برنامه مطالعه روزانه

۲۹ می

یوشع باب ۱۵

15:1 سهم قبیلۀ یهودا بر حسب طوایفشان مطابق قرعه به سمت جنوب تا سرحد اَدوم، و به صحرای صین در منتهی‌الیه جنوبی می‌رسید.
2سرحد جنوبی ایشان از انتهای دریای نمک بود، از خلیج کوچکی که رو به جنوب است،
3و به طرف جنوب به سوی سربالایی عَقرَبّیم بیرون آمده، به سوی صین می‌رفت و تا جنوب قادِش‌بَرنِع بالا می‌آمد. آنگاه به جانب حِصرون رفته، به سمت اَدّار بالا می‌رفت و به قَرقَع می‌پیچید.
4سپس به سوی عَصمون رفته، به وادی مصر بیرون می‌آمد و به دریا منتهی می‌شد. این است سرحد جنوبی ایشان.
5و اما سرحد شرقی، دریای نمک تا دهانۀ رود اردن بود. سرحد شمالی، از خلیج کوچکِ دریا در دهانۀ اردن بود.
6این سرحد تا بِیت‌حُجلَه برمی‌آمد و به جانب شمالِ بِیت‌عَرَبَه می‌رفت و تا سنگ بوهَن پسر رِئوبین بالا می‌رفت.
7و از وادی عَخور به سمت دِبیر بالا می‌رفت و سپس به سمت شمال، به سوی جِلجال می‌پیچید، که مقابل سربالایی اَدُمّیم در جنوب وادی است. آنگاه به سوی آبهای عِین‌شمس ادامه می‌یافت و به عِین‌روجِل منتهی می‌شد.
8سپس از وادی بِن‌هِنّوم در شیب جنوبی شهر یِبوسیان، یعنی اورشلیم، بالا می‌رفت و از آنجا به بالای تپه‌ای که به سمت غرب، مقابل وادی هِنّوم در منتهی‌الیه شمالی وادی رِفائیم است، برمی‌آمد.
9آنگاه از بالای تپه به طرف چشمۀ آبهای نِفتواَخ ادامه یافته، به سوی شهرهای کوه عِفرون می‌رفت و تا بَعَلَه، یعنی قَریه‌یِعاریم، امتداد می‌یافت.
10سپس از بَعَلَه به جانب غرب پیچیده، به سمت کوه سِعیر و از آنجا به سوی شیب شمالی کوه یِعاریم، یعنی کِسالون، می‌رفت و رو به پایین تا به بِیت‌شمس ادامه می‌یافت و به تِمنَه می‌رسید‌.
11آنگاه به سمت شیب شمال عِقرون بیرون می‌رفت، به سوی شیکِرون امتداد می‌یافت، و به سوی کوه بَعَلَه رفته، در یَبنِئیل بیرون می‌آمد و به دریا منتهی می‌شد.
12سرحد غربی، دریای بزرگ و ساحلش بود. این است سرحد قوم یهودا از هر سو، بر حسب طوایفشان.
13پس یوشَع بر حسب فرمان خداوند، به کالیب پسر یِفُنّه سهمی در میان قبیلۀ یهودا بخشید، یعنی قَریه‌اَربَع را که همان حِبرون است. اَربَع پدر عَناق بود.
14و کالیب سه پسر عَناق یعنی شیشای، اَخیمان و تَلمای را که نسل عَناق بودند، از آنجا بیرون راند.
15آنگاه از آنجا به مقابله با ساکنان دِبیر برآمد؛ نام دِبیر پیشتر قَریه‌سِفِر بود.
16و کالیب گفت: «هر که بر قَریه‌سِفِر حمله بَرد و آن را تصرف کند، دختر خود عَکسَه را به او به زنی خواهم داد.»
17عُتنِئیل پسر قِناز برادر کالیب، آنجا را تصرف کرد. پس کالیب دخترش عَکسَه را به او به زنی داد.
18باری، چون عَکسَه نزد عُتنِئیل آمد، او را برانگیخت تا از پدرش کالیب مزرعه‌ای طلب کند. و هنگامی که دختر از الاغ خود پیاده می‌شد، کالیب از او پرسید: «چه می‌خواهی؟»
19عَکسَه پاسخ داد: «برکتی به من بده. از آنجا که زمین نِگِب را به من داده‌ای، چشمه‌های آب را نیز به من عطا کن.» پس کالیب چشمه‌های بالا و پایین را به او بخشید.
20این است میراث قبیلۀ یهودا بر حسب طوایفشان:
21شهرهای متعلق به قبیلۀ یهودا در منتهی‌الیه جنوبی به سمت سرحد اَدوم عبارت بودند از: قَبصِئیل، عِدِر، یاجور،
22قینَه، دیمونَه، عَدعَداه،
23قِدِش، حاصور، یِتنان،
24زیْف، طِلِم، بِعَلوت،
25حاصورحَدَتَه، قِریوت‌حِصرون یعنی حاصور،
26اَمام، شِماع، مولادَه،
27حَصَرجَدَّه، حِشمون، بِیت‌فالِط،
28حَصَرشوعال، بِئِرشِبَع، بِزیوتْیَه،
29بَعالَه، عییم، عِصِم،
30اِلتولَد، کِسیل، حُرما،
31صِقلَغ، مَدمَنَّه، سَنسَنَّه،
32لِباعوت، شِلخیم، عَین و رِمّون، که بر روی هم بیست و نه شهر بود با روستاهای آنها.
33در نواحی کم‌ارتفاع: اِشتائُل، صُرعَه، اَشنَه،
34زانواَخ، عِین‌جَنّیم، تَپُّواَخ، عِنام،
35یَرموت، عَدُلّام، سوکوه، عَزیقَه،
36شَعَرایِم، عَدیتایِم، جِدیرَه و جِدیرُتایِم، که چهارده شهر بود با روستاهای آنها.
37صِنان، حَداشاه، مِجدَل‌جاد،
38دِلِعان، مِصفِه، یُقتِئیل،
39لاکیش، بُصقَت، عِجلون،
40کَبّون، لَحماس، کِتلیش،
41جِدیروت، بِیت‌داجون، نَعَمَه و مَقّیدَه، که شانزده شهر بود با روستاهای آنها.
42لِبنَه، عِتِر، عاشان،
43یَفتاح، اَشنَه، نِصیب،
44قِعیلَه، اَکزیب و مَریشَه، که نُه شهر بود با روستاهای آنها.
45عِقرون با توابع و روستاهای آن،
46از عِقرون تا دریا، تمام آنچه در حومۀ اَشدود بود با روستاهای آنها.
47اَشدود با توابع و روستاهای آن و نیز غزه با توابع و روستاهایش تا وادی مصر و تا دریای بزرگ و ساحل آن.
48در نواحی مرتفع: شامیر، یَتّیر، سوکوه،
49دَنَّه، قَریه‌سَنَّه یعنی دِبیر،
50عَناب، اِشتِموه، عَنیم،
51جوشِن، حولون و جیلوه، که یازده شهر بود با روستاهای آنها.
52اَراب، دومَه، اِشعان،
53یانیم، بِیت‌تَپّواَخ، اَفیقَه،
54حُمطَه، قَریه‌اَربَع یعنی حِبرون، و صیعور، که نُه شهر بود با روستاهای آنها.
55مَعون، کَرمِل، زیف، یوطَّه،
56یِزرِعیل، یُقدِعام، زانواَخ،
57قاین، جِبعَه و تِمنَه، که ده شهر بود با روستاهای آنها.
58حَلحول، بِیت‌صور، جِدور،
59مَعَرات، بِیت‌عَنوت و اِلتِقون، که شش شهر بود با روستاهای آنها.
60قَریه‌بَعَل، یعنی قَریه‌یِعاریم و رَبَّه، که دو شهر بود با روستاهای آنها.
61در بیابان: بِیت‌عَرَبَه، میدّین، سِکاکَه،
62نِبشان، شهر نمک و عِین‌جِدی، که شش شهر بود با روستاهای آنها.
63و اما قبیلۀ یهودا نتوانست یِبوسیان را که در اورشلیم ساکن بودند بیرون براند، پس آنان تا به امروز با مردم یهودا در اورشلیم ساکنند.

اشعیا باب ۲۰ , ۲۱

20:1 در سالی که سردارِ اعظم، که از سوی سَرگُن پادشاه آشور فرستاده شده بود، به اَشدود آمد و با آن جنگ کرده، تسخیرش کرد،
2در آن زمان خداوند با اِشعیا فرزند آموص سخن گفت و بدو فرمود: «برو، پَلاس از کمر و پای‌افزار از پاهایت بیرون کن!» پس اِشعیا چنین کرد و عریان و پابرهنه راه می‌رفت.
3آنگاه خداوند فرمود: «چنانکه خادم من اِشعیا سه سال عریان و پابرهنه راه رفته است تا نشانه و علامتی بر ضد مصر و کوش باشد،
4به همین‌گونه پادشاه آشور اسیران مصر و تبعیدیان کوش را، از پیر و جوان، پابرهنه و عریان و برهنه‌باسَن خواهد برد تا مایۀ شرمساری برای مصر باشد.
5و ایشان به سبب کوش که امید ایشان و مصر که فخر ایشان است، پریشان و شرمسار خواهند شد.
6ساکنان این ساحل در آن روز خواهند گفت: ”بنگرید بر سر امید ما که به جهت اعانت و رهایی از دست پادشاه آشور بدان گریختیم، چه آمده است! پس حال چگونه توانیم گریخت؟“»

21:1 وحی دربارۀ بیابانِ کنار دریا: چنانکه گردباد در سرزمین نِگِب سخت می‌وزد، او نیز از بیابان، از دیار وحشت، خواهد آمد.
2رؤیایی سخت بر من آشکار گشته است: خیانت‌پیشه خیانت می‌ورزد و هلاک‌کننده هلاک می‌کند. ای عیلامیان برآیید، و ای مادیان محاصره کنید! من به همۀ ناله‌هایی که او سبب گردیده، پایان خواهم داد.
3از این رو کمرم از درد آکنده است، دردی همچون درد زن زائو مرا فرو~گرفته است. از آنچه می‌شنوم مدهوش گشته‌ام، از آنچه می‌بینم پریشان شده‌ام.
4ذهن من مغشوش گشته، و از ترس به خود می‌لرزم. شبی که شوق آن داشتم، وحشت برایم به ارمغان آورده است.
5سفره را مهیا کرده و فرشها را گسترانیده‌اند؛ و به خوردن و نوشیدن مشغولند. ای سرداران به پا خیزید! سپرها را روغن زنید!
6زیرا که خداوندگار به من چنین گفته است: «برو، دیدبانی بگمار تا آنچه را می‌بیند، اعلام کند.
7آنگاه که ارابه‌ها را ببیند که اسبان جفت جفت آنها را می‌کِشند، و سواران را ببیند که بر الاغان و شتران می‌آیند، در آن هنگام هوشیار باشد، آری بسیار هوشیار باشد!»
8آنگاه دید‌بان فریاد برآورْد: «ای سرورم، روزها بی‌وقفه بر دیدبانگاه ایستاده، و شبها یکسره بر جایگاه خود برقرار بوده‌ام.
9هان این را بنگرید: ارابه‌رانی با جفتی اسب می‌آید.» و او در پاسخ گفت: «سقوط کرد! سقوط کرد! بابِل سقوط کرد! تمثالهای خدایانش را جملگی بر زمین افکنده و خُرد کرده‌اند!»
10ای قوم من که همچو خرمن کوبیده شدید، من آنچه را که از خداوند لشکرها شنیده‌ام، آنچه را که از خدای اسرائیل شنیده‌ام، بر شما اعلام می‌دارم.
11وحی دربارۀ دومَه: کسی از ’سِعیر‘ به من ندا می‌کند: «ای دید‌بان، از شب چقدر باقی است؟ ای دید‌بان، از شب چقدر باقی است؟»
12دیدبان پاسخ می‌دهد: «صبح می‌آید، اما شب نیز. و اگر می‌خواهید باز بپرسید، دیگر بار بازگشته، بپرسید.»
13وحی دربارۀ عربستان: ای کاروانهای ’دِدانیان‘ که در بوته‌زارهای عربستان اُتراق می‌کنید،
14از برای تشنگان آب بیاورید؛ و ای ساکنان سرزمین ’تیما‘، با خوراک به دیدار آوارگان بروید.
15زیرا آنان از گزند شمشیر، از شمشیر برهنه گریخته‌اند؛ و از کمانِ کشیده، و از سختیِ جنگ.
16زیرا خداوند به من چنین گفته است: «در مدت یک سال، بر حسب سالهای کارگر روزمزد، تمامی جلال ’قیدار‘ زایل خواهد شد.
17و از کمانداران جنگاور ’قیدار‘، جز تنی چند باقی نخواهند ماند، زیرا که یهوه خدای اسرائیل چنین فرموده است.»

فیلیمون

1از پولس، زندانی مسیحْ عیسی، و تیموتائوس، برادر ما، به دوست عزیز و همکار ما فیلیمون،
2به خواهر ما آپْفیا و همرزم ما آرخیپوس، و به کلیسایی که در خانه‌ات برپا می‌شود:
3فیض و سلامتی از جانب خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح بر شما باد.
4من با یاد آوردنت در دعاهایم، همواره خدای خود را سپاس می‌گویم،
5زیرا وصف ایمانت به خداوندْ عیسی و محبتت به همۀ مقدسین را می‌شنوم.
6دعایم این است که مشارکت ایمانت بسی کارگر افتاده، تو را به شناخت هر قابلیت نیکویی رهنمون شود که در جهت نیل به قامت مسیح در ماست.
7محبت تو مرا سخت شاد و دلگرم کرده است، چه تو به دلهای مقدسین طراوت و تازگی بخشیده‌ای.
8از این رو، هرچند در مسیح این جسارت را دارم که تو را به انجام آنچه سزاوار است حکم کنم،
9ترجیح می‌دهم بر پایۀ محبت استدعا کنم. پس من، پولسِ پیر، که اکنون نیز زندانی مسیحْ عیسایم،
10دربارۀ پسرم اونِسیموس که در بندْ او را پدر شده‌ام، استدعایی از تو دارم.
11او در گذشته برای تو بی‌فایده بود، امّا اکنون هم تو را و هم مرا مفید است.
12او را که پارۀ تنِ من است نزد تو باز می‌فرستم.
13می‌خواستم نزد خود نگاهش بدارم تا در مدتی که به‌خاطر انجیل در بندم، سهم تو را در خدمت به من بر عهده گیرد.
14امّا نخواستم کاری بدون موافقت تو کرده باشم، تا احسانت از روی میل باشد، نه به اجبار.
15چه بسا که از همین رو اندک زمانی از تو جدا شد تا برای همیشه نزدت بازگردد،
16امّا دیگر نه چون غلام، بلکه بالاتر از آن، چون برادری عزیز. او مرا بس عزیز است، امّا تو را به مراتب عزیزتر است، خواه در مقام یک انسان و خواه در مقام برادری در خداوند.
17پس اگر مرا رفیق خود می‌دانی، او را همان‌گونه بپذیر که مرا می‌پذیری.
18اگر خطایی به تو کرده، یا چیزی به تو بدهکار است، آن را به حساب من بگذار.
19من، پولس، به دست خود می‌نویسم که آن را جبران خواهم کرد - البته نیازی نمی‌بینم بگویم که تو جان خود را نیز به من مدیونی.
20آری ای برادر، آرزو دارم در خداوند نفعی از تو به من برسد؛ پس جان مرا در مسیح تازه ساز.
21این را می‌نویسم چون از اطاعت تو اطمینان دارم و می‌دانم حتی بیش از آنچه می‌گویم، خواهی کرد.
22در ضمن، اتاقی نیز برایم مهیا کن، زیرا امید دارم به سبب دعاهایتان به شما بخشیده شوم.
23اِپافْراس، همزندان من در مسیحْ عیسی، تو را سلام می‌فرستد.
24همچنین همکارانم، مَرقُس، آریستارخوس، دیماس و لوقا تو را سلام می‌گویند.
25فیض خداوندْ عیسی مسیح با روح شما باد.