۳ سپتامبر

R10903
Category
دوم پادشاهان باب ۸

8:1 و اما اِلیشَع به زنی که پسرش را زنده کرده بود، گفت: «برخیز و با اهل خانه‌ات اینجا را ترک کن و برو، و هر جا توانستی منزل کن. زیرا خداوند بر آن است که بر این سرزمین قحطی بفرستد، که هفت سال به طول خواهد انجامید.»
2آن زن برخاسته، مطابق کلامِ مرد خدا عمل کرد و با اهل خانه‌اش روانۀ سرزمین فلسطین شد و هفت سال در آنجا ماند.
3در پایان آن هفت سال، از سرزمین فلسطین بازگشت و نزد پادشاه رفت تا برای خانه و زمینش از پادشاه تمنا کند.
4پادشاه سرگرم گفتگو با جِیحَزی، خادم مرد خدا بود، و به وی گفته بود: «با من از همۀ کارهای بزرگی که اِلیشَع به جا آورده، بگو.»
5در همان حال که جِیحَزی برای پادشاه بازمی‌گفت که چگونه اِلیشَع مرده‌ای را زنده کرده است، اینک زنی که اِلیشَع پسرش را زنده کرده بود، پیش آمد تا برای خانه و زمینش از پادشاه تمنا کند. جِیحَزی گفت: «ای سرورم پادشاه، این همان زن است و آن نیز پسرش، که اِلیشَع او را زنده کرد.»
6پادشاه در این باره از آن زن پرسش کرد و او نیز ماجرا را برای پادشاه بازگفت. پس پادشاه یکی از خادمان خود را به رسیدگی بر امور آن زن برگماشت و گفت: «تمام اموال این زن را به‌انضمام تمام درآمدی که از روز غیاب او تا به امروز از زمینش عاید شده است، به وی بازگردانید.»
7اِلیشَع به دمشق رفت. در آن هنگام بِن‌هَدَد پادشاه اَرام، بیمار بود. پس به پادشاه خبر دادند که: «مرد خدا به اینجا آمده است.»
8پادشاه به حَزائیل گفت: «با پیشکشی به استقبال مرد خدا برو و به واسطۀ او از خداوند سئوال کن که: ”آیا از این بیماری جان به در خواهم برد؟“»
9پس حَزائیل با چهل شتر بار از بهترین‌کالاهای دمشق به عنوان پیشکش، به دیدار اِلیشَع رفت و آمده، در برابر اِلیشَع ایستاد و گفت: «پسرت بِن‌هَدَد، پادشاه اَرام، مرا نزد تو فرستاده است تا بپرسم که آیا از این بیماری جان به در خواهد برد؟»
10اِلیشَع گفت: «برو و به او بگو: ”به‌یقین از بستر بر خواهی خاست،“ اما خداوند به من نشان داده است که او به‌یقین خواهد مرد.»
11آنگاه اِلیشَع در چشمان حَزائیل خیره شد تا وی شرمنده گشت. سپس مرد خدا بگریست.
12حَزائیل پرسید: «سَروَرَم از چه می‌گرید؟» پاسخ داد: «چون آگاهم که چه مصیبتها بر بنی‌اسرائیل خواهی آورد. تو دژهای ایشان را به آتش خواهی کشید، جوانانشان را به شمشیر خواهی کشت، کودکان را بر زمین خواهی کوبید و شکم زنان آبستن را خواهی درید.»
13حَزائیل گفت: «خادمت، که سگی بیش نیست، که باشد که به چنین مهمی دست زنَد؟» اِلیشَع پاسخ داد: «خداوند به من نشان داده است که تو پادشاه اَرام خواهی شد.»
14آنگاه حَزائیل از نزد اَلیشَع روانه شده، نزد سرور خود آمد. بِن‌هَدَد پرسید: «اِلیشَع به تو چه گفت؟» پاسخ داد: «به من گفت که تو به‌یقین شفا خواهی یافت.»
15اما حَزائیل فردای آن روز پارچۀ ستبری برگرفته، در آب فرو~برد و آن را بر صورت پادشاه گسترد، تا اینکه او مُرد. آنگاه حَزائیل به جای او پادشاه شد.
16در پنجمین سال سلطنت یورام پسر اَخاب بر اسرائیل، آنگاه که یِهوشافاط هنوز پادشاه یهودا بود، یِهورام پسر یِهوشافاط در یهودا پادشاه شد.
17او سی و دو ساله بود که پادشاه شد، و هشت سال در اورشلیم سلطنت کرد.
18یِهورام نیز همچون خاندان اَخاب در طریق پادشاهان اسرائیل گام می‌زد، زیرا که دخترِ اَخاب زن او بود. و یِهورام آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آورد.
19با این حال، خداوند به‌خاطر خادم خود داوود نخواست یهودا را نابود کند، زیرا به وی وعده داده بود که به او و خاندانش تا به ابد چراغی عطا فرماید.
20در روزگار یِهورام، اَدومیان بر سلطۀ یهودا شوریده، پادشاهی از برای خود برگماشتند.
21پس یِهورام با همۀ ارابه‌هایش رهسپار صَعیر شد، و شبانگاهان برخاسته، او و سرداران ارابه‌هایش بر اَدومیان که او را در محاصره داشتند، یورش بردند. اما سپاهیانش عقب نشستند و به خانه‌های خود بازگشتند.
22پس اَدوم تا به امروز بر سلطۀ یهودا شوریده است. در همان زمان، اهالی لِبنَه نیز شوریدند.
23و اما دیگر امور مربوط به یِهورام، و هرآنچه کرد، آیا همگی در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا نوشته نشده است؟
24یِهورام با پدران خود آرَمید و در شهر داوود کنار ایشان به خاک سپرده شد. پس از او، پسرش اَخَزیا به جای وی پادشاه شد.
25در دوازدهمین سال سلطنت یورام پسر اَخاب بر اسرائیل، اَخَزیا پسر یِهورام پادشاه یهودا بر تخت نشست.
26اَخَزیا بیست و دو ساله بود که پادشاه شد، و یک سال در اورشلیم سلطنت کرد. نام مادرش عَتَلیا بود، نوه عُمری.
27اَخَزیا نیز طریق خاندان اَخاب را در پیش گرفت و مانند خاندان اَخاب آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آورد، زیرا داماد این خاندان بود.
28اَخَزیا همراه یورام پسر اَخاب، برای جنگ با حَزائیل پادشاه اَرام، به راموت‌جِلعاد رفت. اَرامیان یورام را زخمی کردند.
29پس یورامِ پادشاه به یِزرِعیل بازگشت تا از جراحاتی که اَرامیان در رامَه به هنگام جنگ با حَزائیل پادشاه اَرام بر او وارد آورده بودند، شفا یابد. آنگاه اَخَزیا پسر یِهورام، پادشاه یهودا، برای عیادت یورام پسر اَخاب به یِزرَعیل فرود آمد، زیرا که یورام بیمار بود.

Speaker
مراثی ارمیا باب ۴

4:1 چگونه طلا برق خود را از دست داده، و زرِ ناب تبدیل گشته است! سنگهای گرانبها و مقدس بر سر هر کوچه‌ای پاشیده شده است.
2چگونه فرزندانِ ارجمندِ صَهیون که با طلای ناب برابری می‌کردند، اکنون همچون ظروف سفالین شمرده می‌شوند که کارِ دست‌کوزه‌گری بیش نیست!
3حتی شغالان نیز پستانهای خود را پیش آورده، بچه‌های خود را شیر می‌دهند، اما قوم عزیز من، همچون شترمرغانِ بیابان، سنگدل گشته است.
4زبان اطفالِ شیرخواره از فرط تشنگی به کامشان می‌چسبد؛ کودکان برای لقمه‌نانی التماس می‌کنند، اما کسی به ایشان نمی‌دهد.
5آنان که روزی طعام لذیذ می‌خوردند، اکنون در کوچه‌ها بینوا گشته‌اند؛ آنان که در جامه‌های ارغوان پرورش یافته بودند، اکنون مَزبَله‌ها را در آغوش می‌گیرند.
6زیرا مکافات قوم عزیز من از مکافات سُدوم عظیمتر است، که در لحظه‌ای واژگون شد، بی‌آنکه کسی دستِ یاری به سویش دراز کند.
7برگزیدگانش از برف پاکتر بودند، و از شیر سپیدتر؛ بدنهایشان از لَعل سُرختر بود، و شمایل ایشان چونان یاقوت کبود.
8اما اکنون روی ایشان از دوده سیاه‌تر شده، و در کوچه‌ها شناخته نمی‌شوند؛ پوستشان به استخوانهایشان چسبیده، و خشک شده، مانند چوب گردیده است.
9کشتگانِ دَمِ شمشیر، از قربانیان قحطی کامرواترند، که مصدوم از نبودِ محصول زمین، کاهیده می‌شوند.
10زنان مهربان به دستان خویش فرزندان خویش را پختند؛ که به گاهِ نابودیِ قوم عزیز من خوراک ایشان شدند.
11خداوند خشم خود را به‌کمال جاری کرده، و غضب آتشینش را فرو~ریخته است؛ او در صَهیون آتشی برافروخته، که بنیانش را سوزانیده است.
12پادشاهان جهان باور نمی‌داشتند، و نه هیچ‌یک از ساکنان زمین، که خصم و دشمن به دروازه‌های اورشلیم راه توانند یافت.
13اما این به سبب گناه انبیایش واقع گردید، و به سبب عِصیان کاهنانش، که خون پارسایان را در میان شهر ریختند.
14اکنون همچون کوران در کوی و بَرزن سرگردانند؛ چنان از خون نجس گردیده‌اند، که کسی جامۀ ایشان را لمس نتواند کرد.
15مردم بر ایشان فریاد سر داده، می‌گویند: «دور شوید! نجس! دور شوید! دور شوید! چیزی را لمس مکنید!» پس گریزان شدند و سرگردان، و در میان قومها گفتند: «آنان را دیگر در میان ما جایی نیست!»
16حضور خداوند ایشان را پراکنده ساخته، و دیگر توجهی بدیشان ندارد. دیگر نه اعتنایی به کاهنان می‌شود، و نه لطفی به مشایخ.
17چشمان ما از انتظارِ بیهوده برای کمک، کم‌سو گشته است؛ بر دیدبانگاه‌های خود انتظار کشیدیم، برای قومی که نجات نمی‌توانستند داد.
18قدمهای ما را می‌پاییدند، چندان که در کوچه‌های خود راه نمی‌توانستیم رفت؛ سرانجامِ ما نزدیک شده و روزهای ما پایان یافته بود، زیرا که اَجَل ما رسیده بود.
19تعقیب‌کنندگانِ ما، از عقابهای آسمان چابک‌تر بودند؛ بر کوهها تعقیبمان کردند، و در صحرا به کمینمان نشستند.
20مسیحِ خداوند که نَفَس ما بود، در حفره‌های آنها گرفتار آمد، همان که درباره‌اش می‌گفتیم: «زیر سایۀ او در میان قومها زیست خواهیم کرد.»
21شادی کن و مسرور باش، ای دختر اَدوم، ای که در سرزمین عوص ساکنی؛ به تو نیز این پیاله خواهد رسید، و مست شده، خود را عریان خواهی ساخت.
22ای دختر صَهیون، مکافات گناه تو به انجام رسیده است؛ او تو را بیش از این در تبعید نخواهد داشت. لیکن تقصیر تو را ای دختر اَدوم مجازات خواهد کرد، و گناهان تو را منکشف خواهد ساخت.

Speaker
دوم قرنتیان باب ۱ , ۲

1:1 از پولس که به خواست خدا رسول عیسی مسیح است، و برادر ما تیموتائوس، به کلیسای خدا در قُرِنتُس، و همۀ مقدسین در سراسر ایالت اَخائیه:
2فیض و سلامتی از جانب خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح، بر شما باد!
3متبارک باد خدا، پدر خداوند ما عیسی مسیح، که پدر رحمتها و خدای همۀ دلگرمیهاست؛
4که به ما در همۀ سختیهایمان دلگرمی می‌بخشد تا ما نیز بتوانیم با آن دلگرمی که از او یافته‌ایم، دیگران را که از سختیها می‌گذرند، دلگرم سازیم.
5زیرا همان‌گونه که از رنجهای مسیح به‌فراوانی نصیب می‌یابیم، به همان میزان نیز به واسطۀ مسیح از دلگرمی فراوان لبریز می‌شویم.
6اگر در سختی هستیم، به‌خاطر دلگرمی و نجات شماست، و اگر دلگرمیم، باز برای دلگرمی شماست، و این کارگر می‌افتد آنگاه که شما همان رنجها را که ما می‌کشیم با بردباری تحمل می‌کنید.
7امید ما دربارۀ شما استوار است، زیرا می‌دانیم همان‌گونه که در رنجهای ما سهیم هستید، در دلگرمی ما نیز سهیم خواهید بود.
8ای برادران، نمی‌خواهیم از سختیهایی که در ایالت آسیا بر ما گذشت، بی‌خبر باشید. فشارهایی که بر ما آمد چنان سخت و فوق از طاقت ما بود که از زنده ماندن هم نومید گشتیم.
9به‌واقع احساس می‌کردیم حکم مرگمان صادر شده است. امّا اینها همه روی داد تا نه بر خود، بلکه بر خدایی توکل کنیم که مردگان را برمی‌خیزاند.
10او ما را از چنین خطر مهلکی رهانید و باز خواهد رهانید. بر اوست که ما امید بسته‌ایم که همچنان ما را خواهد رهانید،
11بخصوص چون شما نیز با دعای خود یاری‌مان دهید. آنگاه بسیار کسان، برای فیضی که در جواب دعای بسیاری به ما بخشیده شده است، از جانب ما شکر خواهند گزارد.
12فخر ما، گواهیِ وجدان ماست بدین که رفتارمان در دنیا و بخصوص نسبت به شما، با قدّوسیت و صداقت خدایی همراه بوده است. ما نه با حکمت بشری، بلکه بنا بر فیض خدا عمل کرده‌ایم.
13زیرا آنچه به شما می‌نویسیم درست همان است که می‌خوانید و می‌فهمید. و من امید دارم
14همان‌گونه که ما را تا حدی شناخته‌اید، به کمال نیز بشناسید، و بدانید که می‌توانید به ما فخر کنید، چنانکه شما نیز در روز خداوندْ عیسی، مایۀ فخر ما خواهید بود.
15با این اطمینان، بر آن شدم نخست به دیدار شما بیایم تا دو بار برکت بیابید.
16عزم من آن بود که بر سر راهم به مقدونیه از شما دیدار کنم و از مقدونیه دوباره نزدتان بازگردم تا مرا راهی سفر به یهودیه کنید.
17آیا هنگامی که چنین تصمیمی می‌گرفتم، دودل بودم؟ و یا اینکه چون انسانهای معمولی تصمیم می‌گیرم، به گونه‌ای که سخنم همزمان ’آری‘ و ’نه‘ است؟
18به امانت خدا قسم که سخن ما با شما ’آری‘ و ’نه‘ نبوده است.
19زیرا پسر خدا، عیسی مسیح، که من و سیلاس و تیموتائوس به او در میان شما موعظه کردیم، ’آری‘ و ’نه‘ نبود، بلکه در او همیشه ’آری‘ است.
20زیرا همۀ وعده‌های خدا در مسیح ’آری‘ است و به همین جهت در اوست که ما ’آمین‘ را بر زبان می‌آوریم، تا خدا جلال یابد.
21امّا خداست که ما را با شما در پیوندمان با مسیح استوار می‌سازد. او ما را مسح کرده
22و مُهر مالکیت خویش را بر ما زده و روح خود را همچون بیعانه در دلهای ما جای داده است.
23خدا را شاهد می‌گیرم که تنها به‌خاطر شفقت بر شما بود که به قُرِنتُس بازنگشتم.
24نه اینکه بر ایمان شما سَروری کنیم، بلکه با شما، برای شادمانی شما می‌کوشیم، چرا که در ایمان استوارید.

2:1 پس، عزم جزم کردم که دیگر بار، دیداری اندوهبار با شما نداشته باشم.
2زیرا اگر شما را اندوهگین سازم، دیگر چه کسی می‌تواند موجب شادی من شود، جز شما که اندوهگینتان ساخته‌ام؟
3من بدان‌گونه به شما نوشتم تا به هنگام آمدنم نزد شما، آنان که می‌باید مرا شادمان سازند، مایۀ اندوهم نشوند. چرا که به همۀ شما اطمینان داشتم که شادی من شادی همۀ شماست.
4زیرا با غم بسیار و دلی دردمند و چشمانی اشکبار به شما نوشتم، نه تا اندوهگینتان سازم، بلکه تا از عمق محبتم به خود آگاه شوید.
5امّا اگر کسی باعث اندوه شده، نه تنها مرا، بلکه - اگر نخواهم گزاف بگویم - تا حدی همۀ شما را اندوهگین ساخته است.
6تنبیهی که از سوی بیشتر شما بر او اِعمال شده، کافی است.
7اکنون دیگر باید او را ببخشید و دلداری دهید، مبادا اندوه بیش از حد، وی را از پا درآورد.
8بنابراین، از شما استدعا دارم او را از محبت خود مطمئن سازید.
9سببِ نوشتنم به شما نیز این بود که شما را بیازمایم و ببینم آیا در هر امری فرمانبردار هستید یا نه؟
10اگر شما کسی را ببخشید، من نیز او را می‌بخشم. و اگر کسی را بخشیده‌ام - البته اگر موردی برای بخشیدن وجود داشته است - در حضور مسیح و به‌خاطر شما چنین کرده‌ام،
11تا شیطان بر ما برتری نیابد، زیرا از ترفندهای او بی‌خبر نیستیم.
12پس چون برای بشارتِ انجیلِ مسیح به تْروآس رفتم، دریافتم که خداوند در آنجا دری بزرگ به روی من گشوده است.
13امّا باز آرام نداشتم زیرا برادر خود تیتوس را نیافتم. پس با اهالی آنجا وداع کرده، به مقدونیه رفتم.
14امّا خدا را سپاس که همواره ما را در مسیح، در موکب ظفر خود می‌بَرَد و رایحۀ خوش شناخت او را به وسیلۀ ما در همه جا می‌پراکَنَد.
15زیرا برای خدا رایحۀ خوش مسیح هستیم، چه در میان نجات‌یافتگان و چه در میان هلاک‌شوندگان.
16امّا برای یکی بوی مرگ می‌دهیم که به مرگ رهنمون می‌شود؛ برای دیگری عطر حیاتیم که حیات به بار می‌آورد. و کیست که برای چنین کاری کفایت داشته باشد؟
17برخلاف بسیاری که برای سودجویی به ارزان‌فروشیِ کلام خدا مشغولند، ما در مسیح با خلوص‌نیّت سخن می‌گوییم، همچون کسانی که سخنگوی خدایند و در حضور او می‌ایستند.

Speaker
Suitable For