۳۱ دسامبر

R11231
Category
ایوب باب ۴۱ , ۴۲

41:1 «آیا لِویاتان را به قلاب توانی کشید، یا زبانش را به ریسمان توانی بست؟
2آیا به بینی‌اش مهار توانی زد، یا چانه‌اش را به قلاب توانی سُفت؟
3آیا به تو التماسِ بسیار خواهد کرد، یا سخنان ملایم با تو خواهد گفت؟
4آیا با تو عهد خواهد بست که او را تا ابد به بندگی بگیری؟
5آیا با او چون گنجشک بازی توانی کرد، یا او را برای دخترانت به قلّاده توانی بست؟
6آیا فروشندگان بر سرش چانه خواهند زد، یا او را میان تاجران تقسیم خواهند کرد؟
7آیا پوستش را به تیرها توانی پوشانید، یا سرش را به نیزه‌های ماهیگیری؟
8اگر دست خود را بر او بگذاری، جنگِ بر پا شده را به یاد خواهی داشت و دیگر چنین نخواهی کرد!
9امیدِ چیرگی بر او یکسره باطل است؛ حتی از دیدنش آدمی نقش بر زمین می‌شود.
10هیچ‌کس را آن شهامت نیست که او را برانگیزانَد؛ پس کیست که بتواند در حضور من بایستد؟
11کیست که نخست چیزی به من داده باشد که باید به او بازپس دهم؟ هرآنچه زیر تمامی آسمانها است از آنِ من است.
12«دربارۀ ساقهایش خاموش نخواهم بود، و نه دربارۀ نیروی عظیم و اندام زیبایش.
13کیست که بتواند جامۀ بیرونی او را از تنش به در آوَرَد؟ کیست که به زِرۀ دو لایۀ او نفوذ تواند کرد؟
14کیست که بتواند دروازۀ دهان او را بگشاید؟ وحشت پیرامون دندانهای اوست.
15پشت او پوشیده از ردیفهای سپر است که محکم به هم متصل و ممهور شده‌اند.
16هر یک چنان به دیگری نزدیک است که هوا نیز از میانشان عبور نتواند کرد.
17آنها سخت به یکدیگر چسبیده‌اند، و چنان یکدیگر را گرفته‌اند که جدایی‌ناپذیرند.
18از عطسه‌هایش نور ساطع می‌شود، و چشمانش همچون پِلکهای سپیده‌دم است.
19از دهانش مشعلها بیرون می‌آید، و جرقّه‌های آتش بیرون می‌جهد.
20از سوراخهای بینی‌اش دود برمی‌خیزد، چنانکه از دیگ جوشان و هیزم مشتعل.
21از نَفَسَش اخگرها افروخته می‌شود، و از دهانش شعله برمی‌جهد.
22قوّت بر گردنش منزل دارد، هیبت پیش رویش جست و خیز می‌کند.
23طبقاتِ گوشت تنش به هم چسبیده است، محکم بر پیکر او نشسته است و جنبش نمی‌خورد.
24دلش همچون سنگْ سخت است، به سختیِ سنگِ زیرین آسیاب.
25چون برخیزد، زورآوران می‌هراسند، و از حرکت مَهیب او مدهوش می‌شوند.
26شمشیر گر به او رِسد کارگر نیست، و نه نیزه و تیر و زوبین.
27آهن را کاه می‌شمارد، و برنج را چوبِ پوسیده.
28تیرها او را فراری نمی‌دهد، و سنگِ فلاخُن نزد او به کاه بدل می‌شود.
29چماق را کاه محسوب می‌کند، و بر صفیرِ زوبین می‌خندد.
30شکمش همچون پاره‌های سفال تیز است، همچون خرمنکوبِ دندانه‌دار بر گِل علامت بر جا می‌گذارد.
31ژرفا را همچون دیگ به جوش می‌آورد، و دریا را چون پاتیلِ عطاران به هم می‌زند.
32از پیِ خویش ردپایی درخشان بر جای می‌گذارد، آن سان که ژرفا سپیدموی می‌نماید.
33بر زمین موجودی مانند او نیست، مخلوقی که ترس نمی‌شناسد.
34بر هر چیزِ بلند نظر می‌کند؛ بر همۀ متکبران پادشاه است.»

42:1 آنگاه ایوب خداوند را پاسخ داده، گفت:
2«می‌دانم که به انجام هر چیز توانایی، و هیچ قصد تو را مانع نتوان شد.
3فرمودی ”این کیست که بدون معرفت تدبیر مرا در هالۀ ابهام فرو~می‌برَد؟“ آری، من از آنچه نمی‌فهمیدم، سخن گفتم، از چیزهای فراتر از عقل من که آنها را نمی‌دانستم.
4«فرمودی ”بشنو تا سخن گویم. از تو می‌پرسم و مرا پاسخ ده.“
5گوشِ من دربارۀ تو شنیده بود، اما حال چشمانم تو را می‌بیند؛
6از این رو از خویشتن کراهت دارم، و در خاک و خاکستر توبه می‌کنم.»
7خداوند پس از آنکه این سخنان را به ایوب گفت، به اِلیفازِ تیمانی فرمود: «خشم من بر تو و بر دو دوستت افروخته شده است، زیرا دربارۀ من مانند خدمتگزارم ایوب به‌درستی سخن نگفتید.
8پس حال هفت گوساله و هفت قوچ به جهت خود برگیرید و نزد خدمتگزار من ایوب رفته، قربانی تمام‌سوز برای خویشتن تقدیم کنید. و خدمتگزار من ایوب برایتان دعا خواهد کرد، و من او را اجابت کرده، با شما موافقِ حماقتتان عمل نخواهم نمود. زیرا دربارۀ من مانند خدمتگزارم ایوب به‌درستی سخن نگفتید.»
9پس اِلیفازِ تیمانی و بِلدَدِ شوحی و صوفَرِ نَعَماتی رفتند و آنچه را خداوند به آنها گفته بود، به عمل آوردند، و خداوند ایوب را اجابت فرمود.
10چون ایوب برای دوستانش دعا کرد، خداوند سعادتمندی را به وی بازگردانید. و خداوند دو چندانِ آنچه ایوب پیشتر داشت، بدو بخشید.
11و تمامی برادران و خواهران و همۀ آشنایان قدیمش نزد او آمده، در خانه‌اش با او نان خوردند. ایشان به سبب تمامی مصیبتی که خداوند بر وی نازل کرده بود با او همدردی کرده، تسلی‌اش دادند، و هر یک سکه‌ای نقره و یک حلقۀ طلا به او بخشیدند.
12و خداوند ایام آخرِ عمر ایوب را بیش از آغازش برکت داد. او صاحب چهارده هزار گوسفند، شش هزار شتر، هزار جفت گاو نر، و هزار ماده‌الاغ شد،
13و نیز صاحب هفت پسر و سه دختر.
14دختر اوّل را یِمیمَه، دوّمی را قِصیعَه، و سوّمی را قِرِن‌هَفّوک نام نهاد.
15در سراسر آن سرزمین دخترانی به زیبایی دختران ایوب یافت نمی‌شدند، و پدرشان بدیشان در میان برادرانشان میراث بخشید.
16پس از آن، ایوب صد و چهل سال زندگی کرد، و فرزندان و فرزندانِ فرزندان خود را تا پشتِ چهارم دید.
17و ایوب، پیر و سالخورده، درگذشت.

Speaker
ملاکی باب ۳ , ۴

3:1 خداوند لشکرها می‌فرماید: «هان من پیام‌آور خود را می‌فرستم، و او راه را پیش روی من آماده خواهد کرد. و خداوندگاری که طالب اویید به ناگاه به معبد خویش در خواهد آمد؛ و آن پیام‌آورِ عهد که در او وجد می‌کنید، هان او می‌آید!
2اما کیست که روز آمدنش را تحمل تواند کرد؟ و کیست که به هنگام ظهورش توانَد ایستاد؟ زیرا او همچون آتشِ پالایِشگران و مانند صابونِ گازُران خواهد بود.
3او همچون پالایِشگر و تصفیه‌کنندۀ نقره خواهد نشست و فرزندان لاوی را پاک ساخته، آنها را چون طلا و نقره تصفیه خواهد کرد، و آنان در پارسایی، هدایا برای خداوند خواهند آورد.
4آنگاه هدایای یهودا و اورشلیم همچون ایام گذشته و سالیان پیشین، خداوند را خشنود خواهد ساخت.
5«خداوند لشکرها می‌فرماید: آنگاه من برای داوری، نزدیک شما خواهم آمد، و بر ضد جادوگران و زناکاران و آنان که قسم دروغ می‌خورند و بر کارگر در پرداخت مزدش و بر بیوه‌زنان و یتیمان ستم روا می‌دارند و دست رد بر سینۀ غریبان می‌زنند و از من نمی‌ترسند، به‌زودی شهادت خواهم داد.
6«من که خداوند هستم، تغییر نمی‌کنم؛ از همین روست که شما، ای فرزندان یعقوب، هلاک نشده‌‌اید.
7شما از روزگار پدرانتان از فرایض من انحراف ورزیده و آنها را نگاه نداشته‌اید. خداوند لشکرها می‌گوید: نزد من بازگشت کنید و من نیز نزد شما باز خواهم گشت. اما شما می‌گویید: ”در چه چیز بازگشت کنیم؟“
8آیا انسان از خدا می‌دزدد؟ اما شما از من می‌دزدید! می‌گویید، ”در چه چیز از تو دزدیده‌‌ایم؟“ در ده‌‌یک‌ها و هدایا.
9شما سخت زیر لعنت هستید، زیرا که شما، یعنی تمامی این قوم، از من می‌دزدید.
10پس حال، همۀ ده‌یک‌ها را به انبارها بیاورید تا در خانۀ من خوراک باشد. و خداوند لشکرها می‌گوید: مرا بدین‌سان بیازمایید که آیا روزنه‌های آسمان را برایتان نخواهم گشود و چنان برکتی بر شما نخواهم ریخت که دیگر هیچ نیازی باقی نماند!
11خداوند لشکرها می‌فرماید: آفت را به جهت شما توبیخ خواهم کرد تا ثمرۀ زمینِ شما را تباه نکند، و موهای تاکستان شما بی‌‌ثمر نخواهد بود.
12آنگاه همۀ قومها شما را سعادتمند خواهند خواند، زیرا که شما سرزمینی مَسِرّت‌بخش خواهید بود. این است فرمودۀ خداوند لشکرها.
13«خداوند می‌گوید: شما بر ضد من سخنان سخت گفته‌اید. می‌گویید: ”بر ضد تو چه گفته‌ایم؟“
14گفته‌اید: ”عبادت خدا بیهوده است. چه سود که امر او را نگاه داریم و در حضور خداوند لشکرها با چهرۀ ماتم‌زده بخرامیم؟
15پس حال متکبران را سعادتمند می‌خوانیم. و بدکاران نه تنها کامروا می‌گردند، بلکه خدا را نیز می‌آزمایند و جان به در می‌برند.“»
16آنگاه ترسندگانِ خداوند با یکدیگر سخن گفتند. و خداوند توجه فرمود و آنان را شنید، و در حضور او کتاب یادبود به جهت ترسندگانِ خداوند و برای آنان که نام او را گرامی می‌داشتند، نگاشته شد.
17و خداوند لشکرها می‌گوید: «در روزی که من مِلک خاص خود را تعیین کنم، آنان از آن من خواهند بود و من آنان را حفظ خواهم کرد، درست همان‌گونه که کسی پسر خویش را که او را خدمت می‌کند، حفظ می‌نماید.
18آنگاه شما بار دیگر میان پارسایان و شریران، و میان آنان که خدا را خدمت می‌کنند و آنان که خدمتش نمی‌کنند، تمییز خواهید داد.

4:1 «اینک آن روز که همچون کوره، مشتعل است فرا~می‌رسد و همۀ متکبران و شرارت‌پیشگان کاه خواهند بود. و خداوند لشکرها می‌گوید: آن روز که می‌آید ایشان را چنان خواهد سوزانید که نه ریشه‌‌ای برای ایشان باقی خواهد گذاشت، نه شاخه‌‌ای.
2اما برای شما که از نام من می‌ترسید، آفتابِ عدالت طلوع خواهد کرد و بر بالهایش شفا خواهد بود. و شما بیرون آمده، همچون گوساله‌های پرواری جست و خیز خواهید کرد.
3و خداوند لشکرها می‌گوید: در آن روز که من عمل کنم، شما شریران را لگدمال خواهید کرد و آنان خاک زیر پای شما خواهند بود.
4«تورات خادم من موسی و همۀ فرایض و قوانینی را که به جهت تمامی اسرائیل در کوه حوریب بدو امر کردم، به یاد داشته باشید.
5«اینک من ایلیای نبی را پیش از فرا~رسیدن روز عظیم و مَهیب خداوند، نزد شما خواهم فرستاد.
6او دل پدران را به سوی فرزندان، و دل فرزندان را به سوی پدران باز خواهد گردانید، مبادا بیایم و این سرزمین را به لعنتِ نابودی کامل بزنم.»

Speaker
مکاشفه باب ۲۱ , ۲۲

21:1 سپس آسمانی جدید و زمینی جدید دیدم، زیرا آسمان اوّل و زمین اوّل سپری شده بود و دیگر دریایی وجود نداشت.
2و شهر مقدّسِ اورشلیمِ جدید را دیدم که از آسمان از نزد خدا پایین می‌آمد، آماده شده همچون عروسی که برای شوهر خود آراسته شده باشد.
3و از تخت، صدای بلندی شنیدم که گفت: «اینک، مسکن خدا با آدمیان است، و او با آنها ساکن خواهد شد؛ و ایشان قوم او خواهند بود، و خود خدا با ایشان خواهد بود و خدای ایشان خواهد بود.
4او هر اشکی را از چشمان آنها پاک خواهد کرد. و دیگر مرگ نخواهد بود؛ و ماتم و شیون و درد وجود نخواهد داشت، زیرا چیزهای اوّل سپری شد.»
5سپس آن تخت‌نشین گفت: «اینک همه چیز را نو می‌سازم.» و گفت: «اینها را بنویس زیرا این سخنان درخور اعتماد است و راست است.»
6باز به من گفت: «به انجام رسید! من ’الف‘ و ’ی‘ و ابتدا و انتها هستم. من به هر که تشنه باشد، از چشمۀ آب حیات به‌رایگان خواهم داد.
7هر که غالب آید، این همه را به میراث خواهد برد، و من خدای او خواهم بود و او پسر من خواهد بود.
8امّا نصیب بزدلان و بی‌ایمانان و مفسدان و آدمکشان و بی‌عفتان و جادوگران و بت‌پرستان و همۀ دروغگویان، دریاچۀ مشتعل به آتش و گوگرد خواهد بود. این مرگ دوّم است.»
9یکی از آن هفت فرشته که هفت پیالۀ پُر از هفت بلای آخر را داشتند، آمد و به من گفت: «بیا! من عروس، یعنی همسر بَره را به تو نشان خواهم داد.»
10آنگاه مرا در روح به فراز کوهی بزرگ و بلند برد و شهر مقدّس اورشلیم را به من نشان داد که از آسمان از نزد خدا فرود می‌آمد.
11جلال خدا از آن می‌تابید و درخشندگیش مانند گوهری بسیار گرانبها، همچون یشم، و به شفافیت بلور بود.
12دیواری بزرگ و بلند داشت که دارای دوازده دروازه بود و دوازده فرشته نزد دروازه‌هایش بودند. و بر هر یک از آن دروازه‌ها نام یکی از دوازده قبیلۀ بنی‌اسرائیل نوشته شده بود.
13سه دروازه در سمت مشرق، سه دروازه در سمت شمال، سه دروازه در سمت جنوب و سه دروازه در سمت مغرب قرار داشت.
14و دیوار شهر دارای دوازده پی بود که بر آنها نام دوازده رسولِ بره نوشته شده بود.
15و آن که با من سخن می‌گفت، میلۀ اندازه‌گیری زرّینی به دست داشت تا شهر و دروازه‌ها و دیوار آن را اندازه‌گیری کند.
16شهر به شکل مربع، و طول و عرض آن یکسان بود. او شهر را با آن میله اندازه گرفت. طول و عرض و ارتفاع شهر با هم مساوی و برابر با دوازده هزار پرتابِ تیر بود.
17و ضخامت دیوار آن صد و چهل و چهار ذِراع اندازه‌گیری شد، یعنی به مقیاس انسان که فرشته به کار می‌بُرد.
18دیوار شهر از یشم ساخته شده بود، و شهر از طلای ناب و مانند شیشه شفاف بود.
19پی دیوار شهر با هر گونه گوهر گرانبها تزیین شده بود. پی اوّل از یشم بود، دوّمین از لاجورد، سوّمین از عقیق سفید، چهارمین از زمرّد،
20پنجمین از عقیق سرخ، ششمین از عقیق آتشین، هفتمین از زِبَرجَد، هشتمین از یاقوت کبود، نهمین از یاقوت زرد، دهمین از عقیق سبز، یازدهمین از فیروزه و دوازدهمین از لعل بنفش.
21دوازده دروازۀ شهر، دوازده مروارید بودند، یعنی هر یک از دروازه‌ها یک مروارید بود. و میدان شهر از طلای ناب و مانند شیشه شفاف بود.
22معبدی در شهر ندیدم، زیرا خداوندْ خدای قادر مطلق و بَره، معبد آن هستند.
23و شهر نیازی به خورشید و ماه ندارد که بر آن بتابند زیرا جلال خدا آن را روشن می‌کند و بره چراغ آن است.
24و قومها در نور آن سلوک خواهند کرد و پادشاهان زمین، جاه و جلال خود را به آنجا خواهند آورد.
25دروازه‌های آن هرگز در روز بسته نخواهد شد، زیرا در آنجا شب وجود نخواهد داشت.
26فرّ و شکوه قومها به آنجا آورده خواهد شد.
27امّا هیچ چیزِ ناپاک و هیچ‌کس که مرتکب اعمال قبیح و فریبکاری شود، به هیچ روی وارد آن نخواهد شد، فقط کسانی که نامشان در دفترِ حیاتِ بره نوشته شده است، بدان راه خواهند داشت.

22:1 آنگاه نهر آب حیات را به من نشان داد که همچون بلورْ شفاف بود و از تخت خدا و بره جاری می‌شد
2و از وسط میدان شهر می‌گذشت. در دو طرف نهر، درخت حیات بود که دوازده بارْ میوه می‌داد، یعنی هر ماه یک بار. و برگهای آن برای شفای قومها بود.
3و دیگر هیچ لعنتی وجود نخواهد داشت. تخت خدا و تخت بره در آن شهر خواهد بود و خادمانش او را خواهند پرستید.
4آنها روی او را خواهند دید و نام او بر پیشانی آنها خواهد بود.
5و دیگر شب وجود نخواهد داشت و آنها به نور چراغ یا خورشید نیازمند نخواهند بود، زیرا خداوندْ خدا به آنها روشنایی خواهد بخشید. و آنها تا ابد سلطنت خواهند کرد.
6فرشته به من گفت: «این سخنان درخور اعتماد است و راست است. خداوند، خدای ارواح انبیا، فرشتۀ خود را فرستاد تا آنچه را که می‌باید زود واقع شود، به خادمان خود باز نماید.»
7«اینک به‌زودی می‌آیم! خوشا به حال کسی که کلام نبوّت این کتاب را نگاه می‌دارد.»
8من، یوحنا، همان کسی هستم که این چیزها را دیدم و شنیدم. و پس از دیدن و شنیدن آنها، پیش پا‌های آن فرشته که آنها را به من نشان داده بود، افتادم تا سَجده کنم.
9امّا او به من گفت: «مبادا چنین کنی! من نیز همچون تو و برادران تو، انبیا، و آنان که کلام این کتاب را نگاه می‌دارند، خادم اویم. خدا را بپرست.»
10آنگاه به من گفت: «کلام نبوّت این کتاب را مُهر نکن زیرا وقتْ نزدیک است.
11پس شخص بدکار، به بدی کردن ادامه دهد و مفسد، همچنان به فساد بپردازد؛ نیکوکار، به نیکویی کردن ادامه دهد و مقدّس، همچنان مقدّس بماند.»
12«اینک به‌زودی می‌آیم و پاداش من با من است تا به هر کس بر حسب اعمالش جزا دهم.
13من ’الف‘ و ’ی‘، اوّل و آخر، و ابتدا و انتها هستم.»
14خوشا به حال آنان که ردای خود را می‌شویند تا حقِ دسترسی به درخت حیات را پیدا کنند و بتوانند به دروازه‌های شهر داخل شوند.
15سگها و جادوگرها و بی‌عفتان و آدمکشان و بت‌پرستان و همۀ کسانی که دروغ را دوست می‌دارند و آن را به عمل می‌آورند، بیرون می‌مانند.
16«من، عیسی، فرشتۀ خود را نزد شما فرستادم تا این چیزها را به کلیساها اعلام کند. من ریشه و نسل داوود و ستارۀ درخشان صبح هستم.»
17روح و عروس می‌گویند: «بیا!» هر آن که می‌شنود بگوید: «بیا!» هر که تشنه است بیاید؛ و هر که طالب است، از آب حیات به‌رایگان بگیرد.
18من به هر کس که کلام نبوّت این کتاب را می‌شنود هشدار می‌دهم که اگر کسی چیزی بدان بیفزاید، خدا بلاهای نوشته شده در این کتاب را بر او خواهد افزود.
19و اگر کسی از کلام نبوّت این کتاب چیزی کم کند، خدا او را از درخت حیات و از شهر مقدّس، که در این کتاب دربارۀ آنها نوشته شده است، بی‌نصیب خواهد ساخت.
20آن که بر این امور شهادت می‌دهد، چنین می‌گوید: «آری، به‌زودی می‌آیم.» آمین. بیا، ای خداوندْ عیسی!
21فیض خداوندْ عیسی با همۀ شما باد. آمین.

Speaker
Suitable For