۱۰ مارس

R10310
Category
لاویان باب ۱۷ , ۱۸

17:1 خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
2«به هارون و پسرانش و به تمام بنی‌اسرائیل بگو: این است آنچه خداوند فرمان داده است:
3اگر کسی از خاندان اسرائیل گاو یا بره یا بزی در اردوگاه یا بیرون از آن ذبح کند،
4و آن را نزد درِ خیمۀ ملاقات نیاورد تا جلوی مسکنِ خداوند به عنوان هدیه به خداوند تقدیم نماید، برای او خونریزی محسوب خواهد شد؛ او خون ریخته است، و باید از میان قوم خود منقطع شود.
5مقصود این است که بنی‌اسرائیل قربانیهای خود را که در صحرا ذبح می‌کنند، نزد خداوند بیاورند. ایشان باید آنها را به درِ خیمۀ ملاقات نزد کاهن بیاورند و به عنوان قربانی رفاقت برای خداوند ذبح کنند.
6کاهن باید خون را بر مذبحِ خداوند نزد درِ خیمۀ ملاقات بپاشد، و چربی را به عنوان رایحه‌ای خوشایند برای خداوند بسوزاند.
7آنها دیگر نباید قربانیهای خود را برای دیوهایی که از پی‌شان زنا می‌کنند، ذبح نمایند. این برای آنان فریضه‌ای است ابدی در همۀ نسلهایشان.
8«پس به آنها بگو: هر که از خاندان اسرائیل یا غریبان ساکن در میان آنها قربانی تمام‌سوز یا قربانیهای دیگر تقدیم کند،
9اما آن را به درِ خیمۀ ملاقات نیاورد تا به خداوند تقدیم نماید، آن شخص باید از میان قوم خود منقطع شود.
10«هر که از خاندان اسرائیل یا غریبان ساکن در میان آنها هر قِسم خون بخورد، من روی خود را بر ضد آن شخص که خون خورده است خواهم گردانید و او را از میان قومش منقطع خواهم ساخت.
11زیرا حیاتِ هر جاندار در خون است، و من آن را بر مذبح به شما داده‌ام تا برای جانهای شما کفّاره کند؛ زیرا خون است که به واسطۀ حیاتش کفّاره می‌کند.
12از این رو بنی‌اسرائیل را گفته‌ام: هیچ‌کس از شما خون نخورد، و نه غریبی که در میان شما مسکن گزیده است.
13«همچنین هر که از بنی‌اسرائیل یا غریبانِ ساکن در میانشان حیوان یا پرنده‌ای را که می‌توان خورد شکار کند، باید خونش را بریزد و آن را با خاک بپوشاند.
14زیرا حیات هر جاندار، خون اوست. پس به بنی‌اسرائیل گفتم: نباید خون هیچ جانداری را بخورید، زیرا حیات هر جاندار، خون اوست. هر که آن را بخورد، باید منقطع شود.
15هر کس، خواه بومی و خواه غریب، آنچه را که مرده یا دریده شده است بخورد، باید جامۀ خود را بشوید و در آب غسل کند و تا شامگاه نجس باشد. پس از آن، طاهر خواهد بود.
16اما اگر جامۀ خود را نشوید و بدن خود را غسل ندهد، متحمل جزای تقصیر خود خواهد شد.»

18:1 خداوند به موسی گفت:
2«بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بدیشان بگو: من یهوه خدای شما هستم.
3به شیوۀ سرزمین مصر که در آن ساکن بودید رفتار مکنید، و نه به شیوۀ سرزمین کنعان که شما را بدان‌جا می‌برم. بر طبق فرایض آنان گام مزنید.
4از قوانین من پیروی کنید و فرایض مرا نگاه داشته، در آنها گام بردارید. من یهوه خدای شما هستم.
5پس فرایض و قوانین مرا نگاه دارید؛ انسانی که اینها را به عمل آورَد، به واسطۀ آنها حیات خواهد داشت: من یهوه هستم!
6«هیچ‌یک از شما نباید به اَحَدی از محارمِ خود نزدیکی کند و عریانی او را آشکار سازد. من یهوه هستم.
7عریانی پدرت را که عریانیِ مادر توست آشکار مکن. او مادر توست؛ عریانی‌اش را آشکار مکن.
8عریانیِ زن پدرت را آشکار مکن؛ آن، عریانیِ پدر توست.
9عریانی خواهرت را آشکار مکن، خواه دختر پدرت باشد و خواه دختر مادرت، خواه در خانه به دنیا آمده باشد و خواه در بیرون.
10عریانی دخترِ پسرت یا دخترِ دخترت را آشکار مکن، زیرا عریانی ایشان عریانی خودِ توست.
11عریانی دختر زن پدرت را که از پدر تو زاده شده است آشکار مکن، زیرا که او خواهر توست.
12عریانی خواهر پدرت را آشکار مکن؛ او خویشِ نزدیک پدر توست.
13عریانی خواهرِ مادرت را آشکار مکن، زیرا او خویشِ نزدیک مادر توست.
14عریانی برادرِ پدرت را آشکار مکن، یعنی به زنش نزدیکی منما؛ او به منزلۀ عمۀ توست.
15عریانی عروس خود را آشکار مکن. او زن پسر توست و نباید عریانی‌اش را آشکار کنی.
16عریانی زن برادرت را آشکار مکن؛ آن، عریانی برادر توست.
17عریانیِ زنی را با عریانی دخترش آشکار مکن. دخترِ پسر او یا دختر دخترش را مگیر و عریانی‌شان را آشکار مکن؛ آنان خویشِ یکدیگرند، و این فجور است.
18خواهرِ زن خود را مگیر تا هَووی او شود، و عریانی‌اش را مادامی که زنت زنده است، آشکار مکن.
19«با زنی در زمان نجاستِ قاعدگی‌اش نزدیکی منما و عریانی‌اش را آشکار مکن.
20با زن همسایه‌ات همبستر مشو، و خود را با او نجس مساز.
21هیچ‌یک از فرزندان خود را در آتش به مولِک تقدیم مکن و با این کار نام خدای خویش را بی‌حرمت مساز: من یهوه هستم.
22با مرد همچون زن همبستر مشو. این کراهت‌آور است.
23با هیچ حیوانی نزدیکی مکن و خود را با آن نجس مساز. هیچ زنی خود را در اختیار حیوانی قرار ندهد تا با آن نزدیکی کند. این انحراف جنسی است.
24«با هیچ کدام از اینها خود را نجس مسازید، زیرا اقوامی که آنها را از پیش روی شما بیرون می‌رانم با همین‌ها نجس شدند.
25زمین نیز نجس شده است، و من آن را به سبب تقصیراتش مجازات کرده‌ام، و زمین ساکنان خود را قی کرده است.
26اما شما باید فرایض و قوانین مرا نگاه دارید و مرتکب هیچ‌یک از این اعمال کراهت‌آور نشوید، خواه بومی و خواه غریبی که در میان شما مسکن گزیده است.
27زیرا مردم این سرزمین که پیش از شما بودند، همۀ این اعمال کراهت‌آور را به جا آوردند، و زمین نجس شد.
28مبادا زمینْ شما را نیز قی کند اگر آن را نجس سازید، چنانکه قومِ پیش از شما را قی کرد.
29زیرا هر که یکی از این اعمال کراهت‌آور را انجام دهد، کسانی که چنین کنند باید از میان قوم خود منقطع شوند.
30پس حکم مرا نگاه داشته، هیچ‌یک از این رسوم کراهت‌آور را که پیش از شما به جا آورده می‌شد انجام ندهید، و خود را به آنها نجس مسازید: من یهوه خدای شما هستم.»

Speaker
مزامیر باب ۱۱۹آیات :۴۱-۸۰

119:41 خداوندا، محبتهای تو به من برسد، و نجات تو، بنا به وعده‌ات.
42آنگاه خواهم توانست اهانت‌کنندۀ خود را پاسخ گویم، زیرا بر کلام تو توکل می‌دارم.
43کلام راستی را از دهانم یکسره برمگیر! زیرا که به قوانین تو امید بسته‌ام.
44شریعت تو را همیشه نگاه خواهم داشت، تا ابدالآباد!
45در آسایش گام خواهم زد، زیرا جویای احکام تو بوده‌ام.
46در حضور پادشاهان از شهادات تو سخن خواهم گفت و شرم نخواهم داشت،
47زیرا لذت من در فرمانهای توست، که دوستشان می‌دارم.
48فرمانهای تو را حرمت و دوست خواهم داشت، و در فرایض تو تفکر خواهم کرد.
49کلام خود به خادمت را به یاد آر، که بدان امیدوارم ساختی.
50تسلای من در مصیبتم این است که وعدۀ تو مرا زنده می‌گردانَد.
51متکبرانْ سخت ریشخندم می‌کنند، اما من از شریعت تو روی نمی‌گردانم.
52خداوندا، قوانین تو را که از قدیم است، به یاد می‌آورم، و تسلی می‌پذیرم.
53حدت خشم مرا فرو~می‌گیرد، به سبب شریرانی که شریعت تو را ترک کرده‌اند.
54در خانۀ غربت من، فرایض تو سرود من شده است.
55خداوندا، شبانگاه نامت را یاد می‌کنم، و شریعت تو را نگاه می‌دارم.
56این نصیب من شده است زیرا احکام تو را نگاه داشته‌ام.
57خداوند نصیبِ من است؛ عهد می‌بندم که کلامت را نگاه دارم.
58از دل و جان روی تو را می‌طلبم، بنا به وعده‌ات مرا فیض ببخشا!
59به راههای خود اندیشیده‌ام، و گامهایم را به سوی شهادات تو برگردانیده‌ام.
60می‌شتابم و درنگ نمی‌کنم، تا فرمانهای تو را نگاه دارم.
61ریسمانهای شریران گرد من می‌پیچد، اما شریعت تو را فراموش نمی‌کنم.
62نیمه‌های شب برمی‌خیزم تا سپاست گویم، به جهت قوانین عادلانه‌ات.
63همۀ ترسندگانت را رفیقم، آنان را که احکام تو را نگاه می‌دارند.
64خداوندا، زمین سرشار از محبت تو است؛ فرایض خویش را به من بیاموز!
65خداوندا، بنا به وعده‌ات بر خادم خود احسان کرده‌ای.
66مرا معرفت و تشخیص درست بیاموز، زیرا به فرمانهای تو ایمان دارم.
67پیش از آنکه مصیبت بینم، رَه به خطا می‌پیمودم، اما اکنون کلام تو را نگاه می‌دارم.
68تو نیکو هستی و نیکویی می‌کنی؛ فرایض خود را به من بیاموز.
69متکبران بر من دروغ بسته‌اند، اما من با دل و جان احکام تو را نگاه می‌دارم.
70دل ایشان سنگ و بی‌احساس است، اما من از شریعت تو لذت می‌برم.
71مرا نیکوست که مصیبت دیدم، تا فرایض تو را فرا~گیرم.
72شریعت دهان تو برایم بهتر است، از هزاران پاره سیم و زر.
73دستان تو مرا ساخت و شکل داد؛ مرا فهم ده تا فرامین تو را بیاموزم.
74ترسندگانِ تو مرا خواهند دید و شادمان خواهند شد، زیرا به کلام تو امیدوارم.
75خداوندا، می‌دانم که قوانین تو عدل است، و مصیبتی که بر من وارد آورده‌ای از امانت توست.
76بگذار محبت تو مایۀ تسلی من گردد، بنا بر وعدۀ تو به خادمت.
77رحمتهای تو به من برسد تا زنده مانم، زیرا که از شریعت تو لذت می‌برم.
78باشد که متکبران سرافکنده شوند زیرا به حیله، حق مرا پایمال کردند، اما من در احکام تو تأمل خواهم کرد.
79باشد که ترسندگان تو به من روی نمایند، آنان که شهادات تو را می‌دانند.

Speaker
لوقا باب ۱

1:1 از آنجا که بسیاری دست به تألیف حکایت اموری زده‌اند که نزد ما به انجام رسیده است،
2درست همان‌گونه که آنان که از آغاز شاهدان عینی و خادمان کلام بودند به ما سپردند،
3من نیز که همه چیز را از آغاز به‌دقّت بررسی کرده‌ام، مصلحت چنان دیدم که آنها را به شکلی منظم برای شما، عالیجناب تِئوفیلوس، بنگارم،
4تا از درستی آنچه آموخته‌اید، یقین پیدا کنید.
5در زمان هیرودیس، پادشاه یهودیه، کاهنی می‌زیست، زکریا نام، از کاهنان گروه اَبیّا. همسرش اِلیزابِت نیز از تبار هارون بود.
6هر دو در نظر خدا پارسا بودند و مطابق همۀ احکام و فرایض خداوند بی‌عیب رفتار می‌کردند.
7امّا ایشان را فرزندی نبود، زیرا اِلیزابِت نازا بود و هر دو سالخورده بودند.
8یک بار که نوبتِ خدمت گروه زکریا بود، و او در پیشگاه خدا کهانت می‌کرد،
9بنا به رسم کاهنان، قرعۀ دخول به قُدسِ معبدِ خداوند و سوزاندن بخور به نام وی افتاد.
10در زمان سوزاندن بخور، تمام جماعتْ بیرون سرگرم دعا بودند
11که ناگاه فرشتۀ خداوند، ایستاده بر جانب راست مذبح بخور، بر زکریا ظاهر شد.
12زکریا با دیدن او، بهت‌زده شد و ترس وجودش را فرا~گرفت.
13امّا فرشته به او گفت: «ای زکریا، مترس! دعای تو مستجاب شده است. همسرت اِلیزابِت برای تو پسری به دنیا خواهد آورد و تو او را یحیی خواهی نامید.
14تو سرشار از شادی و خوشی خواهی شد، و بسیاری نیز از میلاد او شادمان خواهند گردید،
15زیرا در نظر خداوند بزرگ خواهد بود. یحیی نباید هرگز به شراب یا دیگر مُسکِرات لب زند. حتی از شکم مادر، پر از روح‌القدس خواهد بود،
16و بسیاری از قوم اسرائیل را به سوی خداوند، خدای ایشان باز خواهد گردانید.
17او به روح و قدرت ایلیا، پیشاپیش خداوند خواهد آمد تا دل پدران را به سوی فرزندان، و عاصیان را به سوی حکمت پارسایان بگرداند، تا قومی آماده برای خداوند فراهم سازد.»
18زکریا از فرشته پرسید: «این را از کجا بدانم؟ من مردی پیرم و همسرم نیز سالخورده است.»
19فرشته پاسخ داد: «من جبرائیلم که در حضور خدا می‌ایستم. اکنون فرستاده شده‌ام تا با تو سخن گویم و این بشارت را به تو رسانم.
20اینک لال خواهی شد و تا روز وقوع این امر، یارای سخن گفتن نخواهی داشت، زیرا سخنان مرا که در زمان مقرر به حقیقت خواهد پیوست، باور نکردی.»
21در این میان، جماعت منتظر زکریا بودند و حیران از طول توقف او در قُدس.
22چون بیرون آمد، نمی‌توانست با مردم سخن گوید. پس دریافتند رؤیایی در قُدس دیده است، زیرا تنها ایما و اشاره می‌کرد و توان سخن گفتن نداشت.
23زکریا پس از پایان نوبت خدمتش، به خانۀ خود بازگشت.
24چندی بعد، همسرش اِلیزابِت آبستن شد و پنج ماه خانه‌نشینی اختیار کرد.
25اِلیزابِت می‌گفت: «خداوند برایم چنین کرده است. او در این روزها لطف خود را شامل حال من ساخته و آنچه را نزد مردم مرا مایۀ ننگ بود، برداشته است.»
26در ماه ششم، جبرائیل فرشته از جانب خدا به شهری در جلیل فرستاده شد که ناصره نام داشت،
27تا نزد باکره‌ای مریم نام برود. مریم نامزد مردی بود، یوسف نام، از خاندان داوود.
28فرشته نزد او رفت و گفت: «سلام بر تو، ای که مورد لطف قرار گرفته‌ای. خداوند با توست.»
29مریم با شنیدن سخنان او پریشان شد و با خود اندیشید که این چگونه سلامی است.
30امّا فرشته وی را گفت: «ای مریم، مترس! لطف خدا شامل حال تو شده است.
31اینک آبستن شده، پسری خواهی زایید و نامش را عیسی خواهی نهاد.
32او بزرگ خواهد بود و پسر خدای متعال خوانده خواهد شد. خداوندْ خدا تخت پادشاهی پدرش داوود را به او عطا خواهد فرمود.
33او تا ابد بر خاندان یعقوب سلطنت خواهد کرد و پادشاهی او را هرگز زوالی نخواهد بود.»
34مریم از فرشته پرسید: «این چگونه ممکن است، زیرا من با مردی نبوده‌ام؟»
35فرشته پاسخ داد: «روح‌القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خدای متعال بر تو سایه خواهد افکند. از این رو، آن مولودْ مقدّس و پسر خدا خوانده خواهد شد.
36اینک اِلیزابِت نیز که از خویشان توست، در سن پیری آبستن است و پسری در راه دارد. آری، او که می‌گویند نازاست، در ششمین ماهِ آبستنی است.
37زیرا نزد خدا هیچ امری ناممکن نیست!»
38مریم گفت: «کنیزِ خداوندم. آنچه دربارۀ من گفتی، بشود.» آنگاه فرشته از نزد او رفت.
39در آن روزها، مریم برخاست و به‌شتاب به شهری در کوهستان یهودیه رفت،
40و به خانۀ زکریا درآمده، اِلیزابِت را سلام گفت.
41چون اِلیزابِت سلام مریم را شنید، طفل در رَحِمش به جست و خیز آمد، و اِلیزابِت از روح‌القدس پر شده،
42به بانگ بلند گفت: «تو در میان زنان خجسته‌ای، و خجسته است ثمرۀ رَحِم تو!
43من که باشم که مادرِ سرورم نزد من آید؟
44چون صدای سلام تو به گوشم رسید، طفل از شادی در رَحِمِ من به جست و خیز آمد.
45خوشا به حال آن که ایمان آورْد، زیرا آنچه از جانب خداوند به او گفته شده است، به انجام خواهد رسید.»
46مریم در پاسخ گفت: «جان من خداوند را تمجید می‌کند
47و روحم در نجات‌دهنده‌ام خدا، به وجد می‌آید،
48زیرا بر حقارتِ کنیزِ خود نظر افکنده است. زین پس، همۀ نسلها خجسته‌ام خواهند خواند،
49زیرا آن قادر که نامش قدوس است، کارهای عظیم برایم کرده است.
50رحمت او، نسل اندر نسل، همۀ ترسندگانش را در بر می‌گیرد.
51او به بازوی خود، نیرومندانه عمل کرده و آنان را که در اندیشه‌های دل خود متکبرند، پراکنده ساخته است؛
52فرمانروایان را از تخت به زیر کشیده و فروتنان را سرافراز کرده است؛
53گرسنگان را به چیزهای نیکو سیر کرده امّا دولتمندان را تهی‌دست روانه ساخته است.
54او رحمت خود را به یاد آورده، و خادم خویش اسرائیل را یاری داده است،
55همان‌گونه که به پدران ما ابراهیم و نسل او وعده داده بود که تا ابد چنین کند.»
56پس مریم حدود سه ماه نزد اِلیزابِت ماند و سپس به خانه بازگشت.
57چون زمان وضع حمل اِلیزابِت فرا~رسید، پسری به دنیا آورد.
58همسایگان و خویشان چون شنیدند که خداوند رحمت عظیمش را بر وی ارزانی داشته است، در شادی او سهیم شدند.
59روز هشتم، برای آیینِ ختنۀ نوزاد آمدند و می‌خواستند نام پدرش زکریا را بر او بگذارند.
60امّا مادر نوزاد گفت: «نه! نام او باید یحیی باشد.»
61گفتند: «از خویشان تو کسی چنین نامی نداشته است.»
62پس با اشاره، نظر پدر نوزاد را دربارۀ نام فرزندش جویا شدند.
63زکریا لوحی خواست، و در برابر حیرت همگان نوشت: «نام او یحیی است!»
64در دم، زبانش باز شد و دهان به ستایش خدا گشود.
65ترس بر همۀ همسایگان مستولی گشت و مردم در سرتاسر کوهستان یهودیه در این باره گفتگو می‌کردند.
66هر که این سخنان را می‌شنید، در دل خود می‌اندیشید که: «این کودک چگونه کسی خواهد شد؟» زیرا دست خداوند همراه او بود.
67آنگاه پدر او، زکریا، از روح‌القدس پر شد و چنین نبوّت کرد:
68«متبارک باد خداوند، خدای اسرائیل، زیرا به یاری قوم خویش آمده و ایشان را رهایی بخشیده است.
69او برای ما شاخِ نجاتی در خاندان خادمش داوود، بر پای داشته است،
70چنانکه از دیرباز به زبان پیامبران مقدّس خود وعده فرموده بود که
71ما را از دست دشمنان و همۀ کسانی که از ما نفرت دارند، نجات بخشد،
72تا بر پدرانمان رحمت بنماید و عهد مقدّس خویش به یاد آورَد؛
73همان سوگندی را که برای پدرمان ابراهیم یاد کرد
74که ما را از دست دشمن رهایی بخشد و یاری‌مان دهد که او را بی هیچ واهمه عبادت کنیم،
75در حضورش، با قدّوسیت و پارسایی، همۀ ایام عمر.
76و تو، ای فرزندم، پیامبر خدای متعال خوانده خواهی شد؛ زیرا پیشاپیش خداوند حرکت خواهی کرد تا راه را برای او آماده سازی،
77و به قوم او این معرفت را عطا کنی که با آمرزیدن گناهانشان، ایشان را نجات می‌بخشد.
78زیرا خدای ما را دلی است پر زِ رحمت، وَز همین رو، آفتاب تابان از عرش برین بر ما طلوع خواهد کرد
79تا کسانی را که در تاریکی و سایۀ مرگ ساکنند، روشنایی بخشد، و گامهای ما را در مسیر صلح و سلامت هدایت فرماید.»
80و امّا آن کودک رشد می‌کرد و در روح، نیرومند می‌شد، و تا روز ظهور آشکارش بر قوم اسرائیل، در بیابان به سر می‌برد.

Speaker
Suitable For