۱ اکتبر

R11001
Category
اول تواریخ باب ۱۵

15:1 داوود برای خود در شهر داوود خانه‌ها ساخت؛ او برای صندوق خدا مکانی آماده کرده، خیمه‌ای برای آن بر پا نمود.
2آنگاه داوود گفت: «کسی جز لاویان صندوق خدا را حمل نکند، زیرا خداوند ایشان را برگزیده تا صندوق خداوند را حمل کنند و همواره او را خدمت نمایند.»
3و داوود همۀ اسرائیلیان را در اورشلیم گرد آورد تا صندوق خداوند را به مکانی که برایش آماده کرده بود، بیاورند.
4او پسران هارون و لاویان را گرد آورد:
5از پسران قُهات: اوریئیلِ رئیس را با ۱۲۰ تن از خویشانش.
6از پسران مِراری: عَسایای رئیس را با ۲۲۰ تن از خویشانش.
7از پسران جِرشوم: یوئیلِ رئیس را با ۱۳۰ تن از خویشانش.
8از پسران اِلیصافان: شِمَعیای رئیس را با ۲۰۰ تن از خویشانش.
9از پسران حِبرون: اِلیئیلِ رئیس را با ۸۰ تن از خویشانش.
10از پسران عُزّیئیل: عَمّینادابِ رئیس را با ۱۱۲ تن از خویشانش.
11آنگاه داوود، صادوق و اَبیّاتار را که کاهن بودند و نیز لاویان، یعنی اوریئیل، عَسایا، یوئیل، شِمَعیا، اِلیئیل و عَمّیناداب را فرا~خواند
12و بدیشان گفت: «شما سران خاندانهای لاویان هستید. پس شما و برادرانتان، خود را تقدیس کنید تا صندوق یهوه خدای اسرائیل را به مکانی که برایش آماده کرده‌ام، بیاورید.
13زیرا از آنجا که بار نخست شما آن را حمل نکردید، یهوه خدایمان بر ما خروشید، چراکه با او دربارۀ شیوۀ درست انجام این کار مشورت نکردیم.»
14پس کاهنان و لاویان خود را تقدیس کردند تا صندوق یهوه خدای اسرائیل را بیاورند.
15و لاویان صندوق خدا را، همان‌گونه که موسی مطابق کلام خداوند دستور داده بود، با تیرکهایی که بر شانه‌هایشان بود، حمل کردند.
16داوود به رؤسای لاویان نیز دستور داد تا از برادران خود سرایندگانی تعیین کنند تا آلات موسیقی، یعنی چنگ و عود و سنج را به آوای بلند بنوازند و بانگ شادی برآورند.
17پس لاویان، هیمان پسر یوئیل، و از برادرانش، آساف پسر بِرِکیا، و از برادرانشان، یعنی مِراریان، ایتان پسر قوشَیا را تعیین کردند.
18همراه ایشان، خویشان درجۀ دوّمشان نیز بودند، یعنی زکریا، یَعَزیئیل، شِمیراموت، یِحیئیل، عُنّی، اِلیاب، بِنایا، مَعَسیا، مَتّیتیا، اِلیفِلیا و مِقنِیا، و نیز عوبیداَدوم و یِعیئیل که محافظان دروازه‌ها بودند.
19از سرایندگان، هیمان و آساف و ایتان وظیفه داشتند سنجهای برنجین بنوازند؛
20زکریا، عَزیئیل، شِمیراموت، یِحیئیل، عُنّی، اِلیاب، مَعَسیا و بِنایا، مسئول نواختن چنگ بر حسب اَلَموت بودند؛
21و مَتّیتیا، اِلیفِلیا، مِقنِیا، عوبیداَدوم، یِعیئیل و عَزَزیا، مسئولیت رهبری با عود را بر حسب شِمینیت بر عهده داشتند.
22کِنَنیا، که در موسیقی رهبر لاویان بود، سرایندگان را هدایت می‌کرد، زیرا در این امر مهارت داشت.
23بِرِکیا و اِلقانَه دربانانِ صندوق بودند.
24شِبَنیا، یوشافاط، نِتَنئیل، عَماسای، زکریا، بِنایا و اِلعازار که کاهن بودند، کَرِناها را پیشاپیش صندوق خدا می‌نواختند. عوبیداَدوم و یِحیا نیز دربانانِ صندوق بودند.
25بدین ترتیب داوود و مشایخ اسرائیل و سردارانِ هزارها رفتند تا با شادمانی صندوق عهد خداوند را از خانۀ عوبیداَدوم بیاورند.
26از آنجا که خدا به لاویانی که صندوق عهد خداوند را می‌بردند یاری رسانید، ایشان هفت گاو نر و هفت قوچ قربانی کردند.
27داوود، تمامی لاویانِ حاملِ صندوق، سرایندگان، و نیز کِنَنیا که رهبر موسیقی سرایندگان بود، جملگی به ردایی کتان مرغوب ملبس بودند. و داوود ایفودی از کتان بر تن داشت.
28پس تمامی اسرائیل صندوق عهد خداوند را با هلهله و با صدای بوق و کَرِنا و سنج، و با نوای چنگ و عود آوردند.
29چون صندوق عهد خداوند به شهر داوود داخل می‌شد، میکال دختر شائول از پنجره نگریسته، داوودِ پادشاه را دید که با شادی می‌رقصید. پس در دل خود او را خوار شمرد.

Speaker
حزقیال باب ۲۷

27:1 کلام خداوند بر من نازل شده، گفت:
2«حال تو ای پسر انسان، بر صور مرثیه‌ای بسرا،
3و به صور که نزد مدخل دریا ساکن است، و تاجرِ مردمان در تجارت با سرزمینهای ساحلیِ بسیار است، بگو که خداوندگارْ یهوه چنین می‌فرماید: «ای صور، تو می‌گویی، ”در زیبایی کاملم!“
4حدودت در وسط دریاست و بناکنندگانت زیبایی‌ات را به کمال رسانده‌اند.
5تخته‌هایت را جملگی از صنوبر سِنیر ساختند، و سرو آزاد لبنان را گرفتند تا برایت دَکَلها بسازند.
6پاروهایت را از بلوطهای باشان ساختند و عرشۀ مُزیّن به عاجت را از کاجهای سواحل قِپرس.
7کتانِ نفیسِ گلدوزی‌شدۀ مصری بادبانت بود تا تو را همچون عَلَمی باشد، و لاجورد و ارغوانِ سواحل اِلیشَه، سایبانت.
8ساکنان صیدون و اَرواد پاروزنانت بودند، و استادکارانت، ای صور، ناخدایان در میانت.
9مشایخ جِبال و استادکارانش در میان تو بوده، درزهایت را می‌گرفتند؛ همۀ کشتیهای دریا با ملوانانش در تو بودند تا با کالاهایت تجارت کنند.
10«پارس و لود و فوط در لشکرت جنگاوران تو بودند، که با آویختن سپرها و کلاهخودها بر تو، زینتت می‌دادند.
11مردمان اَرواد با سپاهیانت از هر طرف بر حصارهایت بودند، و جَمادیان بر برجهایت. آنان سپرهایشان را از هر طرف بر حصارهایت می‌آویختند، که زیبایی‌ات را به کمال می‌رسانید.
12به سبب فراوانی دولت عظیمت، تَرشیش با تو داد و ستد داشت؛ آنان نقره و آهن و مَفرَغ و سرب در ازای کالاهای تو می‌دادند.
13یاوان و توبال و ماشِک نیز با تو داد و ستد داشتند، و نفوس آدمیان و ظروف برنجین در ازای مِتاع تو می‌دادند.
14مردمان بِت‌توجَرمَه اسبان معمولی و اسبان جنگی و قاطران با کالاهای تو مبادله می‌کردند.
15بنی‌دِدان نیز با تو داد و ستد داشتند؛ سرزمینهای ساحلی بسیار بازار تو بودند، و شاخهای عاج و آبنوس به تو می‌پرداختند.
16اَرام به سبب فراوانی کالاهایت با تو داد و ستد می‌کرد و فیروزه و ارغوان و پارچه‌های گلدوزی‌شده در ازای متاع تو می‌داد، و هم کتان نفیس و مرجان و لعل.
17یهودا و سرزمین اسرائیل نیز با تو داد و ستد داشتند و گندمِ مینّیت و حلوا در ازای کالاهایت می‌دادند و هم عسل و روغن و بَلَسان.
18دمشق به سبب فراوانی محصولات و دولتِ بس عظیمت، شراب حِلبون و پشم ساحار با تو مبادله می‌کرد.
19دان و یاوان از اوزال با تو داد و ستد می‌کردند و آهنِ مصنوع و سَلیخَه و نیشکر در ازای کالاهای تو می‌دادند.
20دِدان در داد و ستد با تو، زین‌پوشها به جهت سواری به تو می‌دادند.
21عربستان و همۀ حاکمان قیدار از مشتریان تو بودند، و بره و قوچ و بز با تو مبادله می‌کردند.
22بازرگانان صَبا و رَعَمَه با تو داد وستد داشتند و بهترینِ همه گونه ادویه و سنگهای گرانبها و طلا را در ازای کالاهای تو می‌دادند.
23حَران و کَنِه و عدن، بازرگانان صَبا، آشور و کِلمَد، با تو داد و ستد داشتند؛
24آنان در بازارهای تو نفایس و جامه‌های لاجوردی و پارچه‌های گلدوزی‌شده با تو مبادله می‌کردند، و هم فرشهای رنگارنگ با نخهای محکمِ گره زده شده.
25کشتیهای تَرشیش حاملانِ کالاهای تو بودند، پس در قلب دریا آکنده و سنگین از بار گشتی.
26پاروزنانت تو را به جایهای ژرفِ دریا بردند، اما باد شرقی تو را در قلب دریا در هم شکست.
27دولت و محصولات و کالاهای تو، و ملوانان و ناخدایان و تعمیرکنندگانِ درزهایت، و سوداگرانِ کالاها و همۀ مردان جنگی تو، با تمامی کسانی که در میان تو هستند، در روز سقوط تو به قعر دریا فرو~خواهند رفت.
28از صدای فریاد ناخدایانت سرزمینهای ساحلی به لرزه در خواهند آمد.
29همۀ پاروزنان از کشتیهای خود فرود خواهند آمد، و ملوانان و همۀ ناخدایانِ دریا بر زمین خواهند ایستاد.
30آنان به سبب تو فریادِ بلند سر خواهند داد و به تلخی خواهند گریست. خاک بر سر خواهند افشاند و در خاکستر خواهند غلتید؛
31به سبب تو موی از سر برکنده، پلاس در بر خواهند کرد و به مرارتِ جان و نوحۀ تلخ بر تو خواهند گریست.
32در شیون خود، بر تو مرثیه خواهند خواند، و برای تو نوحه‌گری کرده، خواهند گفت: ”کیست مانند صور؟ کیست مانند آن شهر که در میان دریا خاموش شده است؟
33آنگاه که کالاهای تو از دریا می‌رسید، مردمانِ بسیار را خرسند می‌کردی و پادشاهان زمین را از فراوانی دولت و کالاهایت توانگر می‌ساختی.
34حال در عمق آبها دریا تو را در هم شکسته، و کالاها و همۀ خدمه‌ات با تو فرو~رفته‌اند.
35تمامی ساکنان سرزمینهای ساحلی به سبب تو در حیرتند؛ موی بر تن پادشاهانشان راست شده،‌ و رنگ از رخسار باخته‌اند.
36تاجرانِ قومها به سبب تو انگشت به دهان می‌مانند؛ تو به فرجامی شوم رسیده‌ای و دیگر تا به ابد نخواهی بود.“»

Speaker
لوقا باب ۲۴

24:1 در سپیده‌دمِ روز اوّل هفته، زنان حَنوطی را که فراهم کرده بودند، با خود برداشتند و به مقبره رفتند.
2امّا دیدند سنگِ جلوِ مقبره به کناری غلتانیده شده است.
3چون به مقبره داخل شدند، بدن عیسای خداوند را نیافتند.
4از این امر در حیرت بودند که ناگاه دو مرد با جامه‌هایی درخشان در کنار ایشان ایستادند.
5زنان از ترسْ سرهای خود را به زیر افکندند؛ امّا آن دو مرد به ایشان گفتند: «چرا زنده را در میان مردگان می‌جویید؟
6او اینجا نیست، بلکه برخاسته است! به یاد آورید هنگامی که در جلیل بود، به شما چه گفت.
7گفت که پسر انسان باید به دست گناهکاران تسلیم شده، بر صلیب کشیده شود و در روز سوّم برخیزد.»
8آنگاه زنان سخنان او را به یاد آوردند.
9چون از مقبره بازگشتند، این همه را به آن یازده رسول و نیز به دیگران بازگفتند.
10زنانی که این خبر را به رسولان دادند، مریمِ مَجدَلیّه، یوآنّا، مریم مادر یعقوب و زنانِ همراه ایشان بودند.
11امّا رسولان گفتۀ زنان را هذیان پنداشتند و سخنانشان را باور نکردند.
12با این همه، پطرس برخاست و به سوی مقبره دوید و خم شده نگریست، امّا جز کفن چیزی ندید. پس حیران از آنچه روی داده بود، به خانه بازگشت.
13در همان روز، دو تن از آنان به دهکده‌ای می‌رفتند، عِمائوس نام، واقع در دو فرسنگی اورشلیم.
14ایشان دربارۀ همۀ وقایعی که رخ داده بود، با یکدیگر گفتگو می‌کردند.
15همچنان که سرگرم بحث و گفتگو بودند، عیسی، خود، نزد آنها آمد و با ایشان همراه شد.
16امّا او را نشناختند زیرا چشمان ایشان بسته شده بود.
17از آنها پرسید: «در راه، دربارۀ چه گفتگو می‌کنید؟» آنها با چهره‌هایی اندوهگین، خاموش ایستادند.
18آنگاه یکی از ایشان که کْلِئوپاس نام داشت، در پاسخ گفت: «آیا تو تنها شخص غریب در اورشلیمی که از آنچه در این روزها واقع شده بی‌خبری؟»
19پرسید: «چه چیزی؟» گفتند: «آنچه بر عیسای ناصری گذشت. او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و نزد همۀ مردم، کلام و اعمال پرقدرتی داشت.
20سران کاهنان و بزرگان ما او را سپردند تا به مرگ محکوم شود و بر صلیبش کشیدند.
21امّا ما امید داشتیم او همان باشد که می‌بایست اسرائیل را رهایی بخشد. افزون بر این، به‌واقع اکنون سه روز از این وقایع گذشته است.
22برخی از زنان نیز که در میان ما هستند، ما را به حیرت افکنده‌اند. آنان امروز صبح زود به مقبره رفتند،
23امّا پیکر او را نیافتند. آنگاه آمده، به ما گفتند فرشتگانی را در رؤیا دیده‌اند که به ایشان گفته‌اند او زنده است.
24برخی از دوستان ما به مقبره رفتند و اوضاع را همان‌گونه که زنان نقل کرده بودند، یافتند، امّا او را ندیدند.»
25آنگاه به ایشان گفت: «ای بی‌خردان که دلی دیرفهم برای باور کردن گفته‌های انبیا دارید!
26آیا نمی‌بایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود درآید؟»
27سپس از موسی و همۀ انبیا آغاز کرد و آنچه را که در تمامی کتب مقدّس دربارۀ او گفته شده بود، برایشان توضیح داد.
28چون به دهکده‌ای که مقصدشان بود نزدیک شدند، عیسی وانمود کرد که می‌خواهد دورتر برود.
29آنها اصرار کردند و گفتند: «با ما بمان، زیرا چیزی به پایان روز نمانده و شب نزدیک است.» پس داخل شد تا با ایشان بماند.
30چون با آنان بر سفره نشسته بود، نان را برگرفت و شکر نموده، پاره کرد و به ایشان داد.
31در همان هنگام، چشمان ایشان گشوده شد و او را شناختند، امّا در‌ دم از نظرشان ناپدید گشت.
32آنها از یکدیگر پرسیدند: «آیا هنگامی که در راه با ما سخن می‌گفت و کتب مقدّس را برایمان تفسیر می‌کرد، دل در درون ما نمی‌تپید؟»
33پس بی‌درنگ برخاستند و به اورشلیم بازگشتند. آنجا آن یازده رسول را یافتند که با دوستان خود گرد ‌آمده،
34می‌گفتند: «این حقیقت دارد که خداوند قیام کرده است، زیرا بر شَمعون ظاهر شده است.»
35سپس، آن دو نیز بازگفتند که در راه چه روی داده و چگونه عیسی را هنگام پاره کردن نان شناخته‌اند.
36هنوز در این باره گفتگو می‌کردند که عیسی خود در میانشان ایستاد و گفت: «سلام بر شما باد!»
37حیران و ترسان، پنداشتند شبحی می‌بینند.
38به آنان گفت: «چرا این‌چنین مضطربید؟ چرا شک و تردید به دل راه می‌دهید؟
39دست و پایم را بنگرید. خودم هستم! به من دست بزنید و ببینید؛ شبحْ گوشت و استخوان ندارد، امّا چنانکه می‌بینید من دارم!»
40این را گفت و دستها و پاهای خود را به ایشان نشان داد.
41آنها از فرط شادی و حیرت نمی‌توانستند باور کنند. پس به ایشان گفت: «چیزی برای خوردن دارید؟»
42تکه‌ای ماهی بریان به او دادند.
43آن را گرفت و در برابر چشمان ایشان خورد.
44آنگاه به ایشان گفت: «این همان است که وقتی با شما بودم، می‌گفتم؛ اینکه تمام آنچه در تورات موسی و کتب انبیا و مزامیر دربارۀ من نوشته شده است، باید به حقیقت پیوندد.»
45سپس، ذهن ایشان را روشن ساخت تا بتوانند کتب مقدّس را درک کنند.
46و به ایشان گفت: «نوشته شده است که مسیح رنج خواهد کشید و در روز سوّم از مردگان بر خواهد خاست،
47و به نام او توبه و آمرزش گناهان به همۀ قومها موعظه خواهد شد و شروع آن از اورشلیم خواهد بود.
48شما شاهدان این امور هستید.
49من موعودِ پدر خود را بر شما خواهم فرستاد؛ پس در شهر بمانید تا آنگاه که از اعلی با قدرت آراسته شوید.»
50سپس ایشان را بیرون از شهر تا نزدیکی بِیت‌عَنْیا برد و دستهای خود را بلند کرده، برکتشان داد؛
51و در همان حال که برکتشان می‌داد از آنان جدا گشته، به آسمان برده شد.
52ایشان او را پرستش کردند و با شادی عظیم به اورشلیم بازگشتند.
53در آنجا پیوسته در معبد می‌ماندند و خدا را حمد و سپاس می‌گفتند.

Speaker
Suitable For