۱۱ می

R10511
Category
تثنیه باب ۲۸

28:1 «و اگر صدای یهوه خدای خویش را به‌دقّت بشنوید و به هوش باشید تا تمامی فرمانهایی را که من امروز به شما امر می‌فرمایم به جای آورید، آنگاه یهوه خدایتان شما را بر همۀ قومهای جهان برتری خواهد بخشید.
2آری، اگر صدای یهوه خدای خویش را بشنوید، تمامی این برکات بر شما خواهد آمد و از شما پیشی خواهد گرفت:
3در شهر، مبارک و در صحرا نیز مبارک خواهید بود.
4ثمرۀ رَحِم شما و ثمر زمینتان و ثمرۀ چارپایانتان، یعنی گوساله‌های رمه و بره‌های گلۀ شما، مبارک خواهد بود.
5سبد شما و ظرف خمیرتان مبارک خواهد بود.
6ورودتان مبارک خواهد بود و خروجتان نیز مبارک.
7«خداوند دشمنانتان را که بر ضد شما برخیزند، در برابر شما مغلوب خواهد ساخت. از یک راه بر شما حمله خواهند آورد و از هفت راه از برابرتان خواهند گریخت.
8خداوند در انبارهای شما و در هرآنچه دست خود را بدان دراز کنید، برکت را امر خواهد فرمود، و شما را در سرزمینی که یهوه خدایتان به شما می‌دهد، مبارک خواهد ساخت.
9و اگر فرمانهای یهوه خدای خود را به جای آرید و در راههای او گام بردارید، خداوند چنانکه برایتان سوگند خورد، شما را برای خود به عنوان قومی مقدس استوار خواهد ساخت.
10آنگاه همۀ قومهای جهان خواهند دید که شما به نام یهوه خوانده می‌شوید، و از شما خواهند ترسید.
11و خداوند شما را در ثمرۀ رَحِمتان و ثمرۀ چارپایانتان و ثمر زمینتان، در سرزمینی که خداوند برای پدرانتان سوگند خورد به شما بدهد، به فراوانی خواهد افزود.
12خداوند خزانۀ نیکوی خود یعنی آسمان را به روی شما خواهد گشود تا باران را در موسمش بر سرزمین شما بباراند و همۀ دسترنجتان را برکت دهد. به قومهای بسیار قرض خواهید داد، اما خود قرض نخواهید گرفت.
13خداوند شما را سَر خواهد ساخت، نه دُم، و همواره بالا خواهید رفت نه پائین، به شرطی که فرمانهای یهوه خدای خویش را که من امروز به شما امر می‌فرمایم بشنوید و به هوش باشید تا آنها را به جای آورید،
14و از هیچ‌یک از سخنانی که من امروز به شما امر می‌فرمایم به راست یا چپ منحرف مشوید، تا خدایانِ غیر را پیروی کرده، آنها را عبادت کنید.
15«اما اگر صدای یهوه خدای خویش را نشنوید، تا به هوش بوده، تمامی فرمانها و فرایض او را که من امروز به شما امر می‌فرمایم به جای آورید، آنگاه همۀ این لعنتها بر شما خواهد آمد و از شما پیشی خواهد گرفت.
16در شهر، ملعون و در صحرا نیز ملعون خواهید بود.
17سبد شما و ظرف خمیرتان زیر لعنت خواهد بود.
18ثمرۀ رَحِم شما و ثمر زمینتان و گوساله‌های رمه و بره‌های گلۀ شما زیر لعنت خواهد بود.
19ورودتان زیر لعنت خواهد بود و خروجتان نیز زیر لعنت.
20«به هر کاری که دست بزنید، خداوند لعنت و پریشانی و درماندگی بر شما خواهد فرستاد، تا اینکه به سبب شرارت اعمال خود به‌زودی هلاک شوید، از آن رو که مرا ترک کردید.
21خداوند بر شما بلا خواهد فرستاد تا شما را از سرزمینی که برای تصرفش بدان داخل می‌شوید، به تمامی هلاک سازد.
22خداوند شما را به بیماری جانکاه و تب و التهاب و باد سوزان و خشکسالی و آفت و خوره خواهد زد. این بلایا شما را تعقیب خواهد کرد تا هلاک شوید.
23آسمانِ بالای سرِ شما به برنج بدل خواهد شد و زمینِ زیر پایتان به آهن.
24خداوند باران سرزمین شما را به گَرد بدل خواهد کرد و از آسمان غبار بر شما خواهد بارید تا هلاک شوید.
25«خداوند شما را در برابر دشمنانتان مغلوب خواهد ساخت. از یک راه بر دشمن حمله خواهید برد و از هفت راه از برابرشان خواهید گریخت، و مایۀ بُهت و وحشت تمامی ممالک جهان خواهید شد.
26اجساد شما خوراک پرندگان آسمان و وحوش زمین خواهد شد، و کسی نخواهد بود که آنها را دور کند.
27خداوند شما را به دملهای مصر و غُدّه‌ها و زخمهای چرکین و خارش که از آنها شفا نتوانید یافت، مبتلا خواهد کرد.
28او شما را به دیوانگی و نابینایی و پریشانیِ فکر دچار خواهد ساخت.
29به هنگام ظهر همچون نابینایان کورانه راه خواهید رفت و در راههای خود کامیاب نخواهید شد. همواره تحت ظلم و غارت خواهید بود و نجات‌دهنده‌ای نخواهد بود.
30زنی را نامزد خواهید کرد و دیگری با او همبستر خواهد شد. خانه‌ای بنا خواهید کرد و خود در آن ساکن نخواهید شد. تاکستانی غرس خواهید نمود و خود از میوه‌اش بهره‌مند نخواهید شد.
31گاو ‌شما در برابر دیدگانتان سر بریده خواهد شد و خود چیزی از آن نخواهید خورد. الاغ شما در برابر چشمتان به غارت خواهد رفت و آن را پس نخواهید گرفت. گوسفندان شما به دشمنانتان داده خواهد شد، و نجات‌دهنده‌ای برای شما نخواهد بود.
32پسران و دخترانتان به قومی دیگر داده خواهند شد، و تمامی روز چشم به راهشان بوده، از فرط انتظار کاهیده خواهید شد، اما کاری از دستتان بر نخواهد آمد.
33محصول زمین و تمامی دسترنجتان را قومی که نمی‌شناسید خواهند خورد، و همواره بر شما ظلم و ستم خواهد رفت،
34چندان که از آنچه به چشمان خود می‌بینید دیوانه خواهید شد.
35خداوند زانوان و ساق پاهای شما را به دُمَلهای دردناک که از آن شفا نتوانید یافت دچار خواهد ساخت که از کف پا تا فرق سر شما را خواهد گرفت.
36«خداوند شما و پادشاهی را که بر خود نصب می‌کنید نزد قومی خواهد برد که نه خودتان شناخته‌اید، نه پدرانتان. آنجا خدایانِ غیر را از چوب و سنگ عبادت خواهید کرد.
37و در میان تمامی قومهایی که خداوند شما را به میان آنها خواهد برد، مایۀ وحشت و درس عبرت و اسبابِ تمسخر خواهید بود.
38بذر بسیار به مزرعه خواهید برد، ولی محصول اندک گِرد خواهید آورد، زیرا که ملخ آن را خواهد خورد.
39تاکستانها غرس خواهید کرد و برای آنها زحمت خواهید کشید، ولی شراب آنها را نخواهید نوشید و انگورشان را نخواهید چید، زیرا کِرم آن را خواهد خورد.
40در سرتاسر قلمرو شما درختان زیتون خواهد بود، ولی خود را به روغن آنها تدهین نخواهید کرد، زیرا زیتونتان نارس فرو~خواهد ریخت.
41پسران و دختران خواهید داشت ولی از آنِ شما نخواهند بود، چراکه به اسارت خواهند رفت.
42همۀ درختان و حاصل زمینتان را ملخ تصرف خواهد کرد.
43غریبی که در میان شما زندگی می‌کند بالاتر و بالاتر از شما صعود خواهد کرد، ولی شما پایین‌تر و پایین‌تر نزول خواهید کرد.
44او به شما قرض خواهد داد ولی شما به او قرض نخواهید داد. او سَر خواهد بود و شما دُم.
45«همۀ این لعنتها بر شما نازل خواهد شد و شما را تعقیب کرده، از شما پیشی خواهد گرفت، تا اینکه نابود شوید؛ از آن رو که صدای یهوه خدای خویش را نشنیدید تا فرمانها و فرایضی را که به شما امر فرمود، نگاه دارید.
46این لعنتها تا به ابد آیت و علامت بر ضد شما و نسل شما خواهد بود.
47حال که یهوه خدای خویش را به سبب وفور نعمت، شادمانه و با خوشی دل خدمت نکردید،
48دشمنان خویش را که خداوند بر ضد شما خواهد فرستاد، در گرسنگی و تشنگی و عریانی و نیازمندیِ تمام بندگی خواهید کرد. و او یوغِ آهنین بر گردن شما خواهد نهاد تا هلاکتان کند.
49خداوند از دوردستها، یعنی از کرانۀ جهان، قومی را که چون عقاب فرود می‌آید بر شما خواهد آورد، قومی را که زبانش را نمی‌فهمید،
50قومی با سیمای خشن که پیران را حرمت نمی‌دارند و بر جوانان رحم نمی‌کنند.
51آنان نسل چارپایانتان و محصول زمینتان را خواهند خورد، تا اینکه هلاک شوید. و برای شما از غله و شراب و روغن و از گوساله‌های رمۀ شما و بره‌های گلۀ شما هیچ برجا نخواهند نهاد تا شما را هلاک کنند.
52«آنها شما را در تمامی شهرهایتان محاصره خواهند کرد، تا دیوارهای بلند و مستحکم شما که بر آنها اعتماد داشتید، در سرتاسر سرزمین شما فرو~ریزد. آری، آنها شما را در تمامیِ شهرهایتان در سرتاسر سرزمینی که یهوه خدایتان به شما می‌دهد، محاصره خواهند کرد.
53در زمان محاصره و تنگی، که دشمنان بدان عرصه را بر شما بس تنگ خواهند کرد، ثمرۀ بطن خویش، یعنی گوشت پسران و دختران خود را که یهوه خدایتان به شما داده است، خواهید خورد.
54مردی که در بیشترین ناز و نعمت در میان شما زیسته است، از برادر خود و از زن هم‌آغوش خویش و بچه‌هایش که هنوز زنده‌اند خوراک را مضایقه خواهد کرد،
55تا آن حد که از گوشت تن بچه‌های خود که می‌خورَد به هیچ‌یک از آنان نخواهد داد، از آن رو که در زمان محاصره و تنگی که دشمنان بدان عرصه را بر شما در تمامی شهرهایتان تنگ خواهند کرد، دیگر چیزی برای او باقی نخواهد ماند.
56و زنی که در بیشترین ناز و نعمت در میان شما زیسته است، همان که از فرط ناز و نعمت حتی از نهادنِ کفِ پای خود بر زمین اِکراه داشت، از شوهر هم‌آغوش خود و پسر و دخترش مضایقه خواهد داشت،
57و جُفتِ نوزادی را که از شکمش بیرون آمده و نوزادی را که زاده است از ایشان پنهان خواهد ساخت تا خود به تنهایی آنها را بخورد، چراکه در زمان محاصره و تنگی که دشمنان بدان عرصه را در شهرهایتان بر شما تنگ خواهند کرد، چیز دیگری نخواهد داشت.
58«اگر کلمات این شریعت را که در این کتاب نوشته شده است به‌دقّت به جای نیاورید و از این نام مجید و مَهیب، یعنی یهوه خدایتان نترسید،
59آنگاه خداوند بر شما و بر نسل شما بلایای عجیب خواهد فرستاد، بلایای شدید و طولانی، و بیماریهای سخت و مزمن.
60او تمامی بیماریهای مصر را که از آنها در هراس بودید بر شما باز خواهد آورد، و آنها شما را رها نخواهد کرد.
61و همۀ بیماریها و همۀ بلایایی را نیز که در این کتاب شریعت نوشته نشده است، خداوند بر شما نازل خواهد کرد، تا هلاک شوید.
62از شما که چون ستارگان آسمان بی‌شمار بودید، جز شماری اندک باقی نخواهد ماند، زیرا که صدای یهوه خدای خود را نشنیدید.
63و همان‌گونه که خداوند از احسان در حق شما و افزودنتان شادمان بود، به همان‌سان از هلاک ساختن و نابود کردنتان شادمان خواهد شد. و شما از سرزمینی که رهسپار تصرفِ آنید، ریشه‌کن خواهید شد.
64«و خداوند شما را در میان تمامی قومها، از یک کران زمین تا کران دیگر، پراکنده خواهد ساخت. در آنجا خدایانِ غیر را از چوب و سنگ، که نه خود می‌شناختید و نه پدرانتان، عبادت خواهید کرد.
65در میان آن قومها روی آسایش نخواهید دید و برای کف پایتان جای استراحت نخواهید یافت، بلکه خداوند در آنجا به شما دل لرزان و چشمان کم‌سو و روح پژمرده خواهد داد.
66جان شما پیش رویتان معلق خواهد بود و شب و روزِ شما در ترس سپری خواهد شد و از زنده ماندن خود مطمئن نخواهید بود.
67به سبب هراسی که به دل خواهید داشت و چیزهایی که به چشم خواهید دید، صبحگاهان خواهید گفت: ”کاش که شب می‌شد!“ و شامگاهان خواهید گفت: ”کاش که صبح فرا~می‌رسید!“
68و خداوند شما را با کشتیها از همان راهی که گفتم دیگر آن را نخواهید دید به مصر باز خواهد گردانید، و در آنجا خویشتن را برای غلامی و کنیزی به دشمنانتان خواهید فروخت، اما خریداری نخواهد بود.»

Speaker
غزل سلیمان باب ۸

8:1 کاش مرا همچون برادری می‌بودی که از سینۀ مادرم شیر خورده است، آنگاه چون تو را در بیرون می‌یافتم، می‌بوسیدم، و کسی بر من به دیدۀ حقارت نمی‌نگریست.
2تو را هدایت می‌کردم و به خانۀ مادرم می‌بردم، همان که مرا زندگی آموخته است؛ تو را شرابِ عطرآگین می‌دادم تا بیاشامی، و از عَصیر انار خویش به تو می‌نوشاندم.
3دست چپش زیر سَرِ من است، و به دست راستش مرا در آغوش کشیده.
4ای دختران اورشلیم، شما را قسم می‌دهم، که عشق را تا سیر نگشته، زحمت مرسانید و بازمدارید!
5این کیست که از بیابان برمی‌آید، تکیه زده بر دلداده‌اش؟
6مرا چون خاتم بر دلت بگذار، و چون مُهری بر بازویت، زیرا که عشق همچون مرگ نیرومند است، و شور عاشقانه، ستمکیش چون گور. شعله‌هایش، شعله‌های آتش است؛ شعله‌های سرکشِ آتش!
7آبهای بسیار عشق را خاموش نتواند کرد، و سیلاب‌ها آن را فرو~نتواند نشانید! اگر کسی همۀ دار و ندار خویش نیز به پای عشق ریزَد، به چیزی شمرده نخواهد شد!
8ما را خواهر کوچکی است، که سینه‌هایش هنوز برنیامده است. به روز خواستگاریش، برای او چه توانیم کرد؟
9اگر دیوار بود، بر آن برجها از نقره می‌ساختیم؛ و اگر دروازه بود، آن را به چوب سرو می‌آراستیم!
10من دیوارم، و سینه‌هایم همچون برجهاست؛ از این رو در چشم او، حامل سعادتمندی گشته‌ام.
11سلیمان را تاکستانی بود در بَعَل‌هامون؛ تاکستان را به اجاره‌داران سپرد، تا هر یک هزار سکۀ نقره در ازای میوۀ آن بپردازند.
12تاکستان من از آنِ من است، هزار سکۀ نقره از آن تو، ای سلیمان، و دویست سکه از آنِ اجاره‌دارانِ میوه‌اش.
13ای تو که در باغها مسکن داری، دوستان خواهان شنیدن آواز تواند؛ بگذار من بشنوم!
14بشتاب، ای دلدادۀ من، و همچون غزال یا بچه‌آهویی باش بر کوه‌های عطریات!

Speaker
اعمال رسولان باب ۲۵ , ۲۶

25:1 فِستوس سه روز پس از ورود به ولایت خود، از قیصریه به اورشلیم رفت.
2آنجا سران کاهنان و بزرگان قوم یهود در برابر او حاضر شدند و اتهامات خود را علیه پولس عرضه داشتند.
3آنها به‌اصرار از فِستوس خواستند بر ایشان مِنّت نهاده، پولس را به اورشلیم بفرستد، زیرا در کمین بودند تا او را در راه به قتل رسانند.
4امّا فِستوس در پاسخ گفت: «پولس در قیصریه در بازداشت است و من خود قصد دارم به‌زودی به آنجا بروم.
5کسانی از شما که در مقام رهبری هستند، می‌توانند همراه من بیایند تا چنانچه از این مرد خطایی سر زده باشد، شکایت خود را علیه او مطرح کنند.»
6فِستوس پس از حدود هشت تا ده روز که با آنها بود، به قیصریه بازگشت، و روز بعد، محکمه را تشکیل داد و امر کرد پولس را بیاورند.
7چون پولس وارد شد، یهودیانی که از اورشلیم آمده بودند، گِردش ایستادند و اتهامات سنگینِ بسیار بر او وارد کردند، امّا نتوانستند آنها را ثابت کنند.
8سپس، پولس در دفاع از خود گفت: «من به شریعت یهود یا معبد یا قیصر هیچ خطایی نکرده‌ام.»
9فِستوس که می‌خواست مِنّتی بر یهودیان بنهد، به پولس گفت: «آیا می‌خواهی به اورشلیم بروی تا در آنجا برای این اتهامات در حضور من محاکمه شوی؟»
10پولس پاسخ داد: «هم‌اکنون در محکمۀ قیصر ایستاده‌ام که در آن می‌باید محاکمه شوم. شما خود به خوبی آگاهید که من هیچ جرمی نسبت به یهود مرتکب نشده‌ام.
11حال اگر خطایی کرده‌ام یا عملی مستوجب مرگ از من سر زده است، از مردن ابایی ندارم. امّا اگر اتهاماتی که اینان بر من می‌زنند، پایه و اساسی ندارد، هیچ‌کس نمی‌تواند مرا به دستشان تسلیم کند. از قیصر دادخواهی می‌کنم.»
12فِستوس پس از مشورت با اعضای شورای خود اعلام کرد: «از قیصر دادخواهی می‌کنی؟ پس به حضور قیصر خواهی رفت!»
13پس از گذشت چند روز، آگْریپاسِ پادشاه و بِرنیکی برای خوشامدگویی به فِستوس، به قیصریه آمدند.
14چون روزهایی چند در آنجا می‌ماندند، فِستوس قضیۀ پولس را با پادشاه در میان گذاشت و گفت: «در اینجا مردی هست که فِلیکْس او را در زندان نگاه داشته است.
15وقتی به اورشلیم رفتم، سرانِ کاهنان و مشایخ یهود اتهاماتی بر او وارد کردند و خواستار محکومیتش شدند.
16«به آنها گفتم رومیان را رسم نیست که متهمی را تسلیم کنند، پیش از آنکه با مدّعیانش روبه‌رو شود و بتواند در مقابل اتهامات، از خود دفاع کند.
17چون در اینجا گرد آمدند، درنگ نکردم بلکه روز بعد، محکمه را بر پا داشتم و دستور دادم او را به حضور بیاورند.
18چون مدّعیانش برخاستند تا سخن بگویند، او را به هیچ‌یک از اتهاماتی که من انتظار داشتم، متهم نکردند.
19بلکه بر سر چند نکته در خصوص دین خود و عیسی نامی که مرده و پولس ادعا می‌کرد زنده است، جرّ و بحث کردند.
20من که نمی‌دانستم چگونه باید به چنین مسائلی رسیدگی کرد، از او پرسیدم آیا مایل است به اورشلیم برود تا در آنجا برای این اتهامات محاکمه شود.
21چون پولس از قیصر دادخواهی کرده، خواست تا صدور رأیِ او در حبس بماند، دستور دادم نگاهش بدارند، تا روزی که وی را نزد قیصر بفرستم.»
22آگْریپاس به فِستوس گفت: «مایلم خودْ سخنانش را بشنوم.» گفت: «فردا خواهید شنید.»
23روز بعد، آگْریپاس و بِرنیکی با شوکتی عظیم آمدند و همراه با فرماندهان نظامی و مردان سرشناسِ شهر وارد تالار عام شدند. به دستور فِستوس، پولس را به حضور آوردند.
24فِستوس گفت: «ای آگْریپاسِ پادشاه، و ای همۀ حضار! تمامی جامعۀ یهود، چه در اورشلیم و چه در اینجا، از این مرد که می‌بینید نزد من شکایت کرده و فریاد سر‌داده‌اند که نباید زنده بماند.
25امّا من دریافتم که او کاری نکرده که سزایش مرگ باشد. ولی چون از قیصر دادخواهی کرد، تصمیم گرفتم او را به روم بفرستم.
26امّا موردی مشخص ندارم که دربارۀ او به خداوندگار مرقوم دارم. پس او را به حضور همۀ شما، بخصوص به حضور شما، ای آگْریپاسِ پادشاه، آورده‌ام تا شاید پس از بازخواست، چیزی برای نوشتن بیابم.
27زیرا مرا خلاف عقل می‌نماید که زندانی را بدون ذکر اتهاماتی که بر او وارد است، بفرستم.»

26:1 آگْریپاس خطاب به پولس گفت: «اجازه داری در دفاع از خود سخن بگویی.» آنگاه پولس دست پیش برد و دفاع خویش را چنین عرضه داشت:
2«ای آگْریپاسِ پادشاه، خود را بس نیکبخت می‌شمارم که امروز در حضور شما ایستاده، در مقابل همۀ شکایات یهودیان از خود دفاع کنم.
3بخصوص اینکه می‌دانم شما با آداب و رسوم یهود و اختلافاتِ میان ایشان کاملاً آشنایید. حال، استدعا دارم صبورانه به عرایضم گوش فرا~دهید.
4«یهودیان جملگی زندگی مرا از آغاز جوانی‌ام می‌دانند، از همان ابتدا که در میان قوم خود و در اورشلیم زندگی می‌کردم.
5آنها از دیرباز آگاهند و اگر بخواهند، می‌توانند شهادت دهند که من به عنوان یک فَریسی، از سختگیرترین فرقۀ دینمان پیروی می‌کردم.
6و امروز به‌خاطر امید به آنچه خدا به پدران ما وعده داده است، محاکمه می‌شوم.
7این همان وعده‌ای است که دوازده قبیلۀ ما از صمیم دل، شب و روز به امید دستیابی به آن عبادت می‌کنند. آری، ای پادشاه، در خصوص همین امید است که یهودیان مرا متهم می‌کنند.
8چرا باید برای شما ای حاضرین باور نکردنی باشد که خدا مردگان را برخیزانَد؟
9«مرا نیز یقین بود که می‌بایست از انجام هیچ کاری در مخالفت با نام عیسای ناصری کوتاهی نورزم.
10و این درست همان کاری بود که در اورشلیم می‌کردم. با دریافت مجوز از سران کاهنان، مقدسینِ بسیار را به زندان می‌افکندم، و چون به مرگ محکوم می‌شدند، علیه آنها رأی می‌دادم.
11بارها در پی مجازات ایشان، از کنیسه‌ای به کنیسۀ دیگر می‌رفتم و می‌کوشیدم به کفرگویی وادارشان کنم. شدّت خشم من نسبت به آنها چنان بود که حتی تا شهرهای اجنبیان تعقیبشان می‌کردم.
12«در یکی از این سفرها، با حکم و اختیارات کامل از جانب سران کاهنان، عازم دمشق بودم.
13هنگام نیمروز، ای پادشاه، در بین راه ناگهان نوری درخشانتر از نور خورشید از آسمان گِرد من و همراهانم تابید.
14همگی به زمین افتادیم، و من صدایی شنیدم که به زبان عبرانیان به من می‌گفت: ”شائول، شائول، چرا مرا آزار می‌رسانی؟ تو را لگد زدن به سُکها کاری دشوار است!“
15«پرسیدم: ”خداوندا، تو کیستی؟“ «خداوند گفت: ”من همان عیسی هستم که تو بدو آزار می‌رسانی.
16برخیز و بر پای خود بایست. من به تو ظاهر شده‌ام تا تو را خادم و شاهد خود گردانم، تا بر آنچه در آن مرا دیده‌ای و بر آنچه در آن به تو ظاهر خواهم شد، شهادت دهی.
17من تو را رهایی خواهم بخشید از دست قوم خودت و از دست غیریهودیانی که تو را نزدشان می‌فرستم
18تا چشمانشان را بگشایی، تا از تاریکی به نور، و از قدرت شیطان به سوی خدا بازگردند، تا آمرزش گناهان یافته، در میان کسانی که با ایمان به من مقدّس شده‌اند، نصیبی بیابند.“
19«پس در آن وقت، ای آگْریپاسِ پادشاه، از رؤیای آسمانی سرپیچی نکردم.
20بلکه نخست در میان دمشقیان، سپس در اورشلیم و تمامی سرزمین یهودیه، و نیز در میان غیریهودیان به اعلام این پیام پرداختم که باید توبه کنند و به سوی خدا بازگردند و کرداری شایستۀ توبه داشته باشند.
21از همین سبب بود که یهودیان مرا در معبد گرفتار کردند و در صدد کشتنم برآمدند.
22امّا تا به امروز، خدا مرا یاری کرده و اکنون اینجا ایستاده‌ام و به همه، از خُرد و بزرگ، شهادت می‌دهم. آنچه می‌گویم چیزی نیست جز آنچه پیامبران و موسی گفتند که می‌بایست واقع شود:
23اینکه مسیح باید رنج ببیند و نخستین کسی باشد که از میان مردگان برمی‌خیزد، تا روشنایی را به این قوم و دیگر قومها اعلام کند.»
24چون پولس با این سخنان از خود دفاع می‌کرد، فِستوس فریاد زد: «پولس، عقل خود را از دست داده‌ای! دانشِ بسیار، تو را دیوانه کرده است.»
25پولس پاسخ داد: «دیوانه نیستم، عالیجناب فِستوس، بلکه در کمال هوشیاری عین حقیقت را بیان می‌کنم.
26پادشاه خود از این امور آگاهند و من نیز بی‌پرده با ایشان سخن می‌گویم، زیرا یقین دارم هیچ‌یک از اینها از نظرشان دور نمانده است، چون چیزی نبوده که در خلوت روی داده باشد.
27ای آگْریپاسِ پادشاه، آیا به پیامبران اعتقاد دارید؟ می‌دانم که دارید.»
28آگْریپاس به پولس گفت: «به همین زودی می‌خواهی مرا مسیحی کنی؟»
29پولس در پاسخ گفت: «از خدا می‌خواهم که دیر یا زود، نه تنها شما، بلکه همۀ کسانی که امروز به من گوش فرا~می‌دهند، همانند من گردند، البته نه در زنجیر!»
30آنگاه پادشاه برخاست و همراه او والی و بِرنیکی و بقیۀ مجلسیان نیز برخاستند،
31و گفتگوکنان بیرون رفته، به یکدیگر می‌گفتند: «این مرد کاری سزاوار مرگ یا زندان نکرده است.»
32آگْریپاس به فِستوس گفت: «اگر این مرد از قیصر دادخواهی نکرده بود، می‌شد او را هم‌اکنون آزاد کرد.»

Speaker
Suitable For