۱۱ فوریه

R10211
Category
خروج باب ۲۱

21:1 «این است قوانینی که پیش ایشان می‌گذاری:
2«چون غلام عبرانی اختیار کنی، شش سال تو را خدمت کند؛ در سال هفتم، آزاد بیرون رود بی‌آنکه بهایی بپردازد.
3اگر تنها آمده باشد، تنها بیرون رود؛ اما اگر هنگام آمدن زن داشت، زنش نیز همراه او بیرون رود.
4اگر سرورش به او زنی بدهد و آن زن برایش پسران و دختران بزاید، زن و فرزندان او از آنِ سرورش خواهند بود و آن مرد تنها بیرون خواهد رفت.
5اما اگر آن غلام بگوید: ”من سرورم و زن و فرزندانم را دوست می‌دارم و نمی‌خواهم آزاد بیرون روم،“
6آنگاه سرورش وی را به حضور خدا بیاورد. او را نزدِ در یا تیرِ چارچوب آن ببرد و گوشش را با درفشی سوراخ کند، و او تا پایان عمر غلام وی خواهد بود.
7«چون مردی دختر خود را به کنیزی بفروشد، آن دختر نباید مانند غلامان آزاد شود.
8اگر سرورش که او را برای خود نامزد کرده است از او راضی نباشد، باید اجازه دهد آن دختر را بازخرید کنند. سرورش حق ندارد او را به بیگانگان بفروشد، زیرا به او بی‌وفایی کرده است.
9اگر او را برای پسرش نامزد کرده باشد، باید با او همچون دختر خود عمل کند.
10اگر زن دیگری برای خود بگیرد، نباید زن نخستش را از خوراک، پوشاک و رابطۀ زناشویی محروم کند.
11اگر این سه چیز را از او دریغ بدارد، آن زن باید بی‌آنکه بهایی بپردازد آزاد شود.
12«هر که انسانی را بزند و او بمیرد، البته باید کشته شود.
13اما اگر قصد انجام این کار را نداشت، بلکه ترتیب خدا چنین بود، آنگاه من مکانی برای تو تعیین می‌کنم تا او بدان بگریزد.
14اما اگر کسی علیه دیگری نقشه بکشد تا به مکر او را به قتل رساند، او را از مذبح من دور کن تا بمیرد.
15«هر که پدر یا مادر خویش را بزند، البته باید کشته شود.
16«هر که انسانی را برباید، خواه او را فروخته باشد و خواه در دستش یافت شود، البته باید کشته شود.
17«هر که پدر یا مادر خود را ناسزا گوید، البته باید کشته شود.
18«اگر مردمان با هم نزاع کنند و یکی دیگری را با سنگ یا مشت بزند، و او نمیرد بلکه بستری شود،
19اما بعد بتواند برخیزد و به کمک عصا بیرون راه رود، در آن صورت ضارب بی‌تقصیر خواهد بود؛ فقط باید برای ایام بستری شدنِ او غرامت بپردازد و خرج معالجۀ او را بدهد.
20«اگر کسی غلام یا کنیز خود را با چوب بزند و او زیر دست وی بمیرد، البته باید مجازات شود.
21اما اگر یکی دو روز زنده بماند، نباید او را مجازات کرد زیرا زرخرید اوست.
22«اگر کسانی در حال نزاع، زن بارداری را بزنند به‌طوری که بچۀ او پیش از موعد به دنیا بیاید، اما آسیب جدی وارد نیامده باشد، ضارب باید هر جریمه‌ای را که شوهر آن زن مطالبه کند و قضات تعیین کنند، به وی بپردازد
23اما اگر آسیبی جدی وارد آید، جان به عوض جان تعیین کن،
24و چشم به عوض چشم، دندان به عوض دندان، دست به عوض دست، پا به عوض پا،
25سوختگی به عوض سوختگی، زخم به عوض زخم و کبودی به عوض کبودی.
26«اگر کسی به چشم غلام یا کنیز خود ضربه زند و آن چشم کور شود، باید او را به عوض چشمش آزاد کند.
27و اگر به دندان غلام یا کنیزش ضربه زند که از جای کنده شود، باید به عوض دندانش، وی را آزاد کند.
28«اگر گاوی، مرد یا زنی را شاخ زند و او بمیرد، البته باید گاو را سنگسار کرد و از گوشتش نباید خورد. اما صاحب گاو بی‌تقصیر خواهد بود.
29ولی اگر آن گاو، سابقۀ شاخ‌زنی داشته باشد و از قبل صاحبش را آگاه کرده باشند، و با این حال آن را نبسته باشد، اگر مرد یا زنی را کشت باید گاو را سنگسار کرد و صاحبش را نیز کشت.
30اما اگر از صاحب گاو جریمه‌ای خواسته شود، می‌تواند بهای رهایی جان خود را طبق آنچه از او خواسته شده است، بپردازد.
31در خصوص گاوی که پسر یا دختربچه‌ای را شاخ زند نیز همین قانون را باید اجرا کرد.
32اگر آن گاو، غلام یا کنیزی را شاخ زند، صاحبش باید سی مثقال نقره به سَروَرِ او بپردازد و گاو باید سنگسار شود.
33«اگر کسی سرپوش چاهی را برگیرد، و یا چاهی بکند و آن را نپوشاند، و گاو یا الاغی در آن بیفتد،
34صاحب چاه باید غرامت دهد؛ او باید به صاحب گاو یا الاغ مبلغ لازم را بپردازد، و حیوان مرده از آنِ خودش خواهد بود.
35«اگر گاو کسی، گاو شخصی دیگر را زخمی کند و آن گاو بمیرد، صاحبان گاوها گاو زنده را بفروشند و پول آن و نیز حیوان مرده را به‌طور مساوی بین خود تقسیم کنند.
36اما اگر معلوم شود که آن گاو سابقۀ شاخ‌زنی داشته، و صاحبش از بستن آن غفلت کرده باشد، البته باید گاوی به عوض آن گاو بپردازد، و حیوان مرده از آنِ خودش خواهد بود.

Speaker
مزامیر باب ۷۴

74:1 خدایا، چرا تا ابد طردمان کرده‌ای؟ چرا آتش خشم تو بر گوسفندانِ چراگاهت افروخته است؟
2به یاد آر جماعت خویش را که از قدیم خریدی، و ایشان را فدیه دادی تا قبیلۀ میراث تو شوند؛ به یاد آر کوه صَهیون را که در آن مسکن گزیدی!
3قدمهای خویش را به جانب این ویرانه‌های همیشگی بردار؛ زیرا دشمن هر چه را که در قُدس تو بود، ویران کرده است.
4خصمانت در اندرون ملاقاتگاه تو برخروشیدند، و درفشهایشان را چونان نشانه‌ها بر پا داشتند؛
5همچون کسانی بودند که تبرهای خود را بر درختان جنگل برمی‌افرازند.
6ایشان همۀ کنده‌کاریهای آن را با تیشه و تبر خویش در هم شکستند.
7قُدس تو را به آتش کشیده، با خاک یکسان کردند، و مسکن نام تو را بی‌حرمت ساختند.
8در دل خویش گفتند: «آنان را به تمامی زیر سلطۀ خود خواهیم داشت!» پس همۀ ملاقاتگاههای خدا را در این سرزمین سوزاندند.
9نه آیات خویش را دیگر می‌بینیم، و نه دیگر نبی‌ای در کار است، و کسی از ما نیز نمی‌داند که تا چند چنین خواهد بود.
10تا به کِی، خدایا، خصم ریشخند کند؟ آیا دشمن تا ابد بر نام تو اهانت روا دارد؟
11از چه سبب دست خویش را بازپس می‌کشی، دست راست خویش را؟ دست از گریبان به در آر و ایشان را هلاک کن!
12اما خدا از قدیم پادشاه من است، که بر زمین نجاتها به عمل می‌آورد.
13تو بودی که دریا را به نیروی خود شکافتی، و سرهای هیولاهای دریا را در آبها شکستی!
14سرهای لِویاتان را تو فرو~کوفتی، و آن را خوراک جانوران صحرا ساختی.
15چشمه‌ها و جویبارها را تو روان ساختی؛ نهرهای همیشه جاری را تو خشکانیدی!
16روز از آن توست و شب از آن تو؛ نورافشانها و خورشید را تو برقرار ساختی.
17تو بودی که حدود زمین را مقرر داشتی؛ تابستان و زمستان را تو آفریدی!
18به یاد آر این را، خداوندا، که دشمن چگونه ریشخند می‌کند، و مردمان جاهل بر نام تو اهانت روا می‌دارند!
19جان کبوتر خود را به جانوران وحشی مسپار، و حیات ستمدیدگان خود را تا به ابد فراموش مکن!
20عهد خویش را پاس بدار، زیرا مکانهای تاریک این سرزمین از اُتراقگاههای خشونت آکنده است.
21مگذار کوبیدگان با رسوایی واپس نشینند. باشد که ستمدیگان و نیازمندان نام تو را بستایند!
22برخیز، خدایا، و از حق خویش دفاع کن! به یاد آر که چگونه جاهلان تمامی روز ریشخندت می‌کنند.
23هنگامۀ خصمان خود را از یاد مبر، و نه خروش مخالفانت را، که پیوسته بلند می‌شود!

Speaker
مرقس باب ۷

7:1 فَریسیان به همراه برخی از علمای دین که از اورشلیم آمده بودند، نزد عیسی گرد آمدند
2و دیدند برخی از شاگردان او با دستهای نجس، یعنی ناشسته، غذا می‌خورند.
3فَریسیان و نیز تمامی یهودیان، به پیروی از سنّت مشایخ، تا دستهای خود را طبق آداب تطهیر نشویند، خوراک نمی‌خورند.
4چون از بازار می‌آیند، تا شستشو نکنند چیزی نمی‌خورند. و بسیار سنن دیگر را نیز نگاه می‌دارند، همچون شستن پیاله‌ها، دیگها، ظروف مسی و نیمکتها.
5پس فَریسیان و علمای دین از عیسی پرسیدند: «چرا شاگردان تو طبق سنّت مشایخ رفتار نمی‌کنند، و با دستهای نجس غذا می‌خورند؟»
6او پاسخ داد: «اِشعیا دربارۀ شما ریاکاران چه خوب پیشگویی کرد! چنانکه نوشته شده است، «”این قوم با لبهای خود مرا حرمت می‌دارند، امّا دلشان از من دور است.
7آنان بیهوده مرا عبادت می‌کنند، و تعلیمشان چیزی جز فرایض بشری نیست.“
8شما احکام خدا را کنار گذاشته‌اید و سنّتهای بشری را نگاه می‌دارید.»
9سپس گفت: «شما زیرکانه حکم خدا را کنار می‌گذارید تا سنّت خود را استوار سازید!
10زیرا موسی گفت، ”پدر و مادر خود را گرامی دار،“ و نیز ”هر که پدر یا مادر خود را ناسزا گوید، البته باید کشته شود.“
11امّا شما می‌گویید شخص می‌تواند به پدر یا مادرش بگوید: ”هر کمکی که ممکن بود از من دریافت کنید، قربان - یعنی وقف خدا - است“
12و بدین‌گونه نمی‌گذارید هیچ کاری برای پدر یا مادرش بکند.
13شما این‌چنین با سنّتهای خود، که آنها را به دیگران نیز منتقل می‌کنید، کلام خدا را باطل می‌شمارید و از این‌گونه کارها بسیار انجام می‌دهید.»
14عیسی دیگر بار آن جماعت را نزد خود فرا~خواند و گفت: «همۀ شما به من گوش فرا~دهید و این را دریابید:
15هیچ چیزی بیرون از آدمی نیست که بتواند با داخل شدن به او، وی را نجس سازد، بلکه آنچه از درونِ آدمی بیرون می‌آید، وی را نجس می‌سازد. [
16هر که گوش شنوا دارد، بشنود!]»
17پس از آنکه جماعت را ترک گفت و به خانه درآمد، شاگردانش معنی مَثَل را از او پرسیدند.
18گفت: «آیا شما نیز درک نمی‌کنید؟ آیا نمی‌دانید که آنچه از بیرون به آدمی داخل می‌شود، نمی‌تواند او را نجس سازد؟
19زیرا به دلش راه نمی‌یابد، بلکه به درون شکمش می‌رود و سپس دفع می‌شود.» عیسی با این سخن، همۀ خوراکها را پاک اعلام کرد.
20او ادامه داد: «آنچه از درونِ آدمی بیرون می‌آید، آن است که او را نجس می‌سازد.
21زیرا اینهاست آنچه از درون و دل انسان بیرون می‌آید: افکار پلید، بی‌عفتی، دزدی، قتل، زنا،
22طمع، بدخواهی، حیله، هرزگی، حسادت، تهمت، تکبّر و حماقت.
23این بدیها همه از درون سرچشمه می‌گیرد و آدمی را نجس می‌سازد.»
24عیسی آنجا را ترک گفت و به نواحی صور و صِیدون رفت. به خانه‌ای درآمد؛ امّا نمی‌خواست کسی باخبر شود. با این حال نتوانست حضور خود را پنهان دارد.
25زنی که دختر کوچکش روح پلید داشت، چون شنید او آنجاست، بی‌درنگ آمد و به پاهای او افتاد.
26آن زن که یونانی و از مردمان فینیقیۀ سوریه بود، از عیسی تمنا کرد دیو را از دخترش بیرون کند.
27عیسی به او گفت: «بگذار نخست فرزندان سیر شوند، زیرا نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.»
28زن پاسخ داد: «بله، سرورم، امّا سگان نیز در پای سفره از خرده‌های نان فرزندان می‌خورند.»
29عیسی به او گفت: «به‌خاطر این سخنت، برو که دیو از دخترت بیرون آمد!»
30آن زن چون به خانه رسید، دید که دخترش بر بستر دراز کشیده و دیو از او بیرون شده است.
31عیسی از ناحیۀ صور بازگشت و از راه صیدون به سوی دریاچۀ جلیل رفته، از میان قلمرو دِکاپولیس عبور می‌کرد.
32در آنجا مردی را نزد او آوردند که هم کَر بود و هم لکنت زبان داشت. از عیسی التماس کردند دست خویش را بر او بنهد.
33عیسی آن مرد را از میان جماعت بیرون آورده، به کناری برد و انگشتان خود را در گوشهای او گذاشت. سپس آبِ دهان انداخت و زبان آن مرد را لمس کرد.
34آنگاه به سوی آسمان نظر کرده، آه عمیقی کشید و گفت: «‌اِفَّتَح!» یعنی «باز شو!»
35در دم گوشهای آن مرد باز شد و گرفتگی زبانش برطرف گردید و توانست به‌راحتی سخن گوید.
36امّا عیسی آنها را قدغن کرد که این موضوع را به کسی نگویند. ولی هر چه بیشتر قدغنشان می‌کرد، بیشتر از این واقعه سخن می‌گفتند.
37مردم با حیرت بسیار می‌گفتند: «هر چه او کرده، نیکوست؛ حتی کران را شنوا و گنگان را گویا می‌کند!»

Speaker
Suitable For