل هرآنچه را که اطراف ماست خواهند لیسید، همچون گاوی که علف صحرا را بلیسد!» پس بالاق پسر صِفّور که در آن زمان پادشاه موآب بود،
5فرستادگانی به فِتور در سرزمین قوم خویش در کنارۀ نهر گسیل داشت تا بَلعام پسر بِعور را فرا~خوانده بگویند: «اینک قومی از مصر بیرون آمده‌اند که تمامی روی زمین را پوشانیده‌اند و در برابر من ساکنند.
6تمنا اینکه اکنون بیایی و این قوم را برای من لعن کنی، زیرا از من نیرومندترند؛ شاید بتوانم ایشان را شکست داده، از این سرزمین برانم. زیرا می‌دانم هر که را تو برکت دهی مبارک خواهد بود، و هر که را تو لعن کنی، ملعون.»
7پس مشایخ موآب و مشایخ مِدیان مزد فالگیری را به دست گرفته، روانه شدند. آنان نزد بَلعام رسیدند و سخنان بالاق را به او بازگفتند.
8او به ایشان گفت: «امشب را در اینجا بمانید و من چنانکه خداوند مرا گوید، به شما باز خواهم گفت.» پس سروران موآب نزد بَلعام ماندند.
9و خدا نزد بَلعام آمده، گفت: «این مردانی که با تو‌اند، کیستند؟»
10بَلعام به خدا گفت: «بالاق پسر صِفّور، پادشاه موآب، برایم چنین پیغام فرستاده است:
11”اینک قومی از مصر بیرون آمده‌اند که تمامی روی زمین را پوشانیده‌اند. اکنون بیا و ایشان را برای من لعن کن؛ شاید بتوانم با ایشان جنگیده، بیرونشان برانم.“»
12اما خدا به بَلعام گفت: «همراه ایشان مرو و آن قوم را لعن مکن زیرا مبارکند.»
13پس بامدادان بَلعام برخاست و به سروران بالاق گفت: «به سرزمین خود بروید، زیرا خداوند اجازه نمی‌دهد با شما بیایم.»
14آنگاه سروران موآب برخاسته، نزد بالاق رفتند و او را گفتند: «بَلعام از آمدن با ما اِبا نمود.»
15دیگر بار بالاق سروران پرشمارتر و محترمتر از آنان گسیل داشت.
16ایشان نزد بَلعام آمدند و به او گفتند: «بالاق پسر صِفّور چنین می‌گوید: ”تمنا اینکه مگذاری چیزی مانع از آمدنت نزد من شود،
17زیرا به‌یقین تو را حرمت بسیار خواهم نهاد، و هرآنچه بگویی به جا خواهم آورد. تمنا اینکه بیایی و این قوم را برای من لعن کنی.“»
18ولی بَلعام به خادمان بالاق پاسخ داده، گفت: «حتی اگر بالاق خانۀ خویش را پر از نقره و طلا به من بخشد، نمی‌توانم از فرمان یهوه خدایم تجاوز کنم و کمتر یا بیشتر انجام دهم.
19اکنون تمنا اینکه شما نیز امشب را در اینجا بمانید، و من در خواهم یافت که خداوند دیگر به من چه خواهد گفت.»
20خدا شبانگاه نزد بَلعام آمد و به او گفت: «اگر این مردان برای فرا~خواندن تو آمده‌اند، برخیز و همراه ایشان برو، ولی فقط آنچه را من به تو می‌گویم به عمل آور.»
21پس بَلعام بامدادان برخاسته، الاغ خود را زین کرد و همراه سروران موآب روانه شد.
22اما خشم خدا به سبب رفتن بَلعام برافروخته شد و فرشتۀ خداوند بر سر راه برای مقابله با وی موضع گرفت. بَلعام بر الاغ خویش سوار بود و دو نوکر او نیز همراهش بودند.
23چون الاغ، فرشتۀ خداوند را دید که شمشیر برهنه به دست بر سر راه ایستاده است، از راه منحرف شده، به مزرعه‌ای درآمد. اما بَلعام الاغ را زد تا او را به راه بازگرداند.
24آنگاه فرشتۀ خداوند در راهی باریک میان دو تاکستان، که در هر دو سوی آن دیواری بود، بایستاد.
25چون الاغ، فرشتۀ خداوند را دید، خود را به دیوار چسبانید و پای بَلعام را به دیوار فشرد. پس او بار دیگر الاغ را زد.
26آنگاه فرشتۀ خداوند پیشتر رفته، در جایی تنگ ایستاد که نه امکان رفتن به سمت راست بود و نه به چپ.
27چون الاغ، فرشتۀ خداوند را دید، زیر بَلعام بر زمین دراز کشید. و خشم بَلعام افروخته شده، الاغ را با چوبدستیِ خود زد.
28آنگاه خداوند دهان الاغ را گشود، و الاغ به بَلعام گفت: «به تو چه کرده‌ام که مرا این سه بار زدی؟»
29بَلعام به الاغ گفت: «چون تو مرا مسخره کرده‌ای! اگر شمشیری در دست من بود، هم‌اکنون تو را می‌کشتم.»
30الاغ به بَلعام گفت: «آیا من همان الاغت نیستم که تمام ایام عمرم تا به امروز بر آن سوار شده‌ای؟ آیا عادت من این بوده که با تو چنین کنم؟» بَلعام گفت: «نه.»
31آنگاه خداوند چشمان بَلعام را گشود و او فرشتۀ خداوند را دید که شمشیر برهنه به دست، بر سر راه موضع گرفته بود. پس بَلعام خم شده، روی بر زمین نهاد.
32فرشتۀ خداوند به وی گفت: «چرا الاغ خود را این سه بار زدی؟ اینک به مقابله با تو بیرون آمدم، زیرا راه تو را نزد خویش فاسد یافتم.
33الاغ مرا دید و این سه بار از حضور من راه خود را کج کرد. اگر راه خود را از حضور من کج نکرده بود، به‌یقین هم‌اکنون تو را کشته و او را زنده گذاشته بودم.»
34آنگاه بَلعام به فرشتۀ خداوند گفت: «گناه کردم، زیرا نمی‌دانستم بر سر راه به مقابله با من موضع گرفته‌ای. حال اگر رفتنم در نظرت ناپسند است، باز خواهم گشت.»
35فرشتۀ خداوند به بَلعام گفت: «با این مردان برو، ولی کلامی را که من به تو می‌گویم، همان را بگو و بس.» پس بَلعام همراه سروران بالاق رفت.
36چون بالاق شنید که بَلعام می‌آید، به استقبال او به شهر موآب بیرون رفت. آن شهر در مرز اَرنون در منتهی‌الیه قلمرو او واقع بود.
37بالاق به بَلعام گفت: «آیا نزد تو نفرستادم تا تو را فرا~خوانم؟ چرا نزدم نیامدی؟ آیا براستی توانِ آن ندارم که تو را حرمت نهم؟»
38بَلعام به بالاق گفت: «اینک، اکنون نزدت حاضرم! آیا به‌واقع توان آن دارم که کلمه‌ای بر زبان آورم؟ کلامی را که خدا در دهانم بگذارد، همان را خواهم گفت.»
39آنگاه بَلعام همراه بالاق رفت و آنها به قَریَت‌حُصوت آمدند.
40بالاق گاوان و گوسفندان قربانی کرد و قدری از آن را برای بَلعام و سرورانی که با او بودند، فرستاد.
41بامدادان، بالاق بَلعام را برگرفته، او را به باموت‌بَعَل آورد، و بَلعام از آنجا حاشیۀ بیرونی قوم را دید.

23:1 بَلعام به بالاق گفت: «اینجا هفت مذبح برای من بساز و هفت گاو نر و هفت قوچ برایم آماده کن.»
2بالاق به گونه‌ای که بَلعام گفته بود به عمل آورد، و بالاق و بَلعام یک گاو و یک قوچ بر هر مذبح تقدیم کردند.
3بَلعام به بالاق گفت: «در کنار قربانی تمام‌سوزِ خود بایست تا من بروم؛ شاید خداوند به ملاقات من بیاید. آنگاه هرآنچه را که به من بنماید، به تو باز خواهم گفت.» پس بَلعام به فراز تلی برآمد.
4خدا با بَلعام ملاقات کرد، و بَلعام به او گفت: «هفت مذبح بر پا داشته‌ام و گاوی و قوچی بر هر مذبح تقدیم کرده‌ام.»
5آنگاه خداوند در دهان بَلعام کلامی نهاد و گفت: «نزد بالاق بازگرد و چنین بگو.»
6پس بَلعام نزد بالاق بازگشت و اینک او با تمامی سروران موآب، کنار قربانی تمام‌سوزِ خود ایستاده بود.
7آنگاه بَلعام خطابۀ خود را آغاز کرده، گفت: «بالاق مرا از اَرام برگرفت، پادشاه موآب مرا از کوههای مشرق آورد. گفت: ”بیا و یعقوب را برایم لعن کن، بیا و اسرائیل را نفرین نما!“
8چگونه لعن کنم او را که خدا لعن نکرده است؟ چگونه نفرین کنم کسی را که خداوند نفرین نکرده است؟
9زیرا از فراز صخره‌ها او را می‌بینم، و از بالای کوهها نظاره‌اش می‌کنم. هان قومی که جدا از دیگران مسکن دارد، و خود را از دیگر اقوام نمی‌شمارد!
10کیست که غبار یعقوب را تواند شمرد، یا ربع اسرائیل را حساب تواند کرد؟ باشد که به مرگ صالحان بمیرم، و سرانجامی چون آنان داشته باشم!»
11بالاق به بَلعام گفت: «با من چه کردی؟ تو را آوردم تا دشمنانم را لعن کنی، اما تو ایشان را برکت تمام دادی!»
12بَلعام او را پاسخ داد: «آیا نمی‌بایست به هوش باشم تا آنچه را خداوند در دهانم می‌گذارد، بگویم؟»
13آنگاه بالاق وی را گفت: «تمنا اینکه با من به مکانی دیگر بیایی که از آنجا ایشان را ببینی. تنها حاشیۀ بیرونی ایشان را خواهی دید، و نه همگی‌شان را. از آنجا ایشان را برایم لعن کن.»
14پس او را به صحرای صوفیم بر فراز کوه پیسگاه برد و هفت مذبح ساخته، بر هر مذبح گاوی و قوچی تقدیم کرد.
15آنگاه بَلعام به بالاق گفت: «در کنار قربانی تمام‌سوزِ خود بایست تا من در آنجا با خداوند ملاقات کنم.»
16خداوند با بَلعام ملاقات کرد و کلامی در دهان او نهاد و گفت: «نزد بالاق بازگرد و چنین بگو.»
17پس بَلعام نزد بالاق آمد و اینک او با سروران موآب کنار قربانی تمام‌سوزِ خود ایستاده بود. بالاق از او پرسید: «خداوند چه گفت؟»
18آنگاه بَلعام خطابۀ خود را آغاز کرده، گفت: «ای بالاق، برخیز و بشنو؛ ای پسر صِفّور، به من گوش فرا~ده:
19خدا انسان نیست که دروغ گوید، و نه بنی‌آدم که از تصمیم خود منصرف شود. آیا او سخنی گفته که بدان عمل نکرده باشد؟ یا کلامی بر زبان آورده که به انجام نرسانده باشد؟
20هان فرمان یافتم که برکت دهم؛ او برکت داده، و آن را باطل نتوانم کرد.
21او تیره‌بختی در یعقوب ندیده، و مشقتی در اسرائیل مشاهده نکرده است. یهوه خدایش با اوست، و غریوِ درود بر شاه، در میان او.
22خدا او را از مصر بیرون می‌آورد، او وی را همچون شاخهای گاو وحشی است.
23به‌یقین هیچ افسونی بر ضد یعقوب کارگر نیست، و نه هیچ فالی بر علیه اسرائیل. اکنون دربارۀ یعقوب و اسرائیل خواهند گفت: ”بنگرید که خدا چه‌ها کرده است!“
24اینک قومی همچون شیر ماده برمی‌خیزد، و چون شیر نر خویشتن را بر پا می‌دارد. تا شکار را نخورد و خون کشتگان را ننوشد، نمی‌خوابد.»
25آنگاه بالاق به بَلعام گفت: «ایشان را نه لعن کن و نه برکت ده.»
26اما بَلعام پاسخ داده، به بالاق گفت: «آیا تو را نگفتم، ”هرآنچه خداوند بفرماید، همان را باید انجام دهم“؟»
27آنگاه بالاق به بَلعام گفت: «تمنا اینکه بیایی تا تو را به مکانی دیگر بَرم. شاید در نظر خدا پسند آید که ایشان را از آنجا برایم لعن کنی.»
28پس بالاق بَلعام را بر فراز فِعور که مشرف بر بیابان است، برد.
29بَلعام به بالاق گفت: «در اینجا هفت مذبح برای من بساز و هفت گاو نر و هفت قوچ برایم آماده کن.»
30بالاق به گونه‌ای که بَلعام گفته بود، به عمل آورد و یک گاو و یک قوچ بر هر مذبح تقدیم کرد.