برنامه مطالعه روزانه

۲۶ آگوست

اول پادشاهان باب ۲۱

21:1 و اما نابوتِ یِزرِعیلی در یِزرِعیل تاکستانی کنار کاخ اَخاب پادشاه سامِرِه داشت.
2اَخاب نابوت را گفت: «تاکستانت را به من بده تا برایم باغ سبزیجات باشد، زیرا نزدیک کاخ من است. من به جای آن به تو تاکستانی نیکوتر خواهم داد، یا اگر بخواهی بهایش را به تو خواهم پرداخت.»
3ولی نابوت گفت: «خداوند آن روز را نیاورد که من میراث پدرانم را به تو بدهم.»
4پس اَخاب پریشانحال و ناراحت از سخن نابوتِ یِزرِعیلی به خانه رفت، زیرا او گفته بود: «میراث پدرانم را به تو نخواهم داد.» اَخاب بر بستر خود دراز کشیده، رویش را برگردانید و طعام نخورد.
5زنش ایزابل نزد وی آمد و پرسید: «از چه سبب روحت چنان مکدّر است که طعام هم نمی‌خوری؟»
6پاسخ داد: «از آن سبب که نابوتِ یِزرِعیلی را خطاب کرده، گفتم: ”تاکستانت را به من بفروش یا اگر بخواهی به جای آن تاکستانی دیگر به تو خواهم داد“، ولی او پاسخ داد: ”تاکستانم را به تو نمی‌دهم.“»
7زنش ایزابل گفت: «مگر تو اکنون بر اسرائیل پادشاهی نمی‌کنی؟ برخیز و طعام بخور و دلت شاد باشد! من خود، تاکستان نابوتِ یِزرِعیلی را به تو خواهم داد.»
8پس نامه‌‌هایی به نام اَخاب نوشت و مُهر او را بر آنها نهاد و برای مشایخ و نُجبایی که با نابوت در شهرش ساکن بودند، فرستاد.
9در آن نامه‌ها نوشت: «به روزه اعلام کنید و نابوت را بر صدر مجلس بنشانید.
10دو تن از اراذل را روبه‌روی او بنشانید و بخواهید که بر او شهادت داده، بگویند که: ”تو خدا و پادشاه را لعن کرده‌ای.“ آنگاه او را بیرون کشیده، سنگسار کنید تا بمیرد.»
11پس مردانِ شهرِ او، یعنی مشایخ و نجبایی که در شهر نابوت می‌زیستند، مطابق پیغامی که ایزابل برای آنها فرستاده بود، و بر طبق آنچه در نامه‌های ارسالی نوشته شده بود، عمل کردند.
12ایشان به روزه اعلام کرده، نابوت را در صدر مجلس نشاندند.
13آنگاه دو تن از اراذل آمده، روبه‌روی او نشستند، و در حضور قوم بر ضد نابوت شهادت داده، گفتند که: «نابوت، خدا و پادشاه را لعن کرده است.» پس او را از شهر بیرون کشیدند و سنگسار کرده، کشتند.
14سپس نزد ایزابل فرستاده، گفتند: «نابوت سنگسار شد و مرد.»
15ایزابل با شنیدن خبر سنگسار شدن و مرگ نابوت، به اَخاب گفت: «برخیز و تاکستان نابوتِ یِزرِعیلی را که نمی‌خواست آن را به تو بفروشد تصرف کن، زیرا که نابوت زنده نیست، بلکه مرده است.»
16چون اَخاب شنید که نابوت مرده است، برخاست تا به تاکستان نابوتِ یِزرِعیلی برود و آن را تصرف کند.
17آنگاه کلام خداوند بر ایلیای تِشبی نازل شده، گفت:
18«برخیز و برای ملاقات اَخاب پادشاه اسرائیل که در سامِرِه است، فرود شو. اینک او در تاکستان نابوت است که بدان‌جا رفته، تا آن را تصرف کند.
19به او بگو: ”خداوند چنین می‌فرماید: ’آیا هم کُشتی و هم به تصرف درآوردی؟“‘ نیز بگو: ”خداوند چنین می‌فرماید: ’همان‌جا که سگان خون نابوت را لیسیدند، خون تو را نیز خواهند لیسید.“‘»
20اَخاب ایلیا را گفت: «ای دشمن من، آیا مرا یافتی؟» ایلیا پاسخ داد: «آری، تو را یافتم، زیرا تو خود را فروخته‌ای تا آنچه را که در نظر خداوند بد است، به جا آوری.
21اینک من بر تو بلا آورده، تو را به تمامی هلاک خواهم کرد، و از اَخاب هر مرد را، خواه برده و خواه آزاد، در اسرائیل نابود خواهم ساخت.
22و خاندان تو را همچون خاندان یِرُبعام پسر نِباط و خاندان بَعَشا پسر اَخیّا خواهم ساخت، زیرا خشم مرا برانگیختی و اسرائیل را به گناه کشاندی.
23دربارۀ ایزابل نیز خداوند چنین فرمود: ”سگان ایزابل را نزد حصار یِزرِعیل خواهند خورد.“
24از بستگان اَخاب، هر که را در شهر بمیرد، سگان خواهند خورد و هر که را در صحرا بمیرد، پرندگان.‌»
25براستی نیز کسی نبود که همچون اَخاب خود را فروخته باشد تا آنچه را که در نظر خداوند بد است، به جا آورَد؛ و زنش ایزابل او را اغوا می‌کرد.
26اَخاب در رفتن از پی بتهای بی‌ارزش اعمال بسیار نفرت‌انگیز انجام می‌داد، چنانکه اَموریان انجام داده بودند و خداوند آنان را از پیش روی بنی‌اسرائیل بیرون رانده بود.
27چون اَخاب این سخنان را شنید، جامه‌اش را چاک زد و پلاس در بر کرد و روزه گرفت. او در پلاس می‌خوابید، و ماتم‌زده راه می‌رفت.
28آنگاه کلام خداوند بر ایلیای تِشبی نازل شده، گفت:
29«آیا دیده‌ای که چگونه اَخاب در حضور من فروتن شده است؟ حال که او خود را در حضور من فروتن کرده است، این بلا را در ایام وی نازل نخواهم کرد، بلکه آن را در ایام پسرش بر خاندان او فرود خواهم آورد.»

ارمیا باب ۴۸

48:1 دربارۀ موآب: خداوند لشکرها، خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: «وای بر نِبو، زیرا که ویران خواهد شد؛ قَریه‌تایِم سرافکنده شده، تسخیر خواهد گشت؛ ملجای بلند شرمسار و منهدم خواهد شد.
2از آوازۀ موآب چیزی باقی نخواهد ماند! در حِشبون برای آن تدبیرهای بد کرده، خواهند گفت: ”بیایید این قوم را محو و نابود سازیم!“ تو نیز ای مَدمین، خاموش خواهی شد، و شمشیر از پی‌ات خواهد بود.
3«از حورونایِم فریادی به گوش می‌رسد: ”خرابی! ویرانی عظیم!“
4موآب در هم شکسته خواهد شد و کودکانش فریاد سر خواهند داد.
5زیرا به فراز لوحیت با گریۀ تلخ برمی‌آیند؛ زیرا از سرازیری حورونایِم فریاد جانگدازِ شکست شنیده‌اند.
6بگریزید! جان خویش برهانید! اما همچون درخت عَرعَر در بیابان خواهید بود!
7آری، از آنجا که به دسترنج و گنجهای خویش توکل داری، تو نیز گرفتار خواهی آمد؛ و کِموش با کاهنان و صاحبمنصبانش جملگی به تبعید خواهند رفت.
8ویران‌کننده به هر شهری بر خواهد آمد و هیچ شهری رهایی نخواهد یافت. ساکنان فلات نابود خواهند شد، و مردمان همواری از میان خواهند رفت، چنانکه خداوند فرموده است.
9«موآب را بالها دهید زیرا پرواز کرده، خواهد گریخت؛ شهرهایش ویران خواهد شد، و کسی در آنها مسکن نخواهد گزید.
10«ملعون باد آن که کار خداوند را با اِهمال انجام دهد! ملعون باد آن که شمشیر خویش از خون بازدارد!
11«موآب از روزگار جوانی در استراحت بوده، و مانند شرابی بر دُردهای خود نشسته است؛ از ظرفی به ظرف دیگر ریخته نشده، و به تبعید نرفته است؛ از این رو طعمش در او مانده، و رایحه‌اش تغییر نکرده است.
12پس خداوند می‌فرماید: اینک روزهایی می‌آید که من ریزندگان خواهم فرستاد؛ آنها او را خواهند ریخت و ظرفهایش را خالی کرده، سبوهایش را خواهند شکست.
13آنگاه موآب از کِموش سرافکنده خواهند شد، چنانکه خاندان اسرائیل از بِیت‌ئیل که تکیه‌گاهشان بود.
14«چگونه می‌گویید: ”ما پهلوانان و جنگاورانی نیرومندیم“؟»
15پادشاه که نامش خداوند لشکرهاست می‌فرماید: «موآب ویران شده، به شهرهایش حمله خواهد شد، و جوانان برگزیده‌اش در کشتار از پا در خواهند آمد.
16مصیبت موآب نزدیک است، و بلایش به‌سرعت می‌آید.
17ای همۀ اطرافیانش و ای جمله کسانی که نام او را می‌دانید، بر او ماتم گیرید و بگویید: ”آن عصای نیرومند، آن چوبدستی شکوهمند، چگونه شکسته است!“
18«ای ساکنان دیبون، از جلال خویش به زیر آیید، و بر زمین خشک بنشینید، زیرا ویران‌کنندۀ موآب به ضد تو برآمده است و دژهایت را منهدم خواهد کرد.
19بر کنارۀ راه بایست و نظاره کن، ای تو که در عَروعیر ساکنی. از مردی که می‌گریزد و زنی که فرار می‌کند، بپرس: ”چه شده است؟“
20موآب رسوا شده، زیرا که در هم شکسته است؛ شیون کنید و فریاد برآورید! در کنار اَرنون اعلام کنید که موآب ویران گشته است.
21داوری بر فلاتِ هموار نازل شده است، بر حولون و یَهْصَه و میفَعَت،
22بر دیبون و نِبو و بِیت‌دِبلَتایِم،
23بر قَریه‌تایِم و بِیت‌جامول و بِیت‌مِعون،
24و بر قِریوت و بُصرَه، بر تمامی شهرهای موآب، دور و نزدیک.
25شاخِ موآب بریده شده، و بازوانش شکسته است؛» این است فرمودۀ خداوند.
26«او را مست سازید، زیرا خود را بر ضد خداوند برافراشته است؛ بگذارید موآب در قیِ خود بغلتد، و اسباب تمسخر گردد.
27آیا اسرائیل اسباب تمسخر تو نبود؟ مگر او در میان دزدان یافت شده بود که هرگاه از او سخن می‌گفتی، سر بر او می‌جنبانیدی؟
28«ای ساکنان موآب، شهرها را ترک گویید، و میان صخره‌ها مسکن گزینید؛ همچون کبوتری باشید که بر دیوارۀ تنگۀ باریک آشیان می‌گیرد.
29دربارۀ غرور موآب شنیده‌‌ایم؛ او بسیار مغرور و بلندپرواز و متکبر و گستاخ است، و نِخوَتی عظیم در دل دارد.»
30خداوند می‌فرماید: «از خودبینی او نیک آگاهم؛ فخرهای او هیچ است و کارهایش پوچ!
31از این رو برای موآب شیون می‌کنم؛ به جهت تمامی موآب فریاد برمی‌آورم، و از برای مردان قیرحارِس ماتم می‌گیرم.
32ای تاک سِبمَه، بیش از آنکه بر یَعزیر گریستم، بر تو خواهم گریست. شاخه‌هایت از دریا گذشت و تا به دریاچۀ یَعزیر رسید؛ اما بر میوه‌ها و انگورهای رسیده‌‌ات ویران‌کننده فرود آمده است.
33از بستانها و مزرعه‌های موآب شادی و سرور رخت بربسته است؛ شراب را از چَرخُشتها زایل ساخته‌ام، دیگر کسی آنها را با فریاد شادمانی به پایها نخواهد اَفشرد؛ صدای فریاد شنیده می‌شود، اما فریاد شادمانی نیست.
34«فریاد آنها بلند می‌شود از حِشبون تا اِلِعالِه و یاهَص، از صوعَر تا حورونایِم و عِجلَت‌شِلیشیا. زیرا نهرهای نِمریم نیز خشکیده است.»
35خداوند می‌فرماید: «آنان را که در مکانهای بلند قربانی تقدیم می‌کنند و برای خدایان خود بخور می‌سوزانند، در موآب نابود خواهم ساخت.
36از این رو دلم چون نِی به جهت موآب نالان است، و برای مردم قیرحارِس مانند نِی می‌نالد. زیرا ثروتی که به دست آوردند، تباه شده است.
37سرها همه تراشیده است، و ریشها همه زده؛ دستها همه خراشیده است، و گِرد هر کمری پلاسی پیچیده.
38بر همۀ بامهای موآب و در تمامی کوچه‌هایش چیزی جز سوگواری نیست؛ زیرا موآب را خُرد کرده‌ام، همچون ظرفی که کسی خواهان آن نباشد؛» این است فرمودۀ خداوند.
39«ببین چگونه در هم شکسته است! ببین چگونه شیون می‌کنند! ببین چگونه موآب روی خویش از شرم برگردانیده است! موآب برای تمامی اطرافیانش اسباب تمسخر و مایۀ دِهشَت شده است.»
40زیرا خداوند چنین می‌فرماید: «ببینید چگونه یکی همچون عقاب به‌سرعت پرواز می‌کند و بالهای خود را بر موآب می‌گستراند.
41شهرهایش تسخیر خواهد شد، و دژهایش به تصرف در خواهد آمد. در آن روز، دلِ پهلوانان موآب همچون دلِ زنی خواهد بود که دردِ زا دارد.
42موآب نابود شده، دیگر قومی نخواهد بود، زیرا خویشتن را بر ضد خداوند برافراشته است.»
43خداوند می‌فرماید: «ای ساکن موآب، وحشت و گودال و دام پیش روی توست؛
44آن که از وحشت بگریزد به گودال خواهد افتاد، و آن که از گودال بگریزد به دام گرفتار خواهد آمد. زیرا در سال مکافات ایشان اینها را بر موآب نازل خواهم کرد؛» این است فرمودۀ خداوند.
45«فراریان تاب از کف داده، در سایۀ حِشبون ایستاده‌اند؛ زیرا آتشی از حِشبون برخاسته، و شعله‌ای از خانۀ سیحون بلند شده است که پیشانی موآب و فرقِ سرِ فتنه‌جویان را خواهد سوزانید.
46وای بر تو ای موآب! زیرا قوم کِموش هلاک گشته‌اند؛ پسرانت به اسارت رفته‌اند، و دخترانت به تبعید.
47اما، خداوند می‌فرماید، در ایام آینده سعادت را به موآب باز خواهم گردانید.» حکم دربارۀ موآب تا اینجاست.

اول قرنتیان باب ۷

7:1 و امّا در خصوص مسائلی که به من نوشته بودید: «مرد را نیکوست که زن را لمس نکند.»
2امّا به سبب بی‌عفتیهای موجود، هر مردی باید زن خود را داشته باشد، و هر زنی شوهر خود را.
3مرد باید دِین خود را نسبت به زنش ادا کند و زن نیز دِین خود را نسبت به شوهرش.
4زن بر بدن خود اختیار ندارد بلکه شوهرش، و مرد نیز بر بدن خود اختیار ندارد بلکه زنش.
5پس یکدیگر را محروم نکنید، مگر با رضای یکدیگر و برای مدتی، تا خود را وقف دعا کنید. سپس باز به یکدیگر بپیوندید، مبادا شیطان شما را به سبب ناخویشتنداری در وسوسه اندازد.
6من این را حکم نمی‌کنم، بلکه تنها جایز می‌شمارم.
7آرزو می‌کردم همه چون من بودند، امّا هر کس عطایی خاص از خدا یافته است؛ یکی دارای یک عطاست و دیگری دارای عطایی دیگر.
8به بیوه‌مردان و بیوه‌زنان می‌گویم که نیکوست همچون من مجرد بمانند.
9امّا اگر خویشتنداری نمی‌کنند، همسر اختیار کنند، زیرا ازدواج از سوختن در آتش هوس بهتر است.
10حکم من برای متأهلان این است - نه حکم من، بلکه حکم خداوند - که زن نباید از شوهر خود جدا شود.
11امّا اگر چنین کرد، دیگر نباید شوهر اختیار کند و یا اینکه باید با شوهر خود آشتی نماید. مرد نیز نباید زن خود را طلاق گوید.
12به بقیه می‌گویم - من می‌گویم نه خداوند - که اگر برادری همسر بی‌ایمان دارد و آن زن حاضر است با او زندگی کند، آن برادر نباید زن خود را طلاق گوید.
13همچنین اگر زنی شوهر بی‌ایمان دارد و آن مرد حاضر است با او زندگی کند، آن زن نباید شوهر خود را طلاق گوید.
14زیرا شوهر بی‌ایمان به واسطۀ همسرش تقدیس می‌شود و زن بی‌ایمان به واسطۀ شوهرش. در غیر این صورت، فرزندان شما ناپاک می‌بودند؛ امّا چنین نیست، بلکه آنان مقدّسند.
15امّا اگر آن که بی‌ایمان است بخواهد جدا شود، بگذار چنین کند. در چنین وضعی شوهر یا زن مؤمن اجباری ندارد با او زندگی کند. ولی خدا ما را به صلح و آشتی خوانده است.
16زیرا ای زن، از کجا می‌دانی که باعث نجات شوهرت نخواهی شد؟ و ای مرد، از کجا می‌دانی که همسرت را نجات نخواهی داد؟
17باری، هر کس آن‌گونه زندگی کند که خداوند برای او در نظر گرفته و خدا او را بدان فرا~خوانده است. این اصلی است که من در همۀ کلیساها بدان حکم می‌کنم.
18اگر کسی به هنگام فرا~خوانده شدن ختنه شده بوده، در همان حال باقی بماند؛ و اگر کسی به هنگام فرا~خوانده شدن ختنه نشده بوده، ختنه نشود.
19زیرا مهم ختنه شدن یا نشدن نیست، بلکه مهم نگاه داشتن احکام خداست.
20هر کس در هر وضعی که در آن فرا~خوانده شده باقی بماند.
21آیا زمانی که فرا~خوانده شدی، غلام بودی؟ تو را باکی نباشد. امّا اگر می‌توانی آزادی خود را به دست آوری، فرصت را از دست مده.
22زیرا آن که در غلامی از سوی خداوند فرا~خوانده شده است، آزادِ خداوند است؛ و نیز آن که در آزادی فرا~خوانده شده است، غلام مسیح است.
23به بهایی خریده شده‌اید، پس غلام انسانها مشوید.
24بنابراین، ای برادران، هر کس در هر وضعی که فرا~خوانده شده است، در همان وضع در حضور خدا باقی بماند.
25و امّا در خصوص باکره‌ها، حکمی از خداوند ندارم؛ ولی در مقام کسی که به واسطۀ رحمت خداوند درخور اعتماد است، نظر خود را بیان می‌کنم.
26من بر این گمانم که به سبب بحران زمان حاضر، برای انسان نیکو باشد در همان وضعی که هست، باقی بماند.
27اگر به زنی بسته‌ای، جدایی مجوی، و اگر از زن آزادی، در پی همسر مباش.
28امّا اگر همسر اختیار کنی، گناه نکرده‌ای؛ و اگر باکره‌ای شوهر کند، گناه نکرده است. امّا آنان که ازدواج می‌کنند، در این زندگی سختی خواهند کشید و من نمی‌خواهم شما رنج ببرید.
29برادران، مقصودْ اینکه زمان کوتاه شده است. از این پس، حتی آنان که زن دارند چنان رفتار کنند که گویی زن ندارند؛
30و آنان که سوگوارند، چنانکه گویی سوگوار نیستند؛ و آنان که شادمانند، چنانکه گویی شاد نیستند؛ و آنان که متاعی می‌خرند، چنانکه گویی مالک آن نیستند؛
31و آنان که از این دنیا بهره برمی‌گیرند، چنانکه در آن غرقه نباشند. زیرا صورت کنونی این دنیا در حال سپری شدن است.
32خواست من این است که از هر نگرانی به دور باشید. مرد مجرد نگران امور خداوند است، نگران اینکه چگونه خداوند را خشنود سازد؛
33در حالی‌که مرد متأهل نگران امور این دنیاست، نگران اینکه چگونه همسرش را خشنود سازد،
34و توجه او به امری واحد معطوف نیست. به همین‌سان، زن مجرد و یا باکره، نگران امور خداوند است، نگران اینکه چگونه در جسم و در روح، مقدّس باشد؛ در حالی‌که زن متأهل نگران امور این دنیاست، نگران اینکه چگونه شوهرش را خشنود سازد.
35من اینها را برای منفعت شما می‌گویم، نه تا در قید و بندتان بگذارم. مقصودم این است که به شایستگی زندگی کنید و هیچ دغدغه‌ای شما را از سرسپردگی به خداوند بازندارد.
36اگر مردی بر این اندیشه است که نسبت به نامزد باکره‌اش به ناشایستگی عمل می‌کند، و اگر سن ازدواج دختر رسیده و آن مرد چنین می‌اندیشد که باید ازدواج کند، آنچه در نظر دارد انجام دهد؛ با این کار گناه نمی‌کند. پس بگذارید ازدواج کنند.
37امّا اگر مردی در تصمیم خود راسخ است و در فشار نیست، بلکه بر ارادۀ خود مختار است و عزم جزم کرده که با نامزد باکرۀ خود ازدواج نکند، آن مرد نیز عملی نیکو انجام می‌دهد.
38پس آن که با نامزد خود ازدواج می‌کند، عملی نیکو انجام می‌دهد؛ امّا آن که ازدواج نمی‌کند، عملی حتی بهتر انجام می‌دهد.
39زن تا زمانی که شوهرش زنده است، به او بسته است. امّا اگر شوهرش درگذشت، آزاد است تا با هر که می‌خواهد ازدواج کند، البته فقط در خداوند.
40ولی به نظر من اگر ازدواج نکند، سعادتمندتر خواهد بود؛ و فکر می‌کنم که من نیز روح خدا را دارم!