برنامه مطالعه روزانه

۲۶ مارس

اعداد باب ۷

7:1 روزی که موسی بر پا کردن مسکن را به پایان رسانید، آن را با تمامی اسبابش مسح و تقدیس کرد. او همچنین مذبح را با تمامی وسایلش مسح و تقدیس نمود.
2آنگاه رهبران اسرائیل، که سران خاندانهایشان بودند، هدایا تقدیم کردند. اینان رهبران قبایل بودند که بر شمارش‌شدگان گماشته شده بودند.
3آنان به جهت هدیه شش ارابۀ سرپوشیده و دوازده گاو نر به حضور خداوند آوردند، یعنی یک ارابه برای هر دو رهبر و یک گاو برای هر نفر. آنان این هدایا را پیش روی مسکن تقدیم کردند.
4آنگاه خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
5«اینها را از ایشان بپذیر تا برای انجام خدمت خیمۀ ملاقات به کار آید، و آنها را به لاویان بده، به هر کس متناسب با خدمتش.»
6پس موسی ارابه‌ها و گاوان را گرفت و به لاویان داد.
7دو ارابه و چهار گاو به جِرشونیان داد، متناسب با خدمتشان.
8چهار ارابه و هشت گاو به مِراریان داد که زیر دست ایتامار پسر هارونِ کاهن بودند، متناسب با خدمتشان.
9اما به قُهاتیان هیچ نداد، زیرا آنان خدمت حمل وسایل مقدس بر شانه‌های خود را بر عهده داشتند.
10رهبران، در روز مسحِ مذبح، هدایا برای وقف آن آوردند و آنها را پیش روی مذبح تقدیم کردند.
11خداوند به موسی گفت: «هر روز یکی از رهبران هدیۀ خود را برای وقف مذبح تقدیم کند.»
12آن که در نخستین روز هدیۀ خود را تقدیم کرد، نَحشون پسر عَمّیناداب از قبیلۀ یهودا بود.
13هدیۀ او یک سینی نقره به وزن یکصد و سی مثقال و یک ظرف نقره به وزن هفتاد مثقال، به مثقال قُدس بود، که هر دو پر از آرد مرغوبِ آمیخته به روغن به جهت هدیۀ آردی بودند؛
14و یک کاسۀ طلا به وزن ده مثقال پر از بخور؛
15و یک گوسالۀ نر، یک قوچ و یک برۀ نرینۀ یک ساله به جهت قربانی تمام‌سوز؛
16و یک بز نر به جهت قربانی گناه؛
17و به جهت قربانی رفاقت نیز دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر و پنچ برۀ نرینۀ یک ساله. این بود هدیۀ نَحشون پسر عَمّیناداب.
18در دوّمین روز، نِتَنئیل پسر صوعَر، رهبر یِساکار هدیۀ خود را تقدیم کرد.
19هدیۀ او یک سینی نقره به وزن یکصد و سی مثقال و یک ظرف نقره به وزن هفتاد مثقال، به مثقال قُدس بود، که هر دو پر از آرد مرغوبِ آمیخته به روغن به جهت هدیۀ آردی بودند؛
20و یک کاسۀ طلا به وزن ده مثقال پر از بخور؛
21و یک گوسالۀ نر، یک قوچ و یک برۀ نرینۀ یک ساله به جهت قربانی تمام‌سوز؛
22و یک بز نر به جهت قربانی گناه؛
23و به جهت قربانی رفاقت نیز دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر و پنج برۀ نرینۀ یک ساله. این بود هدیۀ نِتَنئیل پسر صوعَر.
24در سوّمین روز، اِلیاب پسر حیلون، رهبر بنی‌زِبولون هدیۀ خود را تقدیم کرد.
25هدیۀ او یک سینی نقره به وزن یکصد و سی مثقال و یک ظرف نقره به وزن هفتاد مثقال، به مثقال قُدس بود، که هر دو پر از آرد مرغوبِ آمیخته به روغن به جهت هدیۀ آردی بودند؛
26و یک کاسۀ طلا به وزن ده مثقال پر از بخور؛
27و یک گوسالۀ نر، یک قوچ و یک برۀ نرینۀ یک ساله به جهت قربانی تمام‌سوز؛
28و یک بز نر به جهت قربانی گناه؛
29و به جهت قربانی رفاقت نیز دو گاو نر، پنچ قوچ، پنج بز نر و پنج برۀ نرینۀ یک ساله. این بود هدیۀ اِلیاب پسر حیلون.
30در چهارمین روز، اِلیصور پسر شِدیئور، رهبر بنی‌رِئوبین هدیۀ خود را تقدیم کرد.
31هدیۀ او یک سینی نقره به وزن یکصد و سی مثقال و یک ظرف نقره به وزن هفتاد مثقال، به مثقال قُدس بود، که هر دو پر از آرد مرغوبِ آمیخته به روغن به جهت هدیۀ آردی بودند؛
32و یک کاسۀ طلا به وزن ده مثقال پر از بخور؛
33و یک گوسالۀ نر، یک قوچ و یک برۀ نرینۀ یک ساله به جهت قربانی تمام‌سوز؛
34و یک بز نر به جهت قربانی گناه؛
35و به جهت قربانی رفاقت نیز دو گاو نر، پنچ قوچ، پنج بز نر و پنج برۀ نرینۀ یک ساله. این بود هدیۀ اِلیصور پسر شِدیئور.
36در پنجمین روز، شِلومیئیل پسر صوریشَدّای، رهبر بنی‌شمعون هدیۀ خود را تقدیم کرد.
37هدیۀ او یک سینی نقره به وزن یکصد و سی مثقال و یک ظرف نقره به وزن هفتاد مثقال، به مثقال قُدس بود، که هر دو پر از آرد مرغوبِ آمیخته به روغن به جهت هدیۀ آردی بودند؛
38و یک کاسۀ طلا به وزن ده مثقال پر از بخور؛
39و یک گوسالۀ نر، یک قوچ و یک برۀ نرینۀ یک ساله به جهت قربانی تمام‌سوز؛
40و یک بز نر به جهت قربانی گناه؛
41و به جهت قربانی رفاقت نیز دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر و پنج برۀ نرینۀ یک ساله. این بود هدیۀ شِلومیئیل پسر صوریشَدّای.
42در ششمین روز، اِلیاساف پسر دِعوئیل، رهبر بنی‌جاد هدیۀ خود را تقدیم کرد.
43هدیۀ او یک سینی نقره به وزن یکصد و سی مثقال و یک ظرف نقره به وزن هفتاد مثقال، به مثقال قُدس بود، که هر دو پر از آرد مرغوبِ آمیخته به روغن به جهت هدیۀ آردی بودند؛
44و یک کاسۀ طلا به وزن ده مثقال پر از بخور؛
45و یک گوسالۀ نر، یک قوچ و یک برۀ نرینۀ یک ساله به جهت قربانی تمام‌سوز؛
46و یک بز نر به جهت قربانی گناه؛
47و به جهت قربانی رفاقت نیز دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر و پنج برۀ نرینۀ یک ساله. این بود هدیۀ اِلیاساف پسر دِعوئیل.
48در هفتمین روز، اِلیشَمَع پسر عَمّیهود، رهبر بنی‌اِفرایِم هدیۀ خود را تقدیم کرد.
49هدیۀ او یک سینی نقره به وزن یکصد و سی مثقال و یک ظرف نقره به وزن هفتاد مثقال، به مثقال قُدس بود، که هر دو پر از آرد مرغوبِ آمیخته به روغن به جهت هدیۀ آردی بودند؛
50و یک کاسۀ طلا به وزن ده مثقال پر از بخور؛
51و یک گوسالۀ نر، یک قوچ و یک برۀ نرینۀ یک ساله به جهت قربانی تمام‌سوز؛
52و یک بز نر به جهت قربانی گناه؛
53و به جهت قربانی رفاقت نیز دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر و پنج برۀ نرینۀ یک ساله. این بود هدیۀ اِلیشَمَع پسر عَمّیهود.
54در هشتمین روز، جَمَلیئیل پسر فِدَهصور، رهبر بنی‌مَنَسی هدیۀ خود را تقدیم کرد.
55هدیۀ او یک سینی نقره به وزن یکصد و سی مثقال و یک ظرف نقره به وزن هفتاد مثقال، به مثقال قُدس بود، که هر دو پر از آرد مرغوبِ آمیخته به روغن به جهت هدیۀ آردی بودند؛
56و یک کاسۀ طلا به وزن ده مثقال پر از بخور؛
57و یک گوسالۀ نر، یک قوچ و یک برۀ نرینۀ یک ساله برای قربانی تمام‌سوز؛
58و یک بز نر به جهت قربانی گناه؛
59و به جهت قربانی رفاقت نیز دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر و پنج برۀ نرینۀ یک ساله. این بود هدیۀ جَمَلیئیل پسر فِدَهصور.
60در نهمین روز، اَبیدان پسر جِدعونی، رهبر بنی‌بِنیامین هدیۀ خود را تقدیم کرد.
61هدیۀ او یک سینی نقره به وزن یکصد و سی مثقال و یک ظرف نقره به وزن هفتاد مثقال، به مثقال قُدس بود، که هر دو پر از آرد مرغوبِ آمیخته به روغن به جهت هدیۀ آردی بودند؛
62و یک کاسۀ طلا به وزن ده مثقال پر از بخور؛
63و یک گوسالۀ نر، یک قوچ و یک برۀ نرینۀ یک ساله به جهت قربانی تمام‌سوز؛
64و یک بز نر به جهت قربانی گناه؛
65و به جهت قربانی رفاقت نیز دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر و پنج برۀ نرینۀ یک ساله. این بود هدیۀ اَبیدان پسر جِدعونی.
66در دهمین روز، اَخیعِزِر پسر عَمّیشَدّای، رهبر بنی‌دان هدیۀ خود را تقدیم کرد.
67هدیۀ او یک سینی نقره به وزن یکصد و سی مثقال و یک ظرف نقره به وزن هفتاد مثقال، به مثقال قُدس بود، که هر دو پر از آرد مرغوبِ آمیخته به روغن به جهت هدیۀ آردی بودند؛
68و یک کاسۀ طلا به وزن ده مثقال پر از بخور؛
69و یک گوسالۀ نر، یک قوچ و یک برۀ نرینۀ یک ساله به جهت قربانی تمام‌سوز؛
70و یک بز نر به جهت قربانی گناه؛
71و به جهت قربانی رفاقت نیز دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر و پنج برۀ نرینۀ یک ساله. این بود هدیۀ اَخیعِزِر پسر عَمّیشَدّای.
72در یازدهمین روز، پَجیئیل پسر عُکران، رهبر بنی‌اَشیر هدیۀ خود را تقدیم کرد.
73هدیۀ او یک سینی نقره به وزن یکصد و سی مثقال و یک ظرف نقره به وزن هفتاد مثقال، به مثقال قُدس بود، که هر دو پر از آرد مرغوبِ آمیخته به روغن به جهت هدیۀ آردی بودند؛
74و یک کاسۀ طلا به وزن ده مثقال پر از بخور؛
75و یک گوسالۀ نر، یک قوچ و یک برۀ نرینۀ یک ساله به جهت قربانی تمام‌سوز؛
76و یک بز نر به جهت قربانی گناه؛
77و به جهت قربانی رفاقت نیز دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر و پنج برۀ نرینۀ یک ساله. این بود هدیۀ پَجیئیل پسر عُکران.
78در دوازدهمین روز، اَخیرَع پسر عِنان، رهبر بنی‌نَفتالی هدیۀ خود را تقدیم کرد.
79هدیۀ او یک سینی نقره به وزن یکصد و سی مثقال و یک ظرف نقره به وزن هفتاد مثقال، به مثقال قُدس بود، که هر دو پر از آرد مرغوبِ آمیخته به روغن به جهت هدیۀ آردی بودند؛
80و یک کاسۀ طلا به وزن ده مثقال پر از بخور؛
81و یک گوسالۀ نر، یک قوچ و یک برۀ نرینۀ یک ساله به جهت قربانی تمام‌سوز؛
82و یک بز نر به جهت قربانی گناه؛
83و به جهت قربانی رفاقت نیز دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر و پنج برۀ نرینۀ یک ساله. این بود هدیۀ اَخیرَع پسر عِنان.
84این بود هدایای وقف مذبح از جانب رهبران اسرائیل در روزی که مذبح مسح شد: دوازده سینی نقره و دوازده ظرف نقره و دوازده کاسۀ طلا.
85هر سینی نقره یکصد و سی مثقال و هر ظرف هفتاد مثقال وزن داشت، یعنی وزن نقرۀ تمامی اسباب، دو هزار و چهارصد مثقال، به مثقال قُدس بود.
86دوازده کاسۀ طلای پر از بخور، هر یک ده مثقال، به مثقال قُدس، وزن داشتند. وزن طلای همۀ کاسه‌ها یکصد و بیست مثقال بود.
87کل احشام به جهت قربانی تمام‌سوز دوازده گاو نر، دوازده قوچ و دوازده برۀ نرینۀ یک ساله همراه با هدیۀ آردی آنها و نیز دوازده بز نر به جهت قربانی گناه بود.
88کل احشام به جهت قربانی رفاقت، بیست و چهار گاو نر و شصت قوچ و شصت بز نر و شصت برۀ نرینۀ یک ساله بود. این بود هدایای وقف مذبح، پس از مسح شدن آن.
89چون موسی به خیمۀ ملاقات درآمد تا با خداوند سخن گوید، از بالای تخت رحمت که بر صندوق شهادت قرار داشت، یعنی از میان دو کروبی، صدای او را شنید که با وی تکلم می‌کرد. و او با وی سخن گفت.

امثال سلیمان باب ۴

4:1 ای پسران، به رهنمود یک پدر گوش فرا~دهید؛ توجه کنید تا فهم را به دست آورید.
2من شما را آموزشِ نیکو می‌دهم، تعلیم مرا ترک مکنید.
3زیرا که من نیز پدر خود را پسر بودم و عزیز و یگانه در چشم مادرم.
4پدرم مرا آموخته، می‌گفت: «دل تو به سخنان من تمسک جوید؛ فرامین مرا نگاه دار تا زنده بمانی.
5حکمت را کسب کن و فهم را به دست آور؛ کلمات دهانم را از یاد مبر و از آنها انحراف مورز.
6ترکش مکن که نگاهبان تو خواهد بود؛ دوستش بدار که از تو مراقبت خواهد کرد.
7حکمت، برترین است، پس حکمت را به دست آور؛ به بهای همۀ دارایی خویش، فهم را کسب کن.
8آن را برافراز که تو را سرافراز خواهد ساخت؛ آن را در بر گیر که تو را عزّت خواهد بخشید.
9تاج زیبایی بر سرت خواهد نهاد و افسر جلال به تو خواهد بخشید.»
10پسرم! گوش فرا~ده و آنچه می‌گویم بپذیر که سالهای عمرت بسیار خواهد شد.
11من راه حکمت را به تو می‌آموزم و در مسیر راست هدایتت می‌کنم.
12چون در راه بروی، قدمهایت را مانعی نخواهد بود؛ چون بدوی، نخواهی لغزید.
13رهنمود را به چنگ گیر و آن را فرو~مگذار؛ پاسش بدار، زیرا که حیات توست.
14به راه شریران پا مگذار و در طریق بدکاران گام مزن.
15از آن دوری کن و در آن ره مسپار؛ از آن، روی بگردان و به راه خویش رو.
16زیرا تا شرارتی نکنند نمی‌خُسبند، و تا کسی را نلغزانند خواب به چشمشان نمی‌آید.
17نانِ شرارت را می‌خورند و شرابِ خشونت را می‌نوشند.
18طریق پارسایان همچون طلوع سپیده‌دمان است، که تا روشنایی نیمروز، نور آن هر دم فزونی می‌گیرد.
19اما راه شریران همچون تاریکیِ غلیظ است و نمی‌دانند که از چه می‌لغزند.
20پسرم، به آنچه می‌گویم توجه کن؛ و به سخنانم نیک گوش فرا~ده.
21آنها را از نظر دور مکن بلکه در قلبت نگاهشان بدار؛
22زیرا برای یابندگان خود حیاتند و شفا برای تمامیِ تن ایشان.
23دل خویش را با مراقبتِ تمام پاس بدار، زیرا سرچشمۀ امور حیاتی است.
24کج‌گویی را از دهان خود بزدای؛ و بدسخنی را از لبان خویش دور کن.
25چشمانت مستقیم به جلو بنگرد، مژگانت راست به جلو باشد.
26مسیر پاهای خویش را هموار گردان که همۀ راههایت استوار خواهد شد.
27به راست یا چپ کج مشو؛ پای خویش از شرارت نگاه دار.

لوقا باب ۱۸

18:1 عیسی برای شاگردان مَثَلی آورد تا نشان دهد که باید همیشه دعا کنند و هرگز دلسرد نشوند.
2فرمود: «در شهری قاضی‌ای بود که نه از خدا باکی داشت، نه به خلق خدا توجهی.
3در همان شهر بیوه‌زنی بود که پیوسته نزدش می‌آمد و از او می‌خواست دادش از دشمن بستاند.
4قاضی چندگاهی به او اعتنا نکرد. امّا سرانجام با خود گفت: ”هرچند از خدا باکی ندارم و به خلق خدا نیز بی‌توجهم،
5امّا چون این بیوه‌زن مدام زحمتم می‌دهد، دادش می‌ستانم، مبادا پیوسته بیاید و مرا به ستوه آورد!“‌»
6آنگاه خداوند فرمود: «شنیدید این قاضی بی‌انصاف چه گفت؟
7حال، آیا خدا به دادِ برگزیدگان خود که روز و شب به درگاه او فریاد برمی‌آورند، نخواهد رسید؟ آیا این کار را همچنان به تأخیر خواهد افکند؟
8به شما می‌گویم که به‌زودی به داد ایشان خواهد رسید. امّا هنگامی که پسر انسان آید، آیا ایمان بر زمین خواهد یافت؟»
9آنگاه برای برخی که از پارسایی خویش مطمئن بودند و بر دیگران به دیدۀ تحقیر می‌نگریستند، این مَثَل را آورد:
10«دو تن برای عبادت به معبد رفتند، یکی فَریسی، دیگری خَراجگیر.
11فَریسی ایستاد و با خود چنین دعا کرد: ”خدایا، تو را شکر می‌گویم که همچون دیگر مردمان دزد و بدکاره و زناکار نیستم، و نه مانند این خَراجگیرم.
12دو بار در هفته روزه می‌گیرم و از هر چه به دست می‌آورم، ده‌یک می‌دهم.“
13امّا آن خَراجگیر دور ایستاد و نخواست حتی چشمان خود را به سوی آسمان بلند کند، بلکه بر سینۀ خود می‌کوفت و می‌گفت: ”خدایا، بر منِ گناهکار رحم کن.“
14به شما می‌گویم که این مرد، و نه آن دیگر، پارسا شمرده شده به خانه رفت. زیرا هر که خود را برافرازد، خوار خواهد شد، و هر که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»
15مردم حتی نوزادان را نزد عیسی می‌آوردند تا بر آنها دست بگذارد. شاگردان چون این را دیدند، مردم را سرزنش کردند.
16امّا عیسی آنان را نزد خود فرا~خواند و گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند؛ ایشان را بازمدارید، زیرا پادشاهی خدا از آنِ چنین کسان است.
17آمین، به شما می‌گویم، هر که پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد، هرگز بدان راه نخواهد یافت.»
18یکی از رئیسان از او پرسید: «استاد نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟»
19عیسی پاسخ داد: «چرا مرا نیکو می‌خوانی؟ هیچ‌کس نیکو نیست جز خدا فقط.
20احکام را می‌دانی: زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، پدر و مادر خود را گرامی دار.»
21گفت: «همۀ اینها را از کودکی به جا آورده‌ام.»
22عیسی چون این را شنید، گفت: «هنوز یک چیز کم داری؛ آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.»
23آن مرد چون این را شنید، اندوهگین شد، زیرا ثروت بسیار داشت.
24عیسی به او نگاه کرد و گفت: «چه دشوار است راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی خدا!
25گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.»
26کسانی که این را شنیدند، پرسیدند: «پس چه کسی می‌تواند نجات یابد؟»
27فرمود: «آنچه برای انسان ناممکن است، برای خدا ممکن است.»
28پطرس گفت: «ما که خانه و کاشانۀ خود را ترک گفتیم تا از تو پیروی کنیم!»
29عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما می‌گویم، کسی نیست که خانه یا زن یا برادران یا والدین یا فرزندان را به‌خاطر پادشاهی خدا ترک کند،
30و در همین عصر چند برابر به دست نیاورد، و در عصر آینده نیز از حیات جاویدان بهره‌مند نگردد.»
31آنگاه آن دوازده تن را به کناری کشید و به ایشان گفت: «اینک به اورشلیم می‌رویم. در آنجا هرآنچه انبیا دربارۀ پسر انسان نوشته‌اند، به انجام خواهد رسید.
32زیرا او را به اقوام بیگانه خواهند سپرد. آنها او را استهزا و توهین خواهند کرد و آب دهان بر او انداخته، تازیانه‌اش خواهند زد و خواهند کشت.
33امّا در روز سوّم بر خواهد خاست.»
34شاگردان هیچ‌یک از اینها را درک نکردند. معنی سخن او از آنان پنهان بود و درنیافتند دربارۀ چه سخن می‌گوید.
35چون نزدیک اَریحا رسید، مردی نابینا بر کنار راه نشسته بود و گدایی می‌کرد.
36چون صدای جمعیتی را که از آنجا می‌گذشت شنید، پرسید: «چه خبر است؟»
37گفتند: «عیسای ناصری در گذر است.»
38او فریاد برکشید: «ای عیسی، پسر داوود، بر من ترحم کن!»
39کسانی که پیشاپیش جمعیت می‌رفتند، عتابش کردند و خواستند خاموش باشد. امّا او بیشتر فریاد برآورد که: «ای پسر داوود، بر من ترحم کن!»
40آنگاه عیسی بازایستاد و امر فرمود آن مرد را نزد او بیاورند. چون نزدیک آمد، عیسی از او پرسید:
41«چه می‌خواهی برایت بکنم؟» گفت: «سرور من، می‌خواهم بینا شوم.»
42عیسی به او گفت: «بینا شو! ایمانت تو را شفا داده است.»
43کور همان دم بینایی خود را بازیافت و خدا را سپاس‌گویان، از پی عیسی شتافت. مردم چون این را دیدند، همگی خدا را سپاس گفتند.