۱۲ آوریل

R10412
Category
اعداد باب ۳۱

31:1 خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
2«انتقام بنی‌اسرائیل را از مِدیانیان بستان. پس از آن، به اجداد خود خواهی پیوست.»
3پس موسی قوم را خطاب کرده، گفت: «از میان خود مردان برای جنگ مسلح سازید تا به مقابله با مِدیان برآیند و انتقام خداوند را از مِدیان بستانند.
4از هر قبیلۀ اسرائیل، هزار تن به جنگ بفرستید.»
5پس، از هزارهای اسرائیل، هزار تن از هر قبیله مهیا شدند، یعنی دوازده هزار تن مسلح برای جنگ.
6و موسی ایشان یعنی از هر قبیله هزار تن را همراه فینِحاس پسر اِلعازارِ کاهن که اسباب قُدس و شیپورها به جهت نواختن در اختیارش بود، به جنگ گسیل داشت.
7آنان مطابق فرمان خداوند به موسی، با مِدیان جنگیدند و همۀ ذکوران را کشتند.
8ایشان همراه با دیگر کشتگان، پادشاهان مِدیان را نیز کشتند، یعنی اِوی و راقِم و صور و حور و رِبَع، پنج پادشاه مِدیان را. و بَلعام پسر بِعور را نیز از دم شمشیر گذراندند.
9بنی‌اسرائیل، زنان و کودکان مِدیان را به اسارت گرفتند، و همۀ چارپایان و احشام و اموالشان را به غنیمت بردند،
10و تمامی شهرها، مکانهای سکونت، و اردوگاههایشان را، به آتش سوزاندند،
11و همه چیز را، خواه انسان و خواه چارپا، به غنیمت و تاراج بردند.
12آنگاه اسیران و تاراج و غنیمت را نزد موسی و اِلعازارِ کاهن و جماعت بنی‌اسرائیل، به اردوگاه واقع در همواریهای موآب، نزد اردن، مقابل اَریحا، آوردند.
13موسی و اِلعازارِ کاهن و تمامی رهبران جماعت به استقبال ایشان بیرون از اردوگاه رفتند.
14موسی بر فرماندهان لشکر، یعنی سردارانِ هزارها و سردارانِ صد‌ها که از خدمت جنگ آمده بودند، خشمگین شد
15و به ایشان گفت: «آیا همۀ زنان را زنده گذاشتید؟
16ولی هم‌اینان بودند که با مشورت بَلعام، سبب شدند بنی‌اسرائیل در واقعۀ فِعور به خداوند خیانت ورزند، و بدین‌گونه جماعت خداوند به بلا گرفتار آمدند.
17پس حال هر ذکوری را از میان کودکان بکشید و نیز همۀ زنانی را که مردی را شناخته و با وی همبستر شده‌اند.
18ولی تمام دختران جوانی را که مردی را نشناخته و با کسی همبستر نشده‌اند، برای خود زنده نگاه دارید.
19بیرون از اردوگاه، هفت روز اردو زنید. هر کس از شما که کسی را کشته و هر کس که کشته‌ای را لمس کرده، خود و اسیرانش را در روز سوّم و هفتم تطهیر کند.
20هر جامه و هر اسباب چرمی، و هر کار از پشم بز و هر اسباب چوبی را تطهیر کنید.»
21آنگاه اِلعازارِ کاهن به مردان سپاه که به جنگ رفته بودند، گفت: «این است فریضه‌ای که خداوند در شریعتش به موسی امر فرموده است:
22تنها طلا و نقره و برنج و آهن و روی و سرب،
23یعنی هر چه را که تابِ آتش دارد، از آتش بگذرانید و طاهر خواهد شد. با وجود این، با آب نیز برای ناخالصی‌هایش تطهیر شود. هرآنچه را که تاب آتش ندارد، از آب بگذرانید.
24در روز هفتم جامه‌هایتان را بشویید و طاهر خواهید شد. پس از آن می‌توانید به اردوگاه داخل شوید.»
25خداوند به موسی گفت:
26«تو و اِلعازارِ کاهن و سران خاندانهای جماعت، حساب غنایمی را که به دست آمده است، خواه انسان و خواه چارپا، بگیرید
27و غنایم را به دو نیم، میان کسانی که در جنگ شرکت کرده، برای نبرد بیرون رفتند، و تمامی جماعت تقسیم کنید.
28برای خداوند از مردان جنگی که برای نبرد بیرون رفتند سهمیه بگیر، یکی از هر پانصد، از انسان، از گاوان، از الاغان و از گله.
29این را از نیمِ متعلق به ایشان بگیر و به اِلعازارِ کاهن به عنوان هدیه برای خداوند بده.
30اما از نیمِ بنی‌اسرائیل، یکی از هر پنجاه بگیر، از انسان و از گاوان و از الاغان و از گله، از تمامی چارپایان، و آنها را به لاویان بده که عهده‌دار امور مسکن خداوندند.»
31پس موسی و اِلعازارِ کاهن بر طبق آنچه خداوند به موسی فرمان داده بود، عمل کردند.
32غنیمت باقیمانده از غنایمی که لشکر گرفته بود، عبارت بود از: ۶۷۵۰۰۰ گوسفند و بز،
33۷۲۰۰۰ گاو،
34۶۱۰۰۰ الاغ
35و ۳۲۰۰۰ انسان، یعنی زنانی که مرد را نشناخته و با وی همبستر نشده بودند.
36نیمی که سهم کسانی بود که برای نبرد بیرون رفتند، عبارت بود از: ۳۳۷۵۰۰ گوسفند و بز،
37که سهم خداوند از آن ۶۷۵ رأس بود؛
38۳۶۰۰۰ گاو، که سهم خداوند از آن 72 رأس بود؛
39۳۰۵۰۰ الاغ، که سهم خداوند از آن ۶۱ رأس بود؛
40و ۱۶۰۰۰ نفوس انسانی، که سهم خداوند از آن ۳۲ تن بود.
41و موسی این سهمیه را که هدیه برای خداوند بود، به اِلعازارِ کاهن داد، چنانکه خداوند به او امر فرموده بود.
42از نیمِ بنی‌اسرائیل، که موسی از نیمِ متعلق به مردان جنگی جدا کرده بود -
43نیمِ جماعت، عبارت بود از ۳۳۷۵۰۰ گوسفند و بز،
44۳۶۰۰۰ گاو،
45۳۰۵۰۰ الاغ،
46و ۱۶۰۰۰ نفوس انسانی -
47از این نیمِ بنی‌اسرائیل، موسی طبق فرمان خداوند، یکی از هر پنجاه، از انسان و از چارپا، برگرفت و آنها را به لاویان که عهده‌دار امور مسکن خداوند بودند، داد.
48آنگاه فرماندهانی که بر هزارهای لشکر بودند، یعنی سردارانِ هزارها و سردارانِ صد‌ها نزدیک موسی آمدند
49و به او گفتند: «ما خدمتگزارانت جنگاوران زیردست خود را شمارش کرده‌ایم، و از ما حتی یک تن نیز مفقود نشده است.
50و ما از آنچه هر کس یافته است، هدیه‌ای برای خداوند آورده‌ایم، از زیورهای طلا، بازوبندها و دستبندها، انگشترها، گوشواره‌ها و گردنبندها، تا در حضور خداوند فدیه‌ای برای جانهای ما باشد.»
51موسی و اِلعازارِ کاهن، طلا را که به تمامی زیورآلات دست‌ساز بود، از ایشان گرفتند.
52تمامی طلای هدیه‌ای که سردارانِ هزارها و سردارانِ صد‌ها به خداوند تقدیم کردند، شانزده هزار و هفتصد و پنجاه مثقال بود.
53زیرا هر یک از مردان لشکر برای خود غنیمتی گرفته بودند.
54بدین‌سان، موسی و اِلعازارِ کاهن، طلا را از سردارانِ هزارها و سردارانِ صد‌ها گرفتند و به خیمۀ ملاقات درآوردند تا برای بنی‌اسرائیل، یادگاری در حضور خداوند باشد.

Speaker
امثال سلیمان باب ۲۲

22:1 نیکنامی از ثروتِ عظیم برتر است؛ و محبوبیت از سیم و زر، بهتر.
2غنی و فقیر در این اشتراک دارند: خداوند آفرینندۀ هر دوی آنهاست.
3عاقل، خطر را می‌بیند و پنهان می‌شود، ساده‌لوح پیش می‌رود و تاوانش را می‌دهد!
4ثمرۀ فروتنی و ترس خداوند، ثروت است و عزّت و حیات!
5در راه کج‌روان، خارها و دامهاست، اما آن که مراقب جان خویش باشد، از آنها در امان می‌ماند.
6جوان را در رفتن به راهی که درخور اوست تربیت کن، که تا پیری هم از آن منحرف نخواهد شد.
7غنی بر فقیر حکومت می‌کند، و بدهکار بندۀ طلبکار است.
8آن که ظلم می‌کارد، بلا می‌دِرَوَد، و چوب خشمش می‌شکند.
9شخص گشاده‌دست خود نیز مبارک خواهد بود، چراکه از نان خود به بینوایان می‌دهد.
10تمسخرگر را بیرون کن که نزاع نیز خاموش خواهد شد؛ مشاجره و رسوایی پایان خواهد پذیرفت.
11آن که دوستدار پاکی دل و لطافت زبان است، از دوستی پادشاه برخوردار خواهد بود.
12چشمان خداوند معرفت را پاس می‌دارد، او سخن خیانت‌پیشگان را باطل می‌سازد.
13کاهل در خانه می‌ماند و می‌گوید: «شیری بیرون در کمین است!» یا «در خیابان به قتل خواهم رسید!»
14دهان زن بیگانه گودال عمیق است؛ آن که خداوند بر او غضبناک باشد، در آن خواهد افتاد.
15حماقت در دل جوان لانه کرده است، اما چوب تأدیب آن را از او دور می‌کند.
16آن که بر بینوایان ظلم کند تا بر مال خویش بیفزاید و یا به ثروتمندان ببخشد، تنها به ناداری گرفتار آید.
17گوش خود فرا~داشته، سخن حکیمان را بشنو؛ و به تعلیم من دل بسپار،
18چراکه دلپسند است نگاه داشتن آنها در درونت و آماده داشتن آنها بر لبانت.
19امروز این را به تو آموختم، آری به تو، تا بر خداوند توکل کنی.
20آیا سی مَثَل برایت ننگاشتم، از مشورت و معرفت،
21تا کلام حقیقی و مطمئن را بر تو معلوم دارم، تا بتوانی کلمات حقیقی را نزد فرستندگان خود باز بری؟
22بینوایان را چون ضعیفند، تاراج مکن و ستمدیدگان را در محکمه لگدمال منما،
23زیرا خداوند به دفاع از حقِ آنها بر خواهد خاست و جان غارتگرانِ آنها را غارت خواهد کرد.
24با مرد تندخو دوستی مکن، و با آن که زود به خشم آید، دمساز مشو،
25مبادا راههای او را بیاموزی و جان خویش را به دام در افکنی.
26از آنان مباش که دست می‌دهند و ضامن بدهکار می‌شوند؛
27اگر توان پرداخت نداشته باشی، بسترت را نیز از زیرت برمی‌گیرند.
28حدود دیرین را که پدرانت قرار داده‌اند، جابه‌جا مکن.
29مردی را که در کارش چیره‌دست است، می‌بینی؟ او در خدمت پادشاهان خواهد بود و نه در خدمت عوام.

Speaker
یوحنا باب ۴

4:1 چون عیسی دریافت که فَریسیان شنیده‌اند او بیش از یحیی پیرو یافته، تعمیدشان می‌دهد
2- شاگردان عیسی تعمید می‌دادند نه خودش -
3یهودیه را ترک گفت و دیگر بار رهسپار جلیل شد.
4و می‌بایست از سامِرِه بگذرد.
5پس به شهری از سامِرِه به نام سوخار رسید، نزدیک قطعه زمینی که یعقوب به پسر خود یوسف داده بود.
6چاه یعقوب در آنجا بود و عیسی خسته از سفر در کنار چاه نشست. حدود ساعتِ ششم از روز بود.
7در این هنگام، زنی از مردمان سامِرِه برای آب کشیدن آمد. عیسی به او گفت: «جرعه‌ای آب به من بده،»
8زیرا شاگردانش برای تهیۀ خوراک به شهر رفته بودند.
9زن به او گفت: «چگونه تو که یهودی هستی، از من که زنی سامِری‌ام آب می‌خواهی؟» زیرا یهودیان با سامِریان مراوده نمی‌کنند.
10عیسی در پاسخ گفت: «اگر موهبت خدا را درمی‌یافتی و می‌دانستی کیست که از تو آب می‌خواهد، تو خود از او می‌خواستی، و به تو آبی زنده عطا می‌کرد.»
11زن به او گفت: «سرورم، سطل نداری و چاه عمیق است، پس آب زنده از کجا می‌آوری؟
12آیا تو از پدر ما یعقوب بزرگتری که این چاه را به ما داد، و خود و پسران و گله‌هایش از آن می‌آشامیدند؟»
13عیسی گفت: «هر که از این آب می‌نوشد، باز تشنه می‌شود.
14امّا هر که از آن آب که من به او دهم بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد، بلکه آبی که من می‌دهم در او چشمه‌ای می‌شود که تا به حیات جاویدان جوشان است.»
15زن گفت: «سرورم، از این آب به من بده، تا دیگر تشنه نشوم و برای آب کشیدن به اینجا نیایم.»
16عیسی گفت: «برو، شوهرت را بخوان و بازگرد.»
17زن پاسخ داد: «شوهر ندارم.» عیسی گفت: «راست می‌گویی که شوهر نداری،
18زیرا پنج شوهر داشته‌ای و آن که هم‌اکنون داری، شوهرت نیست. آنچه گفتی راست است!»
19زن گفت: «سرورم، می‌بینم که نبی هستی.
20پدران ما در این کوه پرستش می‌کردند، امّا شما می‌گویید جایی که در آن باید پرستش کرد اورشلیم است.»
21عیسی گفت: «ای زن، باور کن، زمانی فرا~خواهد رسید که پدر را نه در این کوه پرستش خواهید کرد، نه در اورشلیم.
22شما آنچه را نمی‌شناسید می‌پرستید، امّا ما آنچه را می‌شناسیم می‌پرستیم، زیرا نجات به واسطۀ قوم یهود فراهم می‌آید.
23امّا زمانی می‌رسد، و هم‌اکنون فرا~رسیده است، که پرستندگانِ راستین، پدر را در روح و راستی پرستش خواهند کرد، زیرا پدر جویای چنین پرستندگانی است.
24خدا روح است و پرستندگانش باید او را در روح و راستی بپرستند.»
25زن گفت: «می‌دانم که مسیح (که معنی آن ’مسح شده‘ است) خواهد آمد؛ چون او آید، همه چیز را برای ما بیان خواهد کرد.»
26عیسی به او گفت: «من که با تو سخن می‌گویم، همانم.»
27همان دم، شاگردان عیسی از راه رسیدند و تعجب کردند که با زنی سخن می‌گوید. امّا هیچ‌یک نپرسید «چه می‌خواهی؟» یا «چرا با او سخن می‌گویی؟»
28آنگاه زن، کوزۀ خویش بر جای گذاشت و به شهر رفت و به مردم گفت:
29«بیایید مردی را ببینید که هرآنچه تا‌ کنون کرده بودم، به من بازگفت. آیا ممکن نیست او مسیح باشد؟»
30پس آنها از شهر بیرون آمده، نزد عیسی روان شدند.
31در این میان، شاگردان از او خواهش کرده، گفتند: «استاد، چیزی بخور.»
32امّا عیسی به آنان گفت: «من خوراکی برای خوردن دارم که شما از آن چیزی نمی‌دانید.»
33شاگردان به یکدیگر گفتند: «مگر کسی برای او خوراک آورده است؟»
34عیسی به ایشان گفت: «خوراک من این است که ارادۀ فرستندۀ خود را به جا آورم و کار او را به کمال رسانم.
35آیا این سخن را نشنیده‌اید که ”چهار ماهْ بیشتر به موسم درو نمانده است“؟ امّا من به شما می‌گویم، چشمان خود را بگشایید و ببینید که هم‌اکنون کشتزارها آمادۀ درو است.
36هم‌اکنون، دروگر مزد خود را می‌ستاند و محصولی برای حیات جاویدان گرد می‌آورد، تا کارنده و دروکننده با هم شادمان شوند.
37در اینجا این گفته صادق است که ”یکی می‌کارد و دیگری می‌دِروَد“.
38من شما را فرستادم تا محصولی را درو کنید که دسترنج خودتان نیست. دیگران محنت کشیدند و شما دسترنج آنان را برداشت می‌کنید.»
39پس در پی شهادت آن زن که گفته بود «هرآنچه تا‌ کنون کرده بودم، به من بازگفت،» بسیاری از سامِریانِ ساکنِ آن شهر به عیسی ایمان آوردند.
40چون آن سامِریان نزد عیسی آمدند، از او خواستند نزدشان بماند. پس دو روز در آنجا ماند.
41و بسیاری دیگر به سبب شنیدن سخنانش ایمان آوردند.
42ایشان به آن زن می‌گفتند: «دیگر تنها به‌خاطر سخن تو ایمان نمی‌آوریم، زیرا خودْ سخنان او را شنیده‌ایم و می‌دانیم که این مرد براستی نجات‌دهندۀ عالَم است.»
43پس از آن دو روز، عیسی از آنجا به جلیل رفت،
44زیرا خود گفته بود که «نبی را در دیار خود حرمتی نیست.»
45چون به جلیل رسید، جلیلیان او را به‌گرمی پذیرفتند، زیرا آنها نیز برای عید به اورشلیم رفته و آنچه را عیسی در آنجا کرده بود، دیده بودند.
46سپس دیگر بار به قانای جلیل رفت، همان‌جا که آب را شراب کرده بود. در آنجا یکی از درباریان بود که پسری بیمار در کَفَرناحوم داشت.
47چون شنید عیسی از یهودیه به جلیل آمده است، به دیدار او شتافت و تمنا کرد که فرود آید و پسر او را شفا دهد، زیرا در آستانۀ مرگ بود.
48عیسی به او گفت: «تا آیات و عجایب نبینید، ایمان نمی‌آورید.»
49آن مرد گفت: «سرورم، پیش از آنکه فرزندم بمیرد، بیا.»
50عیسی به او گفت: «برو؛ پسرت زنده می‌ماند.» آن مرد کلام عیسی را پذیرفت و به راه افتاد.
51هنوز در راه بود که خدمتکارانش به استقبال او آمده، گفتند: «پسرت زنده و تندرست است.»
52از آنها پرسید: «از چه ساعت رو به بهبود نهاد؟» گفتند: «دیروز، در هفتمین ساعت روز تبْ او را رها کرد.»
53آنگاه پدر دریافت که این همان ساعت بود که عیسی به او گفته بود: «پسرت زنده می‌ماند.» پس خود و همۀ اهل خانه‌اش ایمان آوردند.
54این دوّمین آیتی بود که عیسی هنگامی که از یهودیه به جلیل آمد، به ظهور رسانید.

Speaker
Suitable For