۲۷ آگوست

R10827
Category
اول پادشاهان باب ۲۲

22:1 تا سه سال میان اَرام و اسرائیل جنگی درنگرفت.
2اما در سال سوّم، یَهوشافاط، پادشاه یهودا نزد پادشاه اسرائیل فرود آمد.
3پادشاه اسرائیل به خدمتگزاران خود گفت: «آیا نمی‌دانید که راموت‌جِلعاد از آنِ ما است، و ما ساکت نشسته، در بازگرفتنش از دست پادشاه اَرام غفلت ورزیده‌ایم؟»
4پس به یَهوشافاط گفت: «آیا با من برای جنگ به راموت‌جِلعاد خواهی آمد؟» یَهوشافاط پادشاه اسرائیل را پاسخ داد: «من چون تو، قوم من همچون قوم تو و سواران من همچون سواران تو هستند.»
5یَهوشافاط به پادشاه اسرائیل گفت: «تمنا اینکه نخست برای دریافت کلام خداوند مسئلت کنی.»
6پس پادشاه اسرائیل انبیا را گرد آورد، حدود چهارصد تن را، و از آنان پرسید: «‌آیا به جنگ با راموت‌جِلعاد بروم یا بازایستم؟» گفتند: «برآی، زیرا خداوند آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد کرد.»
7اما یَهوشافاط پرسید: «آیا در اینجا هیچ نبیِ دیگرِ خداوند نیست که بتوان از او مسئلت کرد؟»
8پادشاه اسرائیل یَهوشافاط را گفت: «مردی دیگر هست، میکایا نام، پسر ایملَه، که به واسطۀ او می‌توان از خداوند مسئلت کرد. اما من از او بیزارم، زیرا همیشه دربارۀ من به بدی نبوّت می‌کند نه به نیکویی.» یَهوشافاط گفت: «پادشاه چنین نگوید.»
9پس پادشاه اسرائیل یکی از خواجه‌سرایان خود را فرا~خواند و گفت: «میکایا، پسر ایملَه را زود بدین‌جا آور.»
10و حال پادشاه اسرائیل و یَهوشافاط پادشاه یهودا هر یک ردای شاهی بر تن، در خرمنگاه نزد دهنۀ دروازۀ سامِرِه بر تخت خود نشسته بودند، و جملۀ انبیا در حضورشان نبوّت می‌کردند.
11و صِدِقیا پسر کِنعَنَه شاخهایی آهنین برای خود ساخته بود و می‌گفت: «خداوند چنین می‌فرماید: ”با اینها اَرامیان را خواهی زد تا کاملاً نابود شوند.“»
12دیگر انبیا نیز جملگی همین نبوّت را می‌کردند و می‌گفتند: «به راموت‌جِلعاد برآی و پیروز شو، زیرا خداوند آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد کرد.»
13پیکی که در پی میکایا رفته بود به او گفت: «اینک انبیا یکصدا دربارۀ پادشاه نیکو می‌گویند. پس تمنا اینکه سخن تو نیز همچون سخن ایشان باشد، و کلامی نیکو بگویی.»
14اما میکایا گفت: «به حیات خداوند سوگند که هرآنچه خداوند مرا گوید، همان را خواهم گفت.»
15پس چون نزد پادشاه آمد، پادشاه وی را گفت: «ای میکایا، آیا به جنگ با راموت‌جِلعاد برویم یا بازایستیم؟» به او پاسخ داد: «برآی و پیروز شو زیرا خداوند آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد کرد!»
16پادشاه وی را گفت: «چند بار تو را سوگند دهم که جز حقیقت چیزی به نام خداوند به من مگویی؟»
17آنگاه میکایا گفت: «اسرائیل را جملگی همچون گوسفندانِ بی‌شبان بر کوهها پراکنده دیدم، و خداوند فرمود: ”اینها صاحبی ندارند، پس هر یک به‌سلامت به خانۀ خود بازگردد.“»
18آنگاه پادشاه اسرائیل به یَهوشافاط گفت: «آیا تو را نگفتم که او دربارۀ من هرگز به نیکویی نبوّت نمی‌کند، بلکه به بدی؟»
19میکایا ادامه داد: «پس کلام خداوند را بشنو: خداوند را دیدم که بر تخت خود نشسته بود و تمامی لشکر آسمان نزد او بر چپ و راستش ایستاده بودند.
20و خداوند فرمود: ”کیست که اَخاب را اغوا نماید تا به راموت‌جِلعاد برآمده، بیفتد؟“ یکی چنین می‌گفت و دیگری چنان.
21سپس روحی پیش آمد و در حضور خداوند ایستاده، گفت: ”من او را اغوا خواهم کرد.“
22خداوند پرسید: ”به چه وسیله؟“ گفت: ”بیرون خواهم رفت و روحی دروغگو در دهان تمامی انبیایش خواهم بود.“ خداوند فرمود: ”او را اغوا خواهی کرد، و خواهی توانست. برو و چنین کن.“
23پس هم‌اکنون خداوند روحی دروغگو در دهان همۀ این انبیایت نهاده، و بلا را بر تو اعلام کرده است.»
24آنگاه صِدِقیا پسر کِنعَنَه نزدیک آمده، بر گونۀ میکایا سیلی زد و گفت: «چگونه است که روح خداوند از نزد من بر تو آمد تا با تو سخن گوید؟»
25میکایا پاسخ داد: «اینک روزی که به حجره‌ای اندرونی درآیی تا خود را پنهان کنی، خواهی دید.»
26آنگاه پادشاه اسرائیل گفت: «میکایا را بگیر و نزد آمون، حاکم شهر و یوآش، پسر پادشاه بازگردانده،
27بدیشان بگو: ”پادشاه چنین می‌فرماید: ’این شخص را به زندان افکنید و جز اندکی نان و آب چیزی به او مدهید تا من به سلامت باز‌گردم.“‘»
28میکایا گفت: «اگر به‌واقع به‌سلامت بازگردی، خداوند به واسطۀ من سخن نگفته است.» نیز افزود: «ای تمامی مردمان، بشنوید.»
29پس پادشاه اسرائیل و یَهوشافاط، پادشاه یهودا، به راموت‌جِلعاد برآمدند.
30پادشاه اسرائیل به یَهوشافاط گفت: «من با جامۀ مبدل به میدان جنگ می‌روم، اما تو جامۀ خود را بر تن داشته باش.» پس پادشاه اسرائیل جامۀ مبدل پوشید و به میدان جنگ رفت.
31و اما پادشاه اَرام به سی و دو سردار ارابه‌هایش فرمان داده و گفته بود: «نَه با خُرد و نه با بزرگ، بلکه تنها با پادشاه اسرائیل بجنگید.»
32چون سرداران ارابه‌ها یَهوشافاط را دیدند، گفتند: «به‌یقین این پادشاه اسرائیل است.» پس رفتند تا با وی بجنگند، و یَهوشافاط فریاد برآورد.
33چون سرداران ارابه‌ها دیدند که او پادشاه اسرائیل نیست، از تعقیب او بازایستادند.
34اما در این میان، کسی کمان خود را بی‌هدف برکشید و پادشاه اسرائیل را از میان درزی که در جامۀ رزمش بود، زد. پس پادشاه به ارابه‌ران خود گفت: «بازگرد و مرا از میدان جنگ بیرون ببر، زیرا زخمی شده‌ام.»
35در آن روز، جنگ به‌شدّت ادامه یافت و پادشاه را در ارابه‌اش رو به سوی اَرامیان بر پا نگاه می‌داشتند، تا اینکه به وقت غروب بمرد. و خون زخمش بر کف ارابه ریخته بود.
36هنگام غروب آفتاب، ندایی در تمامی لشکر بلند شد که: «هر کس به شهر خویش و هر کس به ولایت خود بازگردد!»
37بدین‌سان، پادشاه بمرد و او را به سامِرِه بردند، و پادشاه را در سامِرِه به خاک سپردند.
38ارابه را نزد برکۀ سامِرِه شستند و سگان خون اَخاب را لیسیدند و روسپیان خود را در آب آن شستند، درست همان‌گونه که کلام خداوند گفته بود.
39و اما دیگر امور مربوط به اَخاب، و هرآنچه کرد، و خانه‌ای که از عاج ساخت و تمامی شهرهایی که بنا کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل نوشته نشده است؟
40پس اَخاب نزد پدران خود آرَمید و پسرش اَخَزیا به جای او پادشاه شد.
41یَهوشافاط، پسر آسا در چهارمین سالِ اَخاب، پادشاه اسرائیل، بر یهودا پادشاه شد.
42او سی و پنج ساله بود که پادشاه شد، و بیست و پنج سال در اورشلیم سلطنت کرد. نام مادرش عَزوبَه دختر شِلحی بود.
43یَهوشافاط در تمامی راههای پدرش آسا گام برمی‌داشت و از آنها انحراف نمی‌ورزید و آنچه را که در نظر خداوند درست بود، به جا می‌آورد. با این حال، مکانهای بلند از میان برداشته نشد، و مردم همچنان در آنها قربانی تقدیم می‌کردند و بخور می‌سوزانیدند.
44و یَهوشافاط با پادشاه اسرائیل صلح کرد.
45و اما دیگر امور مربوط به یَهوشافاط، و عظمتی که به نمایش گذاشت، و جنگهایی که کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا نوشته نشده است؟
46او زمین را از وجود بقیۀ روسپیان مرد بتکده‌ها که در ایام پدرش آسا باقی مانده بودند، پاک کرد.
47از آنجا که در اَدوم پادشاهی نبود، نایب‌السلطنه‌ای در آنجا حکومت می‌کرد.
48و یَهوشافاط کشتیهای تَرشیشی ساخت تا برای آوردن طلا به اوفیر بروند، اما نرفتند زیرا کشتیها در عِصیون‌جِبِر در هم شکستند.
49آنگاه، اَخَزیا پسر اَخاب به یَهوشافاط گفت: «بگذار خادمان من با خادمان تو در کشتیها بروند.» اما یَهوشافاط نپذیرفت.
50و یَهوشافاط با پدران خود آرَمید و او را در شهر پدرش داوود، در کنار پدرانش به خاک سپردند. پس از او، پسرش یِهورام به جای او پادشاه شد.
51اَخَزیا پسر اَخاب در هفدهمین سال سلطنت یَهوشافاط پادشاه یهودا، در سامِرِه بر اسرائیل پادشاه شد و دو سال بر اسرائیل سلطنت کرد.
52او آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا می‌آورد و به راه پدرش و راه مادرش و راه یِرُبعام پسر نِباط که اسرائیل را به گناه کشانید، سلوک می‌کرد.
53او بَعَل را عبادت و سَجده می‌کرد، و خشم یهوه خدای اسرائیل را برمی‌انگیخت، درست به همان‌سان که پدرش کرده بود.

Speaker
ارمیا باب ۴۹

49:1 دربارۀ عَمّونیان: خداوند چنین می‌فرماید: «آیا اسرائیل پسران ندارد؟ آیا او را وارثی نیست؟ پس چرا مِلکوم جاد را تسخیر کرده و قوم او در شهرهای آن ساکنند؟
2پس خداوند می‌فرماید: اینک ایامی می‌آید که نعرۀ جنگ را در رَبَّۀ بنی‌عَمّون بشنوانم؛ آن به تَلی از خاک بدل خواهد شد، و روستاهایش در آتش خواهد سوخت. آنگاه اسرائیل آنان را که او را بیرون رانده بودند، بیرون خواهد راند؛» این است فرمودۀ خداوند.
3«ای حِشبون، شیون کن، زیرا عای ویران شده است! ای روستاهای رَبَّه، فریاد برآورید! پلاس بپوشید و ماتم گیرید، و در میان حصارها به این سو و آن سو بدوید. زیرا مِلکوم به تبعید خواهد رفت، همراه با کاهنان و صاحبمنصبانش.
4ای دختر بی‌وفا، چرا به وادیهای حاصلخیزت می‌بالی؟ ای تو که بر خزاین خویش توکل داشته، می‌گویی: ”کیست که به ضد من بر آید؟“»
5خداوند لشکرها می‌فرماید: «اینک از تمامی اطرافیانت تو را به وحشت خواهم انداخت؛ هر یک از شما بیرون رانده خواهید شد، و کسی نخواهد بود که فراریان را گرد آورد.»
6اما خداوند می‌فرماید: «بعدها سعادت را به عَمّونیان باز خواهم گردانید.»
7دربارۀ اَدوم: خداوند لشکرها چنین می‌فرماید: «آیا دیگر حکمتی در تیمان یافت نمی‌شود؟ آیا مشورت از خردمندان زایل شده است؟ آیا حکمتشان فاسد گشته است؟
8ای ساکنان دِدان، روی برتافته، بگریزید! به گودیها فرو~شوید، زیرا که عیسو را در روز مکافاتش، به مصیبت گرفتار خواهم کرد.
9اگر انگورچینان نزد تو می‌آمدند، آیا خوشه‌ای چند باقی نمی‌گذاشتند؟ و اگر سارقان شبانگاه می‌آمدند، آیا به قدر کفایت خویش نمی‌بُردند؟
10اما من عیسو را عریان خواهم ساخت، و مخفیگاه‌هایش را عیان خواهم کرد، تا دیگر نتواند خود را پنهان سازد. فرزندان و خویشان و همسایگانش نابود خواهند شد، و او دیگر نخواهد بود.
11یتیمانت را رها کن، زیرا من ایشان را زنده نگاه خواهم داشت؛ بگذار بیوه‌هایت نیز بر من توکل کنند.»
12زیرا خداوند چنین می‌فرماید: «اگر آنان که سزاوار نوشیدن از این جام نیستند، باید از آن بنوشند، چگونه ممکن است تو بی‌سزا بمانی؟ بی‌گمان بی‌سزا نخواهی ماند، بلکه خواهی نوشید.
13خداوند می‌فرماید: به ذات خودم قسم که بُصرَه به وحشت و تمسخر و ویرانی و لعنت دچار خواهد شد و شهرهایش جملگی ویرانۀ ابدی خواهد بود.»
14پیامی از سوی خداوند شنیده‌ام، و رسولی به میان قومها فرستاده شده تا بگوید: «گرد هم آمده، به ضد او برآیید؛ برای جنگ به پا خیزید!
15زیرا اینک من تو را در میان قومها کوچک خواهم ساخت و آدمیان بر تو به دیدۀ حقارت خواهند نگریست.
16ای تو که در شکافهای صخره‌ها ساکنی، و فرازِ بلندیها را اشغال کرده‌‌ای، وحشتی که برمی‌انگیزی و غرور دلت تو را فریفته است. اگرچه همچون عقاب بر بلندیها آشیان کنی، تو را از آنجا به زیر خواهم کشید؛» این است فرمودۀ خداوند.
17«اَدوم مایۀ حیرت خواهد بود و هر که از آن عبور کند متحیر شده، از دیدن همۀ صدماتش انگشت به دهان خواهد ماند.
18و خداوند می‌فرماید: همان‌گونه که سُدوم و عَمورَه و شهرهای مجاورشان واژگون شد، در آنجا نیز کسی نخواهد زیست و هیچ انسانی در آن مسکن نخواهد گزید.
19«اینک من همچون شیری که از بیشه‌های اردن به مرتع خرم برآید، به لحظه‌ای اَدوم را از آنجا خواهم راند و کسی را که برگزیده‌‌‌ام، بر آنجا خواهم گماشت. کیست مانند من؟ کیست که مرا به محاکمه بیاورد؟ و کیست آن شبان که در برابرم بایستد؟
20پس بشنوید تدبیری را که خداوند بر ضد اَدوم اندیشیده است، و تقدیری را که بر ضد ساکنان تیمان کرده است: حتی کوچکانِ گله را کِشان کِشان خواهند برد، و به‌یقین مسکنشان به سبب ایشان یکسره متروک خواهد شد.
21زمین از صدای افتادن ایشان به لرزه در خواهد آمد، و فریاد ایشان تا دریای سرخ به گوش خواهد رسید.
22ببینید چگونه یکی همچون عقاب به‌سرعت پرواز می‌کند و بالهای خویش را بر بُصرَه می‌گسترد. در آن روز، دل پهلوانان اَدوم همچون دل زنی خواهد بود که دردِ زا دارد.»
23دربارۀ دمشق: «حَمات و اَرفاد پریشان گشته‌اند، زیرا خبر بد شنیده‌اند؛ و چون دریای متلاطم، آشفته‌اند و قرار ندارند.
24دمشق ناتوان گشته، پا به فرار نهاده، و لرزه او را درگرفته است؛ همچون زنی در حالِ زا، به درد و اَلَم گرفتار آمده است.
25چگونه شهر پُرآوازه، آن شهر که مایۀ شادی من بود، چنین متروک گشته است؟»
26خداوند لشکرها می‌فرماید: «به‌یقین جوانانش در کوچه‌ها خواهند افتاد، و جنگاورانش جملگی در آن روز هلاک خواهند شد.
27بر دیوارهای دمشق آتشی بر خواهم افروخت، که دژهای بِن‌هَدَد را فرو~بَلعَد.»
28دربارۀ قیدار و ممالک حاصور که نبوکدنصر پادشاه بابِل آنها را مغلوب ساخت: خداوند چنین می‌فرماید: «به پا خیزید! بر قیدار حمله آورید، و مردم مشرق‌زمین را نابود کنید!
29خیمه‌ها و گله‌هایشان به تاراج خواهد رفت، نیز پرده‌ها و تمامی اثاثیۀ آنها؛ شترانشان را از ایشان خواهند گرفت، و مردم بر ایشان بانگ بر خواهند کشید که: ”وحشت از هر سو!“»
30خداوند می‌فرماید: «ای ساکنان حاصور بگریزید، در دوردستها پراکنده شوید، و در جاهای عمیق خود را پنهان کنید! زیرا نبوکدنصر پادشاه بابِل بر ضد شما تدبیری اندیشیده و علیه شما نقشه‌ای کشیده است.»
31خداوند می‌فرماید: «به پا خیزید، و بر قوم آسوده‌خیال حمله برید، بر او که در امنیت ساکن است، و او را دروازه و پشت‌بندی نیست و به تنهایی می‌زیَد!
32شتران ایشان به یغما خواهد رفت، و رمه‌های پُرشمارشان به غنیمت گرفته خواهد شد.» خداوند می‌فرماید: «من آنان را که گوشه‌های موی خود را می‌تراشند، به هر سو خواهم پراکَند، و از هر سو بر ایشان مصیبت خواهم آورد.
33حاصور لانۀ شغالان خواهد شد، و به ویرانۀ ابدی بدل خواهد گشت؛ دیگر کسی در آن نخواهد زیست، و هیچ انسانی در آن مسکن نخواهد گزید.»
34کلام خداوند دربارۀ عیلام که در آغاز سلطنت صِدِقیا پادشاه یهودا بر اِرمیای نبی نازل شد:
35خداوند لشکرها چنین می‌فرماید: «هان من کمان عیلام را که مایۀ قوّت ایشان است، خواهم شکست.
36چهار باد از چهار گوشۀ آسمان بر عیلام خواهم وزانید، و ایشان را به سوی هر یک از این بادها خواهم پراکند، چندان که هیچ قومی نباشد که پراکندگانِ عیلام نزد آنها نرفته باشند.
37من مردمان عیلام را در برابر دشمنانشان و به حضور آنان که قصد جان ایشان دارند، به وحشت خواهم افکند. و خداوند می‌گوید که من بلا، یعنی خشم آتشین خود را بر ایشان خواهم آورد، و شمشیر را از پی ایشان خواهم فرستاد، تا ایشان را به‌تمامی هلاک کنم.
38و خداوند می‌فرماید: من تخت خود را در عیلام بر پا خواهم کرد، و پادشاهان و صاحبمنصبان را از آنجا نابود خواهم ساخت.
39«اما در ایام آخر، سعادت را به عیلام باز خواهم گردانید؛» این است فرمودۀ خداوند.

Speaker
اول قرنتیان باب ۸ , ۹

8:1 و امّا در خصوص خوراک تقدیمی به بتها: می‌دانیم که «همۀ ما اشخاص دانایی هستیم.» امّا دانش مایۀ تکبّر است، حال آنکه محبت، بنا می‌کند.
2آن که گمان می‌کند چیزی می‌داند، هنوز چنانکه باید نمی‌داند.
3امّا آن که خدا را دوست می‌دارد، نزد او شناخته شده است.
4پس در خصوص خوردن خوراک تقدیمی به بتها، می‌دانیم که در این جهان «بت چیزی نیست،» و «به‌جز یک خدا، خدایی دیگر نیست.»
5زیرا هرچند هستند آنان که خدایان خوانده می‌شوند، چه در زمین و چه در آسمان - چنانکه به‌واقع نیز مردمان را ’خدایانِ‘ بسیار و ’خداوندانِ‘ بسیار است -
6امّا ما را تنها یک خداست، یعنی پدر، که همه چیز از اوست و ما برای او هستیم؛ و تنها یک خداوند است، یعنی عیسی مسیح، که همه چیز به واسطۀ او پدید آمده و ما به واسطۀ او هستیم.
7امّا همه را این معرفت نیست. زیرا بعضی تا کنون چنان به بتها خو‌ کرده‌اند که هنوز هم اگر چنین خوراکهایی بخورند، می‌پندارند آن خوراک به‌واقع تقدیم بتها شده است؛ و از آنجا که وجدانشان ضعیف است، مُلَوّث می‌شود.
8«خوراک، ما را به خدا نزدیک نمی‌سازد»؛ نه با نخوردن بدتر می‌شویم، نه با خوردن بهتر.
9امّا مواظب باشید اختیار شما باعث لغزش ضعیفان نشود.
10زیرا اگر کسی که وجدانی ضعیف دارد، تو را که در این باره از معرفت برخورداری، نشسته به غذا در بتخانه‌ای ببیند، آیا او نیز ترغیب نمی‌شود خوراک تقدیمی به بتها را بخورد؟
11بدین‌گونه، معرفت تو باعث هلاکت آن برادر ضعیف می‌شود که مسیح به‌خاطرش مرد.
12وقتی این چنین به برادران خود گناه می‌کنید و به وجدان ضعیفشان صدمه می‌رسانید، همانا به مسیح گناه می‌کنید.
13از این رو، اگر خوراک سبب لغزش برادرم می‌شود، تا ابد گوشت نخواهم خورد تا باعث لغزش او نشوم.

9:1 آیا آزاد نیستم؟ آیا رسول نیستم؟ آیا خداوندمان عیسی را ندیدم؟ آیا شما ثمرۀ کار من در خداوند نیستید؟
2حتی اگر برای دیگران رسول نباشم، دست‌کم برای شما هستم؛ زیرا شما مُهر تأییدِ رسالت من در خداوند هستید.
3من در برابر آنان که دربارۀ من به قضاوت می‌نشینند، این چنین از خود دفاع می‌کنم.
4آیا حق نداریم بخوریم و بنوشیم؟
5آیا حق نداریم همچون سایر رسولان و برادرانِ خداوند و کیفا، همسر ایمانداری را همراه خود داشته باشیم؟
6و آیا تنها من و برنابا هستیم که باید برای تأمین معاش خود کار کنیم؟
7کیست که با خرج خود سربازی کند؟ کیست که تاکستانی غَرْس کند و از میوه‌اش نخورد؟ کیست که گله‌ای را شبانی کند و از شیر آن بهره‌مند نشود؟
8آیا این سخنم سخنی صرفاً انسانی است؟ آیا شریعت نیز چنین نمی‌گوید؟
9زیرا در شریعت موسی آمده که «گاوی را که خرمن می‌کوبد، دهان مَبَند.» آیا خدا در فکر گاوهاست؟
10آیا این را دربارۀ ما نمی‌گوید؟ بله، به‌یقین، این کلام برای ما نوشته شده است، زیرا هنگامی که کسی زمین را شخم می‌زند، و یا خرمن می‌کوبد، باید امیدوار باشد که از محصول بهره‌ای بَرَد.
11اگر ما بذر روحانی در میان شما کاشتیم، آیا امر بزرگی است که محصولی مادی از میان شما برداشت کنیم؟
12اگر دیگران حق دارند که به لحاظ مادی حمایتشان کنید، آیا ما بیشتر حق نداریم؟ امّا ما از این حق بهره نجستیم، بلکه به هر چیز تن دردادیم تا مانعی بر سر راه انجیل مسیح ننهاده باشیم.
13آیا نمی‌دانید آنان که در معبد کار می‌کنند، خوراکشان از معبد تأمین می‌شود، و نیز خادمان مذبح از آنچه بر مذبح تقدیم می‌شود، نصیبی می‌یابند؟
14به همین‌سان، خداوند حکم کرده است که معاش واعظان انجیل، از انجیل تأمین شود.
15امّا من از هیچ‌یک از این حقوق بهره نگرفتم و این را نیز نمی‌نویسم تا در حقّم چنین کنید. مرگ را بر آن ترجیح می‌دهم که کسی این مایۀ فخر را از من بگیرد.
16زیرا اگر بشارت دهم مرا فخری نیست، چراکه ناگزیر از آنم؛ بلکه وای بر من اگر بشارت ندهم!
17زیرا اگر به اختیار این کار را انجام می‌دادم، از پاداش برخوردار می‌بودم؛ ولی اگر به اختیار نباشد، فقط انجام‌وظیفه می‌کنم.
18در این حالت، چه پاداشی می‌توانم داشته باشم؟ تنها اینکه انجیل را به‌رایگان بشارت دهم و از حق خود در آن بهره برنگیرم.
19زیرا با اینکه از همه آزادم، خود را غلام همه ساختم تا عده‌ای بیشتر را دریابم.
20نزد یهودیان چون یهودی رفتار کردم، تا یهودیان را دریابم. با آنان که زیر شریعتند همچون کسی که زیر شریعت است رفتار کردم تا آنان را که زیر شریعتند دریابم - هرچند خودْ زیر شریعت نیستم.
21نزد بی‌شریعتان همچون بی‌شریعت رفتار کردم تا بی‌شریعتان را دریابم، هرچند خود بدون شریعت خدا نیستم، بلکه مطیع شریعت مسیحم.
22با ضعیفان، ضعیف شدم تا ضعیفان را دریابم. همه کس را همه چیز گشتم تا به هر نحو بعضی را نجات بخشم.
23این همه را به‌خاطر انجیل می‌کنم، تا در برکات آن سهیم شوم.
24آیا نمی‌دانید که در میدان مسابقه، همه می‌دوند، امّا تنها یکی جایزه را می‌برد؟ پس شما چنان بدوید که ببرید.
25هر که در مسابقات شرکت می‌جوید، در هر چیز، تن به انضباطی سخت می‌دهد. آنان چنین می‌کنند تا تاجی فانی به دست آورند؛ ولی ما چنین می‌کنیم تا تاجی غیرفانی به دست آوریم.
26پس من این‌گونه می‌دوم، نه چون کسی که بی‌هدف است؛ و مشت می‌زنم، نه چون کسی که هوا را بزند؛
27بلکه تن خود را سختی می‌دهم و در بندگیِ خویش نگاهش می‌دارم، مبادا پس از موعظه به دیگران، خودْ مردود گردم.

Speaker
Suitable For