۵ نوامبر

R11105
Category
دوم تواریخ باب ۳۴

34:1 یوشیا هشت ساله بود که پادشاه شد، و سی و یک سال در اورشلیم سلطنت کرد.
2او آنچه را که در نظر خداوند درست بود به جا آورد، و در راههای پدرش داوود گام برداشته، از آنها به راست یا چپ منحرف نشد.
3یوشیا در هشتمین سال سلطنت خود، در حالی که هنوز جوانی بیش نبود، به طلبیدن خدای پدرش داوود آغاز کرد. در سال دوازدهم نیز به پاکسازیِ یهودا و اورشلیم از مکانهای بلند و اَشیرَه‌ها و تمثالهای تراشیده و بتهای ریخته‌شده آغاز نمود.
4مذبحهای بَعَلیم را در حضور او فرو~ریختند، و او مذبحهای بخور را که بالاتر از آنها بود در هم کوبیده، اَشیرَه‌ها و تمثالهای تراشیده و بتهای ریخته‌شده را در هم شکست و خرد کرد، و خاک آن را بر قبرهای کسانی پاشید که برای آن بتها قربانی می‌کردند.
5استخوانهای کاهنانشان را نیز بر مذبحهایشان سوزانید، و بدین‌گونه یهودا و اورشلیم را پاکسازی کرد.
6یوشیا در شهرهای مَنَسی، اِفرایِم و شمعون، تا نَفتالی، و در ویرانه‌های اطرافشان،
7مذبحها و اَشیرَه‌ها را در هم شکست و بتهای تراشیده را خرد کرد، و تمامی مذبحهای بخور را در سرتاسر سرزمین اسرائیل قطع نمود. سپس به اورشلیم بازگشت.
8یوشیا در هجدهمین سال سلطنت خود، پس از آنکه زمین و معبد را پاکسازی کرد، شافان پسر اَصَلیا و مَعَسیا حاکم شهر را همراه با یوآخ پسر یوآحازِ وقایع‌نگار فرستاد تا خانۀ یهوه خدایش را مرمت کنند.
9آنان نزد حِلقیا کاهن اعظم رفتند و پولی را که به خانۀ خدا آورده شده بود و لاویانِ نگهبانِ آستانه از مردم مَنَسی، اِفرایِم و تمامی باقیماندگان اسرائیل و از تمامی مردم یهودا و بِنیامین و ساکنان اورشلیم جمع‌آوری کرده بودند، به وی دادند.
10سپس آن پول به دست سرکارگرانی داده شد که به نظارت بر کار خانۀ خداوند گماشته شده بودند، تا آن را به کارگرانی بدهند که در خانۀ خداوند مشغول کار بودند و آن را مرمت و بازسازی می‌کردند.
11ایشان پول را به نجّاران و بنّایان دادند تا سنگهای تراشیده بخرند، و نیز الوار به جهت تیرهای چوبی و تیرهای سقف برای خانه‌هایی که پادشاهان یهودا آنها را ویران به حال خود رها کرده بودند.
12و آن مردان، کار را با امانت به انجام رساندند. سرپرستان ایشان عبارت بودند از: یَحَت و عوبَدیا که لاوی و از نسل مِراری بودند، و زکریا و مِشُلّام از نسل قُهاتی. از لاویان، همۀ کسانی که در نواختن سازهای موسیقی مهارت داشتند،
13سرپرستیِ باربَران را عهده‌دار بودند و بر کار تمام کسانی که به خدمات گوناگون مشغول بودند، نظارت می‌کردند. برخی از لاویان، کاتب و صاحبمنصب و نگهبانِ دروازه‌ها بودند.
14چون پولی را که به خانۀ خداوند آورده شده بود بیرون می‌آوردند، حِلقیای کاهن کتاب تورات را که خداوند توسط موسی داده بود، پیدا کرد.
15حِلقیا به شافانِ کاتب گفت: «کتاب تورات را در خانۀ خداوند یافته‌ام»، و حِلقیا کتاب را به شافان داد.
16شافان نیز کتاب را نزد پادشاه برد و بدو خبر رسانیده، گفت: «خادمانت مشغول انجام همۀ کارهایی هستند که بدیشان سپرده شده است.
17آنان پولی را که در خانۀ خداوند بود بیرون آورده و آن را به دست ناظران و سرکارگران سپرده‌اند.»
18آنگاه شافانِ دبیر، پادشاه را خبر داده، گفت: «حِلقیای کاهن کتابی به من داده است»، و شافان آن کتاب را در حضور پادشاه خواند.
19چون پادشاه کلمات شریعت را شنید، جامۀ خویش دریده،
20به حِلقیا و اَخیقام پسر شافان و عَبدون پسر میکاه و شافانِ دبیر و عَسایا خدمتکارِ پادشاه دستور داده، گفت:
21«بروید و از خداوند برای من و برای آنان که در اسرائیل و یهودا باقی مانده‌اند، دربارۀ کلماتِ این کتاب که پیدا شده است، مسئلت کنید. زیرا خشم خداوند که بر ما فرو~ریخته است، بس عظیم است، از آن رو که پدران ما کلام خداوند را نگاه نداشتند و مطابق هرآنچه در این کتاب نوشته شده است، عمل نکردند.»
22حِلقیا و کسانی که پادشاه فرستاده بود، نزد حُلدَۀ نبیه زن شَلّوم پسرِ توقهَت پسرِ حَسرۀ جامه‌دار، که در ناحیۀ دوّم اورشلیم سکونت داشت، رفتند و با او در این باره سخن گفتند.
23او بدیشان گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: ”به آن که شما را نزد من فرستاده است بگویید:
24خداوند چنین می‌فرماید: هان من بر این مکان و بر ساکنانش بلایی خواهم آورد، یعنی همۀ لعنتهای مکتوب در آن کتاب را که در حضور پادشاه یهودا خوانده شد.
25زیرا ایشان مرا ترک کرده و برای خدایانِ غیر بخور سوزانده‌اند، تا به تمامی اعمالِ دستان خویش مرا به خشم آورند. پس خشم من بر این مکان فرو~خواهد ریخت، و فرو~نخواهد نشست.
26و اما به پادشاه یهودا که شما را به جهت مسئلت نمودن از خداوند فرستاد، چنین بگویید: یهوه خدای اسرائیل دربارۀ سخنانی که شنیده‌ای چنین می‌فرماید:
27از آنجا که دلت نرم بود و با شنیدن سخنان خدا بر ضد این مکان و ساکنانش، خویشتن را در حضور خدا فروتن ساختی، پس چون خود را در برابر من فروتن ساخته، جامه بر تن دریدی و به حضور من گریستی، خداوند می‌فرماید که من نیز تو را اجابت فرمودم.
28اینک تو را نزد پدرانت گرد خواهم آورد، و در آرامش به قبر خواهی رفت. چشمان تو تمامی آن بلا را که من بر این مکان و بر ساکنان آن خواهم آورد، نخواهد دید.“» پس ایشان پاسخ آن زن را به گوش پادشاه رساندند.
29آنگاه پادشاه فرستاده، تمامی مشایخ یهودا و اورشلیم را گرد آورد.
30و پادشاه با تمامی مردمان یهودا و ساکنان اورشلیم و کاهنان و لاویان، یعنی با تمامی قوم از بزرگ و کوچک، به خانۀ خداوند برآمد، و تمامی کلمات کتابِ عهد را که در خانۀ خداوند پیدا شده بود در گوش آنان خواند.
31سپس پادشاه در جایگاه خود ایستاده، در حضور خداوند عهد کرد که از خداوند پیروی کرده، فرامین، شهادات و فرایض او را به تمامی دل و جان نگاه دارد، و کلماتِ عهد را که در آن کتاب نوشته شده بود، به جا آورَد.
32آنگاه او تمامی کسانی را که در اورشلیم و بِنیامین حضور داشتند واداشت که خود را بدان متعهد سازند، و ساکنان اورشلیم مطابق عهد خدا، یعنی خدای پدرانشان، عمل کردند.
33یوشیا همۀ بتهای کراهت‌آور را از تمامی ممالکی که از آنِ بنی‌اسرائیل بود برگرفت، و همۀ کسانی را که در اسرائیل حضور داشتند واداشت تا یهوه خدایشان را عبادت کنند. و ایشان در تمام روزهای زندگی او، از پیروی یهوه خدای پدرانشان منحرف نشدند.

Speaker
هوشع باب ۲

2:1 برادران خود را بگویید: «ای قوم من،» و خواهرانتان را: «ای رحمت‌یافته.»
2«بر مادر خود حجت بیاورید؛ آری، حجت بیاورید! چراکه او زن من نیست، و من شوهر او نیستم. بگذار فاحشگی‌اش را از چهرۀ خویش بزداید، و زناکاری‌اش را از میان سینه‌های خود؛
3مبادا جامه از تنش به در کنم و او را همچون زادروزش برهنه سازم، و بسان بیابانش گردانم، چونان سرزمین بی‌حاصل، و او را از تشنگی از پا درافکنم.
4بر فرزندانش رحم نخواهم کرد، زیرا فرزندان فَحشا هستند،
5چراکه مادرشان فاحشگی کرده، و آن که بدیشان آبستن گردید، بی‌شرمی نموده است؛ چراکه گفت: ”از پی عاشقانم خواهم رفت، که نان و آب و پشم و کتان و روغن و شربت به من می‌دهند.“
6پس راه او را با خار‌ها خواهم بست و گرداگردش دیواری خواهم کشید تا طریقهای خود را نیابد.
7از پی عاشقان خود خواهد شتافت، ولی بدیشان نخواهد رسید؛ آنان را خواهد جُست، اما نخواهد یافت. پس خواهد گفت: ”نزد شوهر نخستین خود باز خواهم گشت زیرا آن زمان مرا خوش‌تر می‌بود.“
8او نمی‌دانست من بودم که گندم و شراب و روغن به او می‌دادم، و سیم و زری را که برای بَعَل صرف می‌کرد برایش افزون می‌گردانیدم.
9پس من گندم خود را در فصلش و شراب خویش را در موسمش از او باز خواهم ستانید، و نیز پشم و کتان خود را که برای پوشاندن برهنگی‌اش بود، از او خواهم گرفت.
10اکنون قباحت وی را در نظر عاشقانش آشکار خواهم ساخت، و هیچ‌کس او را از دست من رهایی نتواند داد.
11به تمامی جشنهایش پایان خواهم بخشید، و عیدها و ماه‌های نو و شَبّاتها و همۀ موسم‌هایش را متوقف خواهم ساخت.
12و تاکها و درختان انجیرش را که می‌گفت: ”این مزدی است که عاشقانم به من داده‌اند“، تباه خواهم ساخت. آنها را به جنگل بدل خواهم کرد، و جانوران وحشی میوه‌هایش را خواهند خورد.
13او را به سبب روزهایی که برای بَعَلها بخور می‌سوزانید مجازات خواهم کرد، به سبب روزهایی که خود را به گوشواره‌ها و جواهرات خویش می‌آراست، و در پی عاشقان خود می‌رفت و مرا به فراموشی می‌سپرد؛ این است فرمودۀ خداوند.
14«پس اینک او را مجذوب کرده، به بیابان خواهم آورد و سخنان دلاویز به او خواهم گفت.
15و در آنجا تاکستانهایش را به وی باز خواهم داد و وادی عَخور را به دروازۀ امید بدل خواهم ساخت. و در آنجا همچون روزهای جوانی‌اش خواهد سرایید، مانند روزهای بیرون آمدنش از سرزمین مصر.
16«و خداوند می‌فرماید: در آن روز مرا ’شوهرِ من‘ خواهی خواند، و دیگر مرا ’بَعَلِ من‘ نخواهی گفت.
17زیرا نام بَعَلها را از لبان او دور خواهم کرد، و نام آنها دیگر بر زبان رانده نخواهد شد.
18در آن روز به جهت ایشان با وحوش صحرا و پرندگان آسمان و خزندگان زمین عهد خواهم بست. کمان و شمشیر و جنگ را از زمین محو خواهم ساخت و ایشان را در امنیت خواهم خوابانید.
19و تو را تا به ابد نامزد خود خواهم ساخت؛ آری، تو را در عدالت و انصاف و محبت و رحمت نامزد خود خواهم ساخت.
20تو را در وفاداری نامزد خود خواهم ساخت. و تو خداوند را خواهی شناخت.
21«و خداوند می‌فرماید: در آن روز من پاسخ خواهم داد، و آسمانها را خطاب خواهم کرد، و آنها زمین را خطاب خواهند کرد،
22و زمین گندم و شراب و روغن را خطاب خواهد کرد، و آنها یِزرِعیل را خطاب خواهند کرد،
23و من او را برای خود در زمین خواهم کاشت. بر آن که رحمت نیافته، رحم خواهم کرد؛ و به آن که قوم من نیست، خواهم گفت: ”تو قوم منی“؛ و او نیز خواهد گفت: ”تو خدای منی.“»

Speaker
اعمال رسولان باب ۱۶ , ۱۷

16:1 پولس به دِربِه و سپس به لِستْره آمد. در آنجا شاگردی تیموتائوس نام می‌زیست که مادرش یهودی و ایماندار، امّا پدرش یونانی بود.
2برادران در لِستْره و قونیه از او به نیکی یاد می‌کردند.
3پولس چون می‌خواست او در سفر همراهی‌اش کند، به سبب یهودیانی که در آن ناحیه می‌زیستند، او را ختنه کرد، چرا که همه می‌دانستند پدر وی یونانی است.
4آنها چون از شهری به شهر دیگر می‌رفتند، قوانینی را که رسولان و مشایخ در اورشلیم وضع کرده بودند، به مردم می‌سپردند تا آنها را رعایت کنند.
5پس، کلیساها در ایمان استوار می‌شدند و هر روز بر شمارشان افزوده می‌شد.
6سپس، سرتاسر دیار فْریجیه و غَلاطیه را درنَوَردیدند، زیرا روح‌القدس ایشان را از رسانیدن کلام به ایالت آسیا منع کرده بود.
7چون به سرحد میسیه رسیدند، سعی کردند به بیطینیه بروند، امّا روحِ عیسی به ایشان اجازه نداد.
8از این رو، از میسیه گذشتند و به تْروآس رفتند.
9شب هنگام، پولس در رؤیا دید که مردی مقدونی در برابرش ایستاده، به او التماس می‌کند که «به مقدونیه بیا و ما را مدد کن.»
10چون این رؤیا را دید، بی‌درنگ عازم مقدونیه شدیم، زیرا اطمینان یافتیم که خدا ما را فرا~خوانده است تا بدیشان بشارت دهیم.
11پس، از تْروآس با کشتی یکراست به ساموتْراکی رفتیم، و روز بعد به نیاپولیس رسیدیم.
12از آنجا راهی فیلیپی شدیم که یکی از شهرهای عمدۀ آن بخش از مقدونیه و از مهاجرنشینهای روم بود، و چند روز در آن شهر ماندیم.
13روز شَبّات از شهر خارج شدیم و به کنار رودخانه رفتیم، با این انتظار که در آنجا مکانی برای دعا وجود دارد. پس نشستیم و با زنانی که گرد آمده بودند، به گفتگو پرداختیم.
14در میان آنان زنی خداپرست از شهر تیاتیرا بود که به سخنان ما گوش فرا~می‌داد. او لیدیه نام داشت و فروشندۀ پارچه‌های ارغوان بود. خداوند قلب او را گشود تا به پیام پولس گوش بسپارد.
15چون او با اهل خانه‌اش تعمید گرفت، با اصرار بسیار به ما گفت: «اگر یقین دارید که به خداوند ایمان آورده‌ام، بیایید و در خانۀ من بمانید.» سرانجام تسلیم درخواست او شدیم.
16یک بار که به مکان دعا می‌رفتیم، به کنیزی برخوردیم که روح غیبگویی داشت و از راه طالع‌بینی سود بسیار عاید اربابان خود می‌کرد.
17او در پی پولس و ما می‌افتاد و فریادکنان می‌گفت: «این مردان، خدمتگزاران خدای متعالند و راه نجات را به شما اعلام می‌کنند.»
18او روزهای بسیار چنین می‌کرد. سرانجام صبر پولس به سر آمد و برگشته به آن روح گفت: «به نام عیسی مسیح تو را امر می‌کنم که از این دختر به در آیی!» همان دم، روح از او بیرون آمد.
19اربابانِ آن کنیز چون دیدند امید کسب درآمدشان بر باد رفت، پولس و سیلاس را گرفتند و آنها را کشان‌کشان به بازار نزد مراجع بردند.
20پس ایشان را به حضور مقامات آوردند و گفتند: «این مردان یهودی‌اند و شهر ما را به آشوب کشیده‌اند.
21رسومی را تبلیغ می‌کنند که پذیرفتن و به جا آوردنشان بر ما رومیان جایز نیست.»
22مردم در حمله به پولس و سیلاس به آنان پیوستند. و مقامات نیز دستور دادند جامه‌های ایشان را به در آورده، چوبشان زنند.
23چون ایشان را چوب بسیار زدند، به زندانشان افکندند و به زندانبان دستور دادند سخت مراقب ایشان باشد.
24زندانبان چون چنین دستور یافت، آنان را به زندان درونی افکند و پاهایشان را در کُنده نهاد.
25نزدیک نیمه‌شب، پولس و سیلاس مشغول دعا بودند و سرودخوانان خدا را ستایش می‌کردند و دیگر زندانیان نیز بدیشان گوش فرا~می‌دادند
26که ناگاه زمین‌لرزه‌ای عظیم رخ داد، آن‌گونه که اساس زندان به لرزه درآمد و درهای زندان در دم گشوده شد و زنجیرها از همه فرو~ریخت.
27زندانبان بیدار شد، و چون درهای گشودۀ زندان را دید، شمشیر برکشید تا خود را بکشد، زیرا می‌پنداشت زندانیان گریخته‌اند.
28امّا پولس با صدای بلند ندا در‌داده، گفت: «به خود آسیب مرسان که ما همه اینجاییم!»
29زندانبان چراغ خواست و سراسیمه به درون زندان رفت و در حالی که می‌لرزید به پای پولس و سیلاس افتاد.
30سپس، ایشان را بیرون آورد و پرسید: «ای سروران، چه کنم تا نجات یابم؟»
31پاسخ دادند: «به خداوند عیسی مسیح ایمان آور که تو و اهل خانه‌ات نجات خواهید یافت.»
32آنگاه کلام خداوند را برای او و همۀ کسانی که در خانه‌اش بودند، بیان کردند.
33در همان ساعت از شب، زندانبان آنها را برداشته، زخمهایشان را شست، و بی‌درنگ او و همۀ اهل خانه‌اش تعمید گرفتند.
34او ایشان را به خانۀ خود برد و سفره‌ای برایشان گسترد. او و همۀ اهل خانه‌اش از ایمان آوردن به خدا بسیار شاد بودند.
35چون روز شد، مقامات مأمورانی نزد زندانبان فرستاده، گفتند: «آن مردان را آزاد کن!»
36زندانبان پولس را از این پیغام آگاه کرد و گفت: «مقامات دستور داده‌اند که شما را آزاد کنم. پس اینک بیرون آیید و به سلامت بروید.»
37امّا پولس در پاسخ گفت: «ما را که رومی هستیم بدون محاکمه و در برابر همگان چوب زده و به زندان افکنده‌اند. حال می‌خواهند در خفا آزادمان کنند؟ هرگز! بلکه خود بیایند و ما را از اینجا بیرون آورند.»
38مأموران این را به مقامات بازگفتند، و آنها چون شنیدند که پولس و سیلاس رومی‌اند، سخت به هراس افتادند
39و آمده، از ایشان پوزش خواستند و تا بیرون زندان مشایعتشان نموده، خواهش کردند که شهر را ترک گویند.
40ایشان پس از ترک زندان، به خانۀ لیدیه رفتند. در آنجا با برادران دیدار کرده، ایشان را تشویق نمودند. سپس آنجا را ترک گفتند.

17:1 پولس و سیلاس از آمْفیپولیس و آپولونیا گذشتند و به تَسالونیکی آمدند، که در آنجا یهودیان کنیسه داشتند.
2پولس طبق عادت به کنیسه رفته، در سه شَبّات از کتب مقدّس با ایشان مباحثه می‌کرد
3و توضیح داده، برهان می‌آورد که ضروری بود مسیح رنج کشد و از مردگان برخیزد. او می‌گفت: «این عیسی که او را به شما اعلام می‌کنم، همان مسیح است.»
4برخی از ایشان و نیز شماری بسیار از یونانیانِ خداپرست و گروهی بزرگ از زنان سرشناس، مجاب شده، به پولس و سیلاس پیوستند.
5امّا یهودیان حسد ورزیدند و تنی‌چند از اوباش را از بازار گرد آورده، دسته‌ای به راه انداختند و در شهر بلوا به پا کردند. ایشان در جستجوی پولس و سیلاس به خانۀ یاسون هجوم بردند تا آنان را به میان جماعت بیرون آورند.
6امّا چون ایشان را نیافتند، یاسون و برخی دیگر از برادران را نزد مقامات شهر کشاندند و فریاد برآوردند که «این مردان که همۀ دنیا را به آشوب کشیده‌اند، حال به اینجا آمده‌اند
7و یاسون ایشان را به خانۀ خود برده است. اینان همگی از فرمانهای قیصر سرپیچی می‌کنند و مدّعی آنند که شاه دیگری هست به نام عیسی.»
8چون مردم و مقامات شهر این را شنیدند، برآشفتند.
9سپس از یاسون و دیگران ضمانت گرفته، آزادشان کردند.
10برادران در همان شب، پولس و سیلاس را به بیریه روانه کردند. آنها چون بدان‌جا رسیدند، به کنیسۀ یهود رفتند.
11اینان از مردمان تَسالونیکی نجیب‌تر بودند، زیرا پیام را با اشتیاق پذیرفتند و هر روز کتب مقدّس را بررسی می‌کردند تا ببینند آیا براستی چنین است.
12بدین‌گونه، بسیاری از یهودیان و نیز شماری کثیر از زنان و مردان سرشناسِ یونانی ایمان آوردند.
13چون یهودیانِ تَسالونیکی دریافتند که پولس در بیریه نیز کلام خدا را موعظه می‌کند، بدان‌جا رفتند و مردم را تحریک کرده، شوراندند.
14برادران بی‌درنگ پولس را به سوی ساحل روانه کردند، امّا سیلاس و تیموتائوس در بیریه ماندند.
15مشایعت‌کنندگان پولس، او را تا آتن همراهی کردند و پس از اینکه برای سیلاس و تیموتائوس دستور گرفتند که هر چه زودتر به پولس بپیوندند، آنجا را ترک گفتند.
16در آن حال که پولس در آتن منتظر آن دو بود، از اینکه می‌دید شهر پر از بتهاست، منقلب شد.
17از این رو، در کنیسه با یهودیان و یونانیان خداپرست و نیز هر روز در میدان شهر با رهگذران مباحثه می‌کرد.
18جمعی از فیلسوفان اپیکوری و رواقی نیز با او بنای مباحثه گذاشتند. برخی از آنان می‌گفتند: «این یاوه‌گو چه می‌خواهد بگوید؟» دیگران می‌گفتند: «گویا خدایانِ بیگانه را تبلیغ می‌کند.» زیرا پولس، عیسی و قیامت را به ایشان بشارت می‌داد.
19آنگاه او را برگرفته، به مجمع ’آریوپاگوس‘ بردند و در آنجا به او گفتند: «آیا می‌توان دانست که این تعلیم جدید که تو می‌دهی، چیست؟
20سخنانت به گوش ما عجیب می‌آید. پس خواهان دانستن معنای آنیم.»
21همۀ آتِنیان و غریبانی که در آنجا می‌زیستند، مشغولیتی جز این نداشتند که وقت خود را به گفت و شنود دربارۀ عقاید جدید بگذرانند.
22پس پولس در میان مجمع ’آریوپاگوس‘ برخاست و گفت: «ای مردان آتنی، من شما را از هر لحاظ بسیار دیندار یافته‌ام.
23زیرا هنگامی که در شهر سیر می‌کردم و آنچه را که شما می‌پرستید نظاره می‌نمودم، مذبحی یافتم که بر آن نوشته شده بود: ”تقدیم به خدای ناشناخته“. حال، آنچه را شما ناشناخته می‌پرستید، من به شما اعلام می‌کنم.
24«خدایی که جهان و هرآنچه را در آن است آفرید، مالکِ آسمان و زمین است و در معابد ساختۀ دست بشر ساکن نمی‌شود.
25دستان بشری نمی‌تواند خدمتی به او بکند، چنانکه گویی به چیزی محتاج باشد، زیرا خودْ بخشندۀ حیات و نَفَس و هر چیز دیگر به جمیع آدمیان است.
26او همۀ اقوام بشری را از یک انسان پدید آورد تا در سرتاسر زمین ساکن شوند؛ و زمانهای تعیین شده برای ایشان و حدود محل سکونتشان را مقرر فرمود.
27تا مردمان او را بجویند و چه‌بسا که در پی‌اش گشته، او را بیابند، هرچند از هیچ‌یک از ما دور نیست.
28زیرا در اوست که زندگی و حرکت و هستی داریم؛ چنانکه برخی از شاعران خود شما نیز گفته‌اند که از نسل اوییم.
29«پس چون نسل خداییم، شایسته نیست چنین بیندیشیم که الوهیت همانند زر یا سیم یا سنگی است که با هنر و خلاقیت آدمی به صورت تمثالی تراشیده شده باشد.
30در گذشته، خدا از چنین جهالتی چشم می‌پوشید. امّا اکنون به همۀ مردمان در هر جا حکم می‌کند که توبه کنند.
31زیرا روزی را مقرر کرده که در آن به واسطۀ مردی که تعیین کرده است، جهان را عادلانه داوری خواهد کرد، و با برخیزانیدنش از مردگان، همه را از این امر مطمئن ساخته است.»
32چون دربارۀ رستاخیز مردگان شنیدند، برخی پوزخند زدند، امّا دیگران گفتند: «می‌خواهیم در این باره باز از تو بشنویم.»
33بدین‌گونه پولس مجمع را ترک گفت.
34امّا تنی چند بدو پیوسته، ایمان آوردند. دیونیسیوس، عضو مجمع ’آریوپاگوس‘، زنی داماریس نام، و نیز چند تن دیگر، از آن جمله بودند.

Speaker
Suitable For