۱۲ ژوئن

R10612
Category
داوران باب ۱۰ , ۱۱

10:1 پس از اَبیمِلِک، مردی از قبیلۀ یِساکار به نام تولَع، پسر فُوَّه پسر دودو، برای نجات اسرائیل برخاست. تولَع در شامیر در نواحی مرتفع اِفرایِم می‌زیست.
2او بیست و سه سال بر اسرائیل داوری کرد. سپس درگذشت و در شامیر به خاک سپرده شد.
3پس از او، یائیرِ جِلعادی برخاست و بیست و دو سال اسرائیل را داوری کرد.
4یائیر را سی پسر بود، که بر سی الاغ سوار می‌شدند و ایشان را سی شهر در سرزمین جِلعاد بود که تا به امروز حَووت‌یائیر نامیده می‌شوند.
5یائیر درگذشت و در قامون به خاک سپرده شد.
6بنی‌اسرائیل دیگر بار آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آورده، بتهای بَعَل و عَشتاروت، و خدایان اَرام و صیدون و موآب و عَمّونیان و فلسطینیان را عبادت کردند. ایشان خداوند را ترک کرده، او را عبادت ننمودند.
7پس خشم خداوند بر اسرائیل افروخته شده، ایشان را به دست فلسطینیان و عَمّونیان فروخت.
8و آنان در آن سال بر بنی‌اسرائیل ظلم و ستم روا داشتند. بدین‌سان، ایشان هجده سال بر تمامی بنی‌اسرائیل که در آن سوی اردن در زمین اَموریان، واقع در جِلعاد بودند، ستم کردند.
9عَمّونیان از اردن گذشتند تا با یهودا و با بِنیامین و با خاندان اِفرایِم نیز بجنگند. از این رو اسرائیل سخت در تنگی بود.
10آنگاه بنی‌اسرائیل نزد خداوند فریاد برآورده، گفتند: «به تو گناه ورزیده‌ایم، زیرا خدای خود را ترک کرده، بتهای بَعَل را عبادت نمودیم.»
11خداوند به بنی‌اسرائیل گفت: «آیا من شما را از دست مصریان و اَموریان و عَمّونیان و فلسطینیان نرهاندم؟
12صیدونیان و عَمالیقیان و مَعونیان نیز بر شما ستم کردند، و شما نزد من فریاد برآوردید، و من شما را از دست ایشان نجات دادم.
13با این‌همه شما مرا ترک کرده، خدایانِ غیر را عبادت نمودید؛ پس دیگر شما را نجات نخواهم داد.
14بروید و نزد خدایانی که برگزیده‌اید، فریاد برآورید. بگذارید آنها شما را در وقت تنگی نجات دهند.»
15اما بنی‌اسرائیل به خداوند گفتند: «ما گناه ورزیده‌ایم. هر آن‌گونه که در نظرت پسند آید، با ما عمل کن. فقط تمنا داریم امروز ما را رهایی دهی.»
16پس ایشان خدایان بیگانه را از میان خود دور کرده، خداوند را عبادت نمودند، و خداوند دیگر تاب دیدن تیره‌روزیِ اسرائیل را نداشت.
17آنگاه عَمّونیان به جنگ فرا~خوانده شدند و در جِلعاد اردو زدند. بنی‌اسرائیل نیز گرد هم آمده، در مِصفَه اردو زدند.
18مردم، یعنی رهبران جِلعاد، به یکدیگر گفتند: «کیست آن که جنگ با عَمّونیان را آغاز کند؟ او رئیس تمامی ساکنان جِلعاد خواهد بود.»

11:1 و اما یَفتاحِ جِلعادی جنگاوری بود دلاور، ولی مادرش زنی روسپی بود. پدر یفتاح، جِلعاد بود.
2زن جِلعاد برایش پسران زایید. اما چون پسرانِ زن جِلعاد بزرگ شدند، یَفتاح را بیرون رانده، به وی گفتند: «تو را در خاندان پدر ما میراثی نخواهد بود، زیرا که پسر زنِ دیگر هستی.»
3پس یَفتاح از نزد برادران خود گریخت و در زمین طوب ساکن شد. و مردان فرومایه گرد یَفتاح جمع شده، با او بیرون می‌رفتند.
4پس از چندی، عَمّونیان با اسرائیل وارد جنگ شدند.
5و چون عَمّونیان با اسرائیل وارد جنگ شدند، مشایخ جِلعاد رفتند تا یَفتاح را از زمین طوب بیاورند.
6و به یَفتاح گفتند: «بیا و سردار ما باش تا با عَمّونیان بجنگیم.»
7اما یَفتاح به مشایخ جِلعاد گفت: «مگر شما از من بیزار نبودید و مرا از خانۀ پدرم بیرون نراندید؟ چرا حال که در تنگی هستید، نزد من آمده‌اید؟»
8مشایخ جِلعاد به یَفتاح گفتند: «در هر صورت، حال به تو روی آورده‌ایم تا همراه ما آمده، با عَمّونیان بجنگی و رئیس ما و تمامی ساکنان جِلعاد باشی.»
9یَفتاح به مشایخ جِلعاد گفت: «اگر مرا برای جنگیدن با عَمّونیان به خانه بازگرداندید و خداوند ایشان را به دست من تسلیم کرد، آیا به‌واقع من رئیس شما خواهم بود؟»
10مشایخ جِلعاد به یَفتاح گفتند: «خداوند میان ما شاهد باشد: براستی مطابق آنچه گفتی عمل خواهیم کرد.»
11پس یَفتاح همراه مشایخ جِلعاد رفت، و قومْ او را رئیس و سردار خود ساختند. و یَفتاح تمام سخنان خود را در حضور خداوند در مِصفَه بیان کرد.
12آنگاه یَفتاح قاصدان نزد پادشاه عَمّونیان فرستاده، گفت: «با من چه خصومتی داری که آمده‌ای تا با سرزمین من بجنگی؟»
13پادشاه عَمّونیان به قاصدان یَفتاح گفت: «از آن سبب که اسرائیل، آنگاه که از مصر بیرون آمدند، زمینهای مرا از رود اَرنون تا رود یَبّوق و رود اردن گرفتند. پس حال آنها را در صلح و سلامت بازپس دهید.»
14یَفتاح دیگر بار قاصدان نزد پادشاه عَمّونیان فرستاد،
15و آنها به وی گفتند: «یَفتاح چنین می‌گوید: اسرائیل زمین موآب یا زمین عَمّونیان را تصرف نکرد،
16بلکه هنگامی که از مصر بیرون آمد، از بیابان عبور کرده، به دریای سرخ و سپس به قادِش رسید.
17آنگاه قاصدان نزد پادشاه اَدوم فرستاد، که گفتند: ”تمنا داریم اجازه دهی از زمین تو عبور کنیم.“ ولی پادشاه اَدوم گوش نگرفت. به همین‌سان قاصدان نزد پادشاه موآب فرستاد، اما او نیز راضی نشد. پس اسرائیل در قادِش ماند.
18«سپس ایشان از راه بیابان سفر کرده، زمین اَدوم و زمین موآب را دور زدند و به جانب شرقی زمین موآب رسیده، در آن سوی رود اَرنون اردو زدند. اما وارد قلمرو موآب نشدند، زیرا رود اَرنون، سرحدِ موآب بود.
19آنگاه اسرائیل قاصدان نزد سیحون پادشاه اَموریان که در حِشبون حکم می‌راند فرستاده، به او گفت: ”تمنا داریم رخصت دهی از زمین تو عبور کرده، به مکان خود برویم.“
20اما سیحون به اسرائیل اعتماد نکرد تا از قلمرو او بگذرند، بلکه تمامی مردان خود را گرد آورد و در یَهصَه اردو زده، با اسرائیل جنگید.
21اما یهوه خدای اسرائیل، سیحون و تمامی مردانش را به دست اسرائیل تسلیم کرد، و اسرائیلیان ایشان را شکست دادند. بدین ترتیب، اسرائیل تمامی زمینهای اَموریانی را که در آن دیار ساکن بودند متصرف شدند،
22و تمام قلمرو اَموریان را، از اَرنون تا یَبّوق، و از بیابان تا رود اردن، تصرف کردند.
23«پس حال که یهوه خدای اسرائیل، اَموریان را از پیشِ روی قوم خود اسرائیل رانده است، آیا تو زمینهای ایشان را به تصرف درمی‌آوری؟
24آیا تو آنچه را که خدایت کِموش به تو ببخشد، متصرف نمی‌شوی؟ ما نیز زمینهای هر که را یهوه خدایمان از برابر ما براند، به تصرف درمی‌آوریم.
25آیا تو از بالاق پسر صِفّور پادشاه موآب بهتری؟ آیا او هرگز با اسرائیل مشاجره کرد، یا با ایشان جنگید؟
26اسرائیل سیصد سال در حِشبون و توابعش، و عَروعیر و توابعش، و نیز در تمامی شهرهای کنارۀ اَرنون ساکن بوده است. چرا در آن مدت آن زمینها را نرهانیدید؟
27من به تو گناهی نورزیده‌ام، و تو بر من بدی روا می‌داری که با من می‌جنگی. خداوندِ داور، امروز میان بنی‌اسرائیل و بنی‌عَمّون داوری کند.»
28اما پادشاه عَمّونیان به پیامی که یَفتاح برایش فرستاده بود، گوش نسپرد.
29آنگاه روح خداوند بر یَفتاح آمد، و او از جِلعاد و مَنَسی گذشته، از مِصفَۀ جِلعاد عبور کرد، و از مِصفَۀ جِلعاد به سوی عَمّونیان رفت.
30و یَفتاح برای خداوند نذر کرده، گفت: «اگر به‌واقع عَمّونیان را به دست من تسلیم کنی،
31آنگاه وقتی به سلامت از نزد عَمّونیان بازگردم، هر چه از درِ خانه‌ام به استقبال من بیرون آید از آنِ خداوند خواهد بود، و آن را به عنوان قربانی تمام‌سوز تقدیم خواهم کرد.»
32پس یَفتاح به سوی عَمّونیان رفت تا با ایشان بجنگد، و خداوند ایشان را به دست وی تسلیم کرد،
33و او ایشان را از عَروعیر تا نزدیکی مینّیت، یعنی بیست شهر، و تا آبِل‌کِرامیم، شکستی عظیم داد. بدین‌سان عَمّونیان به حضور بنی‌اسرائیل مغلوب شدند.
34چون یَفتاح به خانۀ خود در مِصفَه بازگشت، اینک دخترش با دف و رقص به پیشبازش بیرون آمد. او تنها فرزند یَفتاح بود، و یَفتاح جز او پسر یا دختری نداشت.
35چون یَفتاح او را دید، جامۀ خویش دریده، گفت: «آه ای دخترم! مرا بسیار نگون‌بخت ساختی و از آزاردهندگانم شدی، زیرا که دهان خویش نزد خداوند گشودم و نمی‌توانم آن را بازپس‌گیرم.»
36دختر به او گفت: «ای پدرم، تو دهان خویش نزد خداوند گشوده‌ای، پس موافق آنچه از دهانت بیرون آمد، با من عمل کن، زیرا خداوند انتقام تو را از دشمنانت عَمّونیان ستانده است.»
37سپس خطاب به پدر خود گفت: «بگذار برایم چنین شود: دو ماه مرا مهلت ده تا به کوهها رفته، با دوستانم برای بکارت خود بگریم.»
38یَفتاح گفت: «برو.» و برای دو ماه او را روانه کرد. پس دختر رفت و با دوستانش بر کوهها برای بکارت خود گریست.
39و در پایان دو ماه نزد پدر خود بازگشت، و او مطابق نذری که کرده بود، با وی عمل کرد. آن دختر مردی را نشناخته بود. بدین ترتیب در اسرائیل رسم شد
40که هر سال دختران اسرائیل می‌رفتند و چهار روز در سال یاد دختر یَفتاح جِلعادی را گرامی می‌داشتند.

Speaker
اشعیا باب ۳۶

36:1 در چهاردهمین سال سلطنت حِزِقیای پادشاه، سنحاریب پادشاه آشور به تمامی شهرهای حصاردار یهودا حمله آورد و آنها را متصرف شد.
2پادشاه آشور نمایندۀ خود را با لشکری عظیم از لاکیش به اورشلیم نزد حِزِقیای پادشاه فرستاد، و او در کنار قنات آبگیرِ بالایی بر سر راه مزرعۀ رختشورها توقف کرد.
3پس اِلیاقیم پسر حِلقیا رئیس امور دربار، شِبنا کاتبِ دربار و یوآخِ وقایع‌نگار پسر آساف نزد او بیرون آمدند.
4نمایندۀ پادشاه آشور بدیشان گفت: «به حِزِقیا بگویید: ”شاهِ کبیر، پادشاه آشور، چنین می‌فرماید: این اطمینان تو بر چه پایه‌ای استوار است؟
5آیا گمان می‌کنی سخنان پوچ می‌تواند جایگزین تدبیر جنگی و قدرت سپاهیگری شود؟ اکنون بر چه کسی توکل بسته‌ای که اینچنین بر من شوریده‌ای؟
6اینک تو بر مصر، آن نی در هم شکسته توکل بسته‌ای که هر که بر آن تکیه زند و آن را عصای دست خویش سازد، به دستش فرو~رود و مجروحش سازد! آری، هر که بر فرعون پادشاه مصر امید بندد، سرانجامش جز این نخواهد بود!
7و اگر مرا بگویی: ’ما بر یهوه خدای خود توکل داریم،‘ آیا او همان نیست که حِزِقیا مکانهای بلند و مذبحهایش را از بین برده و به یهودا و اورشلیم می‌گوید: ’باید تنها در برابر این مذبح پرستش کنید‘؟
8پس حال، بیا و با سرورم پادشاه آشور شرطی ببند: من دو هزار اسب به تو می‌دهم، اگر خود بتوانی سواران بر آنها بگماری!
9پس چگونه می‌خواهی حتی یک افسر ساده از کوچکترین خادمان سرورم را عقب برانی، در حالی که به جهت ارابه‌‌‌ها و سواران به مصر امید بسته‌ای؟
10وانگهی، آیا من بدون فرمان خداوند برای نابودی این سرزمین برآمده‌ام؟ خداوند خود مرا فرموده تا بر این سرزمین برآیم و آن را نابود کنم.“»
11آنگاه اِلیاقیم، شِبنا و یوآخ به نمایندۀ پادشاه گفتند: «تمنا داریم با خادمان خود به زبان آرامی سخن بگویی، زیرا آن را می‌فهمیم. به زبان یهودیان با ما سخن مگوی، مبادا مردمِ بالای دیوار شهر سخنانت را بشنوند.»
12اما نمایندۀ پادشاه آشور گفت: «مگر سرورم مرا فرستاده تا تنها با تو و سرورت سخن بگویم و با مردمی که بر دیوار شهر نشسته‌اند خیر؟ مگر نه این است که آنان نیز همراه شما مدفوع خود را خواهند خورد و ادرار خویش را خواهند نوشید؟»
13آنگاه ایستاد و به بانگ بلند به زبان یهودیان گفت: «کلام شاهِ کبیر، پادشاه آشور را بشنوید!
14پادشاه چنین می‌فرماید: ”مگذارید حِزِقیا شما را بفریبد، زیرا او نمی‌تواند شما را برهاند.
15سخن حِزِقیا را که می‌گوید: ’خداوند به‌یقین ما را خواهد رهانید و این شهر به دست پادشاه آشور نخواهد افتاد،‘ باور مکنید و اجازه ندهید شما را به توکل بر خداوند وادارد.
16آری، به حِزِقیا گوش مگیرید. زیرا پادشاه آشور چنین می‌گوید: با من صلح کنید و به جانب من بیرون آیید، تا هر کس از تاک و درخت انجیر خود بخورد و از آبِ چاه خویش بنوشد،
17تا آنگاه که بیایم و شما را به سرزمینی برم همچون سرزمین خودتان، سرشار از غَله و شراب تازه، و نان و تاکستان!
18مبادا حِزِقیا شما را فریفته، بگوید: ’یهوه ما را خواهد رهانید.‘ آیا تا کنون هیچ‌یک از خدایان قومهای جهان توانسته است سرزمین خود را از چنگ پادشاه آشور برهاند؟
19کجایند خدایانِ حَمات و اَرفاد؟ خدایان سِفاروایِم؟ آیا آنها توانستند سامِرِه را از دست من برهانند؟
20از همۀ خدایانِ این ممالک، کدام‌یک تا به حال توانسته است سرزمین خویش را از دست من برهاند که حال یهوه بخواهد اورشلیم را از چنگ من نجات بخشد؟“»
21اما آنها سکوت کردند و پاسخی ندادند، زیرا پادشاه بدیشان فرمان داده بود که: «او را پاسخ مدهید.»
22آنگاه اِلیاقیم پسر حِلقیا که رئیس امورِ دربار بود، و شِبنا کاتبِ دربار و یوآخِ وقایع‌نگار پسر آساف با جامه‌های دریده نزد حِزِقیا آمدند و سخنان نمایندۀ آشور را به او بازگفتند.

Speaker
اول پطروس باب ۲

2:1 پس هر نوع کینه، و هر گونه مکر و ریا و حسد، و هر قِسم بدگویی را از خود برانید
2و همچون نوزادگان، مشتاق شیر خالصِ روحانی باشید تا به مدد آن برای نجات نمو کنید،
3اگر براستی چشیده‌اید که خداوند مهربان است.
4با نزدیک شدن به او، یعنی به آن سنگ زنده که آدمیان رد کرده‌اند امّا نزد خدا برگزیده و گرانبهاست،
5شما نیز چون سنگهای زنده به صورت عمارتی روحانی بنا می‌شوید تا کاهنانی مقدّس باشید و به واسطۀ عیسی مسیح، قربانیهای روحانی مقبول خدا را تقدیم کنید.
6زیرا در کتب مقدّس آمده است که:‏ «اینک در صَهیون سنگی می‌نهم، سنگ زاویۀ برگزیده و گرانبها؛ آن که بر او توکّل کند سرافکنده نگردد.»
7این سنگ برای شما که ایمان آورده‌اید، گرانبهاست؛ امّا آنان را که ایمان نیاورده‌اند، «سنگی که معماران رد کردند مهمترین سنگ بنا شده است،»
8و نیز، «سنگی که سبب لغزش شود، و صخره‌ای که موجب سقوط گردد.» اینان می‌لغزند چون کلام را فرمان نمی‌برند، که این بر ایشان مقدّر گشته است.
9امّا شما ملتی برگزیده و مملکتی از کاهنان و امّتی مقدّس و قومی که ملک خاص خداست هستید، تا فضایل او را اعلام کنید که شما را از تاریکی به نور حیرت‌انگیز خود فرا~خوانده است.
10پیش از این قومی نبودید، امّا اکنون قوم خدایید؛ زمانی از رحمت محروم بودید، امّا اکنون رحمت یافته‌اید.
11ای عزیزان، از شما تمنا دارم چون کسانی که در این جهان بیگانه و غریبند، از امیال نفسانی که با روح شما در ستیزند، بپرهیزید.
12کردارتان در میان بی‌ایمانان چنان پسندیده باشد که هرچند شما را به بدکاری متهم کنند، با مشاهدۀ اعمال نیکتان، خدا را در روز دیدارش، تمجید نمایند.
13به‌خاطر خداوند، تسلیم هر منصبی باشید که در میان انسانها مقرر گشته است، خواه پادشاه که مافوق همه است،
14و خواه والیان، که مأمور اویند تا بدکاران را کیفر دهند و نیکوکاران را تحسین کنند.
15زیرا خواست خدا این است که با کردار نیک خود، جهالت مردم نادان را خاموش سازید.
16همچون آزادگان زندگی کنید، امّا آزادی خود را پوششی برای شرارت مسازید، بلکه چون غلامان خدا زندگی کنید.
17همگان را حرمت بدارید، برادران را محبت کنید، از خدا بترسید و به پادشاه احترام بگذارید.
18ای غلامان، با کمال احترام تسلیم اربابان خود باشید، نه فقط تسلیم نیکان و مهربانان، بلکه کج‌خُلقان نیز.
19زیرا پسندیده است که کسی از آن رو که چشم بر خدا دارد، چون به ناحق رنج کشد، دردها را تحمل کند.
20امّا اگر به سبب کار خلاف تنبیه شوید و تحمّل کنید، چه جای فخر است؟ حال آنکه اگر نیکویی کنید و در عوض رنج ببینید و تحمّل کنید، نزد خدا پسندیده است.
21چه، برای همین فرا~خوانده شده‌اید، زیرا مسیح برای شما رنج کشید و سرمشقی گذاشت تا بر آثار قدمهای وی پا نهید.
22«او هیچ گناه نکرد، و فریبی در دهانش یافت نشد.»
23چون دشنامش دادند، دشنام پس نداد؛ و آنگاه که رنج کشید، تهدید نکرد، بلکه خود را به دست داور عادل سپرد.
24او خودْ گناهان ما را در بدن خویش بر دار حمل کرد، تا برای گناهان بمیریم و برای پارسایی زیست کنیم، همان که به زخمهایش شفا یافته‌اید.
25زیرا همچون گوسفندان گمراه شده بودید، امّا اکنون به سوی شبان و ناظر جانهایتان بازگشته‌اید.

Speaker
Suitable For