برنامه مطالعه روزانه

۹ ژوئن

داوران باب ۶

6:1 دیگر بار بنی‌اسرائیل آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آوردند؛ پس او ایشان را هفت سال به دست مِدیان تسلیم کرد.
2دست مِدیان بر اسرائیل استیلا یافت، و بنی‌اسرائیل به سبب ایشان برای خود شکافها در کوهها، و نیز غارها و دژها ساختند.
3زیرا هرگاه اسرائیل کشت و زرع می‌کردند، مِدیان و عَمالیقیان و اقوام شرقی آمده، بر ایشان حمله می‌آوردند
4و بر ضد ایشان اردو زده، محصول زمین را تا غزه نابود می‌کردند و هیچ آذوقه‌ای در اسرائیل باقی نمی‌گذاشتند، و نه هیچ گوسفند یا گاو یا الاغی.
5آنان با احشام و با خیمه‌های خویش می‌آمدند، و همچون ملخ بیشمار بودند؛ شترانشان را در شمار نتوانست آورد، و برای نابود کردن زمین می‌آمدند.
6پس اسرائیل به سبب مِدیان بسیار ذلیل شدند، و بنی‌اسرائیل به درگاه خداوند فریاد برآوردند.
7چون بنی‌اسرائیل به سبب مِدیانیان نزد خداوند فریاد برآوردند،
8خداوند نبی‌ای نزد بنی‌اسرائیل فرستاد، و او به ایشان گفت: «یهوه، خدای اسرائیل چنین می‌گوید: من شما را از مصر برآورده، از خانۀ بندگی به در آوردم.
9من شما را از دست مصریان و از دست همۀ آنانی که بر شما ستم می‌کردند رهانیدم، و آنان را از حضور شما بیرون رانده، زمینشان را به شما دادم.
10و به شما گفتم: ”من یهوه خدای شما هستم؛ از خدایان اَموریانی که در سرزمینشان ساکنید، مترسید!“ اما شما آواز مرا نشنیدید.»
11و اما فرشتۀ خداوند آمده، زیر درخت بلوطی در عُفرَه که متعلق به یوآش اَبیعِزری بود، نشست. جِدعون پسر یوآش در چَرخُشت گندم می‌کوفت تا آن را از مِدیان محفوظ بدارد.
12فرشتۀ خداوند بر جِدعون ظاهر شد و به او گفت: «ای جنگاورِ دلاور، خداوند با توست.»
13جِدعون گفت: «اما ای سرورم، اگر خداوند با ماست، از چه سبب این همه بر ما واقع شده است؟ کجاست همۀ آن اعمال شگفت‌آور او که پدرانمان برای ما بازگو می‌کردند و می‌گفتند: ”آیا خداوند ما را از مصر برنیاورد؟“ اما اکنون خداوند ما را رها کرده و به دست مِدیان تسلیم نموده است.»
14آنگاه خداوند بر او نظر افکند و گفت: «با همین اقتداری که داری برو و اسرائیل را از دست مِدیان نجات بده. آیا من نیستم که تو را می‌فرستم؟»
15جِدعون جواب داد: «اما سرورم، من چگونه می‌توانم اسرائیل را نجات دهم؟ اینک طایفۀ من در مَنَسی ضعیفترین است، و خود من در خاندان پدرم کوچکترینم.»
16خداوند گفت: «به‌یقین من با تو خواهم بود، و تو تمامی مِدیان را یک جا شکست خواهی داد.»
17جِدعون به او گفت: «اگر اکنون بر من نظر لطف داری، نشانه‌ای به من بده که این تو هستی که با من سخن می‌گویی.
18تمنا دارم از اینجا نروی، تا نزد تو بازگردم و هدیۀ خود را آورده، در برابرت بنهم.» خداوند گفت: «می‌مانم تا بازگردی.»
19پس جِدعون رفت و بزغاله‌ای آماده کرد و با یک ایفَه آرد، قرصهایی از نانِ بی‌خمیرمایه تدارک دید. آنگاه گوشت را در سبدی نهاد و آبِ گوشت را در دیگی ریخته، آنها را نزد وی زیر درخت بلوط آورد و تقدیم کرد.
20فرشتۀ خدا به او گفت: «گوشت و قرصهای نانِ بی‌خمیرمایه را برگیر و بر این صخره بگذار، و آب گوشت را بریز.» جِدعون چنین کرد.
21آنگاه فرشتۀ خداوند نوک عصایی را که در دست داشت دراز کرد و گوشت و قرصهای نانِ بی‌خمیرمایه را لمس نمود، و آتش از صخره زبانه کشیده، گوشت و قرصهای نانِ بی‌خمیرمایه را فرو~بلعید. سپس فرشتۀ خداوند از نظر او ناپدید شد.
22آنگاه جِدعون دریافت که او براستی فرشتۀ خداوند بود. پس گفت: «آه، ای خداوندگارْ یهوه! زیرا که فرشتۀ خداوند را رو در رو دیده‌ام!»
23ولی خداوند به او گفت: «سلامتی بر تو باد! مترس؛ نخواهی مرد.»
24آنگاه جِدعون در آنجا مذبحی برای خداوند بنا کرد و آن را یهوه شالوم نامید، که تا به امروز همچنان در عُفرَه، متعلق به اَبیعِزریان، باقی است.
25همان شب خداوند به جِدعون گفت: «گاو پدرت و گاوی دیگر که هفت ساله باشد، برگیر و مذبح بَعَل را که از آن پدر توست در هم بشکن و اَشیرَه‌ای را که کنار آن است قطع کن.
26و بر فراز این مکانِ بلند برای یهوه خدایت مذبحی چنانکه می‌باید بنا نما. و آن گاو دیگر را گرفته، با چوب اَشیرَه که قطع کردی، به عنوان قربانی تمام‌سوز تقدیم کن.»
27پس جِدعون ده تن از خادمانش را برگرفت و مطابق آنچه خداوند به او گفته بود، عمل کرد. ولی چون از خاندان پدرش و از مردان شهر می‌ترسید، این کار را نه در روز بلکه شبانه انجام داد.
28چون مردان شهر صبح زود از خواب برخاستند، دیدند مذبح بَعَل در هم شکسته و اَشیرَه‌ای که کنار آن بود قطع شده، و گاو دوّم نیز بر مذبحی که بنا شده بود، قربانی شده است.
29پس از یکدیگر پرسیدند: «چه کسی این کار را کرده است؟» چون تفحص و پُرس و جو کردند، گفتند: «جِدعون پسر یوآش چنین کرده است.»
30آنگاه مردان شهر به یوآش گفتند: «پسرت را بیرون بیاور تا کشته شود، زیرا مذبح بَعَل را در هم شکسته و اَشیرَه‌ای را که کنار آن بود، قطع کرده است.»
31ولی یوآش خطاب به همۀ آنان که بر ضدش برخاسته بودند، گفت: «آیا شما از حق بَعَل دفاع می‌کنید؟ آیا شما او را نجات می‌دهید؟ هر که از حق بَعَل دفاع کند، تا بامداد کشته خواهد شد! زیرا اگر بَعَل خداست، بگذارید خودش از حق خود دفاع کند، زیرا که مذبحش در هم شکسته است.»
32پس در آن روز جِدعون را یِروبَّعَل نامیدند، زیرا گفتند: «بگذارید بَعَل در برابر او از حق خود دفاع کند،» از آن رو که مذبح بَعَل را در هم شکسته بود.
33و اما تمامی مِدیان و عَمالیقیان و اقوام شرق گرد هم آمده، از اردن گذشتند و در وادی یِزرِعیل اردو زدند.
34آنگاه روح خداوند جِدعون را در بر گرفت، و او کَرِنا نواخت و اَبیعِزریان به رفتن از پی او فرا~خوانده شدند.
35جدعون قاصدان به سرتاسر مَنَسی گسیل داشت، و ایشان نیز فرا~خوانده شدند تا از پی‌اش بروند. او همچنین به اَشیر، زِبولون و نَفتالی قاصدان فرستاد، و آنان نیز به ملاقاتشان برآمدند.
36آنگاه جِدعون به خدا گفت: «اگر مطابق آنچه فرمودی اسرائیل را به دست من نجات خواهی داد،
37اینک من بر خرمنگاه پشم گوسفند می‌گذارم. اگر تنها بر این پشم شبنم یافت شود و تمام زمین خشک باشد، آنگاه خواهم دانست که مطابق آنچه فرمودی، اسرائیل را به دست من نجات خواهی داد.»
38و چنین شد. جِدعون فردای آن روز سحرگاهان برخاسته، پشم را چلاند، و کاسه‌ای پر از آبِ شبنم از آن بیفشرد.
39آنگاه به خدا گفت: «خشم تو بر من افروخته نشود؛ بگذار تنها یک بار دیگر سخن بگویم. تمنا اینکه رخصت دهی یک بار دیگر با پشمِ گوسفند آزمایش کنم. این بار تنها پشم خشک بماند و بر تمامی زمین شبنم باشد.»
40پس آن شب خدا چنین کرد؛ فقط پشم خشک ماند، اما بر تمامی زمین شبنم بود.

اشعیا باب ۳۳

33:1 وای بر تو ای ویرانگر که خود ویران نشده‌ای! وای بر تو ای خیانتکار که خود طعم خیانت نچشیده‌ای! آنگاه که از ویران کردن فارغ شوی خود ویران خواهی شد، و آنگاه که از خیانت ورزیدن بازایستی، بر تو خیانت خواهند ورزید.
2خداوندا، فیض تو شامل حال ما گردد، زیرا که چشم‌انتظار تو هستیم. هر بامداد بازوی نیرومند برای ما باش، و به وقت تنگی، نجات ما شو!
3از بانگ غوغا قومها می‌گریزند، و چون خویشتن را برافرازی ملتها پراکنده می‌شوند.
4ای قومها، غنیمت شما را گرد می‌آورند، چنانکه حشرات گرد می‌آورند؛ و بر آن می‌جهند، چنانکه ملخها می‌جهند.
5خداوند متعال است، زیرا که در اعلی ساکن است. او صَهیون را از عدل و داد مملو خواهد ساخت.
6او بنیان مستحکم برای ایام تو خواهد بود، و منبع نجات و حکمت و دانش؛ و ترس خداوند گنج صَهیون خواهد بود.
7هان دلاورانش بیرون فریاد برمی‌کشند، و قاصدانِ صلح زار زار می‌گریند!
8شاهراه‌ها متروک است و هیچ رهگذری یافت نمی‌شود. پیمان شکسته شده، شاهدان خوار گشته‌اند، و آدمی را هیچ قدری نیست.
9زمینْ ماتم‌کنان می‌پژمُرَد؛ لبنانْ خجلت‌زده می‌خشکد؛ شارون همچون بَرَهوت گشته، و برگهای درختان باشان و کَرمِل ریخته است.
10خداوند می‌فرماید: «اکنون برمی‌خیزم؛ حال، خود را برمی‌افرازم، و اکنون متعال می‌گردم.
11شما به کاه آبستن خواهید شد و خَس خواهید زایید! دَم شما آتشی است که خودتان را خواهد سوزانید.
12قومها کاملاً سوخته شده، مانند آهک خواهند شد، و همچون خاربوته‌های قطع شده، در آتش خواهند سوخت.»
13ای شما که دورید، آنچه را کرده‌ام بشنوید! و ای شما که نزدیکید، به قدرتم اذعان کنید!
14گنهکاران در صَهیون ترسانند، و لرزه بر تن منافقان افتاده است: «کیست از ما که بتواند در آتشِ سوزاننده منزل گزیند؟ و کیست از ما که بتواند در آتشگاه جاودانی ساکن شود؟»
15آن که به پارسایی سلوک می‌کند، و به انصاف سخن می‌گوید، سود ظلم را خوار می‌شمارد، و دست خویش از گرفتن رشوه بازمی‌دارد، به توطئۀ قتل گوش نمی‌سپارد، و چشم بر فرصتهای شرارت فرو~می‌بندد؛
16اوست که بر بلندیها ساکن خواهد شد، و پناهگاهش قلعه‌هایی خواهد بود مستحکم چون صخره؛ نان او فراهم خواهد آمد، و آب او برقرار خواهد بود.
17چشمان تو پادشاه را در زیبایی‌اش نظاره خواهد کرد، و بر سرزمینی بی‌پایان خواهد نگریست.
18دل تو به خوف پیشین خواهد اندیشید و خواهی گفت: «کجاست آن که ما را می‌شمرد؟ کجاست آن که خَراج می‌گرفت؟ کجاست آن که برجها را می‌شمرد؟»
19دیگر قوم ستم‌‌کیش نخواهی دید، قوم دشوارسخنی را که زبان اَلکَن و غیرقابل فهم دارند.
20صَهیون را بنگر، آن شهر جشنهایِ مقدسمان را! چشمانت اورشلیم را خواهد دید، آن منزلگه آسوده و آن خیمه که مُنتقل نتوان کرد؛ که میخهایش کنده نشود، و طنابهایش گسیخته نگردد.
21بلکه خداوند در آنجا برای ما زورآور خواهد بود، و آنجا مانند مکانی از رودها و نهرهای وسیع خواهد بود که هیچ کشتیِ پارویی از آنها گذر نتواند کرد، و هیچ کشتی نیرومندی از آنها عبور نتواند نمود.
22زیرا که خداوند داور ماست؛ اوست که شریعت را به ما بخشیده. خداوند پادشاه ماست؛ اوست که ما را نجات خواهد داد.
23طنابهای تو سست است؛ دَکَل را در جایش استوار نمی‌دارد و بادبانها افراشته نمی‌گردد. آنگاه غنایمِ بسیار تقسیم می‌شود و حتی لنگان نیز از غنیمت سهم می‌برند.
24هیچ‌یک از ساکنان نخواهد گفت که «بیمارم!» و تقصیرات مردمی که در آن زندگی می‌کنند آمرزیده خواهد شد.

یعقوب باب ۳ , ۴

3:1 برادران من، مباد که بسیاری از شما در پی معلّم شدن باشند، زیرا می‌دانید که بر ما معلّمان، داوریِ سخت‌تر خواهد شد.
2ما همه بسیار می‌لغزیم. اگر کسی در گفتار خود نلغزد، انسانی کامل است و می‌تواند تمامی وجودِ خود را مهار کند.
3ما با لگام نهادن بر دهان اسب، آن را مطیع خود می‌سازیم و بدین وسیله می‌توانیم تمامی بدن حیوان را به هر سو هدایت کنیم.
4همچنین سُکانی کوچک می‌تواند کشتی بزرگی را که فقط بادهای نیرومند آن را به حرکت درمی‌آورد، به هر سمتی که ناخدا بخواهد هدایت کند.
5به همین‌سان، زبان نیز عضوی کوچک است، امّا ادعاهای بزرگ دارد. جرقه‌ای کوچک می‌تواند جنگلی بزرگ را به آتش کِشد.
6زبان نیز آتش است؛ دنیایی است از نادرستی در میان اعضای بدن ما که همۀ وجود انسان را آلوده می‌کند و دایرۀ کائنات را به آتش می‌کشد - آتشی که جهنم آن را افروخته است!
7انسان همه گونه حیوان و پرنده و خزنده و جاندار دریایی را رام می‌کند و کرده است،
8امّا هیچ انسانی قادر به رام کردن زبان نیست. زبان شرارتی است سرکش و پر از زهرِ کشنده!
9با زبان خود خداوند و پدر را متبارک می‌خوانیم و با همان زبان انسانهایی را که به شباهت خدا آفریده شده‌اند، لعن می‌کنیم.
10از یک دهان، هم ستایش بیرون می‌آید، هم نفرین! ای برادران من، شایسته نیست چنین باشد.
11آیا می‌شود از چشمه‌ای هم آب شیرین روان باشد، هم آب شور؟
12برادرانِ من، آیا ممکن است درخت انجیر، زیتون بار آوَرَد؟ یا درخت مو، انجیر بَر دهد؟ به همین‌سان نیز چشمۀ شور نمی‌تواند آب شیرین روان سازد.
13کیست حکیم و خردمند در میان شما؟ بگذارید آن را با شیوۀ زندگی پسندیدۀ خود نشان دهد، با اعمالی توأم با حِلم که از حکمت سرچشمه می‌گیرد.
14امّا اگر در دل خود حسدِ تلخ و جاه‌طلبی دارید، به خود مبالید و خلاف حقیقت سخن مگویید.
15چنین حکمتی از بالا نازل نمی‌شود، بلکه زمینی و نفسانی و شیطانی است.
16زیرا هر جا حسد و جاه‌طلبی باشد، در آنجا آشوب و هر گونه کردار زشت نیز خواهد بود.
17امّا آن حکمت که از بالاست، نخست پاک است، سپس صلح‌آمیز و ملایم و نصیحت‌پذیر، و سرشار از رحمت و ثمرات نیکو، و بَری از تبعیض و ریا!
18پارسایی، محصولی است که در صلح و صفا، و به دست صلحجویان کاشته می‌شود.

4:1 از کجا در میان شما جنگ و جدال پدید می‌آید؟ آیا نه از امیالتان که درون اعضای شما به ستیزه مشغولند؟
2حسرت چیزی را می‌خورید، امّا آن را به دست نمی‌آورید. از طمع مرتکب قتل می‌شوید، امّا باز به آنچه می‌خواهید نمی‌رسید. جنگ و جدال بر پا می‌کنید، امّا به دست نمی‌آورید، از آن رو که درخواست نمی‌کنید!
3آنگاه نیز که درخواست می‌کنید، نمی‌یابید، زیرا با نیّت بد درخواست می‌کنید تا صرف هوسرانیهای خود کنید.
4ای زناکاران، آیا نمی‌دانید دوستی با دنیا دشمنی با خداست؟ هر که در پی دوستی با دنیاست، خود را دشمن خدا می‌سازد.
5آیا گمان می‌برید کتاب بیهوده گفته است: «روحی که خدا در ما ساکن کرده، تا به حدِ حسادت مشتاق ماست؟»
6امّا فیضی که او می‌بخشد، بس فزونتر است. از همین رو کتاب می‌گوید: «خدا در برابر متکبّران می‌ایستد، امّا فروتنان را فیض می‌بخشد.»
7پس تسلیم خدا باشید. در برابر ابلیس ایستادگی کنید، که از شما خواهد گریخت.
8به خدا نزدیک شوید، که او نیز به شما نزدیک خواهد شد. ای گناهکاران، دستهای خود را پاک کنید، و ای دو دلان، دلهای خود را طاهر سازید.
9به حالِ زار بیفتید و نُدبه و زاری کنید. خندۀ شما به ماتم، و شادی شما به اندوه بَدل گردد.
10در حضور خدا فروتن شوید تا شما را سرافراز کند.
11ای برادران، از یکدیگر بدگویی مکنید. هر که از برادر خود بد گوید و یا او را محکوم کند، در واقع از شریعت بد گفته و شریعت را محکوم کرده است. و هر گاه شریعت را محکوم کنی، دیگر نه مجری، بلکه داورِ آن هستی!
12امّا تنها یک شریعتگذار و داور هست، همان که قادر است برهاند یا هلاک کند. پس تو کیستی که همسایۀ خود را محکوم کنی!
13و امّا شما که می‌گویید: «امروز یا فردا به این شهر یا آن شهر خواهیم رفت و سالی را در آنجا به سر خواهیم برد و به تجارت خواهیم پرداخت و سود فراوان خواهیم کرد،» خوب گوش کنید:
14شما حتی نمی‌دانید فردا چه خواهد شد. زندگی شما چیست؟ همچون بُخاری هستید که کوتاه‌زمانی ظاهر می‌شود و بعد ناپدید می‌گردد.
15پس باید چنین بگویید: «اگر خداوند بخواهد، زنده می‌مانیم و چنین و چنان می‌کنیم.»
16حال آنکه شما با تکبّر فخر می‌کنید. هر فخری از این‌گونه، بد است!
17بنابراین، هر که بداند چه کاری درست است و آن را انجام ندهد، گناه کرده است.