برنامه مطالعه روزانه

۱۶ فوریه

خروج باب ۲۷

27:1 «مذبحی از چوب اقاقیا بساز، به بلندی سه ذِراع. مذبح مربع باشد، به درازای پنج ذِراع و پهنای پنج ذِراع.
2بر هر یک از چهار گوشۀ مذبح شاخی بساز به گونه‌ای که شاخها با مذبح یکپارچه باشند. روی مذبح را با روکشی از برنج بپوشان.
3تمامی اسباب مذبح را از برنج بساز: لگنها را برای برداشتن خاکستر، خاک‌اندازها و پیاله‌ها، چنگالهای گوشت و آتشدانها را.
4برای مذبح، شبکه‌ای از برنج بساز، و به هر چهار گوشۀ شبکه، حلقه‌ای برنجین متصل کن.
5شبکه را زیر لبۀ مذبح بگذار به گونه‌ای که در نیمۀ بلندی مذبح قرار گیرد.
6تیرکهایی از چوب اقاقیا برای مذبح بساز و آنها را با روکشی از برنج بپوشان.
7تیرکها را از حلقه‌ها بگذران تا به هنگام حمل مذبح، در دو پهلوی آن قرار بگیرند.
8مذبح را توخالی و از تخته بساز. آن را درست مطابق نمونه‌ای که در کوه به تو نشان داده شد، بساز.
9«صحنی برای مسکن بساز. برای جانب جنوبیِ صحن پرده‌هایی از کتانِ ریزبافتِ تابیده بدوز، به درازای صد ذِراع،
10با بیست ستون و بیست پایۀ برنجین، و بر ستونها قلابها و بندهایی از نقره باشد.
11جانب شمالی نیز به همین صورت به درازای صد ذِراع باشد و پرده‌ها داشته باشد، با بیست ستون و بیست پایۀ برنجین و بر ستونها قلابها و بندهایی از نقره باشد.
12انتهای غربی صحن به پهنای پنجاه ذِراع باشد، و پرده‌ها داشته باشد، با ده ستون و ده پایه.
13پهنای صحن در انتهای شرقی نیز، به سوی طلوع آفتاب، پنجاه ذِراع باشد.
14در یک طرف مدخل، پرده‌هایی باشد به درازای پانزده ذِراع با سه ستون و سه پایه،
15و در طرف دیگرِ مدخل نیز پرده‌هایی باشد به درازای پانزده ذِراع با سه ستون و سه پایه.
16برای مدخل صحن، پرده‌ای به درازای بیست ذِراع از نخهای آبی، ارغوانی و قرمز و کتانِ ریزبافتِ تابیده تهیه شود که ماهرانه گلدوزی شده باشد، با چهار ستون و چهار پایه.
17همۀ ستونهای گرداگرد صحن بندها و قلابهایی از نقره و پایه‌هایی از برنج داشته باشد.
18درازای صحن صد ذِراع، پهنای آن پنجاه ذِراع و بلندای آن پنج ذِراع باشد، با پرده‌هایی از کتان ریزبافت تابیده و پایه‌های برنجین.
19همۀ اسباب دیگر مسکن برای هر خدمتی، از جمله تمام میخهای آن و میخهای صحن، از برنج باشد.
20«بنی‌اسرائیل را امر فرما که روغن خالص از زیتون افشرده برای روشنایی نزد تو آورند تا چراغها همواره روشن نگاه داشته شود.
21در خیمۀ ملاقات، بیرون حجابی که مقابل شهادت قرار دارد، هارون و پسرانش این چراغها را از شب تا صبح در حضور خداوند روشن نگاه دارند. این باید برای بنی‌اسرائیل، نسل اندر نسل، فریضۀ ابدی باشد.

مزامیر باب ۸۱ , ۸۲

81:1 برای خدا که قوّت ماست بانگ شادی برآورید! برای خدای یعقوب فریاد بلند سر دهید!
2سرود آغاز کنید، دف را به صدا آرید، بربط خوش نوا و چنگ را!
3کَرِنا را بنوازید در ماهِ نو، در ماهِ تمام، در روز عیدمان!
4زیرا این است فریضه‌ای در اسرائیل، و قانونی از خدای یعقوب.
5آن را شهادتی در یوسف قرار داد، آنگاه که به مصاف سرزمین مصر بیرون رفت. صدایی ناآشنا می‌شنوم که می‌گوید:
6«بار از شانه‌ات برگرفتم؛ دستهایت از سبد رها شد.
7در تنگی فریاد برآوردی و تو را خلاصی دادم؛ از جایگاه مخفیِ رعد تو را اجابت کردم؛ نزد آبهای مِریبَه تو را آزمودم. سِلاه
8بشنو ای قوم من، که تو را برحذر می‌دارم! ای اسرائیل، کاش به من گوش فرا~می‌دادی!
9در میان تو خدای غیر نباشد و در برابر خدای بیگانه سَجده مکن!
10من یهوه خدای تو هستم، که تو را از سرزمین مصر برآوردم. دهان خود را نیکو بگشا که من آن را پُر خواهم ساخت.
11«اما قوم من صدای مرا نشنیدند، و اسرائیل مطیع من نگشت!
12پس ایشان را به سختیِ دلشان وانهادم تا تدابیر خویش را پیروی کنند.
13کاش که قوم من به من گوش فرا~می‌داد و اسرائیل در راههای من گام می‌زد.
14آنگاه به‌زودی دشمنانشان را مغلوب می‌ساختم و دست خویش را بر ضد مخالفانشان برمی‌گردانیدم!
15آنان که از خداوند نفرت دارند در برابر او خاضعانه سر فرود می‌آوردند، و سرنوشتشان ابدی می‌بود.
16اما تو را به نیکوترین گندم خوراک می‌دادم، و به عسل از صخره سیر می‌کردم.»

82:1 خدا در شورای الهی در جایگاه خود قرار گرفته، در میان ’خدایان‘ داوری می‌کند:
2«تا به کی ناعادلانه داوری خواهید کرد و از شریران جانبداری خواهید نمود؟ سِلاه
3بینوایان و یتیمان را دادرسی کنید، و حقِ ستمدیدگان و فقیران را بستانید!
4بینوایان و نیازمندان را خلاصی دهید، و آنان را از دست شریران برهانید!»
5هیچ نمی‌دانند و هیچ نمی‌فهمند، و در تاریکی گام برمی‌دارند؛ همۀ بنیانهای زمین به لرزه درآمده است.
6گفتم: «شما خدایانید، و جملگی پسران آن متعال هستید؛
7اما همچون آدمیان خواهید مرد، و چون هر حاکم دیگر سرنگون خواهید شد.»
8خدایا برخیز و زمین را داوری فرما، زیرا تو قومها را جملگی به تصرف خواهی آورد.

مرقس باب ۱۲

12:1 سپس عیسی به مَثَلها با ایشان سخن آغاز کرد و گفت: «مردی تاکستانی غَرْس کرد و گِرد آن دیوار کشید و چرخُشتی در آن کَند و برجی بنا نهاد. سپس تاکستان را به چند باغبان اجاره داد و خود به سفر رفت.
2در موسم برداشت محصول، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا مقداری از میوۀ تاکستان را از آنها بگیرد.
3امّا آنها غلام را گرفته، زدند و دست‌خالی بازگرداندند.
4سپس غلامی دیگر نزد آنها فرستاد، ولی باغبانان سرش را شکستند و به او بی‌حرمتی کردند.
5باز غلامی دیگر فرستاد، امّا او را کشتند. و به همین‌گونه با بسیاری دیگر رفتار کردند؛ بعضی را زدند و بعضی را کشتند.
6او تنها یک تن دیگر داشت که بفرستد و آن، پسر محبوبش بود. پس او را آخر همه روانه کرد و با خود گفت: ”پسرم را حرمت خواهند نهاد.“
7امّا باغبانان به یکدیگر گفتند: ”این وارث است؛ بیایید او را بکشیم تا میراث از آن ما شود.“
8پس او را گرفته، کشتند و از تاکستان بیرون افکندند.
9حال، صاحب تاکستان چه خواهد کرد؟ خواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده، تاکستان را به دیگران خواهد سپرد.
10مگر در کتب مقدّس نخوانده‌اید که: «”سنگی که معماران رد کردند، مهمترین سنگ بنا شده است؛
11خداوند چنین کرده و در نظر ما شگفت می‌نماید“؟»
12آنگاه بر آن شدند عیسی را گرفتار کنند، زیرا دریافتند که این مَثَل را دربارۀ آنها گفته است، امّا از جمعیت بیم داشتند؛ پس او را ترک کردند و رفتند.
13سپس بعضی از فَریسیان و هیرودیان را نزد عیسی فرستادند تا او را با سخنان خودش به دام اندازند.
14آنها نزد او آمدند و گفتند: «استاد، می‌دانیم مردی صادق هستی و از کسی باک نداری، زیرا بر صورت ظاهر نظر نمی‌کنی، بلکه راه خدا را به‌درستی می‌آموزانی. آیا پرداخت خَراج به قیصر رواست یا نه؟
15آیا باید بپردازیم یا نه؟» امّا عیسی به ریاکاری آنها پی برد و گفت: «چرا مرا می‌آزمایید؟ دیناری نزد من بیاورید تا آن را ببینم.»
16سکه‌ای آوردند. از ایشان پرسید: «نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟» پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.»
17عیسی به آنها گفت: «پس مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا.» آنها از سخنان او حیران ماندند.
18سپس صَدّوقیان که منکر قیامتند، نزد وی آمدند و سؤالی از او کرده، گفتند:
19«استاد، موسی برای ما نوشت که اگر برادر مردی بمیرد و همسرش فرزندی نداشته باشد، آن مرد باید او را به زنی بگیرد تا نسلی برای برادر خود باقی گذارد.
20باری، هفت برادر بودند. برادر نخستین زنی گرفت، و بی‌فرزند مرد.
21پس برادر دوّم آن بیوه را به زنی گرفت، امّا او نیز بی‌فرزند مرد. برادر سوّم نیز چنین شد.
22به همین‌سان، هیچ‌یک از هفت برادر فرزندی به جا نگذاشت. سرانجام، آن زن نیز مرد.
23حال، در قیامت، آن زن همسر کدام‌یک از آنها خواهد بود، زیرا هر هفت برادر او را به زنی گرفته بودند؟»
24عیسی به ایشان فرمود: «آیا گمراه نیستید، از آن رو که نه از کتب مقدّس آگاهید و نه از قدرت خدا؟
25زیرا هنگامی که مردگان بر‌خیزند، نه زن می‌گیرند و نه شوهر اختیار می‌کنند؛ بلکه همچون فرشتگان آسمان خواهند بود.
26امّا دربارۀ برخاستن مردگان، آیا در کتاب موسی نخوانده‌اید که در ماجرای بوته، چگونه خدا به او فرمود: ”من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب“؟
27او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است. پس شما بسیار بر‌خطایید!»
28یکی از علمای دین نزدیک آمد و گفتگوی آنها را شنید. چون دید که عیسی پاسخی نیکو به آنها داد، از او پرسید: «کدام یک از احکام، مهمترینِ همه است؟»
29عیسی به او فرمود: «مهمترین حکم این است: ”بشنو ای اسرائیل، خداوندْ خدای ما، خداوندِ یکتاست.
30خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر و با تمامی قوّت خود محبت کن.“
31دوّمین حکم این است: ”همسایه‌ات را همچون خویشتن محبت کن.“ بزرگتر از این دو حکمی نیست.»
32آن عالم دین به او گفت: «نیکو فرمودی، استاد! براستی که خدا یکی است و جز او خدایی نیست،
33و به او با تمامی دل و با تمامی عقل و با تمامی قوّت خود مهر ورزیدن و همسایۀ خود را همچون خویشتن محبت کردن، از همۀ هدایای تمام‌سوز و قربانیها مهمتر است.»
34چون عیسی دید که عاقلانه پاسخ داد، به او فرمود: «از پادشاهی خدا دور نیستی.» از آن پس، دیگر هیچ‌کس جرأت نکرد چیزی از او بپرسد.
35هنگامی که عیسی در صحن معبد تعلیم می‌داد، پرسید: «چگونه است که علمای دین می‌گویند مسیح پسر داوود است؟
36داوود، خود به الهامِ روح‌القدس گفته است: ”خداوند به خداوند من گفت: «به دست راست من بنشین تا آن هنگام که دشمنانت را کرسیِ زیر پایت سازم.“
37اگر داوود خود، او را خداوند می‌خوانَد، او چگونه می‌تواند پسر داوود باشد؟» انبوه جمعیت با خوشی به سخنان او گوش فرا~می‌دادند.
38پس در تعلیم خود فرمود: «از علمای دین برحذر باشید که دوست دارند در قبای بلند راه بروند و مردم در کوچه و بازار آنها را سلام گویند،
39و در کنیسه‌ها بهترین جای را داشته باشند و در ضیافتها بر صدر مجلس بنشینند.
40از سویی خانه‌های بیوه‌زنان را غارت می‌کنند و از دیگر سو، برای تظاهر، دعای خود را طول می‌دهند. مکافات اینان بسی سخت‌تر خواهد بود.»
41عیسی در برابر صندوق بِیت‌المال معبد به تماشای مردمی نشسته بود که پول در صندوق می‌انداختند. بسیاری از ثروتمندان مبالغ هنگفت می‌دادند.
42سپس بیوه‌زنی فقیر آمد و دو قِراندر صندوق انداخت.
43آنگاه عیسی شاگردان خود را فرا~خواند و به ایشان فرمود: «آمین، به شما می‌گویم، این بیوه‌زن فقیر بیش از همۀ آنها که در صندوق پول انداختند، هدیه داده است.
44زیرا آنان جملگی از فزونی دارایی خویش دادند، امّا این زن در تنگدستی خود، هرآنچه داشت داد، یعنی تمامی روزی خویش را.»