۵ سپتامبر

R10905
Category
دوم پادشاهان باب ۱۰

10:1 و اما هفتاد پسر از خاندان اَخاب در سامِرِه بودند. پس یِیهو نامه‌هایی نوشت و به سامِرِه نزد حاکمان یِزرِعیل، مشایخ، و مُربیان فرزندان اَخاب فرستاده، گفت:
2«چون پسرانِ سرورتان نزد شمایند و شما را اسب و ارابه، شهری مستحکم و ساز و برگ نظامی است، به محض دریافت این نامه،
3از میان پسرانِ سرورتان بهترین و شایسته‌ترین را برگزینید و او را بر تخت پدرش بنشانید. آنگاه به دفاع از خاندان سرورتان به جنگ برآیید.»
4اما آنان سخت هراسان شدند و گفتند: «اینک اگر دو پادشاه در برابر او تاب نیاوردند، از ما چه کاری ساخته است؟»
5پس رئیس دربار، والی شهر، و مشایخ و مربیان جملگی برای یِیهو پیغام فرستادند که: «ما خادم توییم و هر چه بفرمایی، به جا خواهیم آورد. کسی را به پادشاهی برنمی‌گماریم. تو خود هر چه مصلحت می‌بینی، همان کن.»
6پس یِیهو نامۀ دیگری به ایشان نوشته، گفت: «اگر شما با منید و سخن مرا گوش فرا~می‌دهید، پس سرهای پسرانِ سرورتان را بگیرید و فردا همین وقت به یِزرِعیل نزد من آیید.» آن شاهزادگان که هفتاد تن بودند، همگی نزد بزرگان شهر به سر می‌بردند که مسئولیت بزرگ کردن آنها را بر عهده داشتند.
7چون نامه به دست آنان رسید، هر هفتاد پسر پادشاه را کشتند و سرهای ایشان را در سبد‌‌ها گذاشته، به یِزرِعیل نزد یِیهو فرستادند.
8چون قاصدی برای یِیهو خبر آورد که سرهای پسران پادشاه را آورده‌اند، او فرمان داد: «سرهای ایشان را تا بامدادان به صورت دو کُپِه کنار دروازۀ ورودی شهر قرار دهید.»
9بامدادان، یِیهو بیرون رفت و ایستاده، به همۀ قوم گفت: «شما مردمی بی‌گناهید. من بودم که علیه سرورم دسیسه کرده، او را کشتم، ولی همۀ اینها را که کشته است؟
10پس بدانید که حتی یکی از سخنان خداوند دربارۀ خاندان اَخاب بر زمین نخواهد افتاد. آری، خداوند آنچه را به واسطۀ خادمش ایلیا گفته بود، به انجام رسانیده است.»
11پس یِیهو همۀ بازماندگان خاندان اَخاب در یِزرِعیل و نیز جمیع بزرگان و دوستان و کاهنان او را کشت و هیچ‌کس را زنده نگذاشت.
12آنگاه از آنجا روانۀ سامِرِه شد. در بِیت‌عِقِدِ شبانان،
13یِیهو به چند تن از خویشاوندان اَخَزیا، پادشاه یهودا برخورد و پرسید: «شما کیستید؟» پاسخ دادند: «از خویشان اَخَزیا هستیم و به دیدار پسران پادشاه و پسران ملکۀ مادر می‌رویم.»
14یِیهو گفت: «ایشان را زنده بگیرید!» پس آنها را زنده گرفتند و همگی را که بر روی هم چهل و دو تن بودند، کنار چاهِ بِیت‌عِقِد کشتند. او کسی را زنده نگذاشت.
15یِیهو پس از ترک آن مکان، به یِهوناداب پسر رِکاب برخورد که به استقبال وی آمده بود. پس از تحیت از او پرسید: «آیا آن‌گونه که من با تو همدلم، تو نیز با من چنینی؟» یِهوناداب پاسخ داد: «آری، هستم.» یِیهو گفت: «اگر چنین است پس دست خود را به من ده.» یِهوناداب چنین کرد و یِیهو او را بر ارابۀ خویش برکشیده،
16گفت: «همراه من بیا و ببین برای خداوند چه غیرتی دارم.» پس او را بر ارابۀ وی سوار کردند.
17یِیهو چون به سامِرِه رسید، بنا بر آنچه خداوند به ایلیا گفته بود، تمامی بازماندگان خاندان اَخاب در سامِرِه را کشت چندان که اثری از او باقی نگذاشت.
18آنگاه یِیهو مردم را همگی فرا~خواند و بدیشان گفت: «اَخاب بَعَل را اندکی عبادت کرد، اما یِیهو او را بسیار عبادت خواهد کرد.
19پس حال، انبیای بَعَل و خادمان و کاهنان او را جملگی نزد من گرد آورید. مراقب باشید تا کسی بر جا نماند، زیرا بر آنم که قربانی بزرگی برای بَعَل بر پا نمایم. هر که حضور نیابد، کشته خواهد شد.» اما یِیهو می‌خواست به این حیله، پرستندگان بَعَل را بکُشد.
20پس گفت: «گردهم‌آییِ مخصوصی برای تجلیل بَعَل ترتیب دهید.» و این امر اعلان شد.
21یِیهو آنگاه به سرتاسر اسرائیل پیغام فرستاد و همۀ پرستندگان بَعَل آمدند، و کسی باقی نماند که نیامده باشد. آنان همگی در معبد بَعَل گرد آمدند چندان که معبد بَعَل سرتاسر پر شد.
22سپس یِیهو به قراولِ جامه‌خانه فرمان داد: «برای همۀ پرستندگان بَعَل جامه بیرون آور.» و او برای آنها جامه‌ها بیرون آورد.
23آنگاه یِیهو و یوناداب پسر رِکاب به معبد بَعَل درآمدند و یِیهو به پرستندگانِ بَعَل گفت: «جستجو کنید و ببینید کسی از پرستندگان خداوند اینجا در میان شما نباشد، بلکه تنها پرستندگان بَعَل حضور داشته باشند.»
24پس آنان جهت تقدیم قربانی و هدایای تمام‌سوز داخل شدند. و اما یِیهو هشتاد مرد را بیرون معبد به نگاهبانی گماشته بود با این هشدار که: «اگر کسی از شما بگذارد یکی از مردانی که به دستتان تسلیم کرده‌ام بگریزد، جان خویش را به عوض جان او از دست خواهد داد.»
25به مجرد پایان تقدیم قربانیهای تمام‌سوز، یِیهو به نگهبانان و افسران گفت: «داخل شوید و همه را بکشید. نگذارید کسی بگریزد.» پس همگی را از دم تیغ گذراندند. نگهبانان و افسران، اجساد را بیرون افکندند و وارد قلعۀ معبد بَعَل شدند.
26آنان ستونهای سنگی را که در معبد بَعَل بود بیرون آورده، سوزاندند،
27و ستون بَعَل را منهدم کردند، و معبد را به‌کلی ویران نمودند و آن را تا به امروز آبریزگاه ساختند.
28بدین‌سان، یِیهو بَعَل را از اسرائیل ریشه‌کن کرد.
29با این حال، از گناهان یِرُبعام پسر نِباط که اسرائیل را به گناه کشاند، یعنی از پرستش گوساله‌های زرین در بِیت‌ئیل و دان، روی برنتافت.
30پس خداوند به یِیهو گفت: «چون تو آنچه را در نظر من درست است، به خوبی به انجام رسانیدی و با خاندان اَخاب تمام آنچه را که در دل من بود به عمل آوردی، پسران تو تا چهار نسل بر تخت پادشاهی اسرائیل خواهند نشست.»
31با این حال، یِیهو توجه نداشت تا شریعت یهوه خدای اسرائیل را به تمامی دل نگاه دارد و از گناهان یِرُبعام که اسرائیل را به گناه کشاند، روی برنتافت.
32در آن ایام، خداوند به فرو~کاستن سرزمین اسرائیل آغاز کرد. پس حَزائیل به همۀ سرحدات اسرائیل حمله برد:
33از اردن به سوی مشرق که تمامی زمین جِلعاد است - یعنی سرزمین جاد، رِئوبین و مَنَسی- و از عَروعیر در کنارۀ وادی اَرنون به سوی شمال - یعنی جِلعاد و باشان.
34و اما دیگر امور مربوط به یِیهو، و هرآنچه کرد، و همۀ عظمتش، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل نوشته نشده است؟
35یِیهو با پدران خود آرَمید و در سامِرِه به خاک سپرده شد. پس از او، پسرش یِهوآحاز به جای وی پادشاه شد.
36یِیهو بیست و هشت سال در سامِرِه بر اسرائیل سلطنت کرد.

Speaker
حزقیال باب ۱

1:1 در روز پنجمِ ماه چهارم از سال سی‌ام، آنگاه که در میان تبعیدیان بر کنارۀ رود کِبار بودم، آسمان گشوده شد و رؤیاهای خدا را دیدم.
2آری، در روز پنجمِ ماه، که پنجمین سال تبعید یِهویاکین پادشاه بود،
3کلام خداوند بر حِزقیالِ کاهن، پسر بوزی، بر کنارۀ رود کِبار در سرزمین کَلدانیان نازل شد؛ و دست خداوند در آنجا بر وی بود.
4چون نگریستم، اینک تندبادی از جانب شمال برمی‌آمد، با ابری عظیم که از آن آتش برمی‌جهید و نوری درخشان گرداگرد آن بود، و در میان آتش چیزی مانند کهربا وجود داشت.
5از میان آتش، چیزی شبیه چهار موجود زنده پدیدار شد. ظاهر آنها چنین بود: به سیمای انسان بودند،
6اما هر یک از آنها چهار صورت داشتند و چهار بال.
7پاهایشان راست و کف پایشان چونان سُم گوساله بود و همچون برنج صیقلی می‌درخشید.
8زیر بالهایشان در چهار طرف، دستهای انسان بود. و صورت و بالهای آن چهار بدین‌گونه بود:
9بالهایشان به یکدیگر می‌رسید، و هر یک مستقیم پیش می‌رفتند بی‌آنکه به جانبی روی بگردانند.
10و اما در مورد شکل صورتشان: هر یک از آن چهار، صورت انسان داشتند، و نیز صورت شیر به جانب راست، و صورت گاو به جانب چپ، و نیز صورت عقاب.
11چنین بود صورتشان. و اما بالهایشان به سوی بالا گسترده بود. هر یک دو بال داشتند که به بال موجود دیگر می‌رسید، و دو بال دیگر تنشان را می‌پوشانید.
12هر یک از آنان مستقیم پیش می‌رفتند. هر جا که روح می‌رفت، آنان نیز می‌رفتند، و در حین رفتن، روی نمی‌گرداندند.
13و اما سیمای آن موجوداتِ زنده مانند زغالِ گداخته در آتش و همچون مشعلها بود. آتش میان آن موجودات زنده پیش و پس می‌رفت، آتشی درخشان که از آن شراره‌ها برمی‌جهید.
14و آن موجودات همچون برق به این سو و آن سو می‌دویدند و برمی‌گشتند.
15همچنان که بدان موجودات زنده می‌نگریستم، اینک در کنار هر یک از آن موجوداتِ چهارچهره، چرخی بر زمین دیدم.
16ظاهر چرخها و صنعت آنها چنین بود: همچون زِبَرجَد می‌درخشیدند و هر چهار شبیه یکدیگر بودند. ظاهر و صنعت آنها بسان چرخی در میان چرخ دیگر بود.
17به هنگام حرکت، به سوی هر یک از چهار جانبِ خود پیش می‌رفتند، و در حین رفتن روی نمی‌گرداندند.
18طوقه‌هایشان بلند و مَهیب بود، و طوقه‌های هر چهار، از هر طرف آکنده از چشم بود.
19هرگاه آن موجودات زنده حرکت می‌کردند، چرخها نیز در کنارشان به حرکت درمی‌آمدند، و هرگاه آن موجودات زنده از زمین بلند می‌شدند، چرخها نیز بلند می‌شدند.
20هر جا که روح می‌رفت، موجودات زنده نیز می‌رفتند، و چرخها نیز همراهشان بلند می‌شدند، زیرا روحِ موجودات زنده در چرخها بود.
21هرگاه آنها حرکت می‌کردند، چرخها نیز به حرکت درمی‌آمدند، و هرگاه آنها بازمی‌ایستادند، چرخها نیز بازمی‌ایستادند؛ و هرگاه موجودات زنده از زمین بلند می‌شدند، چرخها نیز همراه آنان بلند می‌شدند، زیرا روحِ موجودات زنده در چرخها بود.
22بر فراز سرِ آن موجودات زنده چیزی شبیه فَلَکْ گسترده بود، که چونان بلورِ درخشنده به نظر می‌رسید.
23زیر فلک، بالهای آنها مستقیم به سوی یکدیگر گسترده بود. هر یک دو بال داشتند که پیکرشان را از این سو و آن سو می‌پوشانید.
24چون به حرکت درمی‌آمدند، صدای بالهایشان را می‌شنیدم که چونان خروش آبهای بسیار بود، و همچون صدای قادرمطلق، و غوغای لشکریان. و چون بازمی‌ایستادند، بالهایشان را فرود می‌آوردند.
25و چون در حین ایستادن بالهایشان را فرود می‌آوردند، از فراز فلکی که بالای سرشان بود، صدایی شنیده می‌شد.
26بر فراز فلکِ بالای سرشان، چیزی بود شبیه تخت با منظر یاقوت کبود، و بالا بر فراز آن تخت کسی بود با منظری شبیه انسان.
27از کمر او به طرف بالا شبیه کَهرُبا بود، و به آتشی می‌مانست که از اطراف محصور شده باشد. و از کمر او به طرف پایین شبیه آتش بود، و نور از هر طرف او را در برگرفته بود.
28نورِ گرداگردش شبیه تابش رنگین‌کمان بود که در روز بارانی در ابر پدیدار شود. چنین بود منظرِ شباهتِ جلالِ خداوند. و چون آن را دیدم، به روی درافتادم و صدای کسی را شنیدم که سخن می‌گفت.

Speaker
دوم قرنتیان باب ۵ , ۶ , ۷

5:1 اینک می‌دانیم هر گاه این خیمۀ زمینی که در آن سکونت داریم فرو~ریزد، عمارتی از خدا داریم، خانه‌ای ناساخته به دست و جاودانه در آسمان.
2و براستی که در این خیمه آه می‌کشیم، زیرا مشتاق آنیم که مسکن آسمانی خود را در بر کنیم،
3چرا که با در بر کردنش، عریان یافت نخواهیم شد.
4زیرا تا زمانی که در این خیمه هستیم با گرانباری آه می‌کشیم، چون نمی‌خواهیم جامه از تن به در کنیم، بلکه جامه‌ای دیگر به تن کنیم، تا فانی غرقِ حیات شود.
5و خداست که ما را برای این مقصود آماده کرده و روح را همچون بیعانه به ما داده است.
6پس همواره دلگرمیم، هرچند می‌دانیم تا زمانی که در این بدن منزل داریم، از خداوند غریبیم،
7زیرا با ایمان زندگی می‌کنیم، نه با دیدار.
8آری، ما چنین دلگرمیم و ترجیح می‌دهیم از بدن غربت جسته، نزد خداوند منزل گیریم.
9پس خواه در بدن منزل داشته باشیم و خواه در غربت از آن به سر بریم، این را هدف قرار داده‌ایم که او را خشنود سازیم.
10زیرا همۀ ما باید در برابر مسند داوری مسیح حاضر شویم، تا هر کس بنا بر اعمال خوب یا بدی که در ایام سکونت در بدن خود کرده است، سزا یابد.
11پس چون معنی ترس خداوند را می‌دانیم، می‌کوشیم مردمان را مُجاب کنیم. آنچه هستیم بر خدا آشکار است و امیدوارم بر وجدان شما نیز آشکار باشد.
12نمی‌خواهیم باز شروع به توصیه دربارۀ خود کنیم، بلکه می‌خواهیم دلیلی به شما بدهیم که به ما فخر کنید، تا بتوانید پاسخ کسانی را بدهید که به ظاهر فخر می‌کنند، نه به آنچه در قلب است.
13اگر عقل از کف داده‌ایم، به خاطر خداست؛ و اگر عقل سلیم داریم، به خاطر شماست.
14زیرا محبت مسیح بر ما حکمفرماست، چون یقین داریم که یک تن به خاطر همه مرد، پس همه مردند.
15و به خاطر همه مرد تا زندگان دیگر نه برای خود، بلکه برای آن کس زیست کنند که به خاطرشان مرد و برخاست.
16بنابراین، از این پس دربارۀ هیچ‌کس با معیارهای بشری قضاوت نمی‌کنیم، و هرچند پیشتر دربارۀ مسیح این‌گونه قضاوت می‌کردیم، اکنون دیگر چنین نیست.
17پس اگر کسی در مسیح باشد، خلقتی تازه است. چیزهای کهنه درگذشت؛ هان، همه چیز تازه شده است!
18اینها همه از خداست که به واسطۀ مسیح ما را با خود آشتی داده و خدمت آشتی را به ما سپرده است.
19به دیگر سخن، خدا در مسیح جهان را با خود آشتی می‌داد و گناهان مردم را به حسابشان نمی‌گذاشت، و پیام آشتی را به ما سپرد.
20پس سفیران مسیح هستیم، به گونه‌ای که خدا از زبان ما شما را به آشتی می‌خوانَد. ما از جانب مسیح از شما استدعا می‌کنیم که با خدا آشتی کنید.
21او کسی را که گناه را نشناخت، در راه ما گناه ساخت، تا ما در وی پارساییِ خدا شویم.

6:1 در مقام همکاران خدا، از شما استدعا داریم که فیض خدا را بیهوده نیافته باشید.
2زیرا خدا می‌گوید: «در زمان لطف خود، تو را اجابت کردم و در روز نجات، یاری‌ات دادم.» هان، اکنون زمان لطف خداست؛ هان، امروز روز نجات است.
3ما در هیچ چیز سبب لغزش کسی نمی‌شویم، تا خدمتمان ملامت کرده نشود،
4بلکه در هر چیز شایستگی خود را نشان می‌دهیم، آن‌گونه که از خادمان خدا انتظار می‌رود: با بردباریِ بسیار در زحمات، در سختیها، در تنگناها،
5در تازیانه‌ها، در زندانها، در هجوم خشمگین مردم، در کار سخت، در بی‌خوابی، و در گرسنگی؛
6با پاکی، با معرفت، با صبر، با مهربانی، با روح‌القدس، با محبت بی‌ریا،
7با راستگویی، با قدرت خدا، با اسلحۀ پارسایی به دست راست و چپ؛
8در عزّت و ذلّت، و بدنامی و نیکنامی. گویی گمراه‌کننده، امّا حقیقت را می‌گوییم؛
9گویی گمنام، امّا شناخته شده‌ایم؛ گویی در حال مرگ، امّا هنوز زنده‌ایم؛ گویی دستخوش مجازات، امّا از پا درنیامده‌ایم؛
10گویی غمگین، امّا همواره شادمانیم؛ گویی فقیر، امّا بسیاری را دولتمند می‌سازیم؛ گویی بی‌چیز، امّا صاحب همه چیزیم.
11ای قرنتیان، ما بی‌پرده با شما سخن گفتیم و دل خود را بر شما گشودیم.
12ما محبت خود را از شما دریغ نمی‌داریم. شمایید که مِهر خود را از ما دریغ می‌کنید.
13با شما همچون فرزندانم سخن می‌گویم؛ شما نیز دل خود را بر ما بگشایید.
14زیر یوغ ناموافق با بی‌ایمانان مروید، زیرا پارسایی و شرارت را چه پیوندی است و نور و ظلمت را چه رفاقتی؟
15مسیح و بِلیعال را چه توافقی است و مؤمن و بی‌ایمان را چه شباهتی؟
16و معبد خدا و بتها را چه سازگاری است؟ زیرا ما معبد خدای زنده‌ایم. چنانکه خدا می‌گوید: «بین آنها سکونت خواهم گزید و در میانشان راه خواهم رفت، و من خدای ایشان خواهم بود و آنان قوم من خواهند بود.»
17پس، خداوند می‌گوید: «از میان ایشان بیرون آیید و جدا شوید. هیچ چیز نجس را لمس مکنید و من شما را خواهم پذیرفت.»
18«من شما را پدر خواهم بود و شما مرا پسران و دختران خواهید بود، خداوندِ قادر مطلق می‌گوید.»

7:1 پس ای عزیزان، حال که این وعده‌ها از آنِ ما است، بیایید خود را از هر ناپاکیِ جسم و روح بزداییم و با ترس از خدا، تقدس را به کمال رسانیم.
2ما را در دل خود جای دهید. در حق کسی بدی روا نداشته‌ایم، کسی را فاسد نساخته‌ایم و از کسی بهره‌جویی نکرده‌ایم.
3این را نمی‌گویم تا محکومتان کنم. پیشتر به شما گفتم که چنان در دل ما جای دارید که آماده‌ایم با شما بمیریم و با شما زیست کنیم.
4من می‌توانم بی‌پرده با شما سخن بگویم، و به شما بسی فخر می‌کنم. بسیار دلگرم شده‌ام، و به‌رغم همۀ سختیها، شادی مرا حد و مرزی نیست.
5زیرا هنگامی که به مقدونیه رسیدیم، این تنِ ما آسایش نیافت، بلکه از هر سو در زحمت بودیم - در برون جدالها داشتیم، و در درون ترسها.
6امّا خدایی که افسردگان را دلگرمی می‌بخشد، با آمدن تیتوس ما را دلگرم ساخت.
7و ما نه تنها از آمدن او، بلکه به واسطۀ آن دلگرمی که از شما یافته بود، دلگرم شدیم. او از اشتیاق شما به دیدار من، و اندوه عمیقتان، و غیرتی که نسبت به من دارید، خبر آورد، که این بیش از پیش مرا شادمان ساخت.
8زیرا هرچند با نامۀ خود اندوهگینتان ساختم، از کردۀ خود پشیمان نیستم. زیرا با آنکه تا حدی پشیمان بودم - چون می‌بینم نامه‌ام هرچند کوتاه‌زمانی، شما را اندوهگین ساخت -
9امّا اکنون شادمانم، نه از آن رو که اندوهگین شدید، بلکه چون اندوهتان به توبه انجامید. زیرا اندوه شما برای خدا بود، تا هیچ زیانی از ما به شما نرسد.
10چون اندوهی که برای خدا باشد، موجب توبه می‌شود، که به نجات می‌انجامد و پشیمانی ندارد. امّا اندوهی که برای دنیاست، مرگ به بار می‌آورد.
11ببینید اندوهی که برای خدا بود چه ثمراتی در شما پدید آورده است: چه شور و شوقی، چه اشتیاقی به اثبات بی‌گناهیتان، چه نارضایی و احساس خطری، چه دلتنگی، غیرت و مجازاتی. شما از هر حیث ثابت کردید که در آن قضیه بی‌تقصیر بوده‌اید.
12پس نامۀ من به شما به‌خاطر آن کس که بدی کرده و یا آن که به او بدی شده نبوده است، بلکه بدین منظور بوده که در حضور خدا ارادت شما به ما، بر خودتان آشکار شود.
13اینها همه موجب دلگرمی ما شده است. افزون بر دلگرمی خودِ ما، دیدن شادی تیتوس نیز موجب شادی هر چه بیشتر ما شد، زیرا همگی شما جان او را تازه ساخته بودید.
14من نزد او به شما فخر کردم و شما مرا سرافکنده نساختید، بلکه همان‌گونه که هرآنچه به شما گفتیم درست بود، ثابت شد که فخر ما نزد تیتوس نیز به‌جا بوده است.
15هر بار که او اطاعت همگی شما را به یاد می‌آوَرَد و این را که چگونه با ترس و لرز او را پذیرفتید، دلبستگی‌اش به شما بیشتر می‌شود.
16شادمانم که در هر چیز به شما اطمینان دارم.

Speaker
Suitable For