CIL Recordings

Search Keywords
Authored on
Dates should be formatted CCYY-MM-DD

۲۹ فوریه

39:1 گفتم: «مراقب راههایم خواهم بود تا به زبانم گناه نورزم؛ تا زمانی که شریران نزد من باشند، دهانم را به لگام نگاه خواهم داشت.»
2اما چون ساکت و خاموش بودم، و سخنی نیکو نیز نمی‌گفتم، دردم افزون گشت،
3و دلم در اندرونم گداخته شد. چون تأمل می‌کردم، آتش شعله برکشید؛ آنگاه به زبان آمده، سخن گفتم:
4«خداوندا، پایان زندگی‌ام را به من بنما و شمار روزهایم را؛ بگذار بدانم که زندگی‌ام چه زودگذر است.
5اینک روزهایم را وجبی بیش نساخته‌ای، و سالهای زندگی‌ام در نظرت هیچ است. به‌یقین آدمی دمی بیش نیست؛ سِلاه
6بی‌گمان انسان چون شبحی متحرک است؛ که مضطرب می‌شود، اما بیهوده؛ و انباشته می‌کند، بی‌آنکه بداند چه کسی از آن بهره خواهد گرفت.
7«پس حال، خداوندگارا، در انتظار چه باشم؟ امیدم بر توست!
8مرا از همۀ عِصیانم رهایی ده، و مضحکۀ ابلهانم مساز.
9گنگ گشته‌ام و زبان نمی‌گشایم، زیرا تو این را کرده‌ای.
10بلای خویش از من دور کن که از ضرب دستت تلف می‌شوم.
11تو انسان را به سبب گناهش به عتابها تنبیه می‌کنی، و نفایس او را چون بید می‌خوری. به‌یقین که آدمی دمی بیش نیست. سِلاه
12«خداوندا، دعایم را بشنو، و به فریادم گوش فرا~دار؛ اشکهایم را نادیده مگیر. زیرا نزد تو همچون میهمان مسکن گزیده‌ام، مانند غریبی، چون همۀ پدرانم.
13دیده از من برگیر، تا دیگر بار لبخند بر لبان آرَم پیش از آنکه رخت بربندم و دیگر نباشم.»

40:1 انتظارِ بسیار برای خداوند کشیدم، و به من مایل شده، فریادم را شنید.
2او مرا از چاه هلاکت برآورد و از گل و لای برکشید؛ و پاهایم را بر صخره نهاد و گامهایم را مستحکم فرمود.
3سرودی تازه در دهانم گذاشت، سرود ستایش خدایمان را. بسیاری این را دیده، خواهند ترسید و بر خداوند توکل خواهند کرد.
4خوشا به حال کسی که بر خداوند توکل دارد، و به متکبران روی نمی‌آورد، به کسانی که از پی دروغ گمراه می‌شوند.
5ای یهوه خدای من، تو کارهای شگفت خود را و تدبیرهای خویش را برای ما، بس کثیر گردانیده‌ای؛ کسی را با تو قیاس نتوان کرد. اگر بخواهم آنها را بازگویم و بیان کنم، بیش از حدِ شمار است.
6به قربانی و هدیه رغبت نداشتی، اما گوشهای مرا گشودی؛ قربانی تمام‌سوز و قربانی‌گناه را مطالبه نکردی.
7آنگاه گفتم: «اینک من می‌آیم! در طومار کتاب درباره‌ام نوشته شده است؛
8آرزویم، ای خدایم، انجام اراده توست؛ شریعت تو در دل من است.»
9در جماعت بزرگ به عدالت نجاتبخش تو بشارت داده‌ام؛ من لبان خویش بازنداشته‌ام، چنانکه تو می‌دانی ای خداوند.
10عدالت نجاتبخش تو را در دل خویش پنهان نداشته‌ام، بلکه از امانت و نجات تو سخن گفته‌ام و محبت و وفاداری تو را از جماعت بزرگ نپوشانیده‌ام.
11و اما تو خداوندا، رحمتت را از من دریغ نخواهی داشت؛ محبت و وفاداری تو همواره مرا محافظت خواهد کرد.
12زیرا بلایای بی‌شمار مرا در میان گرفته است؛ تقصیراتم مرا احاطه کرده، که نمی‌توانم دید؛ از شمار مویهای سرم فزونتر است، دل من ضعف به هم رسانده.
13خداوندا، به لطف خویش رهایی‌ام ده؛ خداوندا، به یاریم بشتاب.
14آنان که قصد گرفتن جان من دارند، جملگی سرافکنده و شرمسار گردند؛ آنان که تیره‌روزی مرا آرزومندند واپس روند و رسوا شوند.
15آنان که بر من هَه هَه می‌گویند، از سرافکندگی حیران گردند.
16اما آنان که تو را می‌جویند همه در تو شادی کنند و به وجد آیند؛ آنان که نجات تو را دوست می‌دارند همواره بگویند: «خداوند بزرگ است!»
17و اما من، ستمدیده و نیازمندم، لیکن خداوندگار در اندیشۀ من است. تو یاور و رهانندۀ منی؛ ای خدای من، تأخیر مکن.

29th February

1 I said, I will take heed to my ways, that I sin not with my tongue: I will keep my mouth with a bridle, while the wicked is before me.2 I was dumb with silence, I held my peace, even from good; and my sorrow was stirred.3 My heart was hot within me, while I was musing the fire burned: then spake I with my tongue,4 LORD, make me to know mine end, and the measure of my days, what it is: that I may know how frail I am.5 Behold, thou hast made my days as an handbreadth; and mine age is as nothing before thee: verily every man at his best state is altogether vanity. Selah.6 Surely every man walketh in a vain shew: surely they are disquieted in vain: he heapeth up riches, and knoweth not who shall gather them.7 And now, Lord, what wait I for? my hope is in thee.8 Deliver me from all my transgressions: make me not the reproach of the foolish.9 I was dumb, I opened not my mouth; because thou didst it.10 Remove thy stroke away from me: I am consumed by the blow of thine hand.11 When thou with rebukes dost correct man for iniquity, thou makest his beauty to consume away like a moth: surely every man is vanity. Selah.12 Hear my prayer, O LORD, and give ear unto my cry; hold not thy peace at my tears: for I am a stranger with thee, and a sojourner, as all my fathers were.13 O spare me, that I may recover strength, before I go hence, and be no more.

1 I waited patiently for the LORD; and he inclined unto me, and heard my cry.2 He brought me up also out of an horrible pit, out of the miry clay, and set my feet upon a rock, and established my goings.3 And he hath put a new song in my mouth, even praise unto our God: many shall see it, and fear, and shall trust in the LORD.4 Blessed is that man that maketh the LORD his trust, and respecteth not the proud, nor such as turn aside to lies.5 Many, O LORD my God, are thy wonderful works which thou hast done, and thy thoughts which are to us-ward: they cannot be reckoned up in order unto thee: if I would declare and speak of them, they are more than can be numbered.6 Sacrifice and offering thou didst not desire; mine ears hast thou opened: burnt offering and sin offering hast thou not required.7 Then said I, Lo, I come: in the volume of the book it is written of me,8 I delight to do thy will, O my God: yea, thy law is within my heart.9 I have preached righteousness in the great congregation: lo, I have not refrained my lips, O LORD, thou knowest.10 I have not hid thy righteousness within my heart; I have declared thy faithfulness and thy salvation: I have not concealed thy lovingkindness and thy truth from the great congregation.11 Withhold not thou thy tender mercies from me, O LORD: let thy lovingkindness and thy truth continually preserve me.12 For innumerable evils have compassed me about: mine iniquities have taken hold upon me, so that I am not able to look up; they are more than the hairs of mine head: therefore my heart faileth me.13 Be pleased, O LORD, to deliver me: O LORD, make haste to help me.14 Let them be ashamed and confounded together that seek after my soul to destroy it; let them be driven backward and put to shame that wish me evil.15 Let them be desolate for a reward of their shame that say unto me, Aha, aha.16 Let all those that seek thee rejoice and be glad in thee: let such as love thy salvation say continually, The LORD be magnified.17 But I am poor and needy; yet the Lord thinketh upon me: thou art my help and my deliverer; make no tarrying, O my God.

The book of Leviticus in context of the whole of scripture

۳۱ دسامبر

41:1 «آیا لِویاتان را به قلاب توانی کشید، یا زبانش را به ریسمان توانی بست؟
2آیا به بینی‌اش مهار توانی زد، یا چانه‌اش را به قلاب توانی سُفت؟
3آیا به تو التماسِ بسیار خواهد کرد، یا سخنان ملایم با تو خواهد گفت؟
4آیا با تو عهد خواهد بست که او را تا ابد به بندگی بگیری؟
5آیا با او چون گنجشک بازی توانی کرد، یا او را برای دخترانت به قلّاده توانی بست؟
6آیا فروشندگان بر سرش چانه خواهند زد، یا او را میان تاجران تقسیم خواهند کرد؟
7آیا پوستش را به تیرها توانی پوشانید، یا سرش را به نیزه‌های ماهیگیری؟
8اگر دست خود را بر او بگذاری، جنگِ بر پا شده را به یاد خواهی داشت و دیگر چنین نخواهی کرد!
9امیدِ چیرگی بر او یکسره باطل است؛ حتی از دیدنش آدمی نقش بر زمین می‌شود.
10هیچ‌کس را آن شهامت نیست که او را برانگیزانَد؛ پس کیست که بتواند در حضور من بایستد؟
11کیست که نخست چیزی به من داده باشد که باید به او بازپس دهم؟ هرآنچه زیر تمامی آسمانها است از آنِ من است.
12«دربارۀ ساقهایش خاموش نخواهم بود، و نه دربارۀ نیروی عظیم و اندام زیبایش.
13کیست که بتواند جامۀ بیرونی او را از تنش به در آوَرَد؟ کیست که به زِرۀ دو لایۀ او نفوذ تواند کرد؟
14کیست که بتواند دروازۀ دهان او را بگشاید؟ وحشت پیرامون دندانهای اوست.
15پشت او پوشیده از ردیفهای سپر است که محکم به هم متصل و ممهور شده‌اند.
16هر یک چنان به دیگری نزدیک است که هوا نیز از میانشان عبور نتواند کرد.
17آنها سخت به یکدیگر چسبیده‌اند، و چنان یکدیگر را گرفته‌اند که جدایی‌ناپذیرند.
18از عطسه‌هایش نور ساطع می‌شود، و چشمانش همچون پِلکهای سپیده‌دم است.
19از دهانش مشعلها بیرون می‌آید، و جرقّه‌های آتش بیرون می‌جهد.
20از سوراخهای بینی‌اش دود برمی‌خیزد، چنانکه از دیگ جوشان و هیزم مشتعل.
21از نَفَسَش اخگرها افروخته می‌شود، و از دهانش شعله برمی‌جهد.
22قوّت بر گردنش منزل دارد، هیبت پیش رویش جست و خیز می‌کند.
23طبقاتِ گوشت تنش به هم چسبیده است، محکم بر پیکر او نشسته است و جنبش نمی‌خورد.
24دلش همچون سنگْ سخت است، به سختیِ سنگِ زیرین آسیاب.
25چون برخیزد، زورآوران می‌هراسند، و از حرکت مَهیب او مدهوش می‌شوند.
26شمشیر گر به او رِسد کارگر نیست، و نه نیزه و تیر و زوبین.
27آهن را کاه می‌شمارد، و برنج را چوبِ پوسیده.
28تیرها او را فراری نمی‌دهد، و سنگِ فلاخُن نزد او به کاه بدل می‌شود.
29چماق را کاه محسوب می‌کند، و بر صفیرِ زوبین می‌خندد.
30شکمش همچون پاره‌های سفال تیز است، همچون خرمنکوبِ دندانه‌دار بر گِل علامت بر جا می‌گذارد.
31ژرفا را همچون دیگ به جوش می‌آورد، و دریا را چون پاتیلِ عطاران به هم می‌زند.
32از پیِ خویش ردپایی درخشان بر جای می‌گذارد، آن سان که ژرفا سپیدموی می‌نماید.
33بر زمین موجودی مانند او نیست، مخلوقی که ترس نمی‌شناسد.
34بر هر چیزِ بلند نظر می‌کند؛ بر همۀ متکبران پادشاه است.»

42:1 آنگاه ایوب خداوند را پاسخ داده، گفت:
2«می‌دانم که به انجام هر چیز توانایی، و هیچ قصد تو را مانع نتوان شد.
3فرمودی ”این کیست که بدون معرفت تدبیر مرا در هالۀ ابهام فرو~می‌برَد؟“ آری، من از آنچه نمی‌فهمیدم، سخن گفتم، از چیزهای فراتر از عقل من که آنها را نمی‌دانستم.
4«فرمودی ”بشنو تا سخن گویم. از تو می‌پرسم و مرا پاسخ ده.“
5گوشِ من دربارۀ تو شنیده بود، اما حال چشمانم تو را می‌بیند؛
6از این رو از خویشتن کراهت دارم، و در خاک و خاکستر توبه می‌کنم.»
7خداوند پس از آنکه این سخنان را به ایوب گفت، به اِلیفازِ تیمانی فرمود: «خشم من بر تو و بر دو دوستت افروخته شده است، زیرا دربارۀ من مانند خدمتگزارم ایوب به‌درستی سخن نگفتید.
8پس حال هفت گوساله و هفت قوچ به جهت خود برگیرید و نزد خدمتگزار من ایوب رفته، قربانی تمام‌سوز برای خویشتن تقدیم کنید. و خدمتگزار من ایوب برایتان دعا خواهد کرد، و من او را اجابت کرده، با شما موافقِ حماقتتان عمل نخواهم نمود. زیرا دربارۀ من مانند خدمتگزارم ایوب به‌درستی سخن نگفتید.»
9پس اِلیفازِ تیمانی و بِلدَدِ شوحی و صوفَرِ نَعَماتی رفتند و آنچه را خداوند به آنها گفته بود، به عمل آوردند، و خداوند ایوب را اجابت فرمود.
10چون ایوب برای دوستانش دعا کرد، خداوند سعادتمندی را به وی بازگردانید. و خداوند دو چندانِ آنچه ایوب پیشتر داشت، بدو بخشید.
11و تمامی برادران و خواهران و همۀ آشنایان قدیمش نزد او آمده، در خانه‌اش با او نان خوردند. ایشان به سبب تمامی مصیبتی که خداوند بر وی نازل کرده بود با او همدردی کرده، تسلی‌اش دادند، و هر یک سکه‌ای نقره و یک حلقۀ طلا به او بخشیدند.
12و خداوند ایام آخرِ عمر ایوب را بیش از آغازش برکت داد. او صاحب چهارده هزار گوسفند، شش هزار شتر، هزار جفت گاو نر، و هزار ماده‌الاغ شد،
13و نیز صاحب هفت پسر و سه دختر.
14دختر اوّل را یِمیمَه، دوّمی را قِصیعَه، و سوّمی را قِرِن‌هَفّوک نام نهاد.
15در سراسر آن سرزمین دخترانی به زیبایی دختران ایوب یافت نمی‌شدند، و پدرشان بدیشان در میان برادرانشان میراث بخشید.
16پس از آن، ایوب صد و چهل سال زندگی کرد، و فرزندان و فرزندانِ فرزندان خود را تا پشتِ چهارم دید.
17و ایوب، پیر و سالخورده، درگذشت.

۳۰ دسامبر

40:1 خداوند ادامه داده، به ایوب گفت:
2«آیا آنکه با قادر مطلق مجادله می‌کند، او را اصلاح کند؟ بگذار آن که خدا را نکوهش می‌کند، او را پاسخ گوید.»
3آنگاه ایوب در پاسخِ خداوند گفت:
4«اینک من ناچیز هستم؛ تو را چه پاسخ گویم؟ دست بر دهان خویش می‌گذارم.
5یک بار سخن گفتم، و دیگر نخواهم گفت؛ بلکه دو بار، و دیگر نخواهم افزود.»
6آنگاه خداوند از میان گردباد ایوب را پاسخ داده، گفت:
7«اکنون کمر خود را همچون مرد ببند؛ از تو می‌پرسم و مرا پاسخ ده.
8آیا به‌واقع داوری مرا باطل می‌سازی؟ آیا مرا محکوم می‌کنی تا خود را برحق بنمایی؟
9آیا تو را چون خدا بازویی هست، یا با صدایی چون صدای او رعد توانی داد؟
10«اکنون خود را به جلال و جبروت بیارای؛ خویشتن را به فرّ و شکوه ملبس ساز.
11شدت خشم خویش را جاری کن، و بر هر که متکبر است نظر کرده، او را پست ساز.
12آری، بر هر که متکبر است نظر کرده، او را خم گردان، و شریران را در جایی که ایستاده‌اند، لگدمال کن.
13ایشان را جملگی در خاک مدفون ساز؛ رویهای ایشان را در جای نهان بپوشان.
14آنگاه من خود نیز دربارۀ تو اذعان خواهم کرد، که دست راستت تو را نجات تواند داد.
15«بِهیموت را ببین که او را نیز چون تو، من آفریده‌ام، و مانند گاو علف می‌خورَد.
16همانا قوّتش در کمرش است، و نیرویش در ماهیچه‌های شکمش.
17دُم خود را چون سرو، سخت می‌سازد، و رگ و پیِ رانش در هم تنیده است.
18استخوانهایش لوله‌های برنجین است، ساقهایش چون میله‌های آهنین.
19«او سرآمدِ کارهای خداست؛ حتی صانعش تنها با شمشیر خود به او نزدیک می‌شود!
20کوهها محصول خود را بدو پیشکش می‌کنند، جایی که همۀ وحوشِ صحرا به بازی مشغولند.
21زیر درختانِ کُنار دراز می‌کشد، در میان نیزارها و در باتلاقها خود را پنهان می‌کند.
22درختانِ کُنار با سایۀ خود او را می‌پوشانند، و درختان بیدِ کنار نهر احاطه‌اش می‌کنند.
23آنگاه که رودخانه طغیان می‌کند، او نمی‌ترسد؛ حتی اگر اردن بر دهانش سرازیر شود، در امنیت است.
24آیا چون می‌نگرد او را گرفتار توان کرد؟ یا بینی او را با قلاّب سوراخ توان نمود؟

۲۹ دسامبر

39:1 «آیا زمان زاییدن بز کوهی را می‌دانی؟ آیا وضعِ حمل آهو را نظاره کرده‌ای؟
2آیا ماههای بارداری‌شان را توانی شمرد، و زمان زاییدن آنها را می‌دانی،
3آنگاه که خم شده، بچه‌های خود را می‌زایند، و از دردهای خود فارغ می‌شوند؟
4بچه‌هایشان قوی می‌گردند، و در صحرا رشد می‌کنند؛ بیرون می‌روند و دیگر نزدشان بازنمی‌گردند.
5«کیست که خر وحشی را رها کرده است؟ کیست که بندهای آن را گشوده است؟
6من بیابان را خانۀ او ساختم، و شوره‌زار را مسکن او گردانیدم.
7بر هیاهوی شهر پوزخند می‌زند، و به عتابهای رَمه‌بان گوش نمی‌گیرد.
8کوهها را همچون چراگاه خود تجسس می‌کند، و هر گونه سبزه را جستجو می‌نماید.
9«آیا گاو وحشی به خدمت تو رضایت خواهد داد؟ آیا شب را در آخور تو سپری خواهد کرد؟
10آیا او را به ریسمانها به شیار توانی بست، یا وادیها را از پی تو هموار خواهد کرد؟
11آیا به سبب قوّت عظیمش بر او اعتماد خواهی کرد، و کار خویش به او واگذار خواهی نمود؟
12آیا به او اعتماد خواهی داشت که گندمت را بازگردانَد، و آن را در خرمنگاهت جمع کند؟
13«شترمرغ بالهای خود را شادمانه تکان می‌دهد، اما پر و بال آن را با لک‌لک قیاس نتوان کرد.
14زیرا که تخمهای خود را به زمین وا می‌گذارَد، و بر روی خاکْ آنها را گرم می‌کند.
15نمی‌اندیشد که ممکن است پایی آنها را لِه کند، یا وحوش صحرا لگدمالشان کنند.
16با بچه‌های خود خشونت می‌ورزد که گویی از آنِ وی نیستند؛ او را باکی نیست که محنت او هدر شود،
17زیرا خدا او را از حکمت محروم کرده، و از فهم نصیبی به او نبخشیده است.
18اما چون بال و پرِ خویش برای دویدن می‌گشاید، بر اسب و سوارش پوزخند می‌زند.
19«آیا تو اسب را قوّت می‌بخشی؟ یا گردنش را به یال ملبس می‌سازی؟
20آیا تو او را چون ملخ به جَهیدن وا می‌داری، که به خُرناسِ پُر غرورش وحشت می‌آفریند؟
21در وادیْ سُم به زمین ساییده، در قوّت خود وجد می‌کند، و به مَصافِ اسلحه می‌شتابد.
22بر ترس پوزخند می‌زند و هراسان نمی‌شود؛ از دَم شمشیر روی برنمی‌تابد.
23ترکِش بر پهلوی او چِک‌چک می‌کند، همراه با نیزۀ براق و زوبین.
24با خشم و خروشْ زمین را درمی‌نوردد؛ چون کَرِنا صدا دهد آرام نتواند ایستاد.
25آنگاه که کَرِنا نواخته شود، ”هَه“ می‌گوید؛ نبرد را از دور بو می‌کشد، غرش سرداران و فریاد جنگ را.
26«آیا از حکمت توست که شاهین پرواز می‌کند، و بالهایش را به جانب جنوب می‌گسترد؟
27آیا به فرمان توست که عقاب اوج می‌گیرد، و آشیانه‌اش را بر جاهای بلند می‌سازد؟
28بر صخره ساکن شده، شب را به سر می‌برد، بر صخره‌های تیز و بر قُلّه‌ها.
29از آنجا شکار خود را زیر نظر می‌گیرد، و از دور بر آن چشم می‌دوزد.
30جوجه‌هایش خون می‌مکند، هر جا کشتگان باشند، او آنجاست.»

۲۸ دسامبر

38:1 آنگاه خداوند از میان گردباد ایوب را پاسخ داده، گفت:
2«این کیست که با سخنان عاری از معرفت تدبیر مرا در هالۀ ابهام فرو~می‌برَد؟
3اکنون کمر خویش چون مرد ببند؛ از تو می‌پرسم و مرا پاسخ ده!
4«آنگاه که زمین را بنیان نهادم، کجا بودی؟ اگر فهم داری، مرا پاسخ ده!
5کیست که اندازه‌های آن را تعیین کرد؟ اگر می‌دانی بگو! یا کیست که ریسمان اندازه‌گیری بر آن کشید؟
6پایه‌هایش بر چه چیز نهاده شد؟ و کیست که سنگ زاویۀ آن را نهاد،
7آنگاه که ستارگان صبح با هم سرود خواندند، و پسران خدا همگی فریاد شادی سر دادند؟
8«کیست که دریا را به درها مسدود ساخت، آنگاه که از رَحِم بیرون جَست،
9آنگاه که ابرها را جامۀ آن ساختم و تاریکی غلیظ را قنداق آن،
10و از برایش حدود قرار دادم و پشت‌بندها و درها تعیین کردم،
11و گفتم: ”تا اینجا می‌توانی پیش آیی و بس، و در اینجا امواج سرکِش‌ات باید بازایستد“؟
12«آیا در هیچ‌یک از روزهای زندگی‌ات به صبح فرمان داده‌ای، یا فجر را از مکانش آگاهانیده‌ای،
13تا کرانهای زمین را فرو~گیرد، و شریران از آن تکانده شوند؟
14زمین چون موم زیرِ خاتم مبدل می‌شود، و شمایل آن همچون نقشهای جامه، نمایان می‌گردد.
15نورِ شریران از ایشان گرفته می‌شود، و بازوی افراشتۀ آنها می‌شکند.
16«آیا به چشمه‌های دریا داخل شده‌ای، یا در اعماق ژرفا گام زده‌ای؟
17آیا دروازه‌های مرگ بر تو آشکار شده است، یا دروازه‌های تاریکی غلیظ را دیده‌ای؟
18آیا گسترۀ زمین را درک کرده‌ای؟ مرا بگو، اگر این همه را می‌دانی!
19«راه مسکنِ نور کدام است، و مکان تاریکی کجاست،
20تا آنها را به قلمروشان برسانی، و راههای منزلگه‌شان را درک کنی؟
21البته که می‌دانی، زیرا که پیشتر مولود شده بودی، و شمار روزهایت بسیار است!
22«آیا به مخزن‌های برف داخل شده‌ای، یا خزائن تگرگ را دیده‌ای،
23که آنها را برای زمانِ تنگی نگاه داشته‌ام، به جهت روز نبرد و جنگ؟
24راهِ مکان تقسیم نور کجاست، یا محل انتشار باد شرقی بر زمین؟
25«کیست که مجرایی برای سیلاب باران کَنده باشد، یا طریقی به جهت صاعقه،
26تا بر زمینی که کسی در آن نیست باران بباراند، و بر بیابانی که هیچ انسانی در آن نباشد،
27تا زمین بایر و متروک را سیراب سازد، و علفهای تازه در آن برویاند؟
28«آیا باران را پدری است، یا کیست که قطرات شبنم را تولید کرده باشد؟
29از رَحِمِ کیست که یخ بیرون می‌آید، و کیست که ژالۀ آسمان را بزاید؟
30آبها چون سنگْ منجمد می‌شود، و سطحِ ژرفا یخ می‌بندد.
31«آیا گردنبند ثریا را توانی بست، یا بندهای جبّار را توانی گشود؟
32آیا صورتهای فَلَکی را در موسمشان بیرون توانی آورد، یا دُب اکبر را با فرزندانش هدایت توانی کرد؟
33آیا قانونهای آسمان را می‌دانی، یا آنها را بر زمین حکمفرما توانی کرد؟
34«آیا آواز خویش را تا به ابرها بلند توانی کرد، تا که سیلابها تو را بپوشاند؟
35آیا برقها توانی فرستاد، تا روانه شده، تو را گویند: ”گوش به فرمانیم“؟
36کیست که حکمت را در باطن نهاد، یا فهم را به ذهن بخشید؟
37کیست که ابرها را به حکمت بشمارد؟ و کیست که آب از مَشکهای آسمان فرو~ریزد،
38آنگاه که خاک به گِل بدل می‌شود، و کلوخها به هم می‌چسبند؟
39«آیا شکار از برای ماده‌شیر صید توانی کرد، یا اشتهای شیربچگان را سیر توانی نمود،
40آنگاه که در لانه‌های‌شان خود را جمع می‌کنند، یا در بیشه‌ها به کمین می‌نشینند؟
41کیست که برای زاغ خوراک فراهم می‌کند، آنگاه که زاغچه‌هایش نزد خدا فریاد برمی‌آورند، و از نبود خوراک سرگردان می‌شوند؟

۲۷ دسامبر

37:1 «از این نیز دل من می‌لرزد، و از جای خود برمی‌جهد.
2به غرش صدایش به‌دقّت گوش فرا~دهید، به نعره‌ای که از دهانش برمی‌آید.
3آذرخشِ خود را زیر تمامی آسمان می‌فرستد، و برقِ خود را تا به کرانهای زمین گسیل می‌دارد.
4پس از آن صدای غرش او به گوش می‌رسد؛ او با صدای پرشکوهش رعد می‌دهد؛ آنگاه که آوازش شنیده شد، دیگر برق را به تأخیر نمی‌اندازد.
5خدا به آواز خود رعدهای شگفت‌انگیز می‌دهد، و کارهای عظیم می‌کند که از درکشان ناتوانیم.
6به برف می‌گوید: ”بر زمین بیفت“، و به رگبار که: ”به شدّت ببار“.
7دستِ هر انسان را بازمی‌دارد، تا جمیع آدمیان اعمال او را بدانند.
8آنگاه وحوش به لانه‌های خود می‌روند، و در بیشه‌های خود می‌مانند.
9تندباد از حجرۀ خود بیرون می‌آید، و سرما از بادهایی که به قوّت می‌وزد.
10از دَمِ خدا یخ بسته می‌شود، و سطح آبها منجمد می‌گردد.
11ابرها را از رطوبت آکنده می‌سازد، و برقِ خود را به وسیلۀ آنها می‌پراکنَد.
12به هدایت او به هر سو می‌گردند، تا هرآنچه را به آنها فرمان دهد بر روی تمامی جهانِ مسکون به عمل آورند.
13او این همه را سبب می‌گردد، خواه به جهت تأدیب، خواه برای آبیاری زمین خویش، و خواه از محبت.
14«ای ایوب، این را بشنو! بازایست و در کارهای عجیب خدا تأمل کن.
15آیا می‌دانی چگونه خدا آنها را اداره می‌کند، و برقِ ابرهای خویش را درخشان می‌سازد؟
16آیا از موازنۀ ابرها آگاهی، و از کارهای عجیب او که در عِلم کامل است؟
17ای تو که جامه‌ات گرم است آنگاه که زمین در اثر باد جنوبی آرام می‌گیرد،
18آیا می‌توانی با او آسمانها را بگسترانی، مانند آیینۀ ریخته‌شدۀ پولادین؟
19ما را بیاموز که به او چه بگوییم، زیرا به سبب ظلمت، دعوی خویش آماده نتوانیم کرد.
20آیا به او گفته شود که خواهان سخن گفتنم؟ زیرا کدام آدمی است که بخواهد بلعیده شود؟
21«و حال آفتاب را نظر نتوان کرد آنگاه که در آسمان درخشان باشد، چون بادْ وزیده، آن را صاف و بی‌ابر سازد.
22درخششی زرین از شمال برمی‌آید؛ خدا به شکوهی مَهیب ملبس است.
23به قادر مطلق دست نتوان یافت، او در قدرت و عدالت متعال است؛ انصاف او بیکران است و ظلم نمی‌کند.
24از این رو آدمیان از او می‌ترسند؛ او بر کسانی که خود را حکیم می‌پندارند، نظر نمی‌کند.»

۲۶ دسامبر

35:1 اِلیهو ادامه داده، گفت:
2«آیا این را انصاف می‌شماری که بگویی: ”از خدا عادلترم“؟
3یا بگویی: ”مرا چه سود؟ مرا از گناه نکردن چه منفعت؟“
4«من تو را پاسخ خواهم گفت، و دوستانت را با تو.
5به سوی آسمانها بنگر و ببین، و ابرها را ملاحظه کن که از تو بلندترند.
6اگر گناه کنی، چه زیانی به او می‌رسانی؟ اگر نافرمانیهایت بسیار باشد، به او چه خواهی کرد؟
7اگر پارسا باشی، به او چه می‌بخشی؟ و از دست تو چه می‌گیرد؟
8شرارتِ تو تنها بر مردی همچون خودت اثر می‌گذارد، و پارسایی‌ات تنها بر بنی‌آدم.
9«آدمیان از فرط ظلم فریاد برمی‌آورند، و به سبب دست زورمندان فغان سر می‌دهند.
10اما کسی نمی‌گوید: ”خدای آفرینندۀ من کجاست، که شبانگاه سرودها می‌بخشد؟
11آن که ما را بیش از وحوشِ زمین تعلیم می‌دهد، و از پرندگان آسمان حکیمتر می‌سازد؟“
12فریاد آدمیان بلند می‌شود، اما او پاسخ نمی‌دهد، به سبب تکبر شریران.
13به‌یقین که خدا بطالت را نمی‌شنود، و قادر مطلق بدان اعتنا نمی‌کند.
14چقدر بیشتر نخواهد شنید وقتی می‌گویی او را نمی‌بینی؛ دعوی‌ات در حضور وی است، و منتظر او هستی!
15پس حال، چون او در خشم خود جزا نمی‌دهد، و گناه را بسیار در نظر نمی‌آورد،
16ایوب دهان خویش به بطالت می‌گشاید، و با نادانی سخنان بسیار می‌گوید.»

36:1 اِلیهو ادامه داده، گفت:
2«اندکی بیش با من مدارا کن تا تو را نشان دهم، که هنوز در دفاع از خدا سخنی باقی است.
3من معرفت خویش از دوردستها خواهم آورد، و به خالق خویش عدالت را نسبت خواهم داد.
4زیرا براستی سخنانم بر خطا نیست؛ کسی که در معرفتْ کامل است، نزد توست.
5«به‌یقین خدا قادر است، اما کسی را تحقیر نمی‌کند؛ او در نیروی فهم قادر است.
6شریر را زنده نگاه نمی‌دارد، و دادِ ستمدیدگان را می‌دهد.
7چشمان خود را از پارسایان برنمی‌دارد، بلکه ایشان را با پادشاهان تا ابد بر تخت می‌نشانَد، و سرافراز می‌گردند.
8اگر به زنجیرها بسته شوند، و به بندهای مصیبت گرفتار آیند،
9اعمال و نافرمانیهایشان را به ایشان اعلام می‌کند، این را که متکبرانه رفتار کرده‌اند.
10گوشهایشان را به جهت تأدیب می‌گشاید، و فرمان می‌دهد که از شرارت بازگردند.
11اگر گوش گیرند و او را خدمت کنند، روزهای خویش را در سعادت به کمال خواهند رساند، و سالیان خود را در لذتها.
12اما اگر گوش نگیرند، به شمشیر هلاک خواهند شد، و بدون معرفت جان خواهند سپرد.
13«آنان که دلِ خدانشناس دارند، خشم را ذخیره می‌کنند، و چون ایشان را در بند می‌نهد، فریادِ کمک سر نمی‌دهند.
14در عنفوان جوانی می‌میرند، و در میان روسپی‌مَردانِ معابد، عمرشان را تلف می‌کنند.
15اما ستمدیدگان را خدا در ستمدیدگی‌شان نجات می‌بخشد، و گوش ایشان را به وسیلۀ مصیبتها می‌گشاید.
16پس تو را نیز جذب کرده، از دهان مصیبت بیرون می‌کِشد، و به مکانی فراخ می‌آورد که در آن قید و بندی نیست، و سفره‌ات از خوراکهای مقوّی آکنده خواهد بود.
17«اما تو اکنون از داوری بدکاران مملو هستی؛ داوری و عدالتْ تو را درگرفته است.
18مراقب باش که ثروت اغوایت نکند، و بزرگیِ رشوه تو را منحرف نسازد.
19آیا فریادت تو را از تنگی نگاه خواهد داشت، یا تمامی تلاشهای سختت؟
20مشتاقِ شب مباش، تا مردمان را از مکانشان بیرون کِشی.
21باحذر باش و به شرارت مایل مشو، زیرا که آن را بر مصیبت ترجیح داده‌ای.
22«هان خدا در قدرتِ خویش متعال است؛ کیست آموزگاری چون او؟
23کیست که راه او را بر او تکلیف کرده باشد، یا کیست که او را بگوید: ”خطا ورزیده‌ای“؟
24«به یاد دار که کارهای او را تمجید نمایی، کارهایی که مردمان در وصف آنها سرائیده‌اند.
25تمامی بشر آنها را دیده‌اند، و آدمیان از دور بر آنها می‌نگرند.
26اینک خدا متعال است و ما او را نمی‌شناسیم؛ شمار سالهای او را کاوش نتوان کرد.
27«قطرات آب را بالا می‌کشد، و از بخار آنها باران می‌چکد،
28که ابرها آن را فرو~می‌بارند، و به فراوانی بر آدمیان فرو~می‌ریزد.
29کیست که دریابد ابرها چگونه می‌گسترند، یا او چگونه از مسکن خود رعد می‌دهد؟
30اینک برقِ خود را به اطراف خویش می‌پراکَنَد، و اعماق دریا را می‌پوشاند.
31زیرا به واسطۀ اینها قومها را اداره می‌کند، و آدمی را به فراوانی رِزق می‌بخشد.
32صاعقه را به دستانش برمی‌گیرد، و بدان فرمان می‌دهد تا هدف را بزند.
33رعدش از آمدن توفان خبر می‌دهد؛ احشام نیز برخاستن آن را اعلام می‌کنند.

۲۵ دسامبر

34:1 پس اِلیهو در ادامه گفت:
2«ای حکیمان، سخنان مرا بشنوید، و ای دانایان، به من گوش فرا~دهید؛
3زیرا گوش، سخنان را می‌سنجد، همچنان که کام، خوراک را می‌چِشَد.
4بیایید تا آنچه را درست است برای خود اختیار کنیم، و آنچه را نیکوست در میان خود فرا~گیریم.
5«ایوب می‌گوید: ”من بی‌گناهم. خدا حق مرا از من دریغ داشته است.
6اگرچه حق با من است، دروغگو شمرده شده‌ام؛ هرچند بری از هر نافرمانی‌ام، جراحتم علاج‌ناپذیر است.“
7کدام انسان مانند ایوب است، که تمسخر را همچون آب می‌نوشد؟
8با بدکاران همراه می‌شود، و با شریران راه می‌رود؟
9زیرا گفته است: ”انسان را از خشنود ساختنِ خدا سودی عاید نمی‌شود.“
10«پس ای مردان فهیم، سخنم را بشنوید: حاشا از خدا که بدی کند، و از قادر مطلق که شرارت ورزد!
11زیرا او انسان را بر حسب عملش مکافات می‌دهد، و هر کس را موافق راهش سزا می‌رساند.
12براستی که خدا بدی نمی‌کند، و قادر مطلق عدالت را مخدوش نمی‌سازد.
13کیست که ادارۀ زمین را به وی سپرده باشد؟ کیست که او را به ریاست بر تمامی جهان نصب کرده باشد؟
14اگر دل خود را بر آن نهد که روح و نَفَس خویش را نزد خود بازگیرد،
15تمامی بشر با هم هلاک خواهند شد، و آدمی به خاک باز خواهد گشت.
16«اگر فهم داری، این را بشنو، و به آنچه می‌گویم گوش فرا~ده.
17آیا آن که از عدالت نفرت دارد می‌تواند حکومت کند؟ آیا آن عادلِ قدیر را محکوم می‌کنی؟
18همان که پادشاه را گوید: ”پست هستی،“ و نُجَبا را که: ”شریرید.“
19همان که از امیران جانبداری نمی‌کند، و غنی را بر فقیر ترجیح نمی‌دهد، زیرا که جملگی کارِ دست اویند؟
20در لحظه‌ای می‌میرند؛ مردمان در نیمۀ شب به لرزه درآمده، درمی‌گذرند، و قدرتمندان بدون دخالت دستِ انسان از میان برداشته می‌شوند.
21«زیرا چشمان او بر راههای انسان است، و تمامی قدمهای وی را می‌بیند.
22هیچ تاریکی یا ظلمت غلیظی نیست که بدکاران خود را در آن پنهان کنند.
23خدا نیازی ندارد انسان را بیشتر بیازماید، که نیاز باشد انسان به جهت داوری به حضور او بیاید.
24زورآوران را بی‌تفحص خُرد می‌کند، و دیگران را بر جای ایشان می‌نشاند.
25پس او از اعمالشان آگاه است، و ایشان را شبانه سرنگون می‌سازد، و لِه می‌شوند.
26ایشان را به سبب شرارتشان می‌زنَد، در مکانی که همه ببینند،
27زیرا از پیرویِ او منحرف شدند، و به هیچ‌یک از راههای او اعتنا نکردند،
28چندان که سبب گردیدند فریاد بینوایان به حضور او برسد، و او فریاد ستمدیدگان را بشنود.
29اگر خاموش مانَد، کیست که او را محکوم تواند کرد؟ اگر روی خویش نهان سازد، کیست که بر وی نظر تواند کرد؟ بر ملّت و بر فرد به یکسان سلطه دارد،
30تا مرد خدانشناس سلطنت نکند و برای مردم دام نگسترد.
31«آیا کسی هست که به خدا گفته باشد، ”جزا یافتم و دیگر خطا نخواهم کرد؛
32آنچه را نمی‌بینم، به من بیاموز؛ و اگر گناه کرده‌ام، دیگر نخواهم کرد“؟
33پس آیا خدا باید بر وفقِ مرادِ تو پاداشت دهد، حال آنکه تو از این اِبا داری؟ تصمیم با توست، نه با من؛ پس آنچه صواب می‌دانی، بگو.
34«اشخاص فهیم مرا خواهند گفت، و مرد حکیمی که سخنم را بشنود خواهد گفت:
35”ایوب بدون شناخت سخن می‌گوید، و سخنانش خالی از بصیرت است.“
36کاش ایوب تا به نهایت آزموده شود، زیرا همچون شریران پاسخ می‌د‌هد؛
37زیرا سرکشی را بر گناه خود می‌افزاید، و در میان ما به تمسخر دستک می‌زند، و بر ضد خدا سخنان بسیار می‌گوید!»

۲۴ دسامبر

33:1 «پس حال ای ایوب، سخنم را بشنو، و به هرآنچه می‌گویم گوش فرا~ده.
2اینک دهان خویش می‌گشایم، و زبان در دهانم به سخن می‌آید.
3سخنانم از صداقتِ دلم برمی‌خیزد، و لبانم آنچه را که می‌داند خالصانه بازمی‌گوید.
4روحِ خدا مرا آفریده است، و نَفَسِ قادر مطلق مرا حیات می‌بخشد.
5اگر می‌توانی مرا پاسخ دِه؛ خویشتن را مهیا ساز و در برابرم بایست.
6هان من نیز نزد خدا همچون تو هستم؛ من نیز از گِل سرشته شده‌ام.
7اینک هیبت من تو را نترساند، و وقارم بر تو سنگینی نکند.
8«به‌یقین که در گوش من سخن گفتی، و آواز سخنت را شنیدم.
9می‌گویی: ”پاک و بری از هر نافرمانی‌ام؛ طاهرم و در من گناهی نیست.
10اینک او علتها بر من می‌جوید، و مرا دشمن خویش می‌شمارد.
11پاهایم را در کُنده می‌نهد، و مراقب همۀ راههای من است.“
12«اما در این امر حق با تو نیست. من تو را پاسخ خواهم داد، زیرا که خدا از انسان بزرگتر است.
13چرا با او مجادله می‌کنی، و می‌گویی، ”او برای هیچ عمل خود به کسی پاسخ نمی‌دهد“؟
14زیرا خدا به یک شیوه یا به شیوه‌ای دیگر سخن می‌گوید، هرچند آدمی آن را تشخیص نمی‌دهد.
15در خواب، در رؤیای شب، زمانی که خواب سنگین بر انسان مستولی می‌شود، هنگامی که آدمی بر بستر خویش خفته است،
16آنگاه گوشهای انسان را می‌گشاید، و به هشدارها او را به وحشت می‌افکند،
17تا انسان را از اعمالش بازگرداند، و او را از تکبر بازدارد؛
18جان او را از گودال حفظ می‌کند، و حیاتش را از هلاکتِ شمشیر.
19«نیز انسان در بستر خود با درد تأدیب می‌شود، با شِکوِه و شکایت دائمی در استخوانهایش،
20تا اینکه جانش از نان منزجر می‌گردد، و اشتهایش از لذیذترین خوراکها.
21گوشت تنش چنان تحلیل می‌رود که از نظر محو می‌شود، و استخوانهایش که دیده نمی‌شدند، نمایان می‌گردند.
22جانش به گودال نزدیک می‌شود، و حیاتش به حاملانِ مرگ.
23«اگر او را فرشته‌ای باشد، واسطه‌ای، یک از هزار، تا آنچه را برای انسان درست است به او اعلان کند،
24و او را مورد لطف خویش قرار داده، بگوید: ”او را از فرو~رفتن به گودال برهان؛ زیرا برایش کفاره‌ای یافته‌ام.“
25آنگاه گوشت تنش چون طفل لطیف خواهد شد، و به ایام جوانی خویش باز خواهد گشت.
26آنگاه از درگاه خدا تمنا خواهد کرد، و او وی را مستجاب خواهد نمود؛ با فریاد شادمانی روی خدا را خواهد دید، و خدا پارسایی وی را بدو باز خواهد گردانید.
27سرودخوانان نزد مردمان آمده، خواهد گفت: ”گناه کرده‌ام و حقّ را مخدوش ساخته‌ام، اما مرا سودی نبخشید.
28او نَفْس مرا از فرو~رفتن به گودال فدیه داد، و جان من روشنایی را خواهد دید.“
29«براستی که خدا این همه را با انسان به عمل می‌آورَد، دو بار و بلکه سه بار،
30تا که جانش را از گودال بازگرداند، و او را به نورِ حیات منوّر سازد.
31«ای ایوب، توجه کن و مرا بشنو؛ خاموش باش تا من سخن گویم.
32اگر سخنی داری، پاسخم ده؛ سخن بگو، زیرا می‌خواهم تو را تبرئه کنم.
33اگر نه، مرا بشنو؛ خاموش باش تا تو را حکمت آموزم.»