برنامه مطالعه روزانه

۱ فوریه

خروج باب ۵ , ۶

5:1 پس از آن، موسی و هارون نزد فرعون رفته، وی را گفتند: «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: ”قوم مرا رها کن تا در صحرا برای من عیدی نگاه دارند.“»
2فرعون گفت: «یهوه کیست که باید از او فرمان بَرم و اسرائیل را رها کنم؟ یهوه را نمی‌شناسم و اسرائیل را نیز رها نخواهم کرد.»
3موسی و هارون گفتند: «خدای عبرانیان ما را ملاقات کرده است. رخصت ده سه روز در صحرا راه بپیماییم و به یهوه خدایمان قربانی تقدیم کنیم، وگرنه ما را به بلا یا شمشیر خواهد زد.»
4ولی پادشاه مصر گفت: «ای موسی و هارون، چرا می‌خواهید مردم را از کارشان باز‌دارید؟ به بیگاری خود بازگردید!»
5و افزود: «شمار مردم بسیار زیاد است و شما آنان را از بیگاریشان باز خواهید داشت.»
6همان روز، فرعون به کارفرمایان و سرکارگران قوم فرمان داد:
7«از این پس مانند گذشته برای خِشت ساختن به مردم کاه ندهید. بگذارید خود بروند و کاه گرد آورند.
8ولی تعداد خشتهایی که می‌سازند باید مانند گذشته باشد؛ از آن هیچ کم مکنید. اینان کاهلند و از همین روست که فریاد می‌زنند: ”بگذار برویم و به خدایمان قربانی تقدیم کنیم.“
9کارشان را سخت‌تر کنید تا سرگرم باشند، و به یاوه‌گویی اعتنا نکنند.»
10پس کارفرمایان و سرکارگران بیرون رفتند و به مردم گفتند: «فرعون چنین می‌فرماید: ”من به شما کاه نخواهم داد.
11خودتان بروید و از هرجا می‌توانید کاه فراهم کنید، ولی از مقدار کارتان به هیچ وجه کم نخواهد شد.“»
12پس قوم در سرتاسر مصر پخش شدند تا کاهبُن برای تهیۀ کاه گرد آورند.
13کارفرمایان آنها را شتابانیده، می‌گفتند: «سهمیۀ کار هر روز را تکمیل کنید، درست مانند زمانی که کاه داشتید.»
14سرکارگران بنی‌اسرائیل که کارفرمایان فرعون بر ایشان گماشته بودند کتک می‌خوردند و از آنان مؤاخذه می‌شد که: «چرا سهمیۀ خِشتهایتان را دیروز و یا امروز همچون گذشته تمام نکردید؟»
15پس سرکارگران بنی‌اسرائیل نزد فرعون فریاد شکایت بلند کرده، گفتند: «چرا با ما بندگانت این‌گونه رفتار می‌کنی؟
16کاه به بندگانت نمی‌دهند و می‌گویند: ”خشت بسازید!“ بندگانت کتک می‌خورند، حال آنکه افراد تو تقصیرکارند.»
17فرعون گفت: «تنبلید! تنبل! از همین رو است که می‌گویید: ”بگذار برویم و به خداوند قربانی تقدیم کنیم.“
18اکنون بروید و به کار مشغول شوید! کاه به شما داده نخواهد شد. ولی باید سهمیۀ خشتها را بدهید.»
19سرکارگران بنی‌اسرائیل چون دیدند نباید از شمار خِشتهایی که روزانه می‌سازند کم شود، دریافتند که به وضع بدی گرفتار شده‌اند.
20چون از نزد فرعون بیرون آمدند، به موسی و هارون برخوردند که منتظر دیدارشان بودند.
21پس به آنها گفتند: «خداوند بر شما بنگرد و داوری کند! شما ما را بوی ناخوش در مشام فرعون و درباریانش ساختید و شمشیری به دستشان دادید تا ما را بکشند.»
22موسی نزد خداوند بازگشت و گفت: «خداوندا، چرا بر این مردم بدی روا داشتی؟ و برای چه مرا فرستادی؟
23از وقتی من نزد فرعون رفتم تا به نام تو سخن گویم، او بر این قوم بدی روا داشته و تو هیچ کاری برای رهایی قومت نکرده‌ای.»

6:1 آنگاه خداوند به موسی گفت: «اکنون خواهی دید به فرعون چه خواهم کرد. زیرا به سبب دست نیرومند من قوم را رها خواهد کرد و به دست نیرومند من آنها را از سرزمین خویش خواهد راند.»
2خدا همچنین به موسی گفت: «من یهوه هستم.
3بر ابراهیم، اسحاق و یعقوب با نام خدای قادر مطلق ظاهر شدم، ولی خود را با نام یهوه بر آنها نشناساندم.
4همچنین عهد خویش را با ایشان استوار کردم تا سرزمین کنعان را بدیشان ببخشم، همان سرزمینی را که در آن غریب بودند.
5حال نالۀ بنی‌اسرائیل را که مصریان ایشان را به بندگی کشیده‌اند، شنیدم و عهد خویش را به یاد آوردم.
6پس بنی‌اسرائیل را بگو: ”من یهوه هستم و شما را از زیر یوغ بیگاری مصریان بیرون خواهم آورد. من شما را از بندگی ایشان رها خواهم کرد، و به بازوی افراشته و داوریهای عظیم شما را خواهم رهانید.
7من شما را بر خواهم گرفت تا قوم من باشید و من خدای شما خواهم بود. آنگاه خواهید دانست که من یهوه خدای شما هستم که شما را از زیر یوغ بیگاری مصریان به در آوردم.
8من شما را به سرزمینی خواهم برد که با دست افراشته سوگند خوردم آن را به ابراهیم و اسحاق و یعقوب ببخشم. آری، من آن سرزمین را میراث شما خواهم ساخت. من یهوه هستم.“»
9موسی این سخنان را به بنی‌اسرائیل بازگفت، ولی آنان به سبب پژمردگیِ روح و بندگیِ طاقت‌فرسای خود به او گوش ندادند.
10آنگاه خداوند به موسی گفت:
11«برو و به فرعون پادشاه مصر بگو که بنی‌اسرائیل را از سرزمین خود بیرون بفرستد.»
12ولی موسی به خداوند گفت: «بنی‌اسرائیل به من گوش فرا~نمی‌دهند، پس چگونه فرعون به من گوش فرا~خواهد داد، حال آن که مردی کُند زبانم؟»
13باری، خداوند بدین‌گونه دربارۀ بنی‌اسرائیل و فرعون پادشاه مصر با موسی و هارون سخن گفت، و به آنان فرمان داد بنی‌اسرائیل را از سرزمین مصر بیرون برند.
14سران خاندانهای قوم اسرائیل چنین بودند: پسران رِئوبین، نخست‌زادۀ اسرائیل، خَنوخ، فَلّو، حِصرون و کَرْمی بودند. اینانند طوایف رِئوبین.
15پسران شمعون عبارت بودند از یِموئیل، یامین، اوهَد، یاکین، صوحَر و شائول که مادرش زنی کنعانی بود. اینانند طوایف شمعون.
16نامهای پسران لاوی طبق تاریخ اَعقاب آنها عبارت بود از جِرشون، قُهات و مِراری. لاوی صد و سی و هفت سال بزیست.
17پسرانِ جِرشون لِبنی و شِمعی بودند که از هر یک طایفه‌ای پدید آمد.
18پسران قُهات عَمرام، یِصهار، حِبرون و عُزّیئیل بودند. و قُهات صد و سی و سه سال بزیست.
19پسران مِراری مَحْلی و موشی بودند. اینانند طوایف لاوی مطابق تاریخ اعقاب آنها.
20عَمرام عمۀ خود یوکابِد را به زنی گرفت و از یوکابِد، هارون و موسی به دنیا آمدند. عَمرام صد و سی و هفت سال بزیست.
21پسران یِصهار قورَح، نِفِج و زِکْری بودند.
22پسران عُزّیئیل میشائیل، اِلصافان و سِتری بودند.
23هارون اِلیشابَع را که دختر عَمّیناداب و خواهر نَحشون بود به زنی گرفت، و از اِلیشابَع، ناداب، اَبیهو، اِلعازار و ایتامار به دنیا آمدند.
24پسران قورَح اَسّیر، اِلقانَه و اَبیاساف بودند. اینانند طوایف قورَح.
25اِلعازار پسر هارون یکی از دختران فوتیئیل را به زنی گرفت و صاحب پسری شد به نام فینِحاس. اینانند سران خاندانهای لاویان که از هر یک طایفه‌ای پدید آمد.
26آری، همین هارون و موسی بودند که خداوند بدیشان گفت: «بنی‌اسرائیل را در لشکرهایشان از سرزمین مصر بیرون برید.»
27و همین موسی و هارون بودند که برای بیرون آوردن بنی‌اسرائیل از مصر با فرعون، پادشاه مصر، سخن گفتند.
28و آن روز که خداوند در سرزمین مصر با موسی سخن گفت،
29خداوند به وی فرمود: «مَنَم یهوه. هرآنچه به تو گفتم، به فرعون پادشاه مصر بازگو.»
30ولی موسی به خداوند گفت: «از آنجا که من کُند زبانم، چگونه فرعون به من گوش فرا~خواهد داد؟»

مزامیر باب ۵۸ , ۵۹

58:1 ای حاکمان، آیا براستی به دادگری سخن می‌گویید؟ آیا در میان بنی‌آدم به انصاف داوری می‌کنید؟
2چنین نیست! بلکه در دل خود مرتکب بی‌عدالتی می‌شوید، و دستانتان خشونت بر زمین می‌گسترد.
3شریران از رَحِم منحرفند، و از بطن مادر، گمراه و دروغگو!
4آنان را زهری است چون زهر مار، چون مار کُبرایی که گوشهای خود را بسته باشد،
5و به آواز افسونگران اعتنا نکند، هرچند ماهرانه افسون کنند!
6خدایا، دندانهای ایشان را در دهانشان بشکن! خداوندا، دندانِ نیشِ این شیران درنده را بِکَن!
7بگذار چون آبی که ریخته می‌شود، محو شوند، و چون کمان خود را می‌کِشند، تیرهایشان بی‌اثر شود.
8همچون حلزون باشند که در حین حرکت تحلیل می‌رود، و مانند طفل سقط شده، هرگز رویِ آفتاب را نبینند!
9پیش از آنکه دیگهایتان آتش خارها را حس کند، باشد که آنها را چه تر و چه خشک، بروبد.
10پارسا چون کشیده شدن انتقام را بیند شادی خواهد کرد، چون پاهای خود را در خون شریران بشوید.
11پس آنگاه مردمان خواهند گفت: «به‌یقین پارسایان هنوز پاداش می‌گیرند، به‌یقین خدایی هست که در جهان داوری می‌کند!»

59:1 ای خدایم، مرا از دشمنانم برهان، و از آنان که بر ضد من برمی‌خیزند، محافظتم فرما!
2مرا از بدکاران رهایی بخش، و از مردمان خون‌ریز نجاتم دِه!
3بنگر که چگونه در کمین جانم نشسته‌اند! زورمندان بر ضد من گرد آمده‌اند؛ بی‌آنکه نافرمانی و گناهی از من سر زده باشد، خداوندا.
4بی‌آنکه تقصیری کرده باشم، می‌شتابند و خود را آماده می‌کنند! پس بیدار شو و به دیدارم بیا و ببین!
5تو یهوه، خدای لشکرها، خدای اسرائیلی. بیدار شو و همۀ قومها را مجازات فرما! بر خائنان شریر شفقت مفرما! سِلاه
6شبانگاهان بازمی‌گردند، و چون سگان پارس می‌کنند، و گِرد شهر پرسه می‌زنند!
7بنگر که چگونه عربده می‌کشند و بر لبهایشان شمشیرهاست، زیرا می‌گویند: «کیست که بشنود؟»
8اما تو، خداوندا، بر ایشان می‌خندی، تو همۀ قومها را ریشخند می‌کنی!
9ای قوّت من، برای تو انتظار خواهم کشید؛ زیرا تو، خدایا، قلعۀ بلند منی!
10خدا که مرا محبت می‌کند، پیش روی من خواهد رفت و مرا قادر خواهد ساخت تا پیروزمندانه بر دشمنانم بنگرم.
11اما، ای خداوندگار، که سپرِ ما هستی، ایشان را مکُش، مبادا قوم من فراموش کنند! ایشان را در قوّت خویش بلرزان، و به زیر افکن!
12به سبب گناهان دهانشان و سخنان لبانشان، در غرور خویش گرفتار آیند! به سبب نفرینها و دروغهایی که می‌گویند،
13ایشان را در خشم نابود ساز! نابودشان کن تا دیگر نباشند! آنگاه تا به کرانهای زمین خواهند دانست که خدا بر یعقوب فرمان می‌راند. سِلاه
14شبانگاهان بازمی‌گردند، چون سگان پارس می‌کنند، و گِرد شهر پرسه می‌زنند!
15در پی طعا‌م می‌گردند، و اگر سیر نشوند زوزه می‌کشند!
16اما من در وصف قدرت تو می‌سرایم؛ صبحگاهان در وصف محبت تو شادمانه می‌سرایم؛ زیرا تو قلعۀ بلند منی، و پناهگاه من در روز تنگی.
17ای قوّت من، در وصف تو می‌سرایم؛ خدایا، تو دژ بلند منی، خدایی که محبتم می‌کند!

رومیان باب ۱۰ , ۱۱

10:1 ای برادران، آرزوی قلبی و دعای من به درگاه خدا برای قوم اسرائیل این است که نجات یابند.
2زیرا دربارۀ ایشان می‌توانم شهادت دهم که برای خدا غیرت دارند، امّا نه از روی معرفت.
3زیرا به سبب ناآگاهی از آن پارسایی که از خداست، و از آن رو که در پی اثبات پارسایی خویش بودند، در برابر آن پارسایی که از خداست، سر فرود نیاوردند.
4زیرا مسیح غایتِ شریعت است تا هر که ایمان آوَرَد، پارسا شمرده شود.
5موسی آن پارسایی را که بر پایۀ شریعت است چنین توصیف می‌کند: «کسی که اینها را به عمل آوَرَد، به واسطۀ آنها حیات خواهد داشت.»
6امّا پارساییِ مبتنی بر ایمان می‌گوید: «در دل خود مگو ”کیست که به آسمان صعود کند؟“» - یعنی تا مسیح را فرود آورد -
7یا «”کیست که به جهان زیرین نزول کند؟“» - یعنی تا مسیح را از مردگان بازآورد.
8و در مقابل، چه می‌گوید؟ اینکه «این کلامْ نزدیکِ تو، در دهان تو، و در دل توست.» این همان کلامِ ایمان است که ما وعظ می‌کنیم،
9که اگر به زبان خود اعتراف کنی «عیسی خداوند است» و در دل خود ایمان داشته باشی که خدا او را از مردگان برخیزانید، نجات خواهی یافت.
10زیرا در دل است که شخص ایمان می‌آورد و پارسا شمرده می‌شود، و با زبان است که اعتراف می‌کند و نجات می‌یابد.
11چنانکه کتاب می‌گوید: «هر که بر او توکل کند، سرافکنده نشود.»
12زیرا میان یهود و یونانی تفاوتی نیست، چرا که همان خداوند، خداوندِ همه است و همۀ کسانی را که او را می‌خوانند، به‌فراوانی برکت می‌دهد.
13زیرا «هر که نام خداوند را بخواند، نجات خواهد یافت.»
14امّا چگونه کسی را بخوانند که به او ایمان نیاورده‌اند؟ و چگونه به کسی ایمان آورند که از او نشنیده‌اند؟ و چگونه بشنوند، اگر کسی به آنان موعظه نکند؟
15و چگونه موعظه کنند، اگر فرستاده نشوند؟ چنانکه نوشته شده است: «چه زیباست پایهای کسانی که بشارت می‌آورند.»
16امّا همگان بشارت را نپذیرفتند، زیرا اِشعیا می‌گوید: «چه کسی، ای خداوند، پیام ما را باور کرده است؟»
17پس ایمان از شنیدنِ پیام سرچشمه می‌گیرد و شنیدنِ پیام، از طریق کلام مسیح میسّر می‌شود.
18امّا می‌پرسم: آیا نشنیدند؟ البته که شنیدند: «آوازشان در سرتاسر زمین منتشر گردیده، و کلامشان تا به کَرانهای جهان رسیده.»
19باز می‌پرسم: آیا اسرائیل آنچه را که شنید، درک نکرد؟ نخست، موسی می‌گوید: «به واسطۀ آنها که قومی به حساب نمی‌آیند، شما را به غیرت خواهم آورد؛ و به واسطۀ قومی نادان خشم شما را بر خواهم انگیخت.»
20سپس، اِشعیا جسورانه می‌گوید: «آنان که مرا نجسته بودند، مرا یافتند و خویشتن را بر کسانی که مرا نطلبیده بودند، آشکار ساختم.»
21امّا دربارۀ اسرائیل می‌گوید: «همۀ روز دستهای خود را دراز کردم به سوی قومی نافرمان و گردنکش.»

11:1 پس می‌پرسم: آیا خدا قوم خود را رد کرده است؟ هرگز؛ زیرا من خود اسرائیلی‌ام، از نسل ابراهیم و از قبیلۀ بِنیامین.
2خدا قوم خود را که از پیش شناخت، رد نکرده است. آیا نمی‌دانید کتاب دربارۀ ایلیا چه می‌گوید؟ دربارۀ اینکه او چگونه از دست قوم اسرائیل نزد خدا استغاثه کرد و گفت:
3«خداوندا، انبیای تو را کشته و مذبحهایت را ویران کرده‌اند. تنها من باقی مانده‌ام و حال قصد جان مرا نیز دارند.»
4امّا پاسخ خدا به او چه بود؟ اینکه «من برای خود هفت هزار تن باقی نگاه داشته‌ام که در برابر بَعَل زانو نزده‌اند.»
5به همین‌سان، در زمان حاضر نیز باقیماندگانی هستند که از راه فیض انتخاب شده‌اند.
6امّا اگر از راه فیض باشد، دیگر بر پایۀ اعمال نیست؛ وگرنه فیض دیگر فیض نیست. [امّا اگر از راه اعمال باشد، دیگر بر پایۀ فیض نیست؛ وگرنه عمل دیگر عمل نیست.]
7پس چه نتیجه می‌گیریم؟ اینکه اسرائیل آنچه را مشتاقانه در پی کسبش بود، به دست نیاورد. امّا برگزیدگان به دست آوردند و دیگران به سختدلی دچار شدند.
8چنانکه نوشته شده است: «تا به امروز خدا روح رخوت به آنان داد و چشمانی که نتوانند ببینند و گوشهایی که نتوانند بشنوند.»
9و داوود می‌گوید: «سفرۀ ایشان برایشان دام و تله باشد و به سنگ لغزش و مکافات بدل گردد.
10چشمانشان تار شود تا نتوانند ببینند و کمرهایشان همواره خمیده گردد.»
11باز می‌پرسم: آیا لغزیدند تا برای همیشه بیفتند؟ هرگز! بلکه با نافرمانی آنان، غیریهودیان از نجات بهره‌مند شدند، تا در قوم اسرائیل غیرت پدید آید.
12امّا اگر نافرمانی آنها باعث غنای جهان گشت و شکستشان باعث غنای غیریهودیان، کامل شدن تعدادشان چه نتایج بس عظیمتری در پی خواهد داشت؟
13روی سخنم با شما غیریهودیان است. از آنجا که من رسول غیریهودیانم، به خدمت خود بسیار می‌بالم،
14با این امید که همنژادان خود را به غیرت آورم و برخی از آنان را نجات بخشم.
15زیرا اگر رد شدنِ ایشان به معنی آشتیِ جهان است، پذیرفته‌شدنشان چه خواهد بود، جز حیات از مردگان؟
16اگر تکه‌ای از تودۀ خمیر که به عنوان نوبر تقدیم می‌شود، مقدّس باشد، در این صورت، تمامی آن خمیر مقدّس است؛ و اگر ریشه مقدّس باشد، پس شاخه‌ها نیز مقدّسند.
17و اگر برخی از شاخه‌ها بریده شدند و تو که شاخۀ زیتون وحشی بودی در میان شاخه‌های دیگر به درخت زیتون پیوند شدی و اکنون از شیرۀ مقوّی ریشۀ آن تغذیه می‌کنی،
18بر آن شاخه‌ها فخر مفروش. اگر چنین می‌کنی، به یاد داشته باش که تو حامل ریشه نیستی، بلکه ریشه حامل توست.
19شاید بگویی: «شاخه‌ها بریده شدند تا من پیوند شوم.»
20راست می‌گویی. امّا آنها به علت بی‌ایمانی بریده شدند و تو تنها به ایمانْ استواری. پس مغرور مباش بلکه بترس.
21زیرا اگر خدا بر شاخه‌های طبیعی شفقت نکرد، بر تو نیز شفقت نخواهد کرد.
22پس مهربانی و سختگیری خدا را در نظر داشته باش؛ سختگیری به کسانی که سقوط کرده‌اند، امّا مهربانی به تو، البته به این شرط که در مهربانی او ثابت بمانی؛ وگرنه تو نیز بریده خواهی شد.
23و اگر آنها نیز در بی‌ایمانی ادامه ندهند، باز پیوند خواهند شد، زیرا خدا قادر است آنها را بار دیگر پیوند بزند.
24زیرا اگر تو از درختِ زیتونِ وحشی بریده شدی و برخلاف طبیعتت به درختِ زیتونِ آزاد پیوند گشتی، پس چقدر بیشتر شاخه‌های اصلی می‌توانند به درخت زیتونی که از آن بریده شدند، پیوند شوند.
25ای برادران، نمی‌خواهم از این راز غافل باشید - مبادا خود را دانا بپندارید - که سختدلی بر بخشی از اسرائیل حکمفرما شده است، تا وقتی که شمار کامل غیریهودیان داخل گردند.
26و این‌چنین تمامی اسرائیل نجات خواهد یافت. چنانکه نوشته شده است: «رهاننده از صَهیون خواهد آمد و بی‌دینی را از یعقوب بر خواهد انداخت.
27و این عهد من با ایشان خواهد بود هنگامی که گناهانشان را بزدایم.»
28به لحاظ انجیل، به‌خاطر شما، دشمن‌اند؛ امّا به لحاظ گزینشِ الهی، به‌خاطر پدران، محبوب خدایند.
29زیرا خدا هرگز عطایا و دعوت خود را بازپس نمی‌گیرد.
30درست همان‌گونه که شما زمانی نسبت به خدا نافرمان بودید، امّا اکنون در نتیجۀ نافرمانی ایشان رحمت یافته‌اید،
31ایشان نیز اکنون نافرمان شده‌اند تا در نتیجۀ رحمت خدا بر شما، [اکنون] بر ایشان نیز رحم شود.
32زیرا خدا همه را در بند نافرمانی نهاده، تا بر همگان رحمت کند.
33وه که چه ژرف است دولت و حکمت و علم خدا؛ تقدیرهای او کاوش‌ناپذیر است و راههایش درک‌ناشدنی.
34«زیرا کیست که فکر خداوند را دانسته و یا مشاور او بوده باشد؟»
35«چه کسی چیزی به خدا بخشیده تا به او بازپس داده شود؟»
36زیرا همه چیز از او، و به واسطۀ او، و برای اوست. او را تا ابد جلال باد. آمین.