۱۰ می

R10510
Category
تثنیه باب ۲۷

27:1 آنگاه موسی و مشایخ اسرائیل به قوم فرمان داده، گفتند: «تمامی فرمانهایی را که من امروز به شما امر می‌فرمایم، به جای آورید.
2روزی که از اردن به سرزمینی که یهوه خدایتان به شما می‌دهد عبور کنید، سنگهایی بزرگ برای خود بر پا دارید و آنها را با گچ بپوشانید.
3بر آنها تمامی کلمات این شریعت را بنویسید، آن هنگام که عبور می‌کنید تا به سرزمینی که یهوه خدایتان به شما می‌دهد داخل شوید، سرزمینی که شیر و شهد در آن جاری است، همان‌گونه که یهوه خدای پدرانتان به شما وعده داده است.
4چون از اردن عبور کردید، این سنگها را که امروز دربارۀ آنها به شما فرمان می‌دهم، در کوه عیبال بر پا کنید و آنها را با گچ بپوشانید.
5آنجا مذبحی برای یهوه خدای خویش بسازید، مذبحی از سنگ که هیچ ابزار آهنی بر آن به کار برده نشده باشد.
6مذبح یهوه خدای خویش را از سنگهای نتراشیده بسازید، و قربانیهای تمام‌سوز بر آن به یهوه خدایتان تقدیم کنید.
7و قربانیهای رفاقت ذبح کرده، در آنجا بخورید و در حضور یهوه خدای خود شادی کنید.
8پس تمامی کلمات این شریعت را بر آن سنگها به خط خوانا بنویسید.»
9سپس موسی و لاویانِ کاهن به تمامی قوم اسرائیل گفتند: «ای اسرائیل خاموش باش و بشنو! تو امروز قوم یهوه خدای خود شدی.
10پس صدای یهوه خدای خود را بشنو و فرمانها و فرایض او را که من امروز به تو امر می‌فرمایم، به جای آور.»
11در آن روز موسی قوم را چنین حکم فرمود:
12«چون از اردن عبور کردید، این قبیله‌ها بر فراز کوه جِرِزیم بایستند تا قوم را برکت دهند: شمعون، لاوی، یهودا، یِساکار، یوسف و بِنیامین.
13و این قبیله‌ها نیز بر فراز کوه عیبال بایستند تا لعنت کنند: رِئوبین، جاد، اَشیر، زِبولون، دان و نَفتالی.
14آنگاه لاویان به صدای بلند تمامی بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بگویند:
15«”ملعون باد آن که تمثالِ تراشیده یا بت ریخته شده از کار دست صنعتگر را که خداوند از آن کراهت دارد، بسازد، و آن را پنهان دارد.“ و قوم جملگی بگویند: ”آمین.“
16«”ملعون باد آن که بر پدر و مادر خود بی‌حرمتی روا دارد.“ و قوم جملگی بگویند: ”آمین.“
17«”ملعون باد آن که مرز میان زمین خود و زمین همسایه را تغییر دهد.“ و قوم جملگی بگویند: ”آمین.“
18«”ملعون باد آن که نابینا را از راه منحرف سازد.“ و قوم جملگی بگویند: ”آمین.“
19«”ملعون باد آن که حق غریب و یتیم و بیوه‌زن را پایمال کند.“ و قوم جملگی بگویند: ”آمین.“
20«”ملعون باد آن که با زن پدرِ خود همبستر شود، زیرا عریانی پدر خود را آشکار کرده است.“ و قوم جملگی بگویند: ”آمین.“
21«”ملعون باد آن که با حیوانی نزدیکی کند.“ و قوم جملگی بگویند: ”آمین.“
22«”ملعون باد آن که با خواهر خود، چه دختر پدر خویش و چه دختر مادر خویش، همبستر شود.“ و قوم جملگی بگویند: ”آمین.“
23«”ملعون باد آن که با مادرزن خویش همبستر شود.“ و قوم جملگی بگویند: ”آمین.“
24«”ملعون باد آن که همسایۀ خود را نهانی بکشد.“ و قوم جملگی بگویند: ”آمین.“
25«”ملعون باد آن که مزد بگیرد تا خون ناحق بریزد.“ و قوم جملگی بگویند: ”آمین.“
26«”ملعون باد آن که کلمات این شریعت را تصدیق ندارد تا آنها را به جای آورد.“ و قوم جملگی بگویند: ”آمین.“

Speaker
غزل سلیمان باب ۷

7:1 چه زیباست پاهای تو در صَندَلها، ای دختر نجیب‌زاده! انحنای رانهایت مانند گوهرهاست، کارِ دستان هنرمند!
2نافِ تو همچون پیاله‌ای گِرد است، که هرگز از شرابِ آمیخته خالی نیست! شکمت همچون پشتۀ گندم است، که سوسن‌ها احاطه‌اش کرده باشند.
3سینه‌هایت همچون دو بچه‌آهوست، مانند بره‌های توأمان غزال.
4گردنت همچون بُرجِ عاج است، و چشمانت برکه‌های حِشبون، بر کنار دروازۀ بَیت‌رَبّیم. بینی‌ات چون برج لبنان است، که روی به سوی دمشق دارد.
5سرت بر تو همچون کوهِ کَرمِل است، و گیسوانت مانند ارغوان، که پادشاه به حلقه‌های آن گرفتار آمده است!
6وه که چه زیبا و چه دلپسندی، ای عشق، با همۀ لذتهایت!
7قامت تو همچون نخل است، و سینه‌هایت مانند خوشه‌های خرما!
8گفتم به درخت نخل برآیم، و خوشه‌هایش برگیرم؛ سینه‌هایت چونان خوشه‌های تاکْ باد، رایحۀ نَفَسَت، همچون سیبها،
9و دهانت همچون بهترینْ باده‌ها!
10من از آنِ دلداده‌ام هستم، و اشتیاق او بر من است.
11بیا ای دلدادۀ من، بیا تا به صحرا بیرون رویم، و شب را در دهات به روز آوریم.
12بیا تا سحرگاهان به تاکستان رویم، تا ببینیم آیا موها جوانه زده‌اند، یا شکوفه‌های انگور باز شده‌اند، یا انارها به گُل نشسته‌اند. آنجا عشق خود را نثارت خواهم کرد.
13مهرْگیاهْ عطرافشان است، و نزد درهای ما هر گونه طعامِ نیکوست، تازه و کهنه، که من آنها را از بهر تو، ای دلداده‌ام، ذخیره کرده‌ام!

Speaker
اعمال رسولان باب ۲۳ , ۲۴

23:1 پولس بر اعضای شورا چشم دوخت و گفت: «برادران، من تا به امروز با وجدانی پاک در حضور خدا زندگی کرده‌ام.»
2چون این را گفت، کاهن اعظم، حَنانیا، به کسانی که کنار پولس ایستاده بودند، دستور داد تا بر دهانش بزنند.
3پولس بدو گفت: «خدا تو را خواهد زد، ای دیوار سفید شده! تو بر آن مسند نشسته‌ای تا مطابق شریعت مرا محاکمه کنی، امّا برخلاف شریعت، دستور به زدنم می‌دهی؟»
4کسانی که نزدیک پولس ایستاده بودند، گفتند: «به کاهن اعظمِ خدا اهانت می‌کنی؟»
5پولس گفت: «ای برادران، نمی‌دانستم کاهن اعظم است؛ زیرا نوشته شده: ”پیشوای قوم خود را بد مگو.“»
6آنگاه پولس که می‌دانست برخی از آنها صَدّوقی و برخی فَریسی‌اند، با صدای بلند در شورا گفت: «ای برادران، من فَریسی و فَریسی‌زاده‌ام، و به‌خاطر امیدم به رستاخیز مردگان است که محاکمه می‌شوم.»
7چون این را گفت، میان فَریسیان و صَدّوقیان جرّ و بحث درگرفت و جماعت دو دسته شدند،
8چرا که صَدّوقیان منکر قیامت و وجود فرشته و روحند، امّا فَریسیان به اینها همه اعتقاد دارند.
9همهمه‌ای عظیم بر پا شد! برخی از علمای دین که فَریسی بودند، برخاستند و اعتراض‌کنان گفتند: «خطایی در این مرد نمی‌بینیم. از کجا معلوم که روح یا فرشته‌ای با او سخن نگفته باشد.»
10جدال چنان بالا گرفت که فرمانده ترسید مبادا پولس را تکه و پاره کنند. پس به سربازان دستور داد پایین بروند و او را از چنگ آنها به در آورده، به درون قلعه ببرند.
11در همان شب، خداوند کنار پولس ایستاد و گفت: «دل قوی دار! همان‌گونه که در اورشلیم بر من شهادت دادی، در روم نیز باید شهادت دهی.»
12صبح روز بعد، یهودیان با هم توطئه چیده، سوگند خوردند تا پولس را نکُشند، چیزی نخورند و ننوشند.
13بیش از چهل تن در این توطئه دست داشتند.
14آنها نزد سران کاهنان و مشایخ رفتند و گفتند: «ما سوگند اکید یاد کرده‌ایم که تا پولس را نکشیم، چیزی نخوریم.
15پس اکنون شما و اعضای شورا از فرماندۀ رومی بخواهید او را به حضور شما بیاورد، به این بهانه که می‌خواهید دقیقتر دربارۀ او تحقیق کنید. ما آماده‌ایم پیش از رسیدنش به اینجا او را بکشیم.»
16امّا خواهرزادۀ پولس از این توطئه باخبر شد و به قلعه رفته، پولس را آگاه ساخت.
17پولس یکی از افسران را خواند و گفت: «این جوان را نزد فرمانده ببر، زیرا خبری برای او دارد.»
18پس افسر او را نزد فرمانده برد و به او گفت: «پولسِ زندانی مرا فرا~خواند و از من خواست این جوان را نزد شما بیاورم؛ می‌خواهد چیزی به شما بگوید.»
19فرمانده دست مرد جوان را گرفته، او را به کناری کشید و پرسید: «چه می‌خواهی به من بگویی؟»
20گفت: «یهودیان توافق کرده‌اند از شما بخواهند که فردا پولس را به حضور شورا بیاورید، بدین بهانه که می‌خواهند دقیقتر دربارۀ او تحقیق کنند.
21درخواستشان را نپذیرید، زیرا بیش از چهل تن از ایشان در کمین او نشسته‌اند. آنها سوگند یاد کرده‌اند که تا او را نکُشند، چیزی نخورند و ننوشند. اکنون آماده‌اند، و فقط منتظرند شما درخواستشان را اجابت کنید.»
22فرمانده، جوان را مرخص کرد و او را قدغن کرده، گفت: «به احدی مگو که این خبر را به من رسانده‌ای.»
23پس او دو تن از افسرانش را فرا~خواند و به آنها فرمود: «دویست سربازِ پیاده، هفتاد سواره‌نظام و دویست نیزه‌دار آماده کنید تا در ساعت سوّم از شب به قیصریه بروند.
24برای پولس نیز مَرْکبی فراهم کنید و او را امن و امان به فِلیکْسِ والی تحویل دهید.»
25نامه‌ای نیز بدین مضمون نوشت:
26«از کْلودیوس لیسیاس به عالیجناب فِلیکْسِ والی: سلام،
27یهودیان این مرد را گرفته، قصد کشتنش داشتند، امّا من با سربازانم رفته، نجاتش دادم، زیرا شنیده بودم رومی است.
28چون خواستم دریابم از چه سبب بر وی اتهام می‌زنند، او را به شورای ایشان بردم.
29دریافتم که اتهامش مربوط به شریعت خودشان است و چنان جرمی مرتکب نشده که سزاوار اعدام یا حبس باشد.
30سپس چون آگاه شدم علیه او توطئه کرده‌اند، بی‌درنگ وی را نزد شما فرستادم. به مدّعیانش نیز دستور دادم تا شکایتی را که از او دارند، نزد شما بیاورند.»
31بدین ترتیب، سربازان طبق دستور، شبانه پولس را با خود تا آنتیپاتْریس بردند.
32از آنجا به بعد، تنها سواره‌نظام او را ملازمت می‌کرد و بقیۀ سربازان به قلعه بازگشتند.
33سواره‌نظام چون به قیصریه رسیدند، نامه را به والی تحویل دادند و پولس را به حضور او آوردند.
34والی نامه را خواند و از پولس پرسید اهل کدام ایالت است. چون دانست اهل کیلیکیه است،
35به او گفت: «وقتی مدّعیانت اینجا رسیدند، به سخنت گوش فرا~خواهم داد.» سپس دستور داد تا پولس را در کاخ هیرودیس تحت مراقبت نگاه دارند.

24:1 پنج روز بعد، کاهن اعظم، حَنانیا، با چند تن از مشایخ و وکیلی تِرتولُس نام، شکایات خود را علیه پولس به حضور والی عرضه داشتند.
2چون پولس را احضار کردند، تِرتولُس شکایت خود را در حضور فِلیکْس چنین آغاز کرد: «عالیجناب، چون دیرزمانی است که در سایۀ شما از کمال صلح و آرامش برخورداریم و دور‌اندیشی شما موجب بهبود وضع این قوم شده است،
3وظیفۀ خود می‌دانیم در هر جا و هر زمان، مراتب قدردانی خود را معروض بداریم.
4امّا برای آنکه بیش از حد مُصَدِّع اوقات شما نشویم، استدعا داریم مورد لطف خود قرارمان داده، عرایض مختصرمان را بشنوید.
5«بر ما ثابت شده که این مرد، شخصی است فتنه‌انگیز که در میان یهودیانِ سراسر جهان شورش به پا می‌کند. همچنین از سرکردگان فرقۀ ناصری است.
6و حتی سعی بر آن داشته معبد را بی‌حرمت سازد؛ از این رو گرفتارش کردیم. [و خواستیم مطابق شریعت خود محاکمه‌اش کنیم
7امّا لیسیاسِ فرمانده آمد و او را به‌زور از دست ما بیرون آورد،
8و به مدّعیان او دستور داد تا به حضور شما بیایند.] حال، اگر شما خود از او بازخواست کنید، حقیقتِ هرآنچه او را بدان متهم می‌کنیم، بر شما آشکار خواهد شد.»
9یهودیان نیز یکصدا گفته‌های او را تأیید کردند.
10چون والی به پولس اشاره کرد که سخن بگوید، او چنین پاسخ داد: «می‌دانم سالیان درازی است که کار داوری بر این قوم را بر عهده دارید؛ پس با کمال خشنودی، دفاع خود را عرضه می‌دارم.
11شما خود می‌توانید تحقیق کنید و دریابید که از زمانی که من برای عبادت به اورشلیم رفتم، دوازده روز بیشتر نمی‌گذرد،
12و در این مدت، مرا ندیده‌اند که در معبد با کسی جرّ و بحث کنم یا اینکه در کنیسه‌ها یا در شهر، مردم را بشورانم.
13آنها نمی‌توانند اتهاماتی را که بر من می‌زنند، ثابت کنند.
14امّا نزد شما اعتراف می‌کنم که با پیروی از طریقتی که آنان بدعتش می‌خوانند، خدای پدرانمان را عبادت می‌کنم و به هرآنچه نیز که در تورات و کتب پیامبران نوشته شده، اعتقاد دارم.
15من هم مانند ایشان امید بر خدا دارم و معتقدم برای نیکان و بدان قیامتی در پیش است.
16از این رو، سخت می‌کوشم تا نسبت به خدا و مردم با وجدانی پاک زندگی کنم.
17«من پس از سالیانی دراز، به اورشلیم رفتم تا برای نیازمندانِ قوم خود هدایایی ببرم و قربانی تقدیم کنم.
18این را به جای می‌آوردم که مرا در حالی که تطهیر کرده بودم، در معبد یافتند. نه جمعیتی در میان بود و نه آشوبی.
19در آنجا چند یهودی از ایالت آسیا بودند که باید اینجا در مقابل شما حضور می‌یافتند تا اگر اتهامی علیه من دارند، بازگویند.
20و یا اینکه کسانی که اینجا هستند، بگویند وقتی در حضور شورا ایستاده بودم، چه جرمی در من یافتند،
21جز اینکه در میان آنان با صدای بلند گفتم: ”به‌خاطر رستاخیز مردگان است که امروز در حضور شما محاکمه می‌شوم.“‌»
22آنگاه فِلیکْس که به خوبی با طریقت آشنایی داشت، محاکمه را به وقتی دیگر موکول کرد و گفت: «وقتی لیسیاسِ فرمانده بیاید، به مسئلۀ شما رسیدگی خواهم کرد.»
23سپس به افسر مسئول دستور داد تا پولس را تحت‌نظر بگیرد، ولی در ضمن آزادیهایی به او بدهد و مانع از این نشود که آشنایانش نیازهای او را برطرف کنند.
24چند روز بعد، فِلیکْس با همسرش دْروسیلا که یهودی بود، آمد و از پیِ پولس فرستاده، به سخنان او دربارۀ ایمان به مسیح گوش فرا~داد.
25چون پولس سخن از پارسایی، پرهیزگاری و داوریِ آینده به میان آورد، فِلیکْس هراسان شد و گفت: «فعلاً کافی است! می‌توانی بروی. در فرصتی دیگر باز تو را فرا~خواهم خواند.»
26در ضمن، امیدوار بود پولس رشوه‌ای به او بدهد. از این رو، بارها احضارش می‌کرد و با او سخن می‌گفت.
27پس از دو سال، پورکیوس فِستوس جانشین فِلیکْس شد. و امّا فِلیکْس، برای اینکه بر یهودیان مِنّت نهد، پولس را همچنان در حبس نگاه داشت.

Speaker
Suitable For