۶ مارس

R10306
Category
لاویان باب ۱۲ , ۱۳

12:1 خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
2«قوم اسرائیل را بگو: اگر زنی آبستن شود و پسری بزاید، آن زن هفت روز نجس خواهد بود. او مانند دورۀ عادت ماهانه، نجس خواهد بود.
3در روز هشتم، پوست قُلَفَۀ آن پسر باید ختنه شود.
4سپس آن زن باید سی و سه روز صبر کند تا از خونریزی خود طاهر گردد. او نباید هیچ چیز مقدس را لمس کند یا به قُدس داخل شود، تا زمانی که روزهای تطهیر وی کامل گردد.
5اما اگر دختری بزاید، آنگاه دو هفته نجس خواهد بود، همان‌گونه که در دورۀ عادت ماهانه نجس است. او باید شصت و شش روز صبر کند تا از خونریزی خود طاهر شود.
6«پس چون روزهای تطهیر وی کامل گردد، خواه برای پسر و خواه برای دختر، باید بره‌ای یک ساله برای قربانی تمام‌سوز و یک جوجه کبوتر یا قمری برای قربانی گناه به در خیمۀ ملاقات نزد کاهن بیاورد.
7کاهن آن را به حضور خداوند تقدیم کند و برای زن کفّاره به جا آوَرَد. آنگاه او از خونریزیِ خود طاهر خواهد شد. این است قانونِ زنی که فرزندی می‌زاید، خواه پسر و خواه دختر.
8ولی اگر دست او به بهای بره نرسد، باید دو قمری یا دو جوجه کبوتر بیاورد، یکی برای قربانی تمام‌سوز و دیگری برای قربانی گناه. آنگاه کاهن برایش کفّاره به جا خواهد آورد، و او طاهر خواهد شد.»

13:1 خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت:
2«اگر کسی بر پوست بدن خود تاوَل یا آماس یا لَک داشته باشد، و آن بر پوست بدنش به جذام بدل شود، باید نزد هارونِ کاهن یا یکی از پسرانش، که کاهنند، آورده شود.
3کاهن قسمتی از پوست بدن وی را که دچار بیماری است بیازماید، و اگر موی قسمت مبتلا به بیماری سفید شده باشد و بیماری عمیقتر از پوست بدنش به نظر آید، در آن صورت، بیماری جذام است. کاهن باید پس از آزمودن وی، او را نجس اعلام کند.
4اما اگر آن لک که بر پوست بدن اوست سفید باشد ولی عمیقتر از پوست به نظر نیاید و موی آن قسمت سفید نشده باشد، کاهن باید شخص مبتلا را هفت روز قرنطینه کند.
5در روز هفتم کاهن او را بیازماید، و اگر به نظرش بیماری متوقف شده و در پوست پخش نشده است، هفت روز دیگر نیز او را قرنطینه کند.
6روز هفتم بار دیگر او را بیازماید، و اگر قسمت مبتلا به بیماری کم‌رنگ شده و بیماری در پوست پخش نشده باشد، در آن صورت کاهن او را طاهر اعلام کند؛ این آماس است. پس جامۀ خود را بشوید، و طاهر خواهد بود.
7اما اگر پس از آنکه خود را به کاهن نشان داد تا او را طاهر اعلام کند، آماس در پوست او پخش گردد، باید بار دیگر در برابر کاهن حاضر شود.
8کاهن ملاحظه کند و اگر آماس در پوست پخش شده بود، وی را نجس اعلام نماید؛ این جذام است.
9«اگر کسی به بیماری جذام مبتلا باشد، باید او را نزد کاهن بیاورند،
10و کاهن ملاحظه کند. اگر دید تاوَل سفیدرنگی در پوست است که مو را سفید کرده است، و گوشت تازه و زنده در تاوَل وجود دارد،
11پوست بدن وی به جذام مزمن مبتلا است و کاهن باید او را نجس اعلام کند. لازم نیست او را قرنطینه کند، زیرا نجس است.
12اگر جذام در پوست پخش شده باشد، به گونه‌ای که تا آنجا که کاهن می‌تواند ببیند تمامی پوستِ شخص مبتلا را از سر تا پا پوشانیده باشد،
13در آن صورت کاهن ملاحظه کند؛ اگر همۀ بدن او که جذام آن را پوشانده به تمامی سفید شده باشد، کاهن او را از بیماری طاهر اعلام کند؛ او طاهر است.
14اما اگر گوشت تازه بر بدن او نمایان شود، نجس خواهد بود.
15کاهن باید گوشت تازه را آزموده، وی را نجس اعلام کند. گوشت تازه نجس است، زیرا جذام است.
16اما اگر گوشت تازه بهبود یابد و بار دیگر سفید شود، او باید نزد کاهن برود.
17کاهن او را بیازماید، و اگر بیماری سفید شده باشد، شخص مبتلا را طاهر اعلام کند؛ او طاهر است.
18«اگر بر پوست بدن کسی دُمَلی باشد و بهبود یابد،
19و در جای دُمَل، تاوَل سفیدرنگ یا لک سفید مایل به سرخی ظاهر شود، باید آن را به کاهن نشان داد.
20کاهن ملاحظه کند؛ اگر عمیقتر از پوست به نظر آید و موی آن سفید شده باشد، در آن صورت، او را نجس اعلام کند. این جذام است که در دُمَل بروز کرده است.
21اما اگر کاهن آن را بیازماید و موی سفید در آن یافت نشود و عمیقتر از پوست نباشد بلکه کم‌رنگ شده باشد، در آن صورت، هفت روز او را قرنطینه کند.
22اگر در پوست پخش شد، کاهن او را نجس اعلام کند؛ این بیماری است.
23اما اگر لک در یک جا بماند و پخش نشود، صرفاً جای زخمِ دُمل است، و کاهن باید او را طاهر اعلام کند.
24«یا اگر قسمتی از پوست بدن سوخته باشد و در گوشت تازۀ سوختگی لک سفید مایل به سرخ یا لک سفیدی وجود داشته باشد،
25کاهن آن را بیازماید. اگر مویی که در لک است سفید شده باشد و لک عمیقتر از پوست به نظر آید، در آن صورت بیماری جذام در سوختگی بروز کرده است. کاهن باید او را نجس اعلام کند؛ این، بیماری جذام است.
26اما اگر کاهن آن را بیازماید و موی سفید در لَک یافت نشود و عمیقتر از پوست نیز نباشد بلکه کم‌رنگ شده باشد، کاهن هفت روز او را قرنطینه کند.
27سپس در روز هفتم او را بیازماید. اگر لک در پوست پخش شده باشد، او را نجس اعلام کند؛ این، بیماری جذام است.
28اما اگر لَک در جای خود بماند و در پوست پخش نشود، بلکه کم‌رنگ شده باشد، تاوَلی است که بر اثر سوختگی پدید آمده، و کاهن باید او را طاهر اعلام کند، زیرا صرفاً جای سوختگی است.
29«اگر مرد یا زنی در سر یا در ریش خود بیماری داشته باشد،
30کاهن بیماری را ملاحظه کند. اگر عمیقتر از پوست به نظر آید و در آن موی زرد و نازک باشد، کاهن باید او را نجس اعلام کند. این، گَری یعنی جذامِ سر یا ریش است.
31اما اگر کاهن بیماری گَری را ملاحظه کند و به نظر آید که از پوست عمیقتر نیست، و موی سیاه نیز در آن نباشد، آنگاه شخص مبتلا به بیماری گَری را هفت روز قرنطینه کند.
32سپس در روز هفتم بیماری را ملاحظه نماید. اگر پخش نشده باشد و موی زرد در آن نباشد، و عمیقتر از پوست نیز به نظر نیاید،
33شخص باید موی خود را بتراشد؛ اما گَری را نتراشد. آنگاه کاهن او را هفت روز دیگر قرنطینه کند.
34سپس در روز هفتم، گَری را ملاحظه نماید. اگر در پوست پخش نشده باشد و عمیقتر از پوست به نظر نیاید، کاهن او را طاهر اعلام کند. او باید جامۀ خود را بشوید، و طاهر خواهد بود.
35اما اگر پس از آنکه طاهر اعلام شد، گَری در پوست او پخش شود،
36آنگاه کاهن او را بیازماید. اگر گَری در پوست پخش شده بود، نیازی نیست کاهن در پی یافتن موی زرد باشد؛ او نجس است.
37اما اگر به نظر کاهن، گَری تغییر نکرده باشد و موی سیاه در آن روییده باشد، گَری بهبود یافته و او طاهر است. کاهن باید او را طاهر اعلام کند.
38«اگر مرد یا زنی در پوست بدن خود لَکهای سفید داشته باشد،
39کاهن ملاحظه کند. اگر لَکهای پوست بدن او، سفید کم‌رنگ باشد، در آن صورت، لک و پیس بی‌زیان است که بر پوست ظاهر شده، و او طاهر است.
40«اگر موهای سر مردی بریزد، او طاس شده ولی طاهر است.
41همچنین اگر موهای مردی از اطراف پیشانی بریزد، او از پیشانی طاس شده ولی طاهر است.
42اما اگر در قسمت طاسِ سر یا پیشانی، ناحیۀ سفیدِ مایل به سرخی باشد، جذام است که در سر یا پیشانی طاسِ او بروز کرده است.
43پس کاهن باید او را بیازماید. اگر تاول قسمت طاس سر یا پیشانی او که به رنگ سفید مایل به سرخ است، همانند بیماری جذام در پوست بدن به نظر رسد،
44او مردی است جذامی، و نجس. کاهن البته او را نجس اعلام کند؛ بیماری او بر سرش است.
45«کسی که به بیماری جذام مبتلاست باید جامۀ پاره بر تن کرده، موهای سر خود را باز کند و پایین صورت خود را پوشانده، فریاد برکِشد: ”نجس! نجس!“
46او تا زمانی که به این بیماری مبتلاست نجس خواهد ماند. او نجس است. باید تنها زندگی کند و مسکن او بیرون از اردوگاه باشد.
47«اگر جامه‌ای کپَک بزند - خواه جامۀ پشمین و خواه کتانی،
48خواه در تار و خواه در پود کتانی یا پشمین، خواه در چرم و خواه در هر چه از چرم تهیه شده باشد -
49اگر کپَکِ جامه یا چرم یا تار و پود یا هر چیز چرمی، به سبزی یا سرخی بزند، کپَکِ زیان‌آور است و باید به کاهن نشان داده شود.
50کاهن باید کپک را بیازماید و شئ کپک‌زده را هفت روز جدا نگاه دارد.
51روز هفتم، بار دیگر کپک را بیازماید. اگر در جامه پخش شده باشد، خواه در تار و خواه در پود، و یا در چرم - به هر کاری که بیاید - در آن صورت، خوره است، و نجس.
52او باید جامه را با تمامی تار و پودش، خواه پشمی و خواه کتانی، و یا هر شئ چرمی دیگر را که کپک زده است بسوزاند، زیرا خوره است. آن را باید به آتش سوزانید.
53«اما اگر کاهن ملاحظه کند و ببیند که کپَک در جامه، خواه در تار و خواه در پود، و یا در شئ چرمی، پخش نشده است،
54آنگاه فرمان دهد که آنچه را کپک‌زده است، بشویند. سپس هفت روز دیگر آن را جدا نگاه دارد.
55کاهن آنچه را کپک زده است پس از شسته شدن بیازماید. اگر ظاهرِ کپک تغییر نکرده است، هرچند پخش نشده باشد، نجس است. آن را به آتش بسوزانید، خواه خوردگی از درون باشد و خواه از بیرون.
56«اما اگر کاهن ملاحظه کرده، ببیند که کپَک پس از شسته شدن کم‌رنگ شده است، باید قسمت کپک‌زده را از جامه، خواه تار و خواه پود، و یا از چرم، پاره کند.
57اگر بار دیگر بر جامه ظاهر شد، خواه در تار و خواه در پود، و یا در شئ چرمی، در حال پیشروی است. آنچه را کپک زده است به آتش بسوزانید.
58اما جامه، خواه تار و خواه پود، و یا هر شئ چرمی که با شستشو کپک از آن زدوده می‌شود، باید بار دیگر شسته شود، و طاهر خواهد بود.»
59این است قانونِ کپک‌زدگی در جامۀ پشمی یا کتانی، خواه در تار و خواه در پود، و نیز در هر شیء چرمی، برای تشخیص نجس یا طاهر بودنشان.

Speaker
مزامیر باب ۱۱۳ , ۱۱۴

113:1 هَلِلویاه! ای خدمتگزاران خداوند، ستایش کنید! نام خداوند را ستایش کنید!
2نام خداوند متبارک باد، از حال تا ابدالآباد!
3از محل طلوع آفتاب تا محل غروب آن، نام خداوند ستوده شود!
4خداوند بر تمامی قومها متعال است، و جلال او بر فراز آسمانهاست!
5کیست مانند یهوه خدای ما، که در عرش برین جلوس فرموده است؟
6آن که سر فرود می‌آورد، تا بر آسمانها و بر زمین بنگرد.
7او بینوا را از خاک برمی‌گیرد، و نیازمند را از زباله برمی‌افرازد؛
8تا ایشان را با امیران بنشاند، با امیران قومِ خویش.
9زن نازاد را خانواده‌دار می‌سازد، مادر شادمانِ فرزندان. هَلِلویاه!

114:1 آنگاه که اسرائیل از مصر بیرون آمد، و خاندان یعقوب از میان قوم غریب‌زبان،
2یهودا قُدسِ خدا شد، و اسرائیل قلمرو او.
3دریا بدید و بگریخت، و اردن به عقب بازگشت؛
4کوهها همچون قوچ به جَست و خیز درآمدند، و تپه‌ها همچون بره‌!
5ای دریا، تو را چه شد که گریختی؟ و ای اردن، که به عقب بازگشتی؟
6ای کوهها، که همچون قوچ به جست و خیز درآمدید؟ و ای تپه‌ها، که همچون بره برجهیدید؟
7ای زمین، بلرز! از حضور خداوندگار، از حضور خدای یعقوب؛
8که صخره را حوض آب گردانید، و سنگ خارا را چشمۀ آب!

Speaker
دوم قرنتیان باب ۵ , ۶ , ۷

5:1 اینک می‌دانیم هر گاه این خیمۀ زمینی که در آن سکونت داریم فرو~ریزد، عمارتی از خدا داریم، خانه‌ای ناساخته به دست و جاودانه در آسمان.
2و براستی که در این خیمه آه می‌کشیم، زیرا مشتاق آنیم که مسکن آسمانی خود را در بر کنیم،
3چرا که با در بر کردنش، عریان یافت نخواهیم شد.
4زیرا تا زمانی که در این خیمه هستیم با گرانباری آه می‌کشیم، چون نمی‌خواهیم جامه از تن به در کنیم، بلکه جامه‌ای دیگر به تن کنیم، تا فانی غرقِ حیات شود.
5و خداست که ما را برای این مقصود آماده کرده و روح را همچون بیعانه به ما داده است.
6پس همواره دلگرمیم، هرچند می‌دانیم تا زمانی که در این بدن منزل داریم، از خداوند غریبیم،
7زیرا با ایمان زندگی می‌کنیم، نه با دیدار.
8آری، ما چنین دلگرمیم و ترجیح می‌دهیم از بدن غربت جسته، نزد خداوند منزل گیریم.
9پس خواه در بدن منزل داشته باشیم و خواه در غربت از آن به سر بریم، این را هدف قرار داده‌ایم که او را خشنود سازیم.
10زیرا همۀ ما باید در برابر مسند داوری مسیح حاضر شویم، تا هر کس بنا بر اعمال خوب یا بدی که در ایام سکونت در بدن خود کرده است، سزا یابد.
11پس چون معنی ترس خداوند را می‌دانیم، می‌کوشیم مردمان را مُجاب کنیم. آنچه هستیم بر خدا آشکار است و امیدوارم بر وجدان شما نیز آشکار باشد.
12نمی‌خواهیم باز شروع به توصیه دربارۀ خود کنیم، بلکه می‌خواهیم دلیلی به شما بدهیم که به ما فخر کنید، تا بتوانید پاسخ کسانی را بدهید که به ظاهر فخر می‌کنند، نه به آنچه در قلب است.
13اگر عقل از کف داده‌ایم، به خاطر خداست؛ و اگر عقل سلیم داریم، به خاطر شماست.
14زیرا محبت مسیح بر ما حکمفرماست، چون یقین داریم که یک تن به خاطر همه مرد، پس همه مردند.
15و به خاطر همه مرد تا زندگان دیگر نه برای خود، بلکه برای آن کس زیست کنند که به خاطرشان مرد و برخاست.
16بنابراین، از این پس دربارۀ هیچ‌کس با معیارهای بشری قضاوت نمی‌کنیم، و هرچند پیشتر دربارۀ مسیح این‌گونه قضاوت می‌کردیم، اکنون دیگر چنین نیست.
17پس اگر کسی در مسیح باشد، خلقتی تازه است. چیزهای کهنه درگذشت؛ هان، همه چیز تازه شده است!
18اینها همه از خداست که به واسطۀ مسیح ما را با خود آشتی داده و خدمت آشتی را به ما سپرده است.
19به دیگر سخن، خدا در مسیح جهان را با خود آشتی می‌داد و گناهان مردم را به حسابشان نمی‌گذاشت، و پیام آشتی را به ما سپرد.
20پس سفیران مسیح هستیم، به گونه‌ای که خدا از زبان ما شما را به آشتی می‌خوانَد. ما از جانب مسیح از شما استدعا می‌کنیم که با خدا آشتی کنید.
21او کسی را که گناه را نشناخت، در راه ما گناه ساخت، تا ما در وی پارساییِ خدا شویم.

6:1 در مقام همکاران خدا، از شما استدعا داریم که فیض خدا را بیهوده نیافته باشید.
2زیرا خدا می‌گوید: «در زمان لطف خود، تو را اجابت کردم و در روز نجات، یاری‌ات دادم.» هان، اکنون زمان لطف خداست؛ هان، امروز روز نجات است.
3ما در هیچ چیز سبب لغزش کسی نمی‌شویم، تا خدمتمان ملامت کرده نشود،
4بلکه در هر چیز شایستگی خود را نشان می‌دهیم، آن‌گونه که از خادمان خدا انتظار می‌رود: با بردباریِ بسیار در زحمات، در سختیها، در تنگناها،
5در تازیانه‌ها، در زندانها، در هجوم خشمگین مردم، در کار سخت، در بی‌خوابی، و در گرسنگی؛
6با پاکی، با معرفت، با صبر، با مهربانی، با روح‌القدس، با محبت بی‌ریا،
7با راستگویی، با قدرت خدا، با اسلحۀ پارسایی به دست راست و چپ؛
8در عزّت و ذلّت، و بدنامی و نیکنامی. گویی گمراه‌کننده، امّا حقیقت را می‌گوییم؛
9گویی گمنام، امّا شناخته شده‌ایم؛ گویی در حال مرگ، امّا هنوز زنده‌ایم؛ گویی دستخوش مجازات، امّا از پا درنیامده‌ایم؛
10گویی غمگین، امّا همواره شادمانیم؛ گویی فقیر، امّا بسیاری را دولتمند می‌سازیم؛ گویی بی‌چیز، امّا صاحب همه چیزیم.
11ای قرنتیان، ما بی‌پرده با شما سخن گفتیم و دل خود را بر شما گشودیم.
12ما محبت خود را از شما دریغ نمی‌داریم. شمایید که مِهر خود را از ما دریغ می‌کنید.
13با شما همچون فرزندانم سخن می‌گویم؛ شما نیز دل خود را بر ما بگشایید.
14زیر یوغ ناموافق با بی‌ایمانان مروید، زیرا پارسایی و شرارت را چه پیوندی است و نور و ظلمت را چه رفاقتی؟
15مسیح و بِلیعال را چه توافقی است و مؤمن و بی‌ایمان را چه شباهتی؟
16و معبد خدا و بتها را چه سازگاری است؟ زیرا ما معبد خدای زنده‌ایم. چنانکه خدا می‌گوید: «بین آنها سکونت خواهم گزید و در میانشان راه خواهم رفت، و من خدای ایشان خواهم بود و آنان قوم من خواهند بود.»
17پس، خداوند می‌گوید: «از میان ایشان بیرون آیید و جدا شوید. هیچ چیز نجس را لمس مکنید و من شما را خواهم پذیرفت.»
18«من شما را پدر خواهم بود و شما مرا پسران و دختران خواهید بود، خداوندِ قادر مطلق می‌گوید.»

7:1 پس ای عزیزان، حال که این وعده‌ها از آنِ ما است، بیایید خود را از هر ناپاکیِ جسم و روح بزداییم و با ترس از خدا، تقدس را به کمال رسانیم.
2ما را در دل خود جای دهید. در حق کسی بدی روا نداشته‌ایم، کسی را فاسد نساخته‌ایم و از کسی بهره‌جویی نکرده‌ایم.
3این را نمی‌گویم تا محکومتان کنم. پیشتر به شما گفتم که چنان در دل ما جای دارید که آماده‌ایم با شما بمیریم و با شما زیست کنیم.
4من می‌توانم بی‌پرده با شما سخن بگویم، و به شما بسی فخر می‌کنم. بسیار دلگرم شده‌ام، و به‌رغم همۀ سختیها، شادی مرا حد و مرزی نیست.
5زیرا هنگامی که به مقدونیه رسیدیم، این تنِ ما آسایش نیافت، بلکه از هر سو در زحمت بودیم - در برون جدالها داشتیم، و در درون ترسها.
6امّا خدایی که افسردگان را دلگرمی می‌بخشد، با آمدن تیتوس ما را دلگرم ساخت.
7و ما نه تنها از آمدن او، بلکه به واسطۀ آن دلگرمی که از شما یافته بود، دلگرم شدیم. او از اشتیاق شما به دیدار من، و اندوه عمیقتان، و غیرتی که نسبت به من دارید، خبر آورد، که این بیش از پیش مرا شادمان ساخت.
8زیرا هرچند با نامۀ خود اندوهگینتان ساختم، از کردۀ خود پشیمان نیستم. زیرا با آنکه تا حدی پشیمان بودم - چون می‌بینم نامه‌ام هرچند کوتاه‌زمانی، شما را اندوهگین ساخت -
9امّا اکنون شادمانم، نه از آن رو که اندوهگین شدید، بلکه چون اندوهتان به توبه انجامید. زیرا اندوه شما برای خدا بود، تا هیچ زیانی از ما به شما نرسد.
10چون اندوهی که برای خدا باشد، موجب توبه می‌شود، که به نجات می‌انجامد و پشیمانی ندارد. امّا اندوهی که برای دنیاست، مرگ به بار می‌آورد.
11ببینید اندوهی که برای خدا بود چه ثمراتی در شما پدید آورده است: چه شور و شوقی، چه اشتیاقی به اثبات بی‌گناهیتان، چه نارضایی و احساس خطری، چه دلتنگی، غیرت و مجازاتی. شما از هر حیث ثابت کردید که در آن قضیه بی‌تقصیر بوده‌اید.
12پس نامۀ من به شما به‌خاطر آن کس که بدی کرده و یا آن که به او بدی شده نبوده است، بلکه بدین منظور بوده که در حضور خدا ارادت شما به ما، بر خودتان آشکار شود.
13اینها همه موجب دلگرمی ما شده است. افزون بر دلگرمی خودِ ما، دیدن شادی تیتوس نیز موجب شادی هر چه بیشتر ما شد، زیرا همگی شما جان او را تازه ساخته بودید.
14من نزد او به شما فخر کردم و شما مرا سرافکنده نساختید، بلکه همان‌گونه که هرآنچه به شما گفتیم درست بود، ثابت شد که فخر ما نزد تیتوس نیز به‌جا بوده است.
15هر بار که او اطاعت همگی شما را به یاد می‌آوَرَد و این را که چگونه با ترس و لرز او را پذیرفتید، دلبستگی‌اش به شما بیشتر می‌شود.
16شادمانم که در هر چیز به شما اطمینان دارم.

Speaker
Suitable For