برنامه مطالعه روزانه

۲ فوریه

خروج باب ۷ , ۸

7:1 آنگاه خداوند به موسی گفت: «بنگر که تو را بر فرعون خدا ساخته‌ام و برادرت هارون، نبی تو خواهد بود.
2هرآنچه تو را امر کنم بگو و برادرت هارون آن را نزد فرعون بازگوید تا او بنی‌اسرائیل را از سرزمینش بیرون فرستد.
3ولی من دل فرعون را سخت خواهم کرد تا آیات و علامات خود را در سرزمین مصر افزون گردانم.
4با این حال، فرعون به شما گوش نخواهد سپرد. آنگاه بر مصر دست خواهم نهاد و با داوریهای عظیم، لشکرهای خود یعنی قوم خویش بنی‌اسرائیل را از سرزمین مصر بیرون خواهم آورد.
5و آنگاه که دست خود را بر مصر دراز کنم و قوم خویش بنی‌اسرائیل را از آنجا بیرون آورم، مصریان خواهند دانست که من خداوند هستم.»
6پس موسی و هارون بر طبق آنچه خداوند بدیشان امر فرموده بود عمل کردند.
7زمانی که آنها با فرعون سخن گفتند، موسی هشتاد سال داشت و هارون هشتاد و سه سال.
8خداوند به موسی و هارون گفت:
9«چون فرعون به شما بگوید: ”معجزه‌ای انجام دهید!“ آنگاه به هارون بگو: ”عصایت را برگیر و آن را در حضور فرعون بر زمین بیفکن، و عصا به مار بدل خواهد شد.“»
10پس موسی و هارون به حضور فرعون رفتند و آنچه را خداوند فرمان داده بود، انجام دادند. هارون عصای خود را در برابر فرعون و خادمانش بر زمین افکند، و عصا بدل به مار شد.
11آنگاه فرعون حکیمان و ساحران را فرا~خواند، و آن جادوگران مصری نیز با افسون خود چنین کردند.
12هر یک عصایش را بر زمین افکند و عصا بدل به مار شد. ولی عصای هارون عصاهای آنها را فرو~بلعید.
13با این حال، همان‌گونه که خداوند فرموده بود، دل فرعون سخت شد و به سخنان موسی و هارون گوش نسپرد.
14آنگاه خداوند به موسی گفت: «دل فرعون سخت شده است و از رها کردن قوم اِبا می‌کند.
15پس بامدادان که فرعون به کنار آب می‌رود، نزد او برو. کنار رود نیل منتظر او باش و عصایی را که بدل به مار شد به دست بگیر.
16به او بگو: ”یهوه، خدای عبرانیان، مرا فرستاده تا به تو بگویم: ’قوم مرا رها کن تا در صحرا مرا عبادت کنند. تو تا کنون بدین گوش نسپرده‌ای.‘
17پس اینک خداوند چنین می‌فرماید: ’این‌گونه خواهی دانست که من خداوند هستم: با عصایی که در دست دارم آب رود نیل را خواهم زد و تبدیل به خون خواهد شد.
18ماهیانِ آن خواهند مرد و آب رود خواهد گندید؛ و مصریان نخواهند توانست از آن بنوشند.“‘»
19و خداوند به موسی گفت: «به هارون چنین بگو: ”عصایت را برگیر و دستت را بر آبهای مصر دراز کن - بر رودخانه‌ها و نهرها، حوضها و تمامی آبگیرهای مصر. آبها همه بدل به خون خواهد شد. در سراسر مصر خون خواهد بود، حتی در سطلهای چوبی و کوزه‌های سنگی.“»
20موسی و هارون طبق آنچه خداوند به آنها فرمان داده بود عمل کردند. او در برابر دیدگان فرعون و خادمانش، عصای خود را بلند کرد و آب نیل را زد، و آب بدل به خون شد.
21ماهیان نیل مردند و رود چنان گندید که مصریان نتوانستند از آب آن بنوشند. و در سراسر سرزمین مصر خون بود.
22ولی جادوگران مصری نیز با افسون خود نظیر همان کار را انجام دادند؛ و دل فرعون سخت شده، چنانکه خداوند گفته بود، به سخنان موسی و هارون گوش نسپرد.
23فرعون به قصر خود بازگشت بی‌آنکه بر این واقعه نیز وقعی بگذارد.
24مصریان همگی در گرداگرد رود نیل به چاه کندن مشغول شدند تا برای نوشیدن، آب فراهم کنند، زیرا نمی‌توانستند از آبِ رودخانه بنوشند.
25از زمانی که خداوند رودخانه را زد، هفت روز گذشت.

8:1 آنگاه خداوند به موسی گفت: «نزد فرعون برو و به او بگو، ”خداوند چنین می‌فرماید: ’قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند.
2اگر از رها کردن ایشان اِبا کنی، بدان که همۀ حدود تو را به بلای وزغ دچار خواهم کرد.
3رود نیل آکنده از وزغ خواهد شد و وزغها به درون قصرت، به خوابگاهت و به بسترت هجوم خواهند آورد، و نیز به خانه‌های خادمانت و منازل مردم، و به تنورها و تُغارهای خمیر.
4آنها از سر و روی تو و مردم و خادمانت بالا خواهند رفت.“‘»
5آنگاه خداوند به موسی گفت: «به هارون بگو: ”دستت را با عصای خود بر رودخانه‌ها و نهرها و حوضها دراز کن تا وزغها بر سرزمین مصر برآیند.“»
6پس هارون دستش را بر آبهای مصر دراز کرد و وزغها بیرون آمده، سرزمین مصر را پوشانیدند.
7ولی جادوگران نیز با افسون خود نظیر همین کار را کردند و وزغها بر سرزمین مصر آوردند.
8فرعون موسی و هارون را فرا~خواند و گفت: «نزد خداوند دعا کنید تا وزغها را از من و قومم دور کند، و من نیز قوم تو را رها خواهم کرد تا به خداوند قربانی تقدیم کنند.»
9موسی به فرعون گفت: «خودت تعیین کن که چه وقت می‌خواهی برای تو و خادمانت و برای قومت دعا کنم تا وزغها از شما و خانه‌هایتان دور شوند و تنها در رود نیل باقی بمانند.»
10فرعون گفت: «فردا.» موسی پاسخ داد: «چنانکه گفتی خواهد شد، تا بدانی که هیچ‌کس همچون خدای ما یهوه نیست.
11وزغها از تو و خانه‌ات، و از خادمان و قومت دور خواهند شد و تنها در رود نیل باقی خواهند ماند.»
12پس از آنکه موسی و هارون از نزد فرعون رفتند، موسی به درگاه خدا دربارۀ وزغهایی که بر فرعون فرستاده بود استغاثه کرد.
13خداوند نیز به خواست موسی عمل کرد و وزغها در خانه‌ها و دهات و مزارع مردند.
14آنها را توده توده بر هم انباشتند و زمین متعفن شد.
15اما چون فرعون دید آسایش پدید آمد، همان‌گونه که خداوند گفته بود دل خود را سخت کرد، و به سخن موسی و هارون گوش نسپرد.
16آنگاه خداوند به موسی گفت: «به هارون بگو: ”عصایت را دراز کن و خاک زمین را بزن، تا خاک در سراسر سرزمین مصر بدل به پشه گردد.“»
17موسی و هارون چنین کردند و چون هارون عصایش را دراز کرده خاک زمین را زد، پشه‌ها بر انسان و چارپایان هجوم آوردند و خاک سرزمین مصر به‌تمامی تبدیل به پشه شد.
18این‌بار نیز جادوگران سعی کردند با افسون خود پشه بیرون آورند، اما نتواستند؛ و پشه‌ها بر انسانها و چارپایان پدیدار شدند.
19جادوگران به فرعون گفتند: «این انگشت خداست.» ولی همان‌گونه که خداوند گفته بود، دل فرعون سخت بود و به سخن آنان گوش نسپرد.
20آنگاه خداوند به موسی گفت: «بامدادان برخیز و چون فرعون کنار رودخانه آمد، در برابر او بایست و بگو، ”خداوند چنین می‌فرماید: ’قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند.
21اگر قوم مرا رها نکنی، بدان که بر تو و خادمانت و قومت و خانه‌هایت انبوه مگس خواهم فرستاد. خانه‌های مصریان و حتی زمینهایی که بر آن ساکنند مملو از مگس خواهد شد.
22ولی در آن روز، سرزمین جوشِن را که قوم من در آن ساکنند جدا خواهم کرد تا مگسی در آن یافت نشود؛ این‌گونه خواهی دانست که من در میان این زمین خداوند هستم.
23من میان قوم خودم و قوم تو فرق خواهم گذاشت، و فردا این آیت ظاهر خواهد شد.“‘»
24و خداوند چنین کرد. انبوه مگسان به قصر فرعون و به درون منازل خادمان او هجوم بردند و در سراسر مصر زمین از مگسها ویران گردید.
25آنگاه فرعون موسی و هارون را فرا~خواند و گفت: «بیایید در همین سرزمین برای خدایتان قربانی کنید.»
26اما موسی گفت: «چنین کاری درست نیست، زیرا مصریان از قربانی‌ای که ما به یهوه خدای خود تقدیم می‌کنیم کراهت دارند؛ و اگر ما قربانی‌ای به یهوه خدای خود تقدیم کنیم که مصریان از آن کراهت دارند، آیا سنگسارمان نخواهند کرد؟
27ما باید سفری سه روزه به صحرا بکنیم تا برای یهوه خدایمان مطابق فرمان او قربانی نماییم.»
28فرعون گفت: «اجازه می‌دهم به صحرا بروید و برای یهوه خدایتان قربانی کنید؛ ولی نباید زیاد دور شوید. حال برایم دعا کنید.»
29موسی پاسخ داد: «به محض اینکه از نزد تو بیرون روم به درگاه خداوند دعا خواهم کرد، و فردا مگسها از فرعون و خادمانش و قومش دور خواهند شد. اما زنهار فرعون باز ما را فریب ندهد که نگذارد قوم رفته، برای خداوند قربانی کنند.»
30پس موسی از نزد فرعون به در آمد و به درگاه خداوند دعا کرد.
31خداوند به خواست موسی عمل نمود و مگسها را از فرعون و خادمانش و قومش دور کرد به گونه‌ای که یک مگس نیز باقی نماند.
32ولی این بار نیز فرعون دل خود را سخت کرد و قوم را رها ننمود.

مزامیر باب ۶۰ , ۶۱

60:1 خدایا، تو ما را طرد کرده و بر ما رخنه کرده‌ای؛ خشمگین بودی؛ اما اکنون ما را برگردان!
2زمین را لرزانده و از میان شکافته‌ای؛ شکستگیهایش را ترمیم کن، زیرا به جنبش درآمده است!
3قوم خویش را به سختیها دچار گردانیدی؛ بادۀ گیج‌کننده به ما نوشانیدی.
4اما برای ترسندگانت، پرچمی افراشتی تا از تیررَسِ کمان بِدان بگریزند. سِلاه
5به دست راست خویش نجات ده، و اجابتم فرما، تا محبوبان تو رهایی یابند.
6خدا در قدوسیت خود سخن گفته است: «شِکیم را شادمانه قسمت می‌کنم و دشت سُکّوت را اندازه می‌گیرم.
7جِلعاد از آن من است و مَنَسی از آن من؛ اِفرایِم، کلاهخود من است، یهودا عصای سلطنتم.
8موآب ظرف دست‌شویی من است، بر اَدوم پای‌پوش خود را می‌افکنم، و بر فلسطین بانگ پیروزی برمی‌آورم.»
9کیست که مرا به شهر حصاردار درآوَرَد؟ کیست که مرا به اَدوم رهنمون شود؟
10مگر نه تو خدایا، که طردمان کرده‌ای، و دیگر با سپاهیان ما بیرون نمی‌آیی؟
11در برابر دشمن، یاریمان فرما، زیرا یاری انسان عبث است.
12با خدا پیروز خواهیم شد، اوست که خصمان ما را پایمال خواهد کرد.

61:1 خدایا، فریاد مرا بشنو و به دعایم گوش فرا~ده!
2از کرانهای زمین تو را می‌خوانم، هنگامی که دلم لرزان است. مرا به صخره‌ای که بلندتر از من است هدایت فرما.
3زیرا که تو پناهگاه من بوده‌ای، و برج نیرومند در برابر دشمن.
4بگذار تا به ابد در خیمۀ تو قرار یابم و زیر سایۀ بالهایت پناه گیرم. سِلاه
5زیرا تو، خدایا، نذرهایم را شنیده‌ای، و میراث ترسندگانِ نامت را به من ارزانی داشته‌ای.
6بر ایام عمر پادشاه بیفزا و بر سالهای او، تا نسلهای بسیار!
7تا ابد در حضور خدا بر تخت شاهی نشیند، محبت و وفاداری خود را به مراقبت او برگمار!
8پس نام تو را پیوسته خواهم سرایید، و نذرهای خود را هر روزه ادا خواهم کرد.

رومیان باب ۱۲

12:1 پس ای برادران، در پرتو رحمتهای خدا، از شما استدعا می‌کنم که بدنهای خود را همچون قربانی زنده و مقدّس و پسندیدۀ خدا تقدیم کنید که عبادت معقول شما همین است.
2و دیگر همشکل این عصر مشوید، بلکه با نو شدن ذهن خود دگرگون شوید. آنگاه قادر به تشخیص ارادۀ خدا خواهید بود؛ ارادۀ نیکو، پسندیده و کامل او.
3زیرا به واسطۀ فیضی که به من عطا شده است، هر یک از شما را می‌گویم که خود را بیش از آنچه می‌باید، مپندارید، بلکه هر یک به فراخور میزان ایمانی که خدا به شما بخشیده است، واقع‌بینانه دربارۀ خود قضاوت کنید.
4زیرا همان‌گونه که هر یک از ما را بدنی واحد است که از اعضای بسیار تشکیل شده و کار همۀ این اعضا یکسان نیست،
5ما نیز که بسیاریم، در مسیح یک بدن را تشکیل می‌دهیم و هر یک، اعضای یکدیگریم.
6بر حسب فیضی که به ما بخشیده شده است، دارای عطایای گوناگونیم. اگر عطای کسی نبوّت است، آن را متناسب با ایمانش به کار گیرد.
7اگر خدمت است، خدمت کند. اگر تعلیم است، تعلیم دهد.
8اگر تشویق است، تشویق نماید. اگر کمک به نیازمندان است، با سخاوت چنین کند. اگر رهبری است، این کار را با جدیّت انجام دهد. و اگر رحم و شفقت به دیگران است، شادمانه به این کار مشغول باشد.
9محبت باید بی‌ریا باشد. از بدی بیزار باشید و به آنچه نیکوست، سخت بچسبید.
10با محبتِ برادرانه سرسپردۀ هم باشید. در احترام گذاشتن به یکدیگر، از هم پیشی بگیرید.
11هیچ‌گاه غیرت شما فروکش نکند؛ در روحْ شعله‌ور باشید و خداوند را خدمت کنید.
12در امیدْ شادمان، در سختیها شکیبا و در دعا ثابت‌قدم باشید.
13در رفع احتیاجات مقدسین سهیم شوید و میهمان‌نواز باشید.
14برای کسانی که به شما آزار می‌رسانند، برکت بطلبید؛ برکت بطلبید و لعن نکنید!
15با کسانی که شادمانند، شادی کنید، و با کسانی که گریانند، بگریید.
16برای یکدیگر ارزش برابر قائل باشید! مغرور نباشید، بلکه با کسانی که از طبقات محرومند، معاشرت کنید. خود را برتر از دیگران مپندارید.
17به هیچ‌کس به سزای بدی، بدی نکنید. دقّت کنید که آنچه را در نظر همگان پسندیده است، به جای آورید.
18اگر امکان دارد، تا آنجا که به شما مربوط می‌شود، با همه در صلح و صفا زندگی کنید.
19ای عزیزان، انتقام مگیرید، بلکه آن را به غضب خدا واگذارید. زیرا نوشته شده که «خداوند می‌گوید: ”انتقام از آن من است؛ من هستم که سزا خواهم داد.“‌»
20برعکس، «اگر دشمنت گرسنه است، به او خوراک بده! و اگر تشنه است، به او آب بنوشان! اگر چنین کنی، اخگرهای سوزان بر سرش خواهی انباشت.»
21مغلوب بدی مشو، بلکه بدی را با نیکویی مغلوب ساز.