۱۵ جولای

R10715
Category
اول سموییل باب ۲۹ , ۳۰

29:1 باری، فلسطینیان همۀ لشکریان خود را در اَفیق گرد آوردند. اسرائیلیان نیز کنار چشمه‌ای که در یِزرِعیل است، اردو زدند.
2چون سرداران فلسطینیان با دسته‌های صد نفری و هزار نفری خود حرکت می‌کردند، داوود و مردانش نیز به اتفاق اَخیش از عقب آنها به حرکت درمی‌آمدند.
3فرماندهان فلسطینیان پرسیدند: «این عبرانیان در اینجا چه می‌کنند؟» اَخیش پاسخ داد: «این همان داوود است که خادم شائول، پادشاه اسرائیل بود. تمام این ایام نزد من به سر برده است و از روزی که به من پیوست تا به امروز، هیچ عیبی در او نیافته‌ام.»
4اما فرماندهان فلسطینیان بر او خشم گرفتند و گفتند: «این مرد را بازپس بفرست تا به مکانی که برایش تعیین کرده‌ای، بازگردد. او نباید با ما به جنگ بیاید، مبادا در حین نبرد دشمن ما شود. زیرا او چگونه می‌تواند با سرور خود، شائول آشتی کند؟ آیا نه با سرهای این مردان؟
5آیا این همان داوود نیست که درباره‌اش رقص‌کنان با یکدیگر می‌خواندند: «”شائول هزارانِ خود را کشته است، و داوود ده هزاران خود را“؟»
6پس اَخیش داوود را فرا~خواند و بدو گفت: «به حیات خداوند قسم که تو مردی صالح هستی و خروج و دخولت با من در لشکر در نظرم نیکوست، زیرا از روزی که نزد من آمدی تا به امروز از تو بدی ندیده‌ام. اما حاکمان تو را تأیید نمی‌کنند.
7پس حال بازگشته، به سلامت برو، مبادا حاکمان فلسطینیان را ناخشنود سازی.»
8داوود از اَخیش پرسید: «مگر من چه کرده‌ام؟ از روزی که به خدمت تو درآمدم تا کنون در خدمتگزارت چه یافته‌ای که نمی‌توانم بیایم و با دشمنان سرورم پادشاه بجنگم؟»
9اَخیش پاسخ داد: «می‌دانم که تو در نظر من همچون فرشتۀ خدا نیکویی. با این حال، فرماندهان فلسطینیان می‌گویند، ”او نباید با ما به جنگ برآید.“
10پس حال صبح زود با خادمان سرورت که همراه تو آمده‌اند، برخیز، و سحرگاه، همین که هوا روشن شد، روانه شوید.»
11بنابراین، داوود و مردانش صبح زود برخاستند تا روانه شده، به سرزمین فلسطینیان بازگردند، اما فلسطینیان به یِزرِعیل برآمدند.

30:1 باری، چون داوود و مردانش در روز سوّم به صِقلَغ رسیدند، دیدند عَمالیقیان بر نِگِب و بر صِقلَغ یورش برده‌اند و بر صِقلَغ غلبه کرده، آن را به آتش سوزانده‌اند.
2آنان زنان و تمام کسانی را که در آنجا بودند، از خُرد و بزرگ به اسارت برده و هیچ‌کس را نکشته بودند، بلکه همگی را برگرفته، به راه خود رفته بودند.
3چون داوود و مردانش به شهر رسیدند، دیدند شهر به آتش سوخته است، و زنان و پسران و دخترانشان نیز به اسارت رفته‌اند.
4پس داوود و همراهانش به آواز بلند آنقدر گریستند که دیگر ایشان را یارای گریستن نبود.
5دو زن داوود، یعنی اَخینوعَمِ یِزرِعیلی و اَبیجایِل بیوۀ نابالِ کَرمِلی نیز به اسارت برده شده بودند.
6داوود سخت پریشانحال بود زیرا مردم از سنگسار کردن او سخن می‌گفتند، چراکه جان هر یک از مردم به‌خاطر پسران و دخترانشان تلخ شده بود. اما داوود خویشتن را در یهوه خدای خود تقویت کرد.
7آنگاه داوود به اَبیّاتارِ کاهن، پسر اَخیمِلِک گفت: «تمنا اینکه ایفود را نزد من آوری.» پس اَبیّاتار ایفود را نزد داوود آورد.
8داوود از خداوند مسئلت کرده، پرسید: «آیا به تعقیب مهاجمان بروم؟ آیا به آنها خواهم رسید؟» خداوند پاسخ داد: «تعقیبشان کن، زیرا به‌یقین بدیشان خواهی رسید و قوم خود را خواهی رهانید.»
9پس داوود با ششصد مرد که همراه خود داشت روانه شده، به نهر بِسور رسیدند، جایی که واماندگان در آنجا توقف کردند.
10زیرا از آنان، دویست تن چنان خسته شده بودند که توان عبور از نهر را نداشتند. اما داوود با چهارصد تن به تعقیب ادامه دادند.
11آنان مردی مصری در صحرا یافتند و او را نزد داوود آوردند. به او نان دادند تا بخورد و آب تا بنوشد.
12نیز تکه‌ای نان انجیر و دو قرص نان کشمش به او دادند. چون خورد، جانی تازه گرفت، زیرا سه روز و سه شب بود که نان نخورده و آب ننوشیده بود.
13آنگاه داوود از او پرسید: «از آنِ کیستی و اهل کجایی؟» گفت: «جوانی مصری‌ام، خادم یک عَمالیقی. سه روز پیش بیمار شدم و از این سبب اربابم مرا واگذاشت.
14ما به نِگِبِ کِریتیان و قلمرو یهودا و نِگِبِ کالیب یورش برده و صِقلَغ را به آتش کشیده بودیم.»
15آنگاه داوود از او پرسید: «آیا حاضری مرا نزد این دستۀ مهاجمان ببری؟» پاسخ داد: «اگر برایم به خدا سوگند بخوری که مرا نکشی و به دست اربابم نسپاری، تو را نزد ایشان خواهم برد.»
16چون آن مرد مصری داوود را بدان‌جا برد، دیدند که عَمالیقیان در همه جای زمین پراکنده‌اند و به‌خاطر غنایم بسیاری که از سرزمینهای فلسطینیان و یهودا گرفته‌اند، به خوردن و نوشیدن و بزم مشغولند.
17داوود از غروب آن روز تا شامگاه روز بعد ایشان را به شمشیر می‌زد، چندان که به‌جز چهارصد جوان که سوار بر شتر گریختند، احدی از ایشان جان به در نبرد.
18داوود هرآنچه را عَمالیقیان برده بودند، بازپس گرفت، از جمله دو زن خود را.
19از خُرد و بزرگ، پسران و دختران، از غنایم و از هرآنچه عَمالیقیان گرفته بودند، هیچ چیز از دست نرفت، بلکه داوود همه را بازستاند.
20او همۀ گوسفندان و گاوان را گرفت، و قوم آنها را پیش روی دیگر احشام می‌راندند و می‌گفتند: «این است غنیمت داوود.»
21آنگاه داوود نزد آن دویست مرد رفت که از فرط خستگی توان همراهی وی نداشتند و نزد نهر بِسور وانهاده شده بودند. آنان به استقبال داوود و همراهانش بیرون آمدند، و چون داوود نزد ایشان رسید، جویای سلامتی‌شان شد.
22اما از کسانی که همراه داوود رفته بودند، تمامی افراد شریر و فرومایه گفتند: «چون اینها همراه ما نیامدند، از غنایمی که بازستانده‌ایم چیزی به آنها نخواهیم داد. فقط زن و فرزندان خود را بگیرند و بروند.»
23اما داوود گفت: «نه برادران من، با آنچه خداوند به ما عطا کرده است چنین مکنید. او ما را حفظ کرد و مهاجمانی را که بر ما یورش آورده بودند، به دست ما تسلیم نمود.
24کیست که سخن شما را در این خصوص بشنود؟ زیرا سهم کسی که نزد اسباب می‌ماند، با سهم آن که به جنگ می‌رود برابر خواهد بود. هر دو یکسان سهم خواهند برد.»
25و از آن روز به بعد، داوود این را در اسرائیل فریضه و قانون قرار داد، که تا به امروز نیز باقی است.
26چون داوود به صِقلَغ آمد، بخشی از غنایم را برای مشایخ یهودا که از دوستانش بودند فرستاد، با این پیغام: «این پیشکشی است برای شما از آنچه از دشمنان خداوند به غنیمت گرفته شده است.»
27او این غنایم را برای بزرگانِ بِیت‌ئیل، راموتِ جنوبی، یَتّیر،
28عَروعیر، سِفموت، اِشتِموعَ
29و راکال و نیز بزرگان شهرهای یِرَحمِئیلیان و قینیان،
30حُرما، بورعاشان، عَتاک
31و حِبرون و نیز همۀ مناطقی که داوود و مردانش در آن آمد و شد کرده بودند، فرستاد.

Speaker
ارمیا باب ۵

5:1 در کوچه‌های اورشلیم بالا و پایین رفته، بنگرید و ملاحظه کنید؛ میدانهایش را جستجو کنید و ببینید آیا یک تن توانید یافت که به انصاف عمل کند و در پی صداقت باشد، تا من آن را بیامرزم؟
2اگرچه ایشان بگویند، «به حیات یهوه،» اما سوگندشان دروغ است.
3خداوندا، آیا چشمان تو جویای صداقت نیست؟ تو ایشان را زدی، اما محزون نشدند؛ ایشان را خُرد کردی، اما نخواستند ادب شوند. روی خود را از سنگ سختتر ساختند، و نخواستند توبه کنند.
4گفتم: «اینان افرادی بینوا و نادان بیش نیستند، زیرا طریق خداوند و قوانین خدای خویش را نمی‌دانند.
5پس نزد بزرگان می‌روم و با ایشان سخن می‌گویم؛ زیرا آنان طریق خداوند و قوانین خدای خویش را می‌دانند.» اما آنان نیز به اتفاق یوغ را شکسته، و بندها را گسسته‌اند.
6از این رو، شیری از جنگل به آنها حمله خواهد کرد، و گرگِ بیابان ایشان را پاره خواهد نمود. پلنگ برای شهرهایشان به کمین خواهد نشست، و هر که از آنها بیرون آید، پاره پاره خواهد شد؛ زیرا نافرمانیهایشان بسیار است و ارتدادشان عظیم.
7«چگونه می‌توانم تو را بیامرزم؟ فرزندانت مرا ترک کرده‌اند و به آنچه خدا نیست، سوگند می‌خورند. چون من ایشان را سیر کردم، مرتکب زنا شدند و به خانه‌های فاحشه‌ها هجوم آوردند.
8چون اسبانِ پرورده شده و مستِ شهوت، هر یک برای زن همسایۀ خویش شیهه می‌کشند.
9آیا نباید برای این کارها مجازاتشان کنم؟ آیا نباید از چنین قومی انتقام بگیرم؟ این است فرمودۀ خداوند.
10«از میان تاکستانهایش بگذرید و ویران کنید، اما نه تا به نهایت؛ شاخه‌هایش را ببُرید، زیرا که از آنِ خداوند نیستند.
11خداوند می‌فرماید: خاندان اسرائیل و یهودا، به‌غایت بر من خیانت ورزیده‌اند.
12آنان دربارۀ خداوند به دروغ گفته‌اند: ”او کاری نخواهد کرد؛ گزندی به ما نخواهد رسید، و روی شمشیر و قحطی نخواهیم دید.
13انبیا باد گشته‌اند و بس! کلام در ایشان نیست؛ پس باشد که آنچه می‌گویند، بر سر خودشان آید!“»
14از این رو یهوه، خدای لشکرها چنین می‌فرماید: «چونکه قوم این کلام را گفتند، همانا من کلام خود را در دهان تو آتش خواهم ساخت، و این قوم را هیزم خواهم گردانید، و آنان را خواهد سوزانید.
15خداوند می‌فرماید: ای خاندان اسرائیل، اینک من قومی را از دوردستها بر ضد شما می‌آورم، قومی کهنسال و پابرجا، مردمانی که زبانشان را نمی‌دانید، و گفتارشان را نمی‌فهمید.
16تَرکِشِ آنها گورِ گشاده است، و جملگی جنگاورانی نیرومندند.
17غَله و نانت را خواهند خورد؛ و پسران و دخترانت را فرو~خواهند بلعید؛ گله و رمه‌‌ات را خواهند خورد؛ و انگور و انجیرت را فرو~خواهند بلعید؛ شهرهای حصاردارت را که بدانها توکل داری به شمشیر نابود خواهند کرد.»
18«اما خداوند می‌گوید: با این همه، در آن روزها نیز به‌کل نابودتان نخواهم کرد؛
19و چون قوم تو گویند: ”چرا یهوه خدایمان همۀ این بلایا را بر ما وارد آورده است؟“، بدیشان بگو: ”چنانکه شما مرا ترک کردید و خدایانِ بیگانه را در سرزمین خویش خدمت نمودید، پس بیگانگان را در سرزمینی که از آنِ شما نیست، خدمت خواهید کرد.“»
20این را به خاندان یعقوب اعلان کنید، و در یهودا ندا در داده، بگویید:
21«ای ملت نادان و بی‌فهم، این را بشنوید! ای شما که چشم دارید اما نمی‌بینید، و گوش دارید اما نمی‌شنوید.
22خداوند می‌فرماید: آیا از من نمی‌ترسید؟ آیا در حضور من نمی‌لرزید؟ من دانه‌های شن را بر دریا حد قرار دادم، سدی دائمی که از آن نتواند گذشت. اگرچه امواجش به تلاطم آید، غلبه نتواند یافت؛ و هرچند به خروش آید، از آن تجاوز نتواند کرد.
23اما این قوم را دلی سخت و طغیانگر است؛ آنان روی برتافته، به راه خود رفته‌اند.
24در دل خویش نمی‌گویند: ”بیایید از یهوه خدایمان بترسیم، که باران پاییزی و بهاری را در موسمش عطا می‌کند، و هفته‌های معین به جهت حصاد را برای ما نگاه می‌دارد.“
25خطایای شما این چیزها را دور کرده، و گناهانتان نیکویی را از شما بازداشته است.
26«زیرا در میان قوم من بدکارانی یافت شده‌‌‌اند که همچون صیادان به کمین می‌نشینند، و دامها می‌گسترند تا مردم را صید کنند.
27همچون قفسی پُر از پرنده، خانه‌های ایشان پر از فریب است؛ از همین روست که بزرگ و دولتمند شده‌اند،
28و فربه و آراسته گشته‌اند. کارهای زشتشان را حدی نیست؛ یتیمان را به عدل دادرسی نمی‌کنند تا پیروز شوند، و به دفاع از حق نیازمندان برنمی‌خیزند.
29آیا نباید به سبب این اعمال مجازاتشان کنم؟ آیا نباید خود از چنین قومی انتقام بکشم؟» این است فرمودۀ خداوند.
30چیزی تکان‌دهنده و هولناک در این سرزمین رخ داده است:
31انبیا به دروغ نبوّت می‌کنند، و کاهنان به اقتدار خویش حکم می‌رانند، و قوم من این حالت را دوست می‌دارند، اما در آخر چه خواهید کرد؟

Speaker
متی باب ۱۶

16:1 آنگاه فَریسیان و صَدّوقیان نزد عیسی آمدند تا او را بیازمایند. بدین منظور از او خواستند تا آیتی آسمانی به آنان بنمایاند.
2در پاسخ فرمود: «هنگام غروب، می‌گویید ”هوا خوب خواهد بود، زیرا آسمان سرخ‌فام است،“
3و بامدادان می‌گویید ”امروز هوا بد خواهد شد، زیرا آسمان سرخ و گرفته است.“ شما نیک می‌دانید چگونه سیمای آسمان را تعبیر کنید، امّا از تعبیر نشانه‌های زمانها ناتوانید!
4نسل شرارت‌پیشه و زناکار آیتی می‌خواهند، امّا آیتی به آنها داده نخواهد شد جز آیت یونس نبی.» پس آنها را ترک گفت و به راه خود رفت.
5چون به آن سوی دریا رفتند، شاگردان فراموش کردند با خود نان بردارند.
6عیسی به ایشان گفت: «آگاه باشید و از خمیرمایۀ فَریسیان و صَدّوقیان دوری کنید.»
7پس ایشان در میان خود بحث کرده، می‌گفتند: «با خود نان نیاورده‌ایم.»
8عیسی این را دریافت و به ایشان گفت: «ای سست‌ایمانان، چرا دربارۀ اینکه نان ندارید با هم بحث می‌کنید؟
9آیا هنوز درک نمی‌کنید؟ آیا به یاد ندارید آن پنج نان و پنج هزار تن و چند سبد را که برگرفتید؟
10یا آن هفت نان و چهار هزار تن و چند زنبیل را که برگرفتید؟
11پس چرا درک نمی‌کنید که با شما دربارۀ نان سخن نگفتم؟ بلکه گفتم که از خمیرمایۀ فَریسیان و صَدّوقیان دوری کنید.»
12آنگاه درک کردند که بدیشان دربارۀ تعلیم فَریسیان و صَدّوقیان هشدار داده است، نه دربارۀ خمیرمایۀ نان.
13چون عیسی به نواحی قیصریۀ فیلیپی رسید، از شاگردان خود پرسید: «به گفتۀ مردم، پسر انسان کیست؟»
14آنان پاسخ دادند: «برخی می‌گویند یحیای تعمیددهنده است. بعضی دیگر می‌گویند ایلیا، و عده‌ای نیز می‌گویند اِرمیا یا یکی از پیامبران است.»
15عیسی پرسید: «شما چه می‌گویید؟ به نظر شما من کیستم؟»
16شَمعون پطرس پاسخ داد: «تویی مسیح، پسر خدای زنده!»
17عیسی گفت: «خوشا به حال تو، ای شَمعون، پسر یونا! زیرا این حقیقت را جسم و خون بر تو آشکار نکرد، بلکه پدر من که در آسمان است.
18من نیز می‌گویم که تویی پطرس، و بر این صخره، کلیسای خود را بنا می‌کنم و دروازه‌های هاویه بر آن استیلا نخواهد یافت.
19کلیدهای پادشاهی آسمان را به تو می‌دهم. آنچه بر زمین ببندی، در آسمان بسته خواهد شد و آنچه بر زمین بگشایی، در آسمان گشوده خواهد شد.»
20آنگاه شاگردان خود را منع کرد که به هیچ‌کس نگویند او مسیح است.
21از آن پس عیسی به آگاه ساختن شاگردان خود از این حقیقت آغاز کرد که لازم است به اورشلیم برود و در آنجا از مشایخ و سران کاهنان و علمای دین آزار بسیار ببیند و کشته شود و در روز سوّم برخیزد.
22اما پطرس او را به کناری برد و سرزنش‌کنان گفت: «دور از تو، سرورم! مباد که چنین چیزی هرگز بر تو واقع شود.»
23عیسی روی برگردانیده، به او گفت: «دور شو از من، ای شیطان! تو مانعِ راه منی، زیرا افکار تو انسانی است نه الهی.»
24سپس رو به شاگردان کرد و فرمود: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش برگیرد و از پی من بیاید.
25زیرا هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ امّا هر که به‌خاطر من جان خود را از دست بدهد، آن را باز خواهد یافت.
26انسان را چه سود که تمامی دنیا را بِبَرد، امّا جان خود را ببازد؟ انسان برای بازیافتن جان خود چه می‌تواند بدهد؟
27«زیرا پسر انسان در جلال پدر خود به همراه فرشتگانش خواهد آمد و به هر کس برای اعمالش پاداش خواهد داد.
28آمین، به شما می‌گویم، برخی اینجا ایستاده‌اند که تا پسر انسان را نبینند که در پادشاهیِ خود می‌آید، طعم مرگ را نخواهند چشید.»

Speaker
Suitable For