CIL Recordings

Search Keywords
Authored on
Dates should be formatted CCYY-MM-DD

۲۳ نوامبر

11:1 پس رهبران قوم در اورشلیم ساکن شدند و مابقی قوم قرعه افکندند تا از هر ده تن، یکی را برای سکونت به شهر مقدس اورشلیم بیاورند و نُه تن دیگر در شهرهای دیگر بمانند.
2و قوم همۀ کسانی را که مایل به زندگی در اورشلیم بودند، برکت دادند.
3اینانند سران ولایت که در اورشلیم مسکن گزیدند. اما سایر اسرائیلیان و کاهنان و لاویان و خادمان معبد و پسران خادمان سلیمان هر یک در مِلک شهر خود، در شهرهای یهودا ساکن شدند.
4در اورشلیم، برخی از بنی‌یهودا و بنی‌بِنیامین مسکن گزیدند: از بنی‌یهودا: عَتایا پسر عُزّیا، پسر زکریا، پسر اَمَریا، پسر شِفَطیا، پسر مَهَلَلئیل، یکی از پسران فِرِص؛
5و مَعَسیا پسر باروک، پسر کُلحوزِه، پسر حَزایا، پسر عَدایا، پسر یویاریب، پسر زکریا، پسرِ یک شیلونی.
6تمامی بنی‌فِرِص که در اورشلیم ساکن شدند ۴۶۸ مرد دلاور بودند.
7از بنی‌بِنیامین: سَلّو پسر مِشُلّام، پسر یوعید، پسر فِدایاه، پسر قُلایا، پسر مَعَسیا، پسر ایتیئیل، پسر یِشَعیا،
8و برادرانش جَبّای و سَلّای، بر روی هم ۹۲۸ تن.
9یوئیل پسرِ زِکْری ناظر ایشان بود، و یهودا پسر هَسِنواَه از مقام دوّم در نظارت بر شهر برخوردار بود.
10از کاهنان: یِدَعیا پسر یویاریب، یاکین،
11سِرایا پسر حِلقیا، پسر مِشُلّام، پسر صادوق، پسر مِرایوت، پسر اَخیطوب، سرپرست خانۀ خدا،
12و برادرانشان که کارهای خانه را انجام می‌دادند، ۸۲۲ تن؛ عَدایا پسر یِروحام، پسر فِلَلیا، پسر اَمصی، پسر زکریا، پسر فَشحور، پسر مَلکیا،
13و برادرانش که سران خاندانها بودند، ۲۴۲ تن؛ عَمَشسای پسر عَزَرئیل، پسر اَخزای، پسر مِشیلِموت، پسر اِمّیر
14و برادرانشان که جنگاورانی دلاور بودند، ۱۲۸ تن. زَبدیئیل پسر هَجِدولیم ناظر ایشان بود.
15از لاویان: شِمَعیا پسر حَشّوب، پسر عَزریقام، پسر حَشَبیا، پسر بونّی؛
16شَبِتای و یوزاباد، از سران لاویان، که بر کارهای خارج خانۀ خدا نظارت می‌کردند؛
17مَتَّنیا پسر میکا، پسر زَبْدی، پسر آساف، که رهبری بود که شکرگزاری را با دعا شروع می‌کرد؛ بَقبوقیا که در میان برادرانش دوّمین بود؛ و عَبدا پسر شَمّوعا، پسر جَلال، پسر یِدوتون.
18شمار لاویان در شهر مقدس بر روی هم ۲۸۴ تن بود.
19نگهبانان دروازه‌ها: عَقّوب، طَلمون و برادرانشان که نزد دروازه‌ها نگهبان بودند، ۱۷۲ تن.
20سایر اسرائیلیان و کاهنان و لاویان، هر یک در مِلک خویش، در همۀ شهرهای یهودا بودند.
21اما خادمان معبد در عوفِل می‌زیستند؛ صیحا و جِشفا مسئول خادمان معبد بودند.
22سرپرستی لاویان را در اورشلیم عُزّی پسر بانی، پسر حَشَبیا، پسر مَتَّنیا، پسر میکا، از پسران آساف بر عهده داشت. اینان سرایندگان مراسم نیایشی خانۀ خدا بودند.
23فرمانی از جانب پادشاه در خصوص ایشان بود که وظایف روزانۀ ایشان را تعیین می‌کرد.
24فِتَحیا پسر مِشیزَبئیل از نسل زِراح پسر یهودا، عامل پادشاه در تمامی امور مربوط به قوم بود.
25در خصوص روستاها و مزارع اطرافشان، برخی از مردم یهودا در قَریه‌اَربَع و توابعش، دیبون و توابعش، یِقَبصیئیل و روستاهایش،
26یِشوعَ، مولادَه، بِیت‌فالِط،
27حَصَرشوعال، بِئِرشِبَع و توابعش،
28صِقلَغ، مِکونَه و توابعش،
29عِین‌رِمّون، صُرعَه، یَرموت،
30زانواَخ، عَدُلّام و روستاهایشان، لاکیش و مزارعش، عَزیقَه و توابعش می‌زیستند. پس ایشان از بِئِرشِبَع تا وادی هِنّوم ساکن شدند.
31بنی‌بِنیامین نیز از جِبَع به آن طرف سکونت گزیدند، یعنی در مِکماش، عَیَّه، بِیت‌ئیل و توابعش،
32عَناتوت، نوب و عَنَنیا،
33حاصور، رامَه و جِتّایم،
34حادید، صِبوعیم و نِبالّاط،
35لود، اونو و درۀ صنعتگران.
36برخی از دسته‌های لاویان در یهودا، به بِنیامین تعلق داشتند.

۲۲ نوامبر

10:1 اینانند کسانی که مُهر خود را بر پیمان زدند: نِحِمیای فرماندار، پسر حَکَلیا. صِدِقیا،
2سِرایا، عَزَریا، اِرمیا،
3فَشحور، اَمَریا، مَلکیا،
4حَطّوش، شِبَنیا، مَلّوک،
5حاریم، مِرِموت، عوبَدیا،
6دانیال، جِنِتون، باروک،
7مِشولّام، اَبیّا، میامین،
8مَعَزیا، بِلجای و شِمَعیا. اینان کاهنان بودند.
9لاویان: یِشوعَ پسر اَزَنیا، بِنّوی از پسران حیناداد، و قَدمیئیل؛
10و برادران ایشان: شِبَنیا، هودیا، قِلیطا، فِلایا، حانان،
11میکا، رِحوب، حَشَبیا،
12زَکّور، شِرِبیا، شِبَنیا،
13هودیا، بانی و بِنینو.
14سران قوم: فَرعوش، فَحَت‌موآب، عیلام، زَتّو، بانی،
15بونّی، عَزجَد، بِبای،
16اَدونیا، بِغوای، عادین،
17عاطیر، حِزِقیا، عَزّور،
18هودیا، حاشوم، بیصای،
19حاریف، عَناتوت، نِبای،
20مَجفیعاش، مِشُلّام، حِزیر،
21مِشیزَبئیل، صادوق، یَدُّوَع،
22فِلَطیا، حانان، عَنایا،
23هوشع، حَنَنیا، حَشّوب،
24هَلّوحیش، فِلحا، شوبیق،
25رِحوم، حَشَبنا، مَعَسیا،
26اَخیّا، حانان، عَنان،
27مَلّوک، حاریم و بَعَنا.
28مابقی قوم، از کاهنان و لاویان و نگهبانان دروازه و سرایندگان و خادمان معبد تا همۀ کسانی که خویشتن را برای پیروی از شریعت خدا از اقوام ممالک جدا کرده‌اند، همراه با زنان و پسران و دخترانشان، یعنی همۀ صاحبان معرفت و فهم،
29به برادران و بزرگان خویش پیوسته، خویشتن را زیر لعنت و سوگند قرار می‌دهند تا بنا بر شریعت خدا که به دست موسی، خادم خدا، عطا شد، سلوک کنند و همۀ فرمانهای یهوه خداوندگار ما و قوانین و فرایض او را نگاه داشته، به جای آورند.
30«ما دخترانمان را به اقوام این سرزمین نخواهیم داد و دخترانشان را برای پسرانمان نخواهیم گرفت.
31و اگر اقوام این سرزمین در روز شَبّات کالا و یا هر گونه غَلّه برای فروش بیاورند، از ایشان چیزی در روز شَبّات یا هیچ روز مقدس دیگر نخواهیم خرید. و از محصول سال هفتم و مطالبۀ قرضها چشم می‌پوشیم.
32«نیز خود را مکلّف می‌سازیم که هر ساله ثُلثِ مثقال برای خدمت خانۀ خدای خود بپردازیم:
33به جهت نان حضور، هدیۀ آردی دائمی و قربانی تمام‌سوز دائمی، هدایای روزهای شَبّات و ماهِ نو و اعیاد مقرر، و به جهت هدایای مقدّس و قربانیهای گناه به منظور انجام کفاره برای قوم اسرائیل، و به جهت تمامی کارهای خانۀ خدای ما.
34«ما کاهنان و لاویان و قوم، برای هدیۀ هیزم قرعه می‌افکنیم، تا آن را بر حسب خاندانهای خود، در اوقات مقرر سالانه، به خانۀ خدای خود بیاوریم تا بر مذبح یهوه خدای ما بنا بر آنچه در شریعت مکتوب است، سوخته شود.
35«همچنین خود را مکلّف می‌سازیم که نوبرهای محصول زمینمان و نوبرهای همۀ میوه‌های هر گونه درخت را، سال به سال، به خانۀ خداوند بیاوریم،
36و نخست‌زاده‌های پسران و احشام خود، یعنی نخست‌زاده‌های رمه و گلۀ خویش را نیز، بنا بر آنچه در شریعت مکتوب است، به خانۀ خدایمان بیاوریم، یعنی نزد کاهنانی که در خانۀ خدایمان خدمت می‌کنند.
37به‌علاوه، نوبر خمیر خود و هدایای خویش و میوۀ هر گونه درخت و شراب تازه و روغن را نزد کاهنان به انبارهای خانۀ خدایمان خواهیم آورد و ده‌یک محصول زمینمان را برای لاویان خواهیم آورد، زیرا لاویانند که ده‌یکها را در تمامی شهرهای محل کار ما دریافت می‌کنند.
38آنگاه که لاویان ده‌یکها را می‌گیرند، کاهنی از نسل هارون همراه ایشان باشد. لاویان ده‌یکِ ده‌یکها را به خانۀ خدای ما، به انبارهای خزانه بیاورند.
39زیرا بنی‌اسرائیل و بنی‌لاوی باید هدایای غَلّه و شراب تازه و روغن را به انبارها بیاورند، جایی که ظروف قُدس و کاهنانی که خدمت می‌کنند و نگهبانان دروازه و سرایندگان، آنجایند. ما به خانۀ خدایمان بی‌توجهی نخواهیم کرد.»

۲۱ نوامبر

9:1 در روز بیست و چهارم همان ماه، بنی‌اسرائیل روزه‌دار و پلاس در بر و خاک بر سر گرد آمدند.
2آنگاه کسانی که اصل و نسَبشان اسرائیلی بود خویشتن را از تمامی بیگانگان جدا کرده، بر پا ایستادند و به گناهان خود و به تقصیرات پدرانشان اعتراف کردند.
3آنان در جای خود ایستاده، یک چهارمِ روز از کتاب تورات یهوه خدای خود خواندند و یک چهارم دیگر به گناهانشان اعتراف کردند و یهوه خدای خویش را پرستش نمودند.
4یِشوعَ و بانی و قَدمیئیل و شِبَنیا و بونّی و شِرِبیا و بانی و کِنانی بر منبر لاویان ایستادند و نزد یهوه خدای خویش فریاد برآوردند.
5آنگاه لاویان، یعنی یِشوعَ و قَدمیئیل و بانی و حَشَبنیا و شِرِبیا و هودیا و شِبَنیا و فِتَحیا گفتند: «برخیزید و یهوه خدایتان را که از ازل تا ابد هست، متبارک بخوانید. «متبارک باد نام پر جلال تو که برتر از هر برکت و ستایش است.
6تویی تنها خداوند. تویی که فلک و فلک‌الافلاک را با تمامی لشکرشان، و زمین را با هرآنچه بر آن است، و دریاها را با هرآنچه در آنهاست، ساخته‌ای. تویی که به همۀ آنها حیات می‌بخشی، و لشکریان آسمان پرستِشَت می‌کنند.
7تویی یهوه خدا که اَبرام را برگزیده، از اورِ کَلدانیان بیرون آوردی و او را ابراهیم نامیدی.
8تو دل او را به حضور خود امین یافته، با وی عهد بستی که زمین کنعانیان و حیتّیان و اَموریان و فِرِزّیان و یِبوسیان و جِرجاشیان را به او ارزانی داشته، به نسل او بدهی. و تو به وعدۀ خویش وفا کردی، چراکه عادلی.
9«تو مصیبت پدران ما را در مصر دیدی و فریادشان را نزد دریای سرخ شنیدی.
10تو آیات و معجزات بر ضد فرعون و همۀ خادمانش و تمامی مردم سرزمینش به ظهور آوردی، زیرا می‌دانستی با پدران ما متکبرانه عمل نمودند. تو برای خود آوازه‌ای به هم رساندی که تا به امروز پا برجاست.
11دریا را پیش روی ایشان شکافتی به گونه‌ای که از میان آن بر خشکی عبور کردند، و تعقیب‌کنندگانِ ایشان را همچون سنگی در میان آبهای زورآور، به ژرفاها درافکندی.
12آنان را در روز با ستون ابر، و در شب با ستون آتش، رهبری کردی تا راهی را که می‌بایست بروند، بر آنها روشن سازی.
13بر کوه سینا فرود آمده، از آسمان با ایشان سخن گفتی و قوانین درست، شرایعِ بر حق، و فرایض و فرمانهای نیکو بدیشان دادی،
14و شَبّاتِ مقدس خویش را به آنان شناسانیدی، و به دست خادمت موسی فرامین و فرایض و شرایع بدیشان امر فرمودی.
15برای رفع گرسنگی، از آسمان بدیشان نان دادی، و برای رفع تشنگی، از صخره برایشان آب بیرون آوردی، و بدیشان گفتی به زمینی که سوگند خوردی تا بدیشان ببخشی، داخل شده، آن را به تصرف آورند.
16«لیکن آنان، یعنی پدران ما، متکبرانه رفتار کردند و گردن خویش سخت ساخته، از فرمانهای تو اطاعت نکردند.
17از گوش فرا~دادن ابا نمودند و کارهای عجیبی را که در میانشان به عمل آوردی، به یاد نیاوردند، بلکه گردن خویش را سخت ساختند و رهبری برگماشتند تا به بندگی خویش در مصر بازگردند. اما تو خدایی آمرزنده، فیاض و رحیم، و دیرخشم و آکنده از محبتی؛ از این رو ایشان را ترک نگفتی.
18حتی آن هنگام که برای خود گوسالۀ ریخته‌شده ساختند، و گفتند: ”این است خدای تو که تو را از مصر بیرون آورد،“ و یا مرتکب اعمال قبیح شدند،
19تو به سبب رحمت عظیم خود، ایشان را در بیابان وانگذاشتی. ستون ابر در روز از فراز ایشان دور نشد بلکه ایشان را در مسیرشان رهبری نمود، و نه ستون آتش در شب، تا راهی را که می‌بایست بروند، بر آنها روشن سازد.
20و روح نیکوی خود را برای تعلیم ایشان عطا فرمودی. و مَنّای خود را از دهانشان بازنداشتی، و برای رفع تشنگی، بدیشان آب دادی.
21چهل سال در بیابان برای ایشان تدارک دیدی، که به چیزی محتاج نشدند؛ جامه‌هایشان مندرس نشد و پاهایشان وَرَم نکرد.
22«تو ممالک و قومها را بدیشان بخشیدی و هر گوشه از زمین را میانشان تقسیم کردی. ایشان سرزمین سیحون، پادشاه حِشبون، و سرزمین عوج، پادشاه باشان را متصرف شدند.
23تو فرزندان ایشان را همچون ستارگان آسمان بی‌شمار گردانیدی و آنان را به سرزمینی درآوردی که به پدرانشان گفتی بدان داخل شده، آن را متصرف گردند.
24پس فرزندان ایشان داخل شده، آن سرزمین را به تصرف درآوردند، و تو کنعانیان را که ساکنان آنجا بودند، به حضور ایشان مغلوب ساختی، و آنان را همراه با پادشاهان و اقوام زمین به دست ایشان تسلیم کردی تا هر طور که می‌پسندند با ایشان رفتار کنند.
25آنان شهرهای حصاردار و زمینهای حاصلخیز را به تصرف درآورده، خانه‌های آکنده از نفایس و چاههای از پیش کنده شده و تاکستانها و باغهای زیتون و درختان میوه‌دار بی‌شمار را تصاحب کردند. سیر خوردند و فربه شدند و از احسان عظیم تو بهره‌مند گردیدند.
26«با این همه، ایشان نافرمان شدند و بر تو عِصیان ورزیده، شریعت تو را پشت سر خود افکندند. انبیای تو را که به ایشان هشدار می‌دادند تا به سوی تو بازگشت کنند، کشتند و اعمال قبیح مرتکب شدند.
27پس ایشان را به دست دشمنانشان سپردی که بر ایشان ستم روا داشتند. اما در ایام ستمدیدگی خود نزد تو فریاد برآوردند و از آسمان ایشان را شنیده، بر حسب رحمت عظیم خود نجات‌دهندگان بدیشان بخشیدی که ایشان را از دست دشمنانشان رهایی دادند.
28اما پس از آنکه آسایش یافتند، دیگر بار در حضورت شرارت ورزیدند، و تو ایشان را به دست دشمنانشان واگذاشتی تا بر آنان حکم برانند. اما چون بار دیگر نزد تو فریاد بر‌آوردند، از آسمان شنیدی و بر حسب رحمت خود بارها ایشان را رهانیدی.
29و بدیشان هشدار دادی تا ایشان را به شریعت خویش بازگردانی، اما ایشان متکبرانه رفتار کرده، به فرمانهای تو گوش فرا~ندادند و بر احکام تو که هر که آنها را به جای آرد از آنها زنده می‌ماند، خطا ورزیدند، و خیره‌سری کرده، گردنهای خویش را سخت ساختند و اطاعت نکردند.
30سالهای بسیار با ایشان مدارا کردی و به روح خویش به واسطۀ انبیای خود بدیشان هشدار دادی، اما گوش فرا~ندادند. پس آنان را به دست قومهای ممالک تسلیم نمودی.
31اما به رحمت عظیمت ایشان را به‌کل نابود نکردی و وا نگذاشتی، زیرا خدایی فیاض و رحیمی.
32«پس اکنون ای خدای ما، ای خدای عظیم و قادر و مَهیب، که در عهد و محبت خویش پایداری، تمامی این مصیبت که از روزگار پادشاهان آشور تا به امروز بر ما و بر پادشاهان و سروران و کاهنان و انبیا و پدران ما و بر تمامی قوم تو رفته است، در نظرت ناچیز نیاید.
33تو در هرآنچه بر سر ما آمده است، عادل بوده‌ای، چراکه با وفاداری عمل کرده‌ای، حال آنکه ما شرارت ورزیده‌ایم.
34پادشاهان و سروران و کاهنان و پدران ما شریعت تو را به جا نیاوردند و به فرمانها، و شهاداتی که علیه ایشان دادی، اعتنا نکردند.
35حتی در مملکت خودشان، و در بهره‌مندی از احسان عظیمی که بدیشان کردی، و در سرزمین وسیع و برومندی که پیش روی ایشان نهادی، تو را عبادت نکردند و از اعمال شرارت‌بارشان برنگشتند.
36«اینک امروز ما غلام هستیم؛ اینک در سرزمینی که به پدرانمان بخشیدی تا از میوه و دیگر نعمتهای آن بخوریم، بندگی می‌کنیم.
37زمین ما محصول فراوان خود را برای پادشاهانی می‌آورَد که به سبب گناهان ما بر ما مسلط گردانیده‌ای. ایشان هر طور که می‌پسندند بر بدنها و بر چارپایان ما حکم می‌رانند، و ما در مصیبتی عظیم گرفتار آمده‌ایم.
38«به سبب این همه، پیمانی استوار بسته آن را می‌نویسیم، و سروران و لاویان و کاهنان ما مهر خود را بر آن می‌زنند.»

۲۰ نوامبر

8:1 آنگاه تمامی قوم همچون یک تن در میدانِ مقابل دروازۀ آب گرد آمدند. آنان به عِزرای کاتب گفتند که کتاب شریعت موسی را که خداوند به اسرائیل امر فرموده بود، بیاورد.
2پس در نخستین روز از ماه هفتم، عِزرای کاهن تورات را به حضور جماعتی از مردان و زنان و همۀ کسانی که می‌توانستند آنچه را می‌شنوند درک کنند، بیاورْد.
3او از سپیده‌دم تا نیمروز، در حالی که روی به سوی میدانِ مقابل دروازۀ آب داشت، آن را در حضور مردان و زنان و تمامی کسانی که می‌توانستند درک کنند، قرائت کرد. و تمامی قوم به کتاب تورات گوش فرا~دادند.
4عِزرای کاتب بر منبر چوبینی که برای همین کار ساخته شده بود، بایستاد. کنار او، بر جانب راستش مَتّیتیا، شِمَع، عَنایا، اوریا، حِلقیا و مَعَسیا، و بر جانب چپش فِدایاه، میشائیل، مَلکیا، حاشوم، حَشبَدّانَه، زکریا و مِشُلّام ایستاده بودند.
5آنگاه عِزرا کتاب را در برابر چشمان تمامی قوم گشود، زیرا بالاتر از همۀ مردم بود. و چون آن را گشود، همۀ مردم ایستادند.
6عِزرا، یهوه خدای عظیم را متبارک خواند و تمامی مردم با دستهایی برافراشته، در پاسخ گفتند: «آمین! آمین!» سپس خم شدند و روی بر زمین نهاده، خداوند را پرستش کردند.
7در همان حال که قوم بر جای خود ایستاده بودند، یِشوعَ، بانی، شِرِبیا، یامین، عَقّوب، شَبِتای، هودیا، مَعَسیا، قِلیطا، عَزَریا، یوزاباد، حانان و فِلایا، که از لاویان بودند، مردم را در درک تورات یاری می‌دادند.
8آنان از کتاب، یعنی از تورات خدا، می‌خواندند و آن را توضیح داده، مفهومش را بیان می‌کردند تا مردم آنچه را که قرائت می‌شد، دریابند.
9نِحِمیا، که فرماندار بود، و عِزرای کاهن و کاتب، و لاویانی که قوم را در درک تورات یاری می‌دادند، به تمامی مردم گفتند: «امروز برای یهوه خدای شما روزی مقدس است، پس ماتم و زاری مکنید.» زیرا تمامی قوم به هنگام شنیدن کلمات تورات، می‌گریستند.
10آنگاه نِحِمیا بدیشان گفت: «بروید و خوراکهای لذیذ بخورید و شربتها بنوشید و سهم‌ها برای آنان که چیزی مهیا نکرده‌اند بفرستید، چراکه امروز برای خداوندگار ما مقدس است. اندوهگین مباشید، زیرا شادی خداوند، قوّت شماست.»
11لاویان همۀ مردم را آرام کرده، می‌گفتند: «خاموش باشید، زیرا امروز روزی مقدس است؛ اندوهگین مباشید.»
12پس تمامی قوم رفتند تا بخورند و بیاشامند و سهم‌ها بفرستند و شادی عظیم کنند، زیرا کلامی را که بدیشان بیان شده بود درک کردند.
13در روز دوّم، سران خاندانهای تمامی قوم همراه با کاهنان و لاویان نزد عِزرای کاتب گرد آمدند تا کلمات تورات را فرا~گیرند.
14آنان به این نوشته در تورات برخوردند که خداوند به واسطۀ موسی فرمان داده بود که بنی‌اسرائیل باید در عیدِ ماه هفتم، در آلاچیقها ساکن شوند،
15و اینکه باید در همۀ شهرهای خویش و در اورشلیم اعلان کنند و ندا در داده، بگویند: «به تپه‌ها بیرون رفته، شاخه‌های زیتون و شاخه‌های زیتون وحشی و شاخه‌های آس و شاخه‌های نخل و شاخه‌های درختان پربرگ با خود بیاورید و با آنها، بنا بر آنچه نوشته شده است، آلاچیق بسازید.»
16پس مردم بیرون رفته، آنها را آوردند و هر یک بر بامِ خانۀ خویش و در حیاط خود و در صحنهای خانۀ خدا و در میدانِ کنار دروازۀ آب و میدان کنارِ دروازۀ اِفرایِم، برای خویشتن آلاچیقها ساختند.
17تمامی جماعتی که از اسارت بازگشته بودند، آلاچیقها ساخته، در آنها ساکن شدند، زیرا از روزگار یوشَع پسر نون تا آن روز، بنی‌اسرائیل چنین نکرده بودند. پس شادی بس عظیمی رخ نمود.
18عِزرا هر روزه، از روز نخست تا روز آخر، از کتاب تورات خدا قرائت می‌کرد. آنان عید را هفت روز برگزار کردند، و در روز هشتم، بر حسب قوانین، گردهم‌آییِ مخصوص بر پا شد.

۱۹ نوامبر

7:1 چون حصار بنا شد و در‌هایش را بر پا داشتم، و نگهبانان، سرایندگان و لاویان تعیین شدند،
2ادارۀ امور اورشلیم را به برادرم حَنانی، و حَنَنیا فرماندۀ اَرگ، سپردم زیرا مردی بود امین و خداترس‌تر از بیشتر مردم.
3آنگاه ایشان را گفتم: «دروازه‌های اورشلیم نباید تا پیش از گرم شدن آفتاب گشوده شود. تا زمانی که نگهبانان پاس می‌دهند، باید درها را بسته نگاه داشته، قفل کنند. همچنین از ساکنان اورشلیم نگهبانان تعیین کنید تا برخی بر جایگاه خود و برخی در مقابل خانۀ خویش پاس دهند.»
4شهر وسیع و بزرگ بود ولی ساکنان آن اندک بودند و خانه‌ها هنوز بنا نشده بود.
5پس خدایم این را در دل من نهاد که نُجبا و صاحبمنصبان و مردم را گرد آورم تا بر طبق نسب‌نامه‌هایشان نامنویسی شوند. و نسب‌نامۀ نخستین بازگشتگان را یافتم که در آن چنین نوشته شده بود:
6اینانند اهل ولایت که از میان تبعیدیانی که نبوکدنصر، پادشاه بابِل، به اسارت برده بود، برآمدند. آنان به اورشلیم و یهودا بازگشته، هر یک به شهر خویش رفتند.
7ایشان همراه زروبابِل، یِشوعَ، نِحِمیا، عَزَریا، رَعَمیا، نَحَمانی، مُردِخای، بِلشان، مِسفارِت، بِغوای، نِخوم و بَعَنا آمدند. شمار مردان قوم اسرائیل:
8پسران فَرعوش، ۲۱۷۲.
9پسران شِفَطیا، ۳۷۲.
10پسران آرَح، ۶۵۲.
11پسران فَحَت‌موآب، یعنی پسران یِشوعَ و یوآب، ۲۸۱۸ نفر.
12پسران عیلام، ۱۲۵۴.
13پسران زَتّو، ۸۴۵.
14پسران زَکّای، ۷۶۰.
15پسران بِنّوی، ۶۴۸.
16پسران بِبای، ۶۲۸.
17پسران عَزجَد، ۲۳۲۲.
18پسران اَدونیقام، ۶۶۷.
19پسران بِغوای، ۲۰۶۷.
20پسران عادین، ۶۵۵.
21پسران آطیر، از خاندان حِزِقیا، ۹۸.
22پسران حاشوم، ۳۲۸.
23پسران بیصای، ۳۲۴.
24پسران حاریف، ۱۱۲.
25پسران جِبعون، ۹۵.
26مردان بِیت‌لِحِم و نِطوفَه، ۱۸۸.
27مردان عَناتوت، ۱۲۸.
28مردان بِیت‌عَزمَوِت، ۴۲.
29مردان قَریه‌یِعاریم و کِفیرَه و بِئیروت، ۷۴۳.
30مردان رامَه و جِبَع، ۶۲۱.
31مردان مِکماس، ۱۲۲.
32مردان بِیت‌ئیل و عای، ۱۲۳.
33مردان نِبوی دیگر، ۵۲.
34پسران عیلامِ دیگر، ۱۲۵۴.
35پسران حاریم، ۳۲۰.
36پسران اَریحا، ۳۴۵.
37پسران لود و حادید و اونو، ۷۲۱.
38پسران سِنائَه، ۳۹۳۰.
39کاهنان: پسران یِدَعیا، از خاندان یِشوعَ، ۹۷۳.
40پسران اِمّیر، ۱۰۵۲.
41پسران فَشحور، ۱۲۴۷.
42پسران حاریم، ۱۰۱۷.
43لاویان: پسران یِشوعَ، از خاندان قَدمیئیل و از خاندان هودوا، ۷۴.
44سرایندگان: پسران آساف، ۱۴۸.
45نگهبانان: پسران شَلّوم، پسران آطیر، پسران طَلمون، پسران عَقّوب، پسران حَطیطا و پسران شوبای، ۱۳۸.
46خادمان معبد: پسران صیحا، پسران حَسوفا، پسران طَبّاعوت،
47پسران قیروس، پسران سیعا، پسران فادون،
48پسران لِبانَه، پسران خَجابَه، پسران شَلمای،
49پسران حانان، پسران جِدّیل، پسران جاحَر،
50پسران رِآیا، پسران رِصین، پسران نِقودا،
51پسران جَزّام، پسران عُزَّه، پسران فاسیَح،
52پسران بیسای، پسران مِعونیم، پسران نِفوشِسیم،
53پسران بَقبوق، پسران حَقوفا، پسران حَرحور،
54پسران بَصلیت، پسران مِحیدا، پسران حَرشا،
55پسران بَرقوس، پسران سیسِرا، پسران تامَح،
56پسران نِصیَح، پسران حَطیفا.
57پسران خادمان سلیمان: پسران سوطای، پسران سوفِرِت، پسران فِریدا،
58پسران یَعَلا، پسران دَرقون، پسران جِدّیل،
59پسران شِفَطیا، پسران حَطّیل، پسران فوخِرِه‌حَظِبائیم و پسران آمون.
60شمار خادمان معبد و پسران خادمان سلیمان بر روی هم ۳۹۲ بود.
61اینانند کسانی که از شهرهای تِل‌مِلَح و تِل‌حَرشا و کِروب و اَدّون و اِمّیر برآمدند، اما نمی‌توانستند نشان دهند که خاندان و دودمانشان از اسرائیلند:
62پسران دِلایا و پسران طوبیا و پسران نِقودا، ۶۴۲.
63از کاهنان: پسران حَبایا، پسران هَقّوص و پسران بَرزِلّایی، که یکی از دختران بَرزِلّایی جِلعادی را به زنی گرفت، و به نام ایشان نامیده شد.
64اینان نامهای خود را در میان کسانی که در نسب‌نامه‌ها ثبت شده بودند جستجو کردند، اما نیافتند، از این رو به سبب نداشتن شرایط لازم از کهانت محروم شدند.
65پس فرماندار به ایشان گفت تا کاهنی دارای اوریم و تُمّیم برنخیزد نباید از خوراک بسیار مقدس بخورند.
66شمار تمامی جماعت بر روی هم ۴۲۳۶۰ تن بود،
67سوای غلامان و کنیزان ایشان که شمار آنها ۷۳۳۷ تن بود. آنان ۲۴۵ سرایندۀ مرد و زن نیز داشتند.
68شمار اسبان ایشان ۷۳۶، قاطرانشان ۲۴۵،
69شترانشان ۴۳۵ و الاغانشان ۶۷۲۰ بود.
70برخی از سران خاندانها به جهت انجام کار هدیه دادند. فرماندار ۱۰۰۰ دِرهَمِ طلا، ۵۰ پیاله و ۵۳۰ دست پیراهن کهانت به خزانه اهدا کرد.
71برخی از سران خاندانها ۲۰۰۰۰ دِرهَمِ طلا و ۲۲۰۰ مینای نقره به جهت انجام کار به خزانه اهدا کردند.
72و آنچه مابقی قوم اهدا کردند ۲۰۰۰۰ دِرهَمِ طلا، ۲۰۰۰ مینای نقره و ۶۷ دست پیراهن کهانت بود.
73پس کاهنان و لاویان و نگهبانان دروازه و سرایندگان و برخی از مردم و خادمان معبد و تمامی اسرائیل در شهرهایشان سکونت گزیدند. چون ماه هفتم فرا~رسید، بنی‌اسرائیل در شهرهایشان قرار گزیده بودند.

۱۸ نوامبر

5:1 و اما جمعی از مردان با زنانشان فریادی عظیم بر ضد برادران یهودی‌شان برآوردند.
2برخی از ایشان می‌گفتند: «شمار ما و پسران و دخترانمان بسیار است. بیایید غَله فراهم آوریم تا بخوریم و زنده بمانیم.»
3دیگران می‌گفتند: «مزارع و تاکستانها و خانه‌هایمان را گرو می‌گذاریم تا در قحطی غَله فراهم کنیم.»
4برخی دیگر می‌گفتند: «ما قرض گرفته‌ایم تا مالیات مزارع و تاکستانهایمان را به پادشاه بپردازیم.
5هرچند ما و برادرانمان از یک گوشت و خونیم و فرزندان ما نیز مانند فرزندان ایشانند، از ناچاری پسران و دخترانمان را به بندگی می‌سپاریم، و برخی از دخترانمان هم‌اکنون به کنیزی گرفتار آمده‌اند، و از ما کاری ساخته نیست، زیرا مزارع و تاکستانهایمان از آن دیگران است.»
6چون فریاد ایشان و این سخنان را شنیدم، بسیار خشمگین شدم،
7و پس از آنکه موضوع را در فکر خود بررسی کردم، بر نُجبا و صاحبمنصبان ادعا وارد آورده، بدیشان گفتم: «هر یک از شما از برادر خویش ربا می‌گیرید!» پس جمعی بزرگ بر ضد ایشان گرد آورده،
8بدیشان گفتم: «ما تا حد امکان برادران یهودی‌مان را که به قومها فروخته شده بودند، بازخرید کرده‌ایم؛ لیکن شما حتی برادرانتان را می‌فروشید تا به ما بازفروش شوند!» آنها خاموش ماندند و پاسخی نداشتند.
9پس گفتم: «کاری که می‌کنید خوب نیست. آیا نمی‌باید در ترس خدایمان سلوک کنید تا از ملامت قومهایی که دشمن مایند به دور مانید؟
10من و برادران و افرادم به مردم پول و غَله قرض می‌دهیم؛ اما بیایید از رباخواری دست برکشیم.
11تمنا دارم همین امروز مزارع و تاکستانها و باغهای زیتون و خانه‌هایشان را بدیشان بازگردانید، و نیز درصدی از پول و غَله و شراب و روغن را که از ایشان به نزول گرفته‌اید.»
12پاسخ دادند: «باز خواهیم گردانید، و چیزی از ایشان مطالبه نخواهیم کرد؛ موافق سخنان تو به عمل خواهیم آورد.» آنگاه کاهنان را فرا~خواندم و ایشان را سوگند دادم تا بر طبق این قول عمل کنند.
13نیز دامن ردایم را تکانده، گفتم: «باشد که خدا هر کس را که به قولش عمل نکند، از خانه و کسب و کارش چنین بتکاند. باشد که چنین تکانده و خالی شود!» تمامی جماعت آمین گفتند و خداوند را ستایش کردند. و قوم به قول خویش عمل نمودند.
14افزون بر این، از روزی که به ولایتِ سرزمین یهودا برگماشته شدم، یعنی از سال بیستم تا سال سی و دوّم اردشیر شاه، که دوازده سال می‌شود، نه من و نه برادرانم از سهمیۀ طعام والیگری، نخوردیم.
15اما والیان قبلی که پیش از من بودند، بار سنگینی بر دوش مردم می‌نهادند و علاوه بر چهل مثقال نقره، طعام و شراب نیز از ایشان می‌ستاندند و حتی خادمانشان بر مردم ریاست می‌کردند. ولی من به سبب ترس از خدا چنین نکردم،
16بلکه نیروی خود را صرف کار بر این حصار کردم. ما هیچ مزرعه‌ای نخریدیم، و خادمانم نیز جملگی آنجا برای کار گرد آمدند.
17افزون بر این، یکصد و پنجاه تن از یهودیان و صاحبمنصبان، سوای افرادی که از میان قومهای اطراف نزد ما می‌آمدند، بر سفرۀ من می‌نشستند.
18آنچه هر روز برای من مهیا می‌شد عبارت بود از یک گاو و شش گوسفند پرواری، و مرغان، و هر ده روز یکبار نیز مقدار زیادی از هر گونه شراب. با وجود این، هرگز سهمیۀ طعام والیگری را مطالبه نکردم، زیرا خدمتی سنگین بر دوش این قوم بود.
19ای خدای من، به سبب هرآنچه برای این قوم کرده‌ام، مرا به نیکویی یاد کن.

6:1 چون سَنبَلَط و طوبیا و جِشِمِ عَرَب و دیگر دشمنان ما شنیدند که حصار را بنا کرده‌ام و هیچ شکافی در آن باقی نمانده است، هرچند هنوز درها را در دروازه‌ها بر پا نداشته بودم،
2سَنبَلَط و جِشِم برایم پیغام فرستادند که: «بیا تا در حاکِفیریم، در دشت اونو، با یکدیگر دیدار کنیم.» اما آنان در اندیشۀ صدمه رساندن به من بودند.
3پس قاصدان نزد ایشان فرستاده، گفتم: «من به کاری بزرگ مشغولم و نمی‌توانم فرود آیم. چرا کار حینی که آن را ترک کرده نزدتان فرود آیم، متوقف شود؟»
4ایشان چهار بار این پیغام را برایم فرستادند و من هر بار همین پاسخ را بدیشان دادم.
5سَنبَلَط برای پنجمین بار خادمش را با همان پیغام نزد من فرستاد و او نامه‌ای سرگشاده به دست داشت
6که در آن نوشته شده بود: «در میان قومها گفته می‌شود، و جِشِم نیز می‌گوید که تو و یهودیان در اندیشۀ شورشید و از این روست که حصار را بنا می‌کنید. بنا بر همین گفته‌ها، تو می‌خواهی پادشاه ایشان شوی،
7و انبیایی را نیز برگماشته‌ای تا در اورشلیم دربارۀ تو اعلام کرده، بگویند: ”در یهودا پادشاهی هست!“ حال این خبر به گوش پادشاه خواهد رسید؛ پس بیا تا با هم مشورت کنیم.»
8پس برای او پیغام فرستاده، گفتم: «چنین چیزهایی که تو می‌گویی واقع نشده است، بلکه آنها را از فکر خود ابداع کرده‌ای.»
9زیرا آنان جملگی قصد ترسانیدن ما داشتند و می‌گفتند: «دستهای ایشان سست خواهد شد و کار به انجام نخواهد رسید.» پس حال خدایا، دستهای مرا قوی ساز.
10روزی به خانۀ شِمَعیا، پسر دِلایا، پسر مِهیطَبئیل، رفتم که در بر خویشتن بسته بود. مرا گفت: «بیا تا در خانۀ خدا، درون معبد، با یکدیگر دیدار کنیم، و درهای معبد را ببندیم، چراکه برای کشتن تو می‌آیند. آری، شبانگاهان برای کشتن تو می‌آیند.»
11گفتم: «آیا مردی همچون من بگریزد؟ یا کسی همچون من به درون معبد برود تا زنده بماند؟ نخواهم رفت.»
12پس دریافتم که خدا او را نفرستاده بود، بلکه از آنجا که طوبیا و سَنبَلَط اجیرش کرده بودند، آن‌گونه بر ضد من نبوّت می‌کرد.
13او بدین منظور اجیر شده بود که من بترسم و با انجام این کار گناه ورزم، و ایشان بتوانند مرا بدنام کرده، رسوا سازند.
14ای خدای من، طوبیا و سَنبَلَط را به سبب این اعمالشان به یاد دار، و نیز نوعَدیای نبیه و دیگر انبیایی را که می‌خواهند مرا بترسانند.
15پس حصار در روز بیست و پنجم از ماه ایلول، در پنجاه و دو روز تکمیل شد.
16چون همۀ دشمنان ما این را شنیدند و تمام اقوام همسایه این را دیدند، در نظر خویش بسیار پست شدند، چراکه فهمیدند این کار به مدد خدای ما به انجام رسیده است.
17همچنین در آن روزها بزرگان یهودا، نامه‌های بسیار برای طوبیا می‌فرستادند و نامه‌های طوبیا بدیشان می‌رسید،
18چراکه بسیاری در یهودا با او به سوگند بیعت کرده بودند، زیرا او داماد شِکَنیا پسر آرَح بود، و پسرش یِهوحانان نیز دختر مِشُلّام پسر بِرِکیا را به زنی گرفته بود.
19آنها از اعمال نیکوی او در حضور من می‌گفتند و سخنان مرا به او می‌رساندند. اما طوبیا نامه‌ها می‌فرستاد تا مرا بترساند.

۱۷ نوامبر

4:1 و اما چون سَنبَلَط شنید که ما مشغول بنای حصار هستیم، خشمگین شده، بسیار غضبناک گردید و یهودیان را به ریشخند گرفت.
2او در حضور برادرانش و سپاه سامِرِه گفت: «این یهودیان ضعیف چه می‌کنند؟ آیا برای خویشتن نوسازی خواهند کرد؟ آیا قربانی خواهند نمود؟ آیا در یک روز کار را به پایان خواهند رسانید؟ آیا سنگها از میان توده‌های خاکروبه زنده خواهند کرد، حال آنکه سوخته شده است؟»
3طوبیای عَمّونی که در کنار او بود، گفت: «اگر شغالی نیز از آنچه ایشان بنا می‌کنند بالا رود، حصار سنگی ایشان را فرو~خواهد ریخت!»
4ای خدای ما، بشنو، زیرا که خوار شده‌ایم. اهانت ایشان را بر سر خودشان برگردان و ایشان را در سرزمین اسارت، به یغما بسپار.
5تقصیر ایشان را مپوشان و گناهشان را از حضورت محو مساز، زیرا خشم تو را نزد بنّایان برانگیختند.
6پس حصار را بنا کردیم. تمامی حصار تا نصف بلندیش به هم پیوست، زیرا دل قوم در کار بود.
7اما چون سَنبَلَط و طوبیا و اَعراب و عَمّونیان و اَشدودیان شنیدند که مرمت حصار اورشلیم پیش رفته است و شکافهایش بسته می‌شود، بسیار خشمگین شدند.
8پس همه با هم دسیسه کردند تا به جنگ با اورشلیم برآمده، در آن اغتشاش بر پا کنند.
9پس نزد خدای خود دعا کردیم و به سبب ایشان روز و شب نگهبان در برابر ایشان برگماشتیم.
10و اما مردمان یهودا گفتند: «قوّت باربَران رو به کاستی و آوار بسیار است، چندان که نمی‌توانیم حصار را بنا کنیم.»
11نیز دشمنانمان می‌گفتند: «پیش از آنکه آگاه شوند و دریابند به میانشان خواهیم رفت و ایشان را از پا درآورده، کار را متوقف خواهیم ساخت.»
12چون یهودیانی که در نزدیکی آنان ساکن بودند آمدند، ده بار به ما گفتند: «به هر سو که روی نمایید، ایشان علیه ما هستند.»
13پس من افرادی را بر حسب طایفه‌هایشان، با شمشیرها و نیزه‌ها و کمانهایشان، پشت حصار، در جاهای پست و خالی قرار دادم.
14آنگاه نگریسته، برخاستم و به بزرگان و صاحبمنصبان و بقیۀ قوم گفتم: «از ایشان مهراسید، بلکه خداوندِ عظیم و مَهیب را به یاد آورید و برای برادران و پسران و دختران و زنان و خانه‌های خویش بجنگید.»
15چون دشمنانمان شنیدند که ما آگاه شده‌ایم، و خدا نقشۀ آنها را باطل کرده است، هر یک از ما به سر کار خویش نزد حصار بازگشتیم.
16از آن روز به بعد، نیمی از مردانم به کار مشغول می‌شدند و نیم دیگر نیزه‌ها و سپرها و کمانها و زره‌ها به دست می‌گرفتند. و سرداران پشت تمامی خاندان یهودا مستقر بودند
17که به بنای حصار اشتغال داشتند. باربران به گونه‌ای بار می‌بردند که با یک دست این کار را انجام می‌دادند و با دست دیگر سلاح می‌گرفتند.
18بنّایان نیز هر یک در حالی که شمشیر بر کمر بسته بودند، بنّایی می‌کردند. کَرِنانواز نیز در کنار من ایستاده بود.
19پس بزرگان و صاحبمنصبان و بقیۀ قوم را گفتم: «کار، بسیار و گسترده است، و ما بر حصار از هم جدا و دوریم.
20پس هر جا که آوای کَرِنا را شنیدید، آنجا نزد ما گرد آیید. خدای ما برایمان خواهد جنگید.»
21پس در حالی که نیمی از مردان نیزه به دست داشتند، کار را از سپیده‌دم تا برآمدن ستارگان ادامه دادیم.
22در همان زمان نیز به قوم گفتم: «هر مرد و خادمش شب را در اورشلیم بگذرانند تا در شب برای ما نگهبانی کنند و در روز به کار بپردازند.»
23پس من و برادران و خادمانم و نگهبانانی که از پی من می‌آمدند، هیچ‌یک جامه از تن به در نمی‌کردیم؛ و هر کس با سلاح خود به آب می‌رفت.

۱۶ نوامبر

3:1 آنگاه اِلیاشیب کاهن اعظم، با برادران کاهنش برخاستند و دروازۀ گوسفند را بنا کردند. ایشان آن را تقدیس کرده، درهایش را بر پا داشتند. آنان حصار را تا برجِ صد و برجِ حَنَنئیل بنا کرده، تقدیس نمودند.
2در کنار ایشان، مردان اَریحا بنا کردند، و در کنار آنان، زَکّور، پسر اِمری، بنا کرد.
3پسرانِ هَسِنَاَه دروازۀ ماهی را بنا کردند. ایشان تیرهای آن را کار گذاشتند و درهایش را با قفلها و پشت‌بندها بر پا داشتند.
4در کنار ایشان، مِرِموت پسر اوریا، پسر هَقّوص مرمت کرد؛ در کنار آنها، مِشُلّام، پسر بِرِکیا، پسر مِشیزَبئیل؛ و در کنار آنها، صادوق، پسر بَعَنا.
5در کنار ایشان، تِقوعیان مرمت کردند، اما بزرگان ایشان به خدمت سرور خویش گردن ننهادند.
6یویاداع، پسر فاسیَح، و مِشُلّام، پسر بِسودیا، دروازۀ کُهنه را مرمت کردند. ایشان تیرهای آن را کار گذاشتند و درهایش را با قفلها و پشت‌بندها بر پا داشتند.
7در کنار ایشان، مِلاتیای جِبعونی و یادونِ مِرونوتی، مردان جِبعون و مِصفَه، مقر والی ماوراءالنهر را مرمت کردند.
8در کنار آنها، عُزّیئیل، پسر حَرهایا، که از زرگران بود، مرمت کرد، و در کنار او حَنَنیا، که از عطاران بود. آنان اورشلیم را تا حصار پَهْن بازسازی کردند.
9در کنار ایشان، رِفایا، پسر حور، که حاکم نیمی از ناحیۀ اورشلیم بود، مرمت کرد.
10در کنار آنها، یِدایا پسر حَروماف، قسمت مقابل خانه‌اش را مرمت کرد، و در کنار او، حَطّوش، پسر حَشَبنیا مرمت نمود.
11مَلْکیا، پسر حاریم، و حَشّوب، پسر فَحَت‌موآب، قسمتی دیگر، و برج تنورها را مرمت کردند.
12در کنار او، شَلّوم، پسر هَلّوحیش، که حاکم نیمی از ناحیۀ اورشلیم بود، همراه با دخترانش مرمت کرد.
13خانون و ساکنان زانواَخ، دروازۀ درّه را مرمت کردند. ایشان آن را بنا کردند و درهایش را با قفلها و پشت‌بندها بر پا داشتند، و هزار ذِراع از حصار را نیز تا دروازۀ خاکروبه مرمت کردند.
14مَلْکیا، پسر رِکاب، حاکم ناحیۀ بِیت‌هَکّاریم، دروازۀ خاکروبه را مرمت کرد. او آن را بنا کرد و درهایش را با قفلها و پشت‌بندها بر پا داشت.
15شَلّوم، پسر کُلحوزِه، حاکم ناحیۀ مِصفَه، دروازۀ چشمه را مرمت کرد. او آن را بنا کرد و سقفش را نهاد و درهایش را با قفلها و پشت‌بندها بر پا داشت. او حصار حوض شِلَخ را نیز که کنار باغ پادشاه بود تا پله‌هایی که از شهر داوود پایین می‌رفت، مرمت کرد.
16بعد از او، نِحِمیا پسر عَزبوق، حاکم نیمی از ناحیۀ بِیت‌صور، تا مقابل مقبره‌های داوود و برکۀ مصنوعی و خانۀ جنگاوران را مرمت کرد.
17بعد از او، لاویان مرمت کردند: رِحوم پسر بانی. در کنارش حَشَبیا، حاکم نیمی از ناحیۀ قِعیلَه، برای ناحیۀ خود مرمت کرد.
18بعد از او، برادران ایشان مرمت کردند: بَوّای، پسر حیناداد، حاکم نیمی از ناحیۀ قِعیلَه.
19در کنار او، عِزِر پسر یِشوعَ، حاکم مِصفَه، قسمتی دیگر را که مقابل سربالایی اسلحه‌خانه و نزد زاویه بود، مرمت کرد.
20بعد از او، باروک پسر زَکّای، قسمتی دیگر را، از زاویه تا ورودی خانۀ اِلیاشیب کاهن اعظم، غیورانه مرمت کرد.
21بعد از او، مِرِموت، پسر اوریا، پسر هَقّوص، قسمتی دیگر را، از ورودی خانۀ اِلیاشیب تا انتهای خانه‌اش، مرمت کرد.
22بعد از او، کاهنانی که از آن حوالی بودند، مرمت کردند.
23بعد از ایشان، بِنیامین و حَشّوب، مقابل خانۀ خویش را مرمت کردند، و بعد از آنان، عَزَریا، پسر مَعَسیا، پسر عَنَنیا، قسمت کنار خانۀ خویش را مرمت کرد.
24بعد از او، بِنّوی، پسر حیناداد، قسمتی دیگر از خانۀ عَزَریا را تا زاویه و گوشۀ حصار مرمت کرد.
25فالال، پسر اوزای، از مقابل زاویه و برجِ پیش‌آمده از خانۀ بالایی شاه، واقع در کنار صحن نگهبان را مرمت کرد. بعد از او، فِدایاه، پسر فَرعوش،
26و خادمان معبد که بر تپۀ عوفِل ساکن بودند، تا مقابل دروازۀ آب در مشرق، و برجِ پیش‌آمده را مرمت کردند.
27بعد از او، تِقوعیان، قسمتی دیگر را که از مقابل برج بزرگِ پیش‌آمده تا دیوار عوفِل را شامل می‌شد، مرمت کردند.
28بالاتر از دروازۀ اسب، کاهنان، هر یک مقابل خانۀ خویش را مرمت کردند.
29بعد از ایشان، صادوق، پسر اِمّیر، قسمت مقابل خانۀ خویش را مرمت کرد. بعد از او، شِمَعیا، پسر شِکَنیا، نگاهبان دروازۀ شرقی، مرمت کرد.
30بعد از او، حَنَنیا، پسر شِلِمیا، و خانون، ششمین پسر صالاف، قسمتی دیگر را مرمت کردند. بعد از ایشان، مِشُلّام، پسر بِرِکیا، قسمت مقابل حُجرۀ خود را مرمت کرد.
31بعد از او، مَلْکیا، که یکی از زرگران بود، تا خانۀ خادمان معبد و تاجران را که مقابل دروازۀ مِفقاد بود، تا بالاخانۀ گوشۀ حصار، تعمیر کرد.
32و حصارِ بین بالاخانۀ گوشۀ حصار و دروازۀ گوسفند را زرگران و تاجران مرمت کردند.

۱۵ نوامبر

1:1 سخنان نِحِمیا پسر حَکَلیا: در ماه کیسلِو از سال بیستم، زمانی که من در مقر پادشاهی شوش بودم،
2حَنانی، یکی از برادرانم، با چند مرد دیگر از یهودا آمدند. از ایشان دربارۀ وضع باقیماندگان یهود که از اسارت جان به در برده بودند و نیز دربارۀ اورشلیم پرسیدم.
3مرا گفتند: «باقیماندگانِ ساکن در آن دیار که از اسارت جان به در برده‌اند، در مصیبت و رسواییِ سخت گرفتارند. حصار اورشلیم در هم شکسته و دروازه‌هایش به آتش سوخته است.»
4چون این سخنان را شنیدم، نشستم و گریستم و روزهایی چند ماتم گرفتم و در حضور خدای آسمانها روزه داشته، دعا کردم.
5گفتم: «ای یهوه، خدای آسمانها، ای خدای عظیم و مَهیب که عهد و محبت را با آنان که تو را دوست می‌دارند و فرمانهایت را به جای می‌آورند، نگاه می‌داری،
6تمنا اینکه گوش تو متوجه و چشمانت گشوده باشد تا دعای خدمتگزارت را که در این وقت، روز و شب به حضور تو به جهت بندگانت بنی‌اسرائیل می‌کند، بشنوی. من به گناهان بنی‌اسرائیل که به تو ورزیده‌ایم، اعتراف می‌کنم. من و خاندانم گناه کرده‌ایم.
7ما بر تو شرارتِ بسیار ورزیده‌ایم و فرمانها، فرایض و قوانینی را که به خادمت موسی امر فرمودی، نگاه نداشته‌ایم.
8«تمنا اینکه کلامی را که به خادمت موسی امر فرمودی به یاد آری که گفتی: ”اگر بی‌وفایی کنید، شما را در میان قومها پراکنده خواهم ساخت،
9اما اگر نزد من بازگشت نمایید و فرامین مرا نگاه داشته، آنها را به جای آرید، آنگاه هرچند رانده‌شدگانِ شما در دورترین نقاط آسمانها باشند، ایشان را از آنجا جمع خواهم کرد و به مکانی که برگزیده‌ام تا نام خود را در آن ساکن سازم، در خواهم آورد.“
10آنان بندگان و قوم تو‌اَند که ایشان را به قدرت عظیم و دست زورآورت فدیه داده‌ای.
11خداوندگارا، تمنا اینکه گوش تو به دعای خدمتگزارت و دعای بندگانت که به ترسیدن از نام تو رغبت دارند، متوجه بشود، و خادمت را امروز کامیاب گردان و او را در نظر این مرد رحمت عنایت فرما.» زیرا که من ساقی پادشاه بودم.

2:1 در ماه نیسان، از سال بیستمِ اردشیر شاه، آنگاه که شراب پیش وی بود، من شراب را برگرفته، به پادشاه دادم. پیش از آن هرگز در پیشگاه پادشاه، ملول حاضر نشده بودم.
2پس پادشاه از من پرسید: «چرا رویت چنین ملول است، حال آنکه بیمار نیستی؟ این چیزی جز ملالت دل نیست.» آنگاه بسیار هراسان شدم،
3و پادشاه را گفتم: «پادشاه تا ابد زنده بماند! رویم چگونه ملول نباشد، حال آنکه شهر مقبرۀ پدرانم ویران است و دروازه‌هایش به آتش سوخته شده؟»
4پادشاه مرا گفت: «خواهش تو چیست؟» پس به خدای آسمانها دعا کردم،
5و به پادشاه گفتم: «اگر پادشاه را پسند آید و نظر لطف تو بر خدمتگزارت باشد، مرا به یهودا، به شهر مقبرۀ پدرانم، بفرست تا آن را بازسازی کنم.»
6پادشاه در حالی که شهبانو در کنارش نشسته بود، از من پرسید: «سفرت چقدر به طول خواهد انجامید و کی باز خواهی گشت؟» چون زمانی تعیین کردم، پادشاه را پسند آمد که مرا بفرستد.
7نیز او را گفتم: «اگر پادشاه را پسند آید، نامه‌هایی خطاب به والیان ماوراءالنهر به من عطا شود تا ایشان به من اجازۀ عبور دهند، تا اینکه به یهودا برسم.
8و نامه‌ای نیز خطاب به آساف، سرپرست درختستانهای پادشاه، به من عطا شود تا چوب برای ساختن تیرهای دروازه‌های مَقَر پادشاهی، که در جوار معبد است، به من بدهد، و نیز برای حصار شهر، و خانه‌ای که در آن ساکن خواهم شد.» پس پادشاه بر حسب دست مهربان خدایم که بر من بود به من عطا فرمود.
9پس نزد والیان ماوراءالنهر رفتم و نامه‌های پادشاه را بدیشان دادم. پادشاه، سرداران سپاه و سواره‌نظام نیز همراه من فرستاده بود.
10اما چون سَنبَلَطِ حُرونی و طوبیا صاحبمنصب عَمّونی این را شنیدند، ایشان را بسیار ناپسند آمد که کسی در طلب رفاه بنی‌اسرائیل آمده است.
11پس به اورشلیم رفتم و سه روز در آنجا ماندم.
12شبانگاهان با تنی چند از مردانی که همراهم بودند، برخاستم. به کسی نگفته بودم که خدایم در دلم چه نهاده بود تا برای اورشلیم بکنم. چارپایی نیز جز آن که بر آن سوار بودم همراهم نبود.
13شبانگاهان از دروازۀ درّه به سوی چشمۀ اژدها و دروازۀ خاکروبه بیرون رفتم و حصارهای در هم شکستۀ اورشلیم و دروازه‌های به آتش سوخته‌اش را ملاحظه کردم.
14سپس به سوی دروازۀ چشمه و استخر پادشاه پیش رفتم، اما برای عبور چارپایی که بر آن سوار بودم، راهی نبود.
15پس شبانه از درّه بالا رفتم و حصار را ملاحظه کرده، برگشتم و از دروازۀ درّه داخل شده، مراجعت کردم.
16صاحبمنصبان نمی‌دانستند کجا رفته یا چه کرده بودم، زیرا هنوز به یهودیان و کاهنان و نُجبا و صاحبمنصبان و دیگر انجام‌دهندگان کار چیزی نگفته بودم.
17پس ایشان را گفتم: «شما مصیبتی را که بدان گرفتار آمده‌ایم، می‌بینید: اورشلیم ویران است و دروازه‌هایش به آتش سوخته شده. بیایید حصار اورشلیم را بنا کنیم، تا بیش از این رسوایی نکشیم.»
18پس ایشان را از دست خدای خویش که به مهربانی بر من بود و نیز از سخنانی که پادشاه به من گفته بود، آگاه ساختم. پاسخ دادند: «بیایید برخیزیم و بنا کنیم.» پس دستان خویش را به جهت انجام این کارِ نیکو قوی ساختند.
19اما چون سَنبَلَطِ حُرونی و طوبیا صاحبمنصبِ عَمّونی و جِشِمِ عَرَب این را شنیدند، ما را ریشخند و تحقیر کرده، گفتند: «این چه کار است که شما می‌کنید؟ آیا بر پادشاه می‌شورید؟»
20من بدیشان پاسخ داده، گفتم: «خدای آسمانها، اوست که ما را کامیاب خواهد ساخت. ما خدمتگزاران او برخاسته، بنا خواهیم کرد؛ اما شما را هیچ نصیب و حق و ادعایی در اورشلیم نیست.»

۱۴ نوامبر

10:1 چون عِزرا دعا و اعتراف می‌کرد و گریه‌کنان نزد خانۀ خدا روی بر خاک نهاده بود، گروهی بسیار عظیم از مردان و زنان و کودکان اسرائیل نزد وی گرد آمدند، زیرا قوم زار زار می‌گریستند.
2آنگاه شِکَنیا پسر یِحیئیل که از بنی‌عیلام بود، به عِزرا گفت: «ما با گرفتن زنان بیگانه از میان اقوام این سرزمین، به خدای خویش خیانت ورزیده‌ایم. اما هنوز برای اسرائیل امیدی باقی است.
3پس بیایید با خدای خویش پیمان ببندیم تا بنا بر مشورت سرورم و آنان که از فرمانهای خدای ما می‌ترسند، همۀ این زنان و فرزندانشان را بیرون کنیم. بیایید این کار را بر طبق شریعت انجام دهیم.
4حال برخیز، زیرا این کار توست، و ما نیز با توییم. پس دل قوی دار و آن را به انجام رسان.»
5پس عِزرا برخاست و سران کاهنان و لاویان و تمامی اسرائیل را سوگند داد تا بر طبق این سخن عمل کنند، و آنان سوگند یاد کردند.
6آنگاه عِزرا از برابر خانۀ خدا برخاسته، به حجرۀ یِهوحانان پسر اِلیاشیب رفت، و در مدتی که آنجا بود نه نان خورد و نه آب نوشید زیرا به سبب خیانت تبعیدیان هنوز عزادار بود.
7پس اعلانیه‌ای در یهودا و اورشلیم خطاب به همۀ بازگشتگانِ از تبعید صادر کردند تا جملگی در اورشلیم گرد آیند
8و اگر کسی تا سه روز حضور نیابد، بنا به رأی صاحبمنصبان قوم و مشایخ، تمامی اموالش ضبط گردد و خود نیز از جماعتِ بازگشتگانِ از تبعید رانده شود.
9ظرف سه روز همۀ مردان یهودا و بِنیامین در اورشلیم گرد آمدند. روز بیستم از ماه نهم بود. تمامی قوم در میدان مقابل خانۀ خدا نشستند، در حالی که به سبب این امر و به سبب بارش شدیدِ باران می‌لرزیدند.
10آنگاه عِزرای کاهن برخاسته، بدیشان گفت: «شما خیانت ورزیده‌اید. شما با گرفتن زنان بیگانه، بر تقصیر اسرائیل افزوده‌اید.
11پس اکنون نزد یهوه خدای پدران خویش اعتراف کرده، ارادۀ او را به جا آورید. خود را از اقوام این سرزمین و زنان اجنبی جدا سازید.»
12آنگاه جماعت جملگی به بانگ بلند پاسخ دادند: «درست می‌گویی، بر ماست که بنا بر آنچه گفتی، عمل کنیم.
13اما خلقْ بسیارند و فصلِ بارندگی است و ما را یارای آن نیست که بیرون بایستیم. این امر نیز کارِ یک یا دو روز نیست زیرا بسیاری از ما مرتکب این نافرمانی شده‌ایم.
14پس رهبرانی از ما به عنوان نمایندگان تمامی جماعت تعیین شوند و همۀ کسانی که در شهرهای ما زنان اجنبی گرفته‌اند، در زمانهای معین به همراه مشایخ و داوران شهرشان حاضر گردند تا شدت خشم خدای ما در این خصوص از ما برگردد.»
15فقط یوناتان پسر عَسائیل و یَحْزِیا پسر تِقوَه با این موضوع مخالف بودند، و مِشُلّام و شَبِتایِ لاوی نیز از ایشان پشتیبانی می‌کردند.
16پس بازگشتگانِ از تبعید چنین کردند. عِزرای کاهن مردانی را که سران خاندانها بودند برگزید، و هر یک را به عنوان نمایندۀ خاندانش تعیین کرد. آنها در نخستین روز از ماه دهم به رسیدگی موضوع نشستند
17و در روز نخست از ماه نخست، کار رسیدگی به وضع تمامی مردانی که زنان اجنبی گرفته بودند، به پایان رسید.
18از نسل کاهنان، این مردان یافت شدند که زنان اجنبی گرفته بودند: از خاندان یِشوعَ پسر یوصاداق و برادرانش: مَعَسیا، اِلعازار، یاریب و جِدَلیا.
19ایشان دست دادند که زنان خویش را بیرون کنند، و قوچی از گله به جهت قربانی جبران تقدیم کردند.
20از خاندان اِمّیر: حَنانی و زِبَدیا.
21از خاندان حاریم: مَعَسیا، ایلیا، شِمَعیا، یِحیئیل و عُزّیا.
22از خاندان فَشحور: اِلیوعینای، مَعَسیا، اسماعیل، نِتَنئیل، یوزاباد و اِلِعاسَه.
23از خاندان لاویان: یوزاباد، شِمعی، قِلایا که همان قِلیطا باشد، فِتَحیا، یهودا و اِلعازار.
24از سرایندگان: اِلیاشیب. از دربانان: شَلّوم و طِلِم و اوری.
25و از میان دیگر اسرائیلیان: از خاندان فَرعوش: رَمیا، یِزّیا، مَلْکیا، میامین، اِلعازار، مَلْکیا و بِنایا.
26از خاندان عیلام: مَتَّنیا، زکریا، یِحیئیل، عَبدی، یِرِموت و ایلیا.
27از نسل زَتّو: اِلیوعینای، اِلیاشیب، مَتَّنیا، یِرِموت، زاباد و عَزیزا.
28از خاندان بِبای: یِهوحانان، حَنَنیا، زَبّای و عَتلای.
29از خاندان بانی: مِشُلّام، مَلّوک، عَدایا، یاشوب، شِئَل و یِرِموت.
30از خاندان فَحَت‌موآب: عَدنا، کِلال، بِنایا، مَعَسیا، مَتَّنیا، بِصَلئیل، بِنّوی و مَنَسی.
31از خاندان حاریم: اِلعازار، یِشّیا، مَلْکیا، شِمَعیا، شمعون،
32بِنیامین، مَلّوک و شِمَریا.
33از خاندان حاشوم: مَتِنای، مَتَّتَّا، زاباد، اِلیفِلِط، یِرِمای، مَنَسی و شِمعی.
34از خاندان بانی: مَعَدای، عَمرام، اوئیل،
35بِنایا، بیدیا، کِلوهی،
36وَنیا، مِرِموت، اِلیاشیب،
37مَتَّنیا، مَتِنای و یَعَسو.
38از خاندان بِنّوی: شِمعی،
39شِلِمیا، ناتان، عَدایا،
40مَکنَدِبای، شاشای، شارای،
41عَزَرئیل، شِلِمیا، شِمَریا،
42شَلّوم، اَمَریا و یوسف.
43از خاندان نِبو: یِعیئیل، مَتّیتیا، زاباد، زِبینا، یَدّو، یوئیل و بِنایا.
44اینان همگی زنان اجنبی گرفته بودند و برخی از آنها از این زنان، حتی صاحب فرزندان شده بودند.