Farsi Readings

Daily Bible Readings in Farsi (NMV)

قرائت روزانه کتاب مقدس به زبان فارسی

Search Keywords
Authored on
Dates should be formatted CCYY-MM-DD

۲۲ اکتبر

16:1 در سی و ششمین سال پادشاهی آسا، بَعَشا پادشاه اسرائیل به جنگ یهودا برآمد و رامَه را بنا کرد تا نگذارد کسی نزد آسا، پادشاه یهودا، رفت و آمد کند.
2آسا نیز سیم و زر از خزانه‌های خانۀ خداوند و از کاخ شاهی‌گرفت، و آنها را نزد بِن‌هَدَد پادشاه اَرام فرستاد که در دمشق زندگی می‌کرد، با این پیام که:
3«میان من و تو پیمانی باشد، چنانکه میان پدر من و پدر تو بود. اینک برایت سیم و زر فرستاده‌ام. پس پیمان خود را با بَعَشا، پادشاه اسرائیل، بشکن، تا از نزد من عقب‌نشینی کند.»
4بِن‌هَدَد درخواست آسای پادشاه را پذیرفته، سرداران لشکر خود را برای جنگ با شهرهای اسرائیل گسیل داشت. و ایشان عیون، دان، آبِل‌مایِم و همۀ شهرْانبارهای نَفتالی را فتح کردند.
5چون بَعَشا این را شنید، بنای رامَه را متوقف ساخت و دست از کار کشید.
6آنگاه آسای پادشاه تمامی یهودا را گرد آورد، و ایشان سنگها و الوارهایی را که بَعَشا در بنای رامَه به کار برده بود از آنجا نقل کردند، و او با آنها جِبَع و مِصفَه را بنا کرد.
7در آن زمان، حَنانیِ نبی نزد آسا پادشاه یهودا رفت و به وی گفت: «از آنجا که تو بر پادشاه اَرام توکل کردی و نه بر یهوه خدایت، لشکر پادشاه اَرام از دست تو خلاصی یافته است.
8آیا حَبَشیان و لوبیان لشکری عظیم با ارابه‌ها و سوارانِ بسیار نبودند؟ و با این حال چون بر خداوند توکل کردی، او ایشان را به دست تو تسلیم کرد.
9زیرا چشمان خداوند در تمام جهان گردش می‌کند تا قوّت خود را بر کسانی که دلشان به تمامی وقف اوست، نمایان سازد. تو در این کار ابلهانه عمل کردی، و از این پس به جنگها گرفتار خواهی آمد.»
10اما آسا بر آن نبی خشم گرفته، او را به زندان افکند، زیرا به سبب این امر خشم او بر وی افروخته شده بود. آسا در همان زمان بر برخی از مردم نیز ستم روا داشت.
11اینک اعمالِ آسا، از آغاز تا پایان، در کتاب پادشاهان یهودا و اسرائیل نوشته شده است.
12آسا در سی و نهمین سال سلطنتش به مرضی در پاهایش دچار شد، و بیماری‌اش بسیار وخیم گردید. با این حال حتی در بیماریِ خویش خداوند را نطلبید، بلکه از طبیبان مدد جست.
13آسا در چهل و یکمین سال سلطنتش درگذشت و با پدران خود آرَمید.
14و او را در مقبره‌ای که برای خود در شهر داوود کنده بود، به خاک سپردند. وی را بر تخت روانی نهادند، پر از ادویه‌جات و عطرهای گوناگون که توسط هنر عطاران درآمیخته شده بود، و برایش آتشی به‌غایت عظیم برافروختند.

17:1 یِهوشافاط پسر آسا به جای آسا پادشاه شد، و خود را بر ضد اسرائیل نیرومند ساخت.
2او در همۀ شهرهای حصاردارِ یهودا سپاهیانی مستقر کرد، و در سرزمین یهودا و شهرهای اِفرایِم که پدرش آسا تسخیر کرده بود، قراولخانه‌هایی بر پا داشت.
3خداوند با یِهوشافاط بود، زیرا او در راههای نخستینِ پدرش داوود سلوک می‌کرد و در طلب بَعَلها نبود،
4بلکه خدای پدرش را می‌طلبید و در فرامین او سلوک می‌کرد، و نه بر وفق اعمالِ اسرائیل.
5پس خداوند پادشاهی را در دست یِهوشافاط استوار کرد، و تمامی یهودا برای او هدایا می‌آوردند. و او ثروت و حرمت بسیار یافت.
6دل یِهوشافاط در راههای خداوند غیور بود؛ به‌علاوه، او مکانهای بلند و اَشیرَه را از یهودا دور کرد.
7یِهوشافاط در سوّمین سال پادشاهی‌خود، صاحبمنصبان خویش یعنی بِن‌حایِل، عوبَدیا، زکریا، نِتَنئیل و میکایا را گسیل داشت تا در شهرهای یهودا تعلیم دهند.
8همراه ایشان، لاویان، یعنی شِمَعیا، نِتَنیا، زِبَدیا، عَسائیل، شِمیراموت، یِهوناتان، اَدُنیا، طوبیّا و طوب‌اَدُنیا نیز بودند، و همچنین اِلیشَمَع و یِهورام که کاهن بودند.
9آنان کتاب شریعت خداوند را با خود داشتند و در یهودا تعلیم می‌دادند. ایشان در همۀ شهرهای یهودا می‌گشتند و به مردم تعلیم می‌دادند.
10ترس خداوند بر تمامی ممالکِ سرزمینهایی که در اطراف یهودا بودند مستولی شد، آن سان که با یِهوشافاط جنگ نمی‌کردند.
11برخی از فلسطینیان به عنوان خَراج هدایا و نقره برای یِهوشافاط آوردند؛ عربها نیز برایش گله و رمه آوردند، هفت هزار و هفتصد قوچ و هفت هزار و هفتصد بز نر.
12پس یِهوشافاط ترقی کرده، بزرگتر و بزرگتر می‌شد. او دژ‌ها و شهرهای انبار در یهودا بنا کرد،
13و کارهای بسیار در شهرهای یهودا انجام داد؛ او همچنین لشکری از جنگاوران دلاور در اورشلیم داشت.
14شمار ایشان بر حسب خاندانهایشان چنین است: از یهودا، سردارانِ هزارها: عَدناه، فرمانده‌ای با سیصدهزار جنگاور دلاور؛
15پس از او یِهوحانان، فرمانده‌ای با دویست و هشتاد هزار تن؛
16سپس عَمَسیا پسر زِکْری که خود را برای خدمت خداوند داوطلب ساخت، و به همراهِ او دویست هزار جنگاور دلاور.
17از بِنیامین: اِلیاداع، جنگاوری دلاور با دویست هزار مردِ مسلح به کمان و سپر؛
18پس از او یِهوزاباد، با صد و هشتاد هزار مرد مسلح به جهت نبرد.
19این افراد نیز علاوه بر کسانی که پادشاه در شهرهای حصاردارِ سرتاسر یهودا قرار داده بود، پادشاه را خدمت می‌کردند.

۲۱ اکتبر

14:1 اَبیّا با پدران خود آرَمید و در شهر داوود به خاک سپرده شد، و پسرش آسا به جای او پادشاه شد. در روزگار وی، سرزمین یهودا به مدت ده سال روی آرامش دید.
2آسا آنچه را که در نظر یهوه خدایش نیکو و درست بود، به جا می‌آورد.
3او مذبحهای بیگانه و مکانهای بلند را از میان برداشت، ستونها را در هم شکست و اَشیرَه را قطع کرد.
4او به یهودا فرمان داد تا یهوه خدای پدرانشان را بجویند، و شریعت و فرامین او را نگاه دارند.
5مکانهای بلند و مذبحهای بخور را از همۀ شهرهای یهودا برگرفت، و مملکت تحت حکومت او آسایش یافت.
6او شهرهای حصاردار در یهودا بنا کرد، زیرا که سرزمین در آسایش بود. کسی در آن سالها با او نمی‌جنگید، از آن رو که خداوند وی را آرامی بخشیده بود.
7آسا به یهودا گفت: «بیایید این شهرها را بنا کنیم و گِردشان حصارها و برجها با دروازه‌ها و پشت‌بندها بسازیم. این سرزمین همچنان از آن ماست، زیرا که یهوه خدایمان را طلبیدیم. ما او را طلبیدیم، و او نیز ما را از هر سو آرامی بخشیده است.» پس بنا کردند و کامیاب شدند.
8آسا لشکر سیصد هزار نفره از یهودا در اختیار داشت، که به سپرهای بزرگ و نیزه‌ها مجهز بودند، و دویست و هشتاد هزار سرباز از بِنیامین، که سپردار و تیرانداز بودند. آنان جملگی جنگاورانی دلاور بودند.
9و زِراحِ حبشی با هزاران هزار سپاه و سیصد ارابه به جنگ ایشان بیرون آمد، و تا مَریشَه رسید.
10آسا به مصاف وی رفت، و ایشان در درّۀ صِفاتَه در نزدیکی مَریشَه برای نبرد صف‌آرایی کردند.
11آنگاه آسا یهوه خدای خود را خوانده، گفت: «ای خداوند، هیچ‌کس چون تو نیست که به ناتوانان در برابر زورمندان یاری رساند. پس ای یهوه خدای ما، یاری‌مان ده زیرا که بر تو توکل داریم و در نام تو به مصافِ این گروه عظیم آمده‌ایم. خداوندا، تو خدای ما هستی، پس مگذار انسان بر تو چیره شود.»
12پس خداوند حَبَشیان را در برابر آسا و یهودا شکست داد، و حَبَشیان گریختند.
13آسا و مردانِ همراهش ایشان را تا جِرار تعقیب کردند، و از حَبَشیان آنقدر از پای افتادند که دیگر نتوانستند سر برافرازند، زیرا که در برابر خداوند و لشکر او شکست خورده بودند. و مردان یهودا غنیمت بس عظیم با خود بردند.
14آنان همۀ شهرهای اطراف جِرار را مغلوب ساختند، زیرا ترس خداوند بر ایشان مستولی شده بود. آنان تمامی آن شهرها را تاراج کردند، زیرا غنایم فراوان در آنها بود.
15آنان همچنین به خیمه‌های دامداران حمله برده، گوسفندان بی‌شمار و شتران برگرفتند و سپس به اورشلیم بازگشتند.

15:1 روح خدا بر عَزَریا پسر عودید نازل شد،
2و او به دیدار آسا بیرون رفته، وی را گفت: «ای آسا، و ای تمامی یهودا و بِنیامین، به من گوش فرا~دهید. خداوند با شما خواهد بود هرگاه شما با او باشید؛ اگر او را بجویید، او را خواهید یافت. اما اگر او را ترک کنید، او نیز شما را ترک خواهد کرد.
3مدتهای مدید اسرائیل بدون خدای حقیقی بودند، و بدون کاهنی که ایشان را تعلیم دهد، و بدون شریعت.
4اما چون در تنگی خویش به سوی یهوه خدای اسرائیل بازگشته او را جُستند، او را یافتند.
5در آن روزگار برای آنان که آمد و شد می‌کردند امنیتی نبود، بلکه جمیع ساکنان ممالک در پریشانی عظیم به سر می‌بردند.
6قومی به دست قوم دیگر و شهری به دست شهر دیگر هلاک می‌شد، از آن رو که خدا ایشان را به همه نوع بلا پریشان می‌ساخت.
7و اما شما نیرومند باشید و دستهایتان سست نشود، زیرا پاداش عمل خود را خواهید یافت.»
8چون آسا این سخنان و نبوت عَزَریا پسرِ عودید نبی را شنید، خویشتن را تقویت داده، بتهای کراهت‌آور را از سرتاسر سرزمین یهودا و بِنیامین و از شهرهایی که در کوهستان اِفرایِم تسخیر کرده بود، دور ساخت، و مذبح خداوند را که جلوی ایوان خانۀ خداوند بود مرمت کرد.
9سپس تمامی یهودا و بِنیامین و غریبانی را که از اِفرایِم و مَنَسی و شمعون در میان ایشان ساکن بودند گرد آورد، زیرا گروه عظیمی از اسرائیل چون دیدند یهوه خدای او با اوست، به وی پیوستند.
10آنان در ماه سوّم از پانزدهمین سال سلطنت آسا در اورشلیم گرد آمدند.
11ایشان در آن روز، از غنایمی که آورده بودند، هفتصد گاو و هفت هزار گوسفند برای خداوند قربانی کردند.
12نیز عهد بستند که یهوه خدای پدرانشان را به تمامی دل و تمامی جان خود بجویند،
13و هر کس که یهوه خدای اسرائیل را نجوید، از کوچک و بزرگ و مرد و زن، کشته شود.
14آنان به آواز بلند، و با فریادها و کَرِناها و بوقها، برای خداوند سوگند یاد کردند.
15تمامی یهودا از این سوگند شادمان بودند، زیرا که به تمامی دل سوگند یاد کرده بودند، و با کمال میل خدا را جُسته و او را یافته بودند. پس خداوند ایشان را از هر سو آسایش بخشید.
16آسای پادشاه حتی مادرِ خود مَعَکاه را از مقام ملکه عزل کرد، زیرا تمثالی کراهت‌آور برای اَشیرَه ساخته بود. آسا تمثال او را قطع کرده، آن را خُرد کرد و در وادی قِدرون سوزانید.
17اما مکانهای بلند از اسرائیل برداشته نشد؛ با وجود این، دل آسا در تمامی روزهای زندگی‌اش کامل بود.
18او هدایای وقف‌شدۀ پدرش و هدایای وقف‌شدۀ خود را از سیم و زر و ظروف، به خانۀ خدا درآورد.
19و تا سی و پنجمین سال پادشاهی آسا، دیگر جنگی درنگرفت.

۲۰ اکتبر

12:1 چون پادشاهی رِحُبعام استوار شد و خودش نیرومند گردید، او و تمامی اسرائیل شریعت خداوند را ترک کردند.
2و واقع شد که در پنجمین سال رِحُبعام پادشاه، شیشَق پادشاه مصر به اورشلیم حمله کرد، زیرا آنان به خداوند خیانت ورزیده بودند.
3شیشَق با یکهزار و دویست ارابه، شصت هزار سواره‌نظام و لشکری بی‌شمار از لوبیان، سُکّیان و حبشیان که همگی از مصر همراه او آمده بودند،
4شهرهای حصاردارِ یهودا را به تصرف درآورد و تا اورشلیم پیش رفت.
5آنگاه شِمَعیای نبی نزد رِحُبعام و رهبران یهودا که به سبب شیشَق در اورشلیم گرد آمده بودند، رفت و بدیشان گفت: «خداوند چنین می‌فرماید: ”شما مرا ترک کرده‌اید، پس من نیز شما را ترک کرده، به دست شیشَق خواهم سپرد.“»
6پس رهبران اسرائیل و پادشاه خود را فروتن ساخته، گفتند: «خداوند عادل است.»
7چون خداوند دید که ایشان فروتن شده‌اند، کلام خداوند بر شِمَعیا نازل شده، گفت: «حال که خود را فروتن ساخته‌اند، ایشان را از بین نخواهم برد، بلکه تا مدتی نجاتشان خواهم داد. خشم من به دست شیشَق بر اورشلیم فرو~نخواهد ریخت.
8با این حال ایشان بندگان وی خواهند شد، تا فرق بین بندگیِ من و بندگیِ ممالک جهان را دریابند.»
9پس شیشَق پادشاه مصر به اورشلیم حمله کرده، خزانه‌های خانۀ خداوند و خزانه‌های کاخ پادشاه را به یغما برد. او همه چیز را به تاراج برد، از جمله سپرهایی را که سلیمان از طلا ساخته بود.
10پس رِحُبعام پادشاه به جای آن سپرها، سپرهای برنجین ساخت و آنها را به دست رؤسای نگهبانانی که نزد دَرِ ورودی کاخ شاهی کشیک می‌دادند، سپرد.
11هرگاه پادشاه به خانۀ خداوند می‌رفت، نگهبانان سپرها را به دست می‌گرفتند و دوباره آنها را به اتاق نگهبانان برمی‌گرداندند.
12و چون رِحُبعام خود را فروتن ساخت، خشم خداوند از او برگشت و او را به تمامی هلاک نکرد. به علاوه، در یهودا وضعیت خوب بود.
13رِحُبعام پادشاه خود را در اورشلیم نیرومند ساخت و سلطنت کرد. او چهل و یک ساله بود که پادشاه شد، و هفده سال در اورشلیم سلطنت کرد، شهری که خداوند از میان تمامی قبایل اسرائیل برگزیده بود تا نام خود را در آن قرار دهد. نام مادرش، نَعَمَۀ عَمّونی بود.
14و رِحُبعام شرارت ورزید، زیرا دل خود را به طلبیدنِ خداوند معطوف نساخت.
15و اما در خصوص اعمال رِحُبعام، از آغاز تا پایان، آیا در تاریخ شِمَعیای نبی و عِدّوی نبی، که شامل شجره‌نامه‌هاست، نوشته نشده است؟ میان رِحُبعام و یِرُبعام پیوسته جنگ بود.
16و رِحُبعام با پدران خود آرَمید و در شهر داوود به خاک سپرده شد، و پسرش اَبیّا به جای وی پادشاه شد.

13:1 در هجدهمین سال پادشاهی یِرُبعام، اَبیّا پادشاه یهودا شد،
2و سه سال در اورشلیم پادشاهی کرد. مادرش مَعَکَه نام داشت و دختر اوریئیل از جِبعَه بود. و اما میان اَبیّا و یِرُبعام جنگ بود.
3اَبیّا با لشکری از دلاورمردانِ جنگ‌آزموده، یعنی چهارصد هزار مردِ برگزیده، به نبرد بیرون رفت. یِرُبعام نیز با هشتصد هزار جنگاورِ دلاور و برگزیده، مقابل وی صف آراست.
4اَبیّا بر کوه صِمارایِم واقع در کوهستان اِفرایِم ایستاد و گفت: «ای یِرُبعام و ای تمامی اسرائیل، به من گوش فرا~دهید!
5آیا نمی‌دانید که یهوه خدای اسرائیل پادشاهی اسرائیل را با عهد نمکینتا ابد به داوود و پسرانش بخشیده است؟
6با این حال یِرُبعام پسر نِباط که از بندگان سلیمان پسر داوود بود، در برابر سرور خود قد عَلَم کرده، بر او شورید.
7برخی اراذلِ فرومایه نیز نزد یِرُبعام گرد آمدند و آنگاه که رِحُبعام پسر سلیمان جوان و نازُکدل بود و توان ایستادگی در برابر ایشان نداشت، خود را بر ضد او نیرومند ساختند.
8«و اکنون شما گمان می‌برید می‌توانید در برابر پادشاهی خداوند که در دست نوادگان داوود است بایستید، از آن رو که انبوهی عظیم هستید و گوساله‌های طلایی را که یِرُبعام به عنوان خدایان برایتان ساخت، با خود دارید؟!
9آیا نه این است که شما کاهنان خداوند، یعنی پسران هارون، و نیز لاویان را، بیرون راندید و همچون اقوام دیگر سرزمینها، کاهنان برای خود برگماشتید؟ هر که بیاید و خود را با یک گوساله و هفت قوچ تقدیس کند، برای آنهایی که خدا نیستند کاهن می‌شود!
10اما در مورد ما، یهوه خدای ماست و او را ترک نکرده‌ایم. کاهنانی که خداوند را خدمت می‌کنند پسران هارونند، و لاویان به خدمت خود می‌پردازند.
11آنان هر صبحگاه و شامگاه قربانیهای تمام‌سوز و بخور خوشبو به خداوند تقدیم می‌کنند و نان حضور بر میز تطهیر شده می‌نهند و مراقبند که چراغهای چراغدان طلا هر شامگاه افروخته باشد؛ زیرا ما وظایفی را که یهوه خدایمان به ما سپرده است انجام می‌دهیم، اما شما او را ترک کرده‌اید.
12اینک خدا با ما و رهبرِ ماست، و کاهنان او آماده‌اند تا با کَرِناهایشان نفیر جنگ را بر ضد شما بلند کنند. پس ای بنی‌اسرائیل، با یهوه خدای پدران خود جنگ مکنید، زیرا کامیاب نخواهید شد.»
13و اما یِرُبعام سربازانی را به کمین فرستاده بود تا از پشت به ایشان حمله کنند؛ پس نیروهای خودش مقابل یهودا بودند و سربازانی که کمین کرده بودند، پشت سر آنها.
14و چون یهودا نگریستند، اینک جنگ هم مقابل ایشان بود و هم پشت سرشان. پس نزد خداوند فریاد برآوردند، و کاهنان در کَرِناها دمیدند.
15آنگاه مردان یهودا فریاد سر دادند، و چون مردان یهودا فریاد سر دادند، خدا یِرُبعام و تمامی اسرائیل را در برابر اَبیّا و یهودا شکست داد.
16بنی‌اسرائیل از برابر یهودا گریختند، و خدا آنها را به دست ایشان تسلیم کرد.
17اَبیّا و مردانش ایشان را شکستی سخت دادند، آن سان که پانصد هزار تن از مردان برگزیدۀ اسرائیل هلاک شدند.
18پس در آن هنگام، بنی‌اسرائیل مغلوب گشتند، و مردان یهودا غالب آمدند، زیرا بر یهوه خدای پدرانشان توکل کردند.
19اَبیّا، یِرُبعام را تعقیب کرده، شهرهای بِیت‌ئیل، یِشانَه و اِفرون را با توابعشان از او گرفت.
20یِرُبعام در روزگار اَبیّا دیگر قدرت خود را بازنیافت. و خداوند او را زد، و او بمرد.
21اما اَبیّا نیرومند می‌شد. او چهارده زن گرفت و صاحب بیست و دو پسر و شانزده دختر شد.
22دیگر امور مربوط به اَبیّا، یعنی کردار و گفتارش، در رسالۀ عِدّوی نبی نوشته شده است.

۱۹ اکتبر

10:1 و اما رِحُبعام به شِکیم رفت، زیرا همۀ اسرائیل به شِکیم رفته بودند تا او را پادشاه سازند.
2چون یِرُبعام پسر نِباط این خبر را شنید، از مصر بازگشت. او از حضور سلیمان پادشاه به مصر گریخته بود و در آنجا به سر می‌برد.
3پس ایشان در پی یِرُبعام فرستاده، او را فرا~خواندند، و یِرُبعام با تمامی اسرائیل آمده، به رِحُبعام گفتند:
4«پدرت یوغ ما را سنگین ساخت. اما تو اکنون این خدمت سخت و یوغ سنگین را که پدرت بر ما نهاد، سبک ساز، و ما تو را خدمت خواهیم کرد.»
5رِحُبعام پاسخ داد: «سه روز دیگر نزد من بازآیید.» پس قوم برفتند.
6آنگاه رِحُبعامِ پادشاه با مشایخی که در ایام حیات پدرش سلیمان در حضور او به خدمت می‌ایستادند، مشورت کرد و گفت: «شما چه صلاح می‌دانید که در پاسخ به این قوم بگویم؟»
7گفتند: «اگر تو با این قوم مهربان باشی و ایشان را خشنود ساخته، سخنان نیکو به ایشان بگویی، همانا همیشه خدمتگزارت خواهند بود.»
8اما رِحُبعام مشورت مشایخ را نادیده گرفت و با جوانانی که با او بزرگ شده بودند و در حضورش به خدمت می‌ایستادند، مشورت کرد.
9و از ایشان پرسید: «شما چه صلاح می‌بینید که به این قوم پاسخ دهیم؟ اینان به من می‌گویند: ”یوغی را که پدرت بر ما نهاده، سبک ساز“.»
10جوانانی که با او بزرگ شده بودند در پاسخ گفتند: «قومی را که می‌گویند: ”پدرت یوغ ما را سنگین ساخته است اما تو آن را برای ما سبک ساز،“ چنین بگو: ”انگشت کوچک من از کمر پدرم قطور‌تر است.
11پدرم یوغی سنگین بر شما نهاد، لیکن من بر یوغ شما خواهم افزود. پدرم به تازیانه‌ها شما را تأدیب می‌کرد، اما من به عقربها تأدیبتان خواهم کرد!“»
12سه روز بعد، یِرُبعام و تمامی قوم نزد رِحُبعام بازآمدند، زیرا پادشاه گفته بود: «پس از سه روز نزد من بازآیید».
13پادشاه با ایشان به تندی پاسخ داد، و مشورت مشایخ را نادیده گرفت.
14او مطابق مشورت جوانان، به مردم گفت: «پدرم یوغ شما را سنگین ساخت، اما من بر یوغ شما خواهم افزود. پدرم شما را به تازیانه‌ها تأدیب می‌کرد، اما من به عقربها تأدیبتان خواهم کرد.»
15پس پادشاه به قوم گوش فرا~نداد، زیرا این امر از جانب خدا شده بود تا خداوند آن کلام را که توسط اَخیّای شیلونی به یِرُبعام پسر نِباط فرموده بود، محقق گردانَد.
16و چون تمامی اسرائیل دیدند که پادشاه بدیشان گوش نمی‌سپارد، پس قوم در پاسخ، پادشاه را گفتند: «ما را در داوود چه سهمی است؟ ما را در پسر یَسا چه میراثی است! ای اسرائیل، هر یک به خیمه‌هایتان بازگردید! ای داوود، دل به خانۀ خویشتن مشغول دار!» پس تمامی‌اسرائیل به خیمه‌هایشان رفتند.
17اما در خصوص اسرائیلیانِ ساکن در شهرهای یهودا، رِحُبعام همچنان بر آنها سلطنت می‌کرد.
18سپس رِحُبعامِ پادشاه، هَدورام را که مسئول کار اجباری بود نزد اسرائیلیان فرستاد، ولی بنی‌اسرائیل او را سنگسار کردند، که بمُرد. و رِحُبعامِ پادشاه به‌شتاب بر ارابۀ خود نشست تا به اورشلیم بگریزد.
19پس اسرائیل تا به امروز بر خاندان داوود شوریده‌اند.

11:1 چون رِحُبعام به اورشلیم رسید، خاندان یهودا و بِنیامین را گرد آورد، یعنی یکصد و هشتاد هزار جنگاور برگزیده را، تا با اسرائیل بجنگند و پادشاهی را به رِحُبعام برگردانند.
2اما کلام خداوند بر شِمَعیا، مرد خدا، نازل شده، گفت:
3«به رِحُبعام پسر سلیمان، پادشاه یهودا، و به تمامی اسرائیلیانِ ساکن یهودا و بِنیامین بگو:
4”خداوند چنین می‌فرماید: ’مروید و با برادران خود جنگ مکنید. هر یک از شما به خانۀ خود بازگردد زیرا که این امر از جانب من شده است.“‘» پس ایشان به کلام خداوند گوش سپردند، و بازگشته، به جنگ یِرُبعام نرفتند.
5رِحُبعام در اورشلیم سکونت گزید و این شهرها را به جهت دفاع از یهودا ساخت:
6بِیت‌لِحِم، عیطام، تِقوعَ،
7بِیت‌صور، سوکو، عَدُلّام،
8جَت، مَریشَه، زیف،
9اَدواریم، لاکیش، عَزیقَه،
10صُرعَه، اَیَلون و حِبرون. اینها شهرهای حصاردار در یهودا و بِنیامین بودند.
11او دژها را مستحکم کرد، و سرداران را با ذخایر غذایی، روغن و شراب در آنجا مستقر ساخت.
12نیز در تمامی شهرها، سپرها و نیزه‌ها گذاشته، آنها را بسیار مستحکم گردانید. بدین‌ترتیب یهودا و بِنیامین از آنِ او باقی ماندند.
13کاهنان و لاویان از سرتاسر اسرائیل، از تمامی حوزه‌های خویش نزد رِحُبعام گرد آمدند.
14لاویان چراگاه‌ها و املاکشان را ترک کرده، به یهودا و اورشلیم آمدند، زیرا یِرُبعام و پسرانش ایشان را از خدمتِ کهانتِ خداوند برکنار کرده بودند.
15یِرُبعام کاهنانی برای خود به جهت مکانهای بلند و نیز به جهت بتهایی که به شکل بز و گوساله ساخته بود، برگماشت.
16باری، از همۀ قبیله‌های اسرائیل، کسانی که با دل و جان در طلب یهوه خدای اسرائیل بودند، در پی لاویان به اورشلیم رفتند تا به یهوه خدای پدرانشان قربانی تقدیم کنند.
17آنان پادشاهی یهودا را مستحکم ساخته، سه سال از رِحُبعام پسر سلیمان حمایت کردند، زیرا به مدت سه سال در طریق داوود و سلیمان سلوک نمودند.
18رِحُبعام مَحَلَت را به زنی گرفت. مَحَلَت دخترِ یِریموت پسر داوود و اَبیحایِل دختر اِلیاب پسر یَسا بود.
19مَحَلَت برای وی این پسران را زایید: یِعوش، شِمَریا و زَهَم.
20رِحُبعام پس از او، مَعَکاه دختر اَبشالوم را به زنی گرفت، که برایش اَبیّا، عَتّای، زیزا و شِلومیت را بزاد.
21رِحُبعام، مَعَکاه دختر اَبشالوم را از تمام زنان و مُتَعِه‌هایش بیشتر دوست می‌داشت. او بر روی هم هجده زن و شصت مُتَعِه داشت، و صاحب بیست و هشت پسر و شصت دختر شد.
22رِحُبعام، اَبیّا پسر مَعَکاه را از میان برادرانش به عنوان سرور و رئیس ایشان برگماشت، زیرا بر آن بود که وی را پادشاه سازد.
23او عاقلانه عمل کرده، برخی از پسرانش را در تمامی مناطق یهودا، بِنیامین و همۀ شهرهای حصاردار پراکنده ساخت، و بدیشان آذوقۀ بسیار بخشیده، زنان بسیار برایشان طلبید.

۱۸ اکتبر

9:1 چون ملکۀ صَبا آوازۀ سلیمان را شنید، به اورشلیم آمد تا او را با پرسشهای دشوار بیازماید. او با خَدَم و حَشَم بسیار عظیم و شتران حاملِ ادویه و طلای بسیار و سنگهای گرانبها نزد سلیمان رفت، و هرآنچه در دل داشت به او گفت.
2سلیمان به تمامی پرسشهای وی پاسخ داد، و مسئله‌ای بر او پوشیده نبود که از شرح آن برای ملکه عاجز باشد.
3چون ملکۀ صَبا حکمت سلیمان را دید و خانه‌ای را که بنا کرده بود،
4و طعام سفره‌اش و جایگاه نشستن صاحبمنصبانش را و طرز خدمت و جامۀ پیش‌خدمتانش، ساقیانش و جامه‌هایشان را، و قربانیهای تمام‌سوزی را که در خانۀ خداوند تقدیم می‌کرد، هوش دیگر در او نماند!
5پس به پادشاه گفت: «آنچه در سرزمین خود از کلام و حکمت تو شنیده بودم، راست بود.
6اما آنچه را که می‌گفتند باور نمی‌کردم تا اینکه آمدم و به چشمان خود دیدم، و اینک حتی نیمی از عظمت حکمت تو به من گفته نشده بود! تو بس برتر از آنی که شنیده بودم.
7خوشا به حال مردان تو و خوشا به حال این خدمتگزارانت که همواره در حضور تو می‌ایستند و حکمت تو را می‌شنوند!
8متبارک باد یهوه خدایت که از تو خشنود بوده و تو را بر تخت خود نشانیده است تا برای یهوه خدایت پادشاه باشی! از آنجا که خدایت اسرائیل را دوست داشته و می‌خواهد آنان را جاودانه استوار دارد، تو را بر ایشان پادشاه ساخته است تا عدل و انصاف را به جا آوری.»
9آنگاه به پادشاه یکصد و بیست وزنه طلا و ادویۀ بسیار زیاد و سنگهای گرانبها داد. ادویه‌ای نظیر آنچه ملکۀ صَبا به سلیمان پادشاه داد، هرگز نبوده است.
10علاوه بر این، خادمان حیرام و خادمان سلیمان، که طلا از اوفیر حمل می‌کردند، چوب صندل و سنگهای گرانبها آوردند.
11و پادشاه از این چوب صندل، ستونها برای خانۀ خداوند و خانۀ پادشاه و چنگ و بربط برای نوازندگان ساخت، آن سان که نظیرشان هرگز در سرزمین یهودا دیده نشده بود.
12سلیمان پادشاه هرآنچه را که ملکۀ صَبا آرزو داشت و درخواست کرد به وی بخشید، بیش از آنچه او برای پادشاه آورده بود. پس ملکۀ صَبا با خدمتگزاران خویش روی بگردانده، به سرزمین خود بازگشت.
13وزن طلایی که سلیمان هر سال دریافت می‌کرد ششصد و شصت و شش وزنه بود،
14سوای آنچه تاجران سیّار و بازرگانان می‌آوردند. تمامی پادشاهان عرب و فرمانداران مملکت نیز برای سلیمان طلا و نقره می‌آوردند.
15سلیمان پادشاه دویست سپر زرکوب بزرگ ساخت که در هر یک ششصد مثقال طلای کوبیده به کار رفته بود.
16و سیصد سپر زرکوب کوچک نیز ساخت که در هر یک سیصد مثقال طلا به کار رفته بود، و این سپرها را در ’کاخ جنگل لبنان‘ گذاشت.
17سپس تخت شاهی بزرگی از عاج ساخت و آن را به طلای ناب بیندود.
18این تخت شش پله داشت، و کُرسی زیر‌پایی از طلا به تخت متصل بود. در دو سوی کرسیِ تخت، دسته‌ها قرار داشت و کنار هر دسته، شیری ایستاده بود.
19دوازده شیر در دو سوی این شش پله ایستاده بودند. چیزی مانند این برای هیچ مملکتی ساخته نشده بود.
20جامهای سلیمان پادشاه همه زرین، و ظروف ’کاخ جنگل لبنان‘ نیز همه از طلای ناب بود، زیرا نقره در روزگار سلیمان ارزشی نداشت.
21پادشاه کشتیهایی داشت که با خادمان حیرام به تَرشیش می‌رفتند. کشتیهای تَرشیشی هر سه سال یکبار می‌آمدند و طلا و نقره و عاج و میمون و طاووس می‌آوردند.
22باری، سلیمان پادشاه در دولت و حکمت از همۀ پادشاهان جهان برتر بود،
23و تمامی پادشاهان دنیا طالب دیدار او بودند، تا به حکمتی که خدا در دل او نهاده بود، گوش بسپارند.
24هر یک از آنها هر ساله هدیۀ خود را از آلات نقره و طلا، و جامه و اسلحه و ادویه و اسب و قاطر می‌آوردند.
25سلیمان چهار هزار اصطبل برای اسبان و ارابه‌هایش داشت؛ نیز دوازده هزار اسب‌سوار داشت، که آنها را در شهرهای ارابه‌ها و نزد پادشاه در اورشلیم مستقر ساخته بود.
26او بر همۀ پادشاهان فرمان می‌راند، از رود فُرات تا سرزمین فلسطینیان، و تا مرز مصر.
27پادشاه نقره را در اورشلیم به اندازۀ سنگ، و چوب سرو را به اندازۀ چوب چنار که در صحراست، فراوان ساخت.
28اسبهای سلیمان از مصر و از تمامی دیگر ممالک وارد می‌شد.
29و اما دیگر امور مربوط به سلیمان، از آغاز تا پایان، آیا در کتاب تاریخ ناتان نبی، در نبوت اَخیّای شیلونی و در رؤیاهای یِعدّوی نبی دربارۀ یِرُبعام پسر نِباط، نوشته نشده است؟
30سلیمان چهل سال در اورشلیم بر تمامی اسرائیل سلطنت کرد.
31پس سلیمان با پدران خود آرَمید و او را در شهر پدرش داوود به خاک سپردند. و پسرش رِحُبعام در جای وی پادشاه شد.

۱۷ اکتبر

8:1 سلیمان در پایان بیست سالی که خانۀ خداوند و کاخ خودش را می‌ساخت،
2شهرهایی را که حیرام به او داده بود، بازسازی کرد و بنی‌اسرائیل را در آنها ساکن گردانید.
3آنگاه سلیمان به حَمات‌صوبَه رفت و آن را تسخیر کرد.
4او شهر تَدمور را در بیابان، و تمامی شهرهای انبار را در حَمات بنا کرد،
5و نیز بِیت‌حورونِ بالا و بِیت‌حورونِ پایین را ساخت که شهرهایی حصاردار بودند با دیوارها و دروازه‌ها و پشت‌بندها.
6او همچنین بَعَلَت، تمامی شهرهای انبار، و شهرهای ارابه‌ها و سوارانش را ساخت، و نیز هرآنچه را که آرزوی ساختنش را در اورشلیم و لبنان و سراسر قلمرو حکومتش داشت.
7سلیمان همۀ باقیماندگانِ حیتّیان، اَموریان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان را که از بنی‌اسرائیل نبودند،
8یعنی نسل ایشان را که در آن سرزمین باقی مانده بودند و بنی‌اسرائیل آنها را هلاک نکرده بودند، جملگی به کار اجباری برگماشت، که تا به امروز نیز چنین است.
9ولی سلیمان از بنی‌اسرائیل کسی را برای کارهای خود به بندگی نگرفت، بلکه آنان جنگاوران و فرماندهان و سردارانِ ارابه‌ها و سواره‌نظامان او بودند.
10اینان صاحبمنصبانِ عالی‌رتبۀ سلیمان پادشاه بودند، یعنی دویست و پنجاه تن، که قوم را تحت اختیار خود داشتند.
11سلیمان دختر فرعون را از شهر داوود به خانه‌ای که برای وی ساخته بود برآورد، زیرا گفت: «جایز نیست زن من در کاخ داوود پادشاه اسرائیل ساکن شود، زیرا مکانهایی که صندوق خداوند بدان داخل شده است، مقدسند.»
12آنگاه سلیمان بر مذبح خداوند، که آن را مقابل ایوان ساخته بود، قربانیهای تمام‌سوز به خداوند تقدیم کرد،
13آن سان که وظیفۀ هر روز ایجاب می‌کرد، مطابق فرمان موسی برای روزهای شَبّات، ماههای نو، و سه عید سالیانه یعنی عید نانِ بی‌خمیرمایه، عید هفته‌ها و عید خیمه‌ها.
14او مطابق دستور پدرش داوود، دسته‌های کاهنان را بر سر خدمتشان گماشت، و لاویان را نیز تعیین کرد تا ستایش کنند و در حضور کاهنان بر حسب وظایف روزانه‌شان خدمت نمایند. او همچنین محافظان دروازه‌ها را بر حسب گروههایشان بر هر دروازه قرار داد، زیرا که داوود مرد خدا چنین فرمان داده بود.
15و ایشان از آنچه پادشاه در خصوص هر امری و نیز در خصوص خزانه‌ها فرمان داده بود، تخطی ننمودند.
16باری، تمامی کارهای سلیمان از روزی که پی خانۀ خداوند نهاده شد تا هنگام تکمیل آن، به انجام رسید. بدین‌ترتیب خانۀ خداوند تکمیل گردید.
17آنگاه سلیمان به عِصیون‌جِبِر و به ایلوت رفت که بر ساحل دریا در سرزمین اَدوم واقع است.
18و حیرام به دستِ خدمتگزاران خود، کشتی‌ها و خادمانی را که در دریانوردی باتجربه بودند، نزد سلیمان گسیل داشت. و آنان با خادمان سلیمان به اوفیر رفتند، و از آنجا چهارصد و پنجاه وزنه طلا برگرفته، برای سلیمان پادشاه آوردند.

۱۶ اکتبر

7:1 چون سلیمان دعای خود را به پایان رسانید، آتش از آسمان فرود آمده، قربانی تمام‌سوز و قربانیهای دیگر را فرو~بلعید، و جلال خداوند خانه را پر ساخت.
2کاهنان نتوانستند به خانۀ خداوند داخل شوند، زیرا جلال یهوه خانۀ خداوند را پر ساخته بود.
3چون تمامی بنی‌اسرائیل آتش را که نازل می‌شد و جلال خداوند را که بر فراز خانه بود دیدند، رویْ بر سنگفرش زمین نهاده، خداوند را پرستش کردند و شکر نموده، گفتند: «او نیکوست، زیرا محبتش جاودانه است.»
4آنگاه پادشاه و تمامی قوم به حضور خداوند قربانی گذراندند.
5سلیمان پادشاه بیست و دو هزار گاو و یکصد و بیست هزار گوسفند قربانی کرد. بدین‌سان، پادشاه و تمامی قوم خانۀ خدا را وقف کردند.
6کاهنان در جایگاه خدمت خود ایستاده بودند، و نیز لاویان، با آلات موسیقیِ خداوند که داوود پادشاه ساخته بود تا ایشان خداوند را سپاس گفته، بسرایند: «زیرا که محبت او جاودانه است». هرگاه داوود به واسطۀ آنها خداوند را ستایش می‌کرد، ایشان چنین می‌کردند. کاهنان روبه‌روی لاویان کَرِنا می‌نواختند، و تمامی اسرائیل می‌ایستادند.
7سلیمان بخش میانی صحن را که جلوی خانۀ خداوند بود تقدیس کرد، و در آنجا قربانیهای تمام‌سوز و چربی قربانیهای رفاقت را تقدیم نمود، چراکه مذبح برنجینی که سلیمان ساخته بود گنجایش قربانی تمام‌سوز، هدیۀ آردی و چربی را نداشت.
8پس در آن هنگام سلیمان همراه با تمامی اسرائیل، که جماعت بسیار عظیمی از لِبوحَمات تا وادی مصر بودند، عید را به مدت هفت روز جشن گرفتند.
9در روز هشتم، گردهم‌آییِ مخصوص بر پا داشتند، زیرا برای وقف مذبح هفت روز و برای عید نیز هفت روز نگاه داشته بودند.
10سلیمان در روز بیست و سوّم از ماه هفتم قوم را به خانه‌هایشان روانه کرد، و آنان به سبب احسانی که خداوند به داوود و سلیمان و قوم خود اسرائیل کرده بود، خوشحال و دلشاد بودند.
11و سلیمان بنای خانۀ خداوند و کاخ شاهی را به پایان برد، و هرآنچه را قصد داشت در خانۀ خداوند و در کاخ خود بسازد، با موفقیت به انجام رسانید.
12آنگاه خداوند شب‌هنگام بر سلیمان ظاهر شد و گفت: «دعای تو را شنیدم و این مکان را برای خود برگزیدم تا خانۀ قربانیها باشد.
13هرگاه آسمانها را ببندم تا باران نبارد، یا ملخ را فرمان دهم که زمین را فرو~بلعد، یا طاعون در میان قومم بفرستم،
14چنانچه قوم من که به نام من خوانده می‌شوند خود را فروتن سازند و دعا کرده، روی مرا بجویند و از راههای بد خویش بازگشت کنند، آنگاه من از آسمان خواهم شنید و گناهشان را آمرزیده، سرزمینشان را شفا خواهم بخشید.
15حال، چشمان من بر دعایی که در این مکان کرده می‌شود گشوده خواهد بود و گوشهایم آن را خواهد شنید.
16زیرا اکنون این خانه را برگزیده و تقدیس کرده‌ام، تا نام من تا به ابد در آن باشد، و چشم و دلم همواره بر آن خواهد بود.
17و اما دربارۀ تو، اگر تو در حضور من گام برداری، چنانکه پدرت داوود گام برمی‌داشت، و هرآنچه به تو فرمان داده‌ام به جا آوری و فرایض و قوانین مرا نگاه داری،
18آنگاه تخت سلطنت تو را استوار خواهم ساخت، چنانکه با پدرت داوود عهد بستم و گفتم: ”تو هرگز کسی را که بر اسرائیل حکم برانَد کم نخواهی داشت.“
19«‌اما اگر شما روی گردانیده، فرایض و فرامین مرا که برای شما مقرر کرده‌ام ترک کنید، و رفته خدایانِ غیر را عبادت و سَجده نمایید،
20آنگاه من شما را از سرزمینِ خود که به شما بخشیده‌ام بر خواهم کَند، و این خانه را که برای نام خود تقدیس کردم، از حضور خویش به دور خواهم افکند و آن را در میان تمامی قومها ضرب‌المثل و مضحکه خواهم گردانید.
21و دربارۀ این خانه که چنین رفیع بود، هر که از کنار آن بگذرد حیرت‌کنان خواهد گفت: ”از چه سبب خداوند به این سرزمین و این خانه چنین کرده است؟“
22و خواهند گفت: ”از آن رو که یهوه خدای پدرانشان را که ایشان را از سرزمین مصر به در آورده بود، ترک گفتند و به خدایانِ غیر تمسّک جسته، آنها را سَجده و عبادت کردند. از این روست که او همۀ این بلایا را بر سر ایشان آورده است.“»

۱۵ اکتبر

5:1 پس تمامی کارهایی که سلیمان پادشاه برای خانۀ خداوند انجام داد به پایان رسید. و سلیمان همۀ چیزهایی را که پدرش داوود وقف کرده بود آورد، و نقره و طلا و تمامی دیگر اسباب را در خزانۀ خانۀ خدا گذاشت.
2آنگاه سلیمان، مشایخ اسرائیل و همۀ سران قبایل و رهبران خاندانهای بنی‌اسرائیل را در اورشلیم گرد آورد تا صندوق عهد خداوند را از شهر داوود، که صَهیون باشد، برآورند.
3تمامی مردان اسرائیل در عید ماه هفتم، نزد پادشاه گرد آمدند.
4و همۀ مشایخ اسرائیل آمدند، و لاویان صندوق را برگرفتند.
5لاویانِ کاهن صندوق و خیمۀ ملاقات و تمامی ظروف مقدس را که در خیمه بود، برآوردند.
6سلیمان پادشاه و تمامی جماعت اسرائیل که نزد او گرد آمده بودند، در مقابل صندوق ایستادند و آنقدر گوسفند و گاو ذبح کردند که به شمار و حساب نمی‌آمد.
7آنگاه کاهنان، صندوق عهد خداوند را به جایگاه آن در محراب درونی معبد، یعنی زیر بالهای کروبیان در قُدس‌الاقداس درآوردند.
8بالهای کروبیان بر فراز جایگاه صندوق گسترده بود، به گونه‌ای که کروبیان صندوق و تیرکهای حمل آن را از بالا می‌پوشانیدند.
9تیرکها چنان دراز بود که سر آنها از قُدسِ جلوی محراب دیده می‌شد، اما از بیرون دیده نمی‌شد. آنها تا به امروز همان جا است.
10در صندوق چیزی نبود جز دو لوح سنگی که موسی در حوریب در آن گذاشته بود، همان جا که خداوند پس از خروج بنی‌اسرائیل از مصر، با آنها عهد بست.
11سپس کاهنان از قُدس بیرون آمدند. کاهنانی که در آنجا حضور داشتند، همگی، صرف نظر از نوبت خدمتشان، خود را تقدیس کرده بودند.
12همۀ لاویانِ سراینده، یعنی آساف، هیمان، یِدوتون و پسران و بستگانشان، با جامه‌هایی از کتان لطیف در جانب شرقی مذبح ایستاده بودند و سنج و چنگ و عود می‌نواختند. همراه ایشان، یکصد و بیست کاهن بودند که کَرِنا می‌نواختند.
13کَرِنانوازان و سرایندگان، همچون یک تن در ستایش و سپاس خداوند یکصدا می‌سراییدند. و چون ایشان با کَرِناها و سنجها و دیگر آلات موسیقی، به آواز بلند در ستایش خداوند سراییدند که: «او نیکوست، زیرا که محبتش جاودانه است،» آنگاه خانه، یعنی خانۀ خداوند از ابر پر شد،
14به گونه‌ای که کاهنان به سبب ابر نتوانستند به خدمت بایستند، زیرا جلال خداوند خانۀ خدا را پر کرده بود.

6:1 آنگاه سلیمان گفت: «خداوند فرموده است که در تاریکی غلیظ ساکن می‌شود؛
2اما من خانه‌ای رفیع برای تو بنا کرده‌ام، مکانی که تا ابد در آن ساکن شوی.»
3آنگاه پادشاه روی به سوی تمامی جماعت اسرائیل گردانید، و در حالی که تمامی جماعت اسرائیل ایستاده بودند برکتشان داد
4و گفت: «متبارک باد یهوه خدای اسرائیل، که به دست خود آنچه را که به دهان خویش به پدرم داوود وعده داده بود به انجام رسانید، آنگاه که فرمود:
5”از روزی که قوم خود را از سرزمین مصر بیرون آوردم تا کنون از هیچ‌یک از قبایل اسرائیل شهری برنگزیده‌ام تا در آن خانه‌ای بنا شود که نام من در آن باشد، و کسی را برنگزیده‌ام تا بر قوم من اسرائیل پیشوا باشد؛
6اما اورشلیم را برگزیده‌ام تا نام من در آن باشد، و داوود را برگزیده‌ام تا بر قوم من اسرائیل فرمان براند.“
7در دل پدرم داوود بود که برای نام یهوه خدای اسرائیل خانه‌ای بنا کند،
8ولی خداوند به پدرم داوود فرمود: ”از اینکه در دل تو بود که خانه‌ای برای نام من بنا کنی، نیکو کردی که این را در دل خویش نهادی،
9لیکن تو خانه را نخواهی ساخت، بلکه پسرت که برایت زاده خواهد شد، اوست که خانه را برای نام من بنا خواهد کرد.“
10اکنون خداوند به وعده‌ای که داده بود وفا کرده است، زیرا من مطابق وعدۀ خداوند به جانشینی پدرم داوود برخاسته و بر تخت پادشاهی اسرائیل نشسته‌ام، و آن خانه را برای نام یهوه خدای اسرائیل بنا کرده‌ام.
11و در آنجا صندوقِ حاوی عهدِ خداوند را نهاده‌ام، عهدی که خداوند با بنی‌اسرائیل بست.»
12آنگاه سلیمان در حضور تمامی جماعت اسرائیل، مقابل مذبح خداوند ایستاد و دستهای خود را برافراشت.
13سلیمان سکویی برنجین به درازای پنج ذِراع، پهنای پنج ذِراع و بلندی سه ذِراع ساخته و در میانۀ صحن نهاده بود. او بر آن ایستاد، و سپس در حضور تمامی جماعت اسرائیل زانو زده، دستهای خود را به سوی آسمان برافراشت
14و گفت: «ای یهوه خدای اسرائیل، خدایی چون تو نیست، نه در آسمان و نه بر زمین. تو خدایی هستی که عهد و محبت خود را با خادمانت که با تمامی دل در حضور تو سلوک می‌کنند، نگاه می‌داری.
15تو آن وعده را که به خدمتگزارت، پدرم داوود دادی وفا کردی؛ تو آنچه را که به دهان خود وعده دادی، به دست خویش به انجام رسانیدی، چنانکه امروز شده است.
16پس حال ای یهوه خدای اسرائیل، آن وعده را که به خدمتگزار خود، پدرم داوود دادی وفا کن، که فرمودی: ”تو هرگز کسی را که در حضور من بر تخت پادشاهی اسرائیل بنشیند کم نخواهی داشت، تنها به شرطی که پسرانت مراقب راههای خود باشند و در شریعت من گام بردارند، همان‌گونه که تو در حضور من سلوک کرده‌ای.“
17پس اکنون ای یهوه خدای اسرائیل، تمنا اینکه کلامی که به خدمتگزار خود داوود فرمودی به ثبوت برسد.
18«ولی آیا خدا براستی بر زمین با آدمیان ساکن خواهد شد؟ اینک آسمانها، حتی رفیع‌ترین آسمانها، گنجایش تو را ندارد، چه رسد به این خانه که من بنا کرده‌ام!
19با این همه، ای یهوه خدای من، به دعا و التماس خدمتگزارت توجه فرما و به فریاد بنده‌ات و دعایی که به حضور تو می‌کند، گوش فرا~ده:
20چشمان تو روز و شب بر این خانه گشوده باشد، بر مکانی که درباره‌اش وعده دادی اسم خود را در آن خواهی نهاد، تا دعای خدمتگزارت را که به سوی این مکان می‌کند، بشنوی.
21تمناهای خدمتگزارت و قوم خویش اسرائیل را که به سوی این مکان دعا می‌کنند، بشنو؛ از سکونتگاه خویش آسمان بشنو، و چون شنیدی، بیامرز.
22«اگر کسی به همسایۀ خود گناه ورزد و از او سوگند بخواهند، و او آمده پیش مذبح تو در این خانه سوگند خورَد،
23آنگاه از آسمان بشنو و عمل کرده، خادمانت را داوری کن: مجرم را جزا داده، عمل او را بر سر خودش آور و پارسا را مطابق پارسایی‌اش پاداش داده، تبرئه کن.
24«و چون قوم تو اسرائیل به سبب گناهی که به تو ورزیده باشند از دشمن شکست خورَند، ولی بازگشت کرده، نام تو را اقرار کنند و نزد تو در این خانه دعا و التماس نمایند،
25آنگاه از آسمان بشنو و گناه قوم خود اسرائیل را بیامرز و ایشان را به سرزمینی که بدیشان و به پدرانشان بخشیدی، بازآور.
26«هرگاه آسمان بسته شود و به سبب گناهی که آنان به تو ورزیده باشند باران نبارد، چنانچه ایشان به سوی این مکان دعا کرده، نام تو را اقرار کنند، و به سبب مکافاتی که به ایشان رسانده باشی از گناه خود بازگردند،
27از آسمان بشنو و گناه خدمتگزارانت، قوم خود اسرائیل را بیامرز، و راه نیکو را که باید در آن گام بردارند بدیشان بیاموز، و بر سرزمینی که به قومت به میراث بخشیده‌ای، باران بفرست.
28«و اگر قحطی در این سرزمین باشد، یا طاعون یا باد سوزان یا کپک یا ملخ یا کرمِ حشره، و یا اگر دشمنانشان ایشان را در هر یک از شهرهایشان در این سرزمین محاصره کنند، هر گونه بلا و هر گونه بیماری که باشد،
29و هر دعا یا تمنایی که از سوی هر کسی یا از سوی تمامی قومت اسرائیل کرده شود، به گونه‌ای که هر یک آگاه از مصیبت و غمِ خویش، دستهای خود را به سوی این خانه دراز کنند،
30آنگاه از سکونتگاه خود، آسمان، بشنو و بیامرز، و به هر کس که از دل او آگاهی، مطابق تمامی راههایش جزا ده، چراکه تو تنها عارفِ قلوب بنی آدمی،
31تا آنکه ایشان در تمامی روزهای زندگی خود در این سرزمین که به پدران ما بخشیده‌ای، از تو بترسند و در راههای تو گام بردارند.
32«نیز هرگاه غریبی که از قوم تو اسرائیل نباشد و به خاطر نام عظیم تو و دست توانا و بازوی درازت از سرزمینی دوردست آمده باشد، هرگاه چنین کسی آمده، به سوی این خانه دعا کند،
33آنگاه از سکونتگاه خود، آسمان، بشنو و بر حسب هرآنچه آن غریب از تو استدعا کند، عمل کن تا همۀ قومهای جهان نام تو را بشناسند و همچون قوم تو اسرائیل از تو بترسند و بدانند که این خانه که من بنا کرده‌ام، نام تو را بر خود دارد.
34«اگر قوم تو برای جنگ با دشمنان خود به راهی که ایشان را می‌فرستی بیرون روند، و به سوی این شهر که تو برگزیده‌ای و خانه‌ای که من برای نام تو بنا کرده‌ام، نزد تو دعا کنند،
35آنگاه از آسمان دعا و تمنای ایشان را بشنو و ایشان را دادرسی فرما.
36«و اگر بر تو گناه ورزند، زیرا انسانی نیست که گناه نکند، و تو از آنان خشمگین شده، ایشان را به دست دشمن تسلیم کنی و ایشان به سرزمینی دور یا نزدیک به اسارت برده شوند،
37چنانچه ایشان در سرزمینی که بدان به اسیری برده شده‌اند به خود آمده، توبه کنند و در سرزمین اسارتِ خویش التماس‌کنان به تو بگویند: ”گناه و انحراف ورزیده‌ایم و شریرانه رفتار کرده‌ایم“،
38و اگر در سرزمین اسارتِ خویش که بدان به اسیری برده شده‌اند، به تمامی دل و تمامی جان خود نزد تو بازگردند و به سوی سرزمینی که به پدرانشان بخشیده‌ای و شهری که برگزیده‌ای و خانه‌ای که من برای نام تو بنا کرده‌ام دعا کنند،
39آنگاه دعا و تمناهای ایشان را از سکونتگاه خود، آسمان بشنو و ایشان را دادرسی فرما، و قوم خود را که بر تو گناه ورزیده‌اند، بیامرز.
40«حال، ای خدای من، چشمان تو بر دعایی که در این مکان کرده می‌شود گشوده باشد و گوشهایت آن را بشنود.
41«اکنون ای یهوه خدا، برخیز و به استراحتگاه خود بیا، تو و هم صندوقِ قوّت تو. ای یهوه خدا، باشد که کاهنانت به نجات ملبّس گردند، و سرسپردگانت در نیکویی تو شادی کنند.
42ای یهوه خدا، روی مسیح خود را برمگردان! محبت خود را به خدمتگزارت داوود، به یاد آور.»

۱۴ اکتبر

3:1 آنگاه سلیمان بنای خانۀ خداوند را بر کوه موریا در اورشلیم آغاز کرد، آنجا که خداوند بر پدرش داوود ظاهر شده بود، یعنی مکانی که داوود در خرمنگاه اُرنانِ یِبوسی تعیین کرده بود.
2او کار بنا را در روز دوّمِ ماه دوّم از چهارمین سال سلطنت خویش آغاز کرد.
3این است زیربنایی که سلیمان برای بنای خانۀ خدا تعیین کرد: درازای آن بر حسب ذِراع قدیم، شصت ذِراع، و پهنای آن بیست ذِراع بود.
4درازای ایوان مقابل خانه، برابر با پهنای خانه، بیست ذِراع بود، و بلندای آن یکصد و بیست ذِراع. سلیمان آن را از درون با طلای ناب پوشانید.
5او تالار اصلی را با چوب صنوبر پوشانید و آن را به طلای ناب زراندود کرده، درختان نخل و حلقه‌های زنجیر بر آن نقش نمود.
6سلیمان خانه را به سنگهای گرانبها بیاراست، و طلای آن طلای فَرْوایِم بود.
7تیرهای خانه، آستانه‌ها، دیوارها و درهای خانه را نیز به طلا پوشانید، و نقش کروبیان را بر دیوارها حک کرد.
8سلیمان قُدس‌الاقداس را بساخت، که درازای آن همچون پهنای خانه بیست ذِراع بود، و پهنای آن نیز بیست ذِراع. او آن را با ششصد وزنه طلای ناب زراندود کرد.
9وزن طلای میخهای آن، پنجاه مثقال بود. سلیمان بالاخانه‌‌ها را نیز به طلا پوشانید.
10او در قُدس‌الاقداس، دو تندیس تراشیدۀ کروبیان بساخت و آنها را به طلا پوشانید.
11طول بالهای دو کروبی بر روی هم بیست ذِراع بود. یک بال کروبیِ اوّل پنج ذِراع درازا داشت و به دیوار خانه می‌رسید، و بال دیگرش که طول آن نیز پنج ذِراع بود به بال کروبی دیگر برمی‌خورد.
12به همین ترتیب، یک بال کروبی دیگر نیز پنج ذِراع درازا داشت و به دیوار دیگرِ خانه می‌رسید، و بال دیگرش که آن هم پنج ذِراع بود به بال کروبی اوّل برمی‌خورد.
13طول بالهای دو کروبی بر روی هم بیست ذِراع بود، و آنها رو به سوی تالار اصلی، بر پاهای خود ایستاده بودند.
14سلیمان حجاب را از پارچه‌های آبی و ارغوانی و سرخ، و از کتان نازک دوخت، و کروبیان را بر آن نقش زد.
15مقابل خانه دو ستون ساخت به بلندای سی و پنج ذِراع، و بالای هر یک تاجی به طول پنج ذِراع قرار داد.
16همچنین حلقه‌هایی از زنجیر ساخت و آنها را بر ستونها نهاد، و یکصد انار نیز ساخته، آنها را به زنجیرها متصل کرد.
17او این ستونها را جلوی معبد، یکی را در طرف راست و دیگری را در طرف چپ بر پا داشت. ستون طرف راست را یاکین، و ستون طرف چپ را بوعَز نامید.

4:1 سلیمان مذبحی برنجین بنا کرد به درازای بیست ذِراع، پهنای بیست ذِراع، و بلندی ده ذِراع.
2و حوضی گِرد از برنجِ ریخته شده ساخت که قطر آن از لبه تا لبه، ده ذِراع و عمق آن پنج ذِراع بود. و ریسمانی به طول سی ذِراع دور آن را می‌توانست بگیرد.
3گرداگردِ زیر حوض، نقش‌هایی از کدو در دو ردیف قرار داشت، ده کدو در هر ذِراع، که با خود حوضْ از برنج ریخته شده بود.
4حوض بر دوازده مجسمۀ گاو قائم بود، که از آنها روی سه گاو به سوی شمال، روی سه گاو به سوی مغرب، روی سه گاو به سوی جنوب و روی سه گاو به سوی مشرق بود. حوض بر این گاوها قرار داشت، و پشت گاوها به طرف مرکز حوض بود.
5ضخامت دیوارۀ حوض به پهنای کف دست بود. لبۀ آن مانند لبۀ جام به شکل گُل سوسن ساخته شده بود. گنجایش آن سه هزار بَت بود.
6همچنین ده تشت به جهت شستشو ساخته، پنج تشت را در جانب راست و پنج تشت را در جانب چپ نهاد. آنچه را که به قربانیهای تمام‌سوز مربوط می‌شد در این تشت‌ها می‌شستند، اما کاهنان برای شستشو از حوض استفاده می‌کردند.
7سلیمان ده چراغدان طلا مطابق دستورالعمل داده شده ساخت، و پنج چراغدان را در جانب راست و پنج را در جانب چپ معبد قرار داد.
8ده میز نیز ساخت، و پنج میز را در جانب راست و پنج را در جانب چپ معبد قرار داد. همچنین یکصد کاسۀ زرین ساخت.
9او صحن کاهنان و صحن بزرگ و درهای صحن را ساخت، و درها را با برنج پوشانید.
10و حوض را به جانب راست، در ضلع جنوب شرقیِ معبد نهاد.
11حورام همچنین تشت‌ها و خاک‌اندازها و پیاله‌ها ساخت. پس حورام کارِ خانۀ خدا را که برای سلیمان پادشاه انجام می‌داد، به پایان رسانید:
12دو ستون؛ دو تاج به شکل پیاله بر سرِ ستونها؛ دو شبکه برای پوشانیدن دو تاجِ پیاله‌شکلِ واقع بر سرِ ستونها؛
13چهارصد انار برای آن دو شبکه، یعنی دو ردیف انار برای هر شبکه، جهت پوشانیدن تاجهای پیاله‌شکلِ سرِ ستونها؛
14پایه‌ها و تشت‌های روی آنها؛
15حوض و دوازده گاو زیر آن.
16دیگها و خاک‌اندازها و چنگالها و تمامی لوازم مربوط به آنها را حورام‌اَبی برای سلیمان پادشاه به جهت خانۀ خداوند از برنج صیقل‌یافته ساخت.
17پادشاه در دشت اردن مابین سُکّوت و صِرِداه، تمامی این اسباب را در گِلِ رُس به قالب ریخت.
18همۀ این اسباب که سلیمان بساخت چندان زیاد بود که وزن برنج آن را نتوانستند تعیین کنند.
19پس سلیمان همۀ اسباب خانۀ خدا را ساخت: مذبح طلا؛ میزها که نان حضور بر آنها بود؛
20چراغدانها و چراغهایشان که از طلای ناب بود، تا مطابق دستورالعمل داده شده، مقابل محراب درونی افروخته شوند؛
21گُلها و چراغها و اَنبُرها، همگی از طلای ناب؛
22گُلگیرها و کاسه‌ها و ملاقه‌ها و مَجمرها، همه از طلای ناب؛ همچنین لولاهای معبد برای درهای درونی قُدس‌الاقداس، و نیز برای درهای تالار اصلی معبد، همگی از طلا.

۱۳ اکتبر

1:1 سلیمان پسر داوود خویشتن را بر مملکت خویش استوار گردانید، و یهوه خدایش با وی بود و او را به‌غایت بزرگ ساخت.
2آنگاه سلیمان با تمامی اسرائیل، یعنی با سرداران هزارها و صد‌ها، با داوران، و با تمامی رهبرانِ سراسر اسرائیل که سران خاندانها بودند، سخن گفت.
3سلیمان و تمامی آن جماعت به مکانِ بلندِ واقع در جِبعون رفتند، زیرا خیمۀ ملاقاتِ خدا که موسی خادم خداوند آن را در بیابان ساخته بود، آنجا بود.
4داوود صندوق خدا را از قَریه‌یِعاریم به مکانی که برای آن مهیا کرده بود برآورده بود، زیرا خیمه‌ای در اورشلیم به جهت آن بر پا کرده بود.
5به‌علاوه، مذبح برنجینی که بِصَلئیل پسر اوری پسر حور ساخته بود، آنجا در برابر مسکن خداوند بود؛ پس سلیمان و آن جماعت، در آن مکان او را جُستند.
6سلیمان آنجا نزد مذبح برنجینی که به حضور خداوند در خیمۀ ملاقات بود برآمده، هزار قربانی تمام‌سوز بر روی آن تقدیم کرد.
7آن شب، خدا به سلیمان ظاهر شد و گفت: «آنچه می‌خواهی به تو بدهم درخواست کن.»
8سلیمان به خدا گفت: «تو به پدرم داوود محبتی عظیم نشان دادی، و مرا به جای او پادشاه ساختی.
9حال ای یهوه خدا، وعده‌ای که به پدرم داوود دادی تحقق یابد، زیرا مرا بر قومی پادشاه ساخته‌ای که چون غبارِ زمین بی‌شمارند.
10حال مرا حکمت و معرفت عطا فرما، تا پیش روی این قوم خروج و دخول کنم. زیرا کیست که این قومِ عظیم تو را حکمرانی تواند کرد؟»
11خدا به سلیمان گفت: «از آنجا که این در دل تو بود، و مال و ثروت و شوکت یا جانِ دشمنانت را نطلبیدی، و نه حتی عمر دراز، بلکه حکمت و معرفت برای خود طلبیدی تا بر قوم من که تو را به پادشاهی بر ایشان نصب کرده‌ام حکمرانی کنی،
12پس حکمت و معرفت به تو بخشیده خواهد شد. و مال و ثروت و شوکت نیز به تو خواهم بخشید، آن سان که هیچ‌یک از پادشاهان پیش از تو نداشته‌اند و آنان که پس از تو خواهند آمد نیز مانندِ آن را نخواهند داشت.»
13آنگاه سلیمان از مکان بلندِ واقع در جِبعون، از حضور خیمۀ ملاقات به اورشلیم بازگشت، و بر اسرائیل سلطنت کرد.
14سلیمان ارابه‌ها و سواران گِرد آورد. او هزار و چهارصد ارابه و دوازده هزار اسب‌سوار داشت، که آنها را در شهرهای ارابه‌ها و نزد پادشاه در اورشلیم مستقر ساخت.
15پادشاه نقره و طلا را در اورشلیم به اندازۀ سنگ، و چوب سرو را به اندازۀ چوب چنار که در صحراست، فراوان ساخت.
16اسبهای سلیمان از مصر و از قوئِه وارد می‌شد. بازرگانان پادشاه آنها را به بهای معین از قوئِه می‌خریدند.
17ارابه را به بهای ششصد مثقال نقره، و یک رأس اسب را به بهای یکصد و پنجاه مثقال نقره، از مصر وارد می‌کردند. و از طریق آنان، اینها به تمامی ممالک پادشاهان حیتّی و اَرامی صادر می‌شد.

2:1 سلیمان قصد کرد معبدی برای نام خداوند، و کاخی سلطنتی برای خود بنا کند.
2او هفتاد هزار تن را برای حمل بار و هشتاد هزار را به جهت سنگتراشی در تپه‌ها به خدمت گرفت، و سه هزار و ششصد تن را نیز به نظارت بر ایشان گماشت.
3سلیمان برای حیرام پادشاه صور پیغام فرستاده، گفت: «همان‌گونه که با پدرم داوود رفتار کردی و برایش چوب سرو آزاد فرستادی تا خانه‌ای به جهت سکونت خویش بنا کند، برای من نیز چنین کن.
4اینک بر آنم تا خانه‌ای برای نام یهوه خدایم بنا کنم و آن را وقفِ او نمایم، به جهت سوزانیدن بخور خوشبو درحضورش، به جهت قرار دادن دائمیِ نانِ حضور، و به جهت تقدیم قربانیهای تمام‌سوزِ، هر صبح و شام، و در روزهای شَبّات و ماهِ نو، و در اعیاد یهوه خدایمان. بر اسرائیل است که این را تا به ابد به جای آورَد.
5معبدی که بنا می‌کنم عظیم خواهد بود، زیرا که خدای ما از تمامی خدایان بزرگتر است.
6اما کیست که برای وی خانه‌ای توانَد ساخت؟ زیرا که آسمانها، حتی رفیع‌ترین آسمانها، گنجایش او را ندارد! من که باشم که خانه‌‌ای برایش بسازم، جز آنکه به عنوان مکانی برای تقدیم قربانی به حضور وی.
7پس حال، کسی را نزد من بفرست که در کار کردن با زر و سیم و برنج و آهن، و پارچه‌های ارغوانی و سرخ و آبی چیره‌دست باشد، و نیز حکاکی بداند، تا با صنعتگران چیره‌دستی که در یهودا و اورشلیم نزد مَنَند و پدرم داوود مهیا کرده است، همکاری کند.
8الوارهای سرو آزاد، صنوبر و چوب صندل نیز از لبنان برایم بفرست، زیرا می‌دانم خادمان تو در بریدن چوب درختان لبنان چیره‌دستند. خادمان من نیز همراه خدمتگزاران تو خواهند بود،
9تا به فراوانی برایم الوار فراهم کنند، زیرا خانه‌ای که خواهم ساخت عظیم و شکوهمند خواهد بود.
10من به خادمانت که چوبها را می‌بُرند، بیست هزار کُر گندم کوبیده، بیست هزار کُر جو، بیست هزار بَت شراب و بیست هزار بَت روغن خواهم پرداخت.»
11آنگاه حیرام پادشاه صور طی نامه‌ای به سلیمان پاسخ داده، گفت: «خداوند چون قوم خویش را دوست می‌دارد، تو را بر ایشان پادشاه کرده است.»
12و حیرام چنین افزود: «متبارک باد یهوه، خدای اسرائیل که آسمان و زمین را بساخت! او به داوودِ پادشاه پسری حکیم بخشیده، که خردمند است و فرزانه، و معبدی برای خداوند و کاخ سلطنتی برای خویشتن می‌سازد.
13«اکنون حورام‌اَبی را که مردی چیره‌دست و صاحب فهم است نزدت می‌فرستم.
14مادر او از قبیلۀ دان بود و پدرش از مردمان صور. او برای کار با زر و سیم، و برنج و آهن، و سنگ و چوب، و پارچه‌های ارغوانی و آبی و سرخ و کتانِ لطیف مهارت کسب کرده است. در همه گونه کنده‌کاری آزموده است، و قادر به اجرای هر طرحی است که به او داده شود. او با صنعتگران تو و صنعتگران سرورم، پدرت داوود، کار خواهد کرد.
15اکنون سرورم گندم و جو و روغن زیتون و شرابی را که به خدمتگزارانش وعده داده است، بفرستد؛
16و ما تمامی الوارِ مورد نیاز تو را از لبنان می‌بُریم و آنها را به هم بسته، شناور بر دریا به یافا می‌فرستیم تا تو آنها را به اورشلیم ببری.»
17سلیمان تمامی غریبانِ ساکن اسرائیل را سرشماری کرد، مانند آن سرشماری که پدرش داوود کرده بود؛ شمار آنها یکصد و پنجاه و سه هزار و ششصد تن بود.
18او هفتاد هزار تن از ایشان را برای حمل بار، هشتاد هزار تن را به سنگتراشی در تپه‌ها، و سه هزار و ششصد تن را نیز به جهت نظارت بر ایشان به خدمت گرفت، تا ایشان را به کار وادارند.